گزارش ویژه از سه هفته بازداشت غیرقانونی و متاثرکننده ی پدر برادران مرادپور
آذوح: آذوح شرح 21 روز بازداشت غیرقانونی «حسن مرادپور» پدر مرتضی و فردین مرادپور را منتشر می نماید. در این گزارش به برخی از شکنجه ها و فشارهای روحی و جسمی ناجوانمردانه ای که بر پدر محترم این دو فعال جوان حرکت ملی آذربایجان وارد شده است اشاره می گردد. گفتنی است در روزهای آتی اسناد دیگری نیز در این خصوص منتشر خواهد شد.
این متن به شرح زیر است:
بسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مسئولین محترم،
من «حسن مرادپور» پدر مرتضی و فردین هستم. صبح روز یک خرداد 1388 بود که به فردین زنگ زدم.
فردین با صدای بسیار ضعیف و در حالی که به زور میتوانست حرف بزند به من گفت "در درختزار «شاه گؤلی» (ائل گؤلی) افتادهام، و زخمی شدهام و از بدنم خون میآید". من هم بلافاصله به «شاه گؤلی» رفتم و بعد از مدتی پرس و جو و جستجو فردین را در حالی که نای تکان خوردن و حرف زدن نداشت پیدا کردم. برای پیدا کردن ماشینی به منظور انتقال فردین به بیمارستان به کنار خیابان رفتم، اما، افراد لباس شخصی مانع این کار من شدند. آنها حتی اجازه نمیدادند که من به پسرم فردین نزدیک شوم و من هم داد میزدم که "پسرم داره میمیره! خواهش میکنم یکی به اورژانس زنگ بزنه!" ولی، آنها به حرفم گوش نمیدادند و حتی موقعی که میخواستم خودم به اورژانس زنگ بزنم گوشی موبایلم رو از دستم گرفتند و مانع اینکار شدند. اما من ول کن نبودم و با داد و هواری که راه انداختم، مردم اطراف ما رو گرفتند که نهایتاً مأمورین لباس شخصی به خاطر اصرارهای من و داد و بیداد من به اورژانس زنگ زدند. بعد از مدت زیادی، آمبولانسی سر رسید. اما، اینبار نیز آنها مانع انتقال پسرم که در حال جان دادن بود به بیمارستان شدند و حتی مانع رساندن کمکهای اولیه به فرزندم شدند. مأمورین آمبولانس را مجبور کردند که برگردد و گفتند که خودمان آمبولانس دیگری رو خبر کردهایم و لازم به کمک شما نیست. بعد از مدتی، آمبولانس دیگری از راه رسید و من همراه چند مأمور لباس شخصی فردین را سوار آمبولانس کردیم. من اصرار میکردم که پسرم را به بیمارستان شهداء که نزدیک «شاه گؤلی» و در شرقیترین نقاط تبریز است ببریم. ولی، آنها بدون توجه به حرفها و اصرار من، فردین را به بیمارستان شهید محلاتی که در غربیترین نقاط تبریز در خیابان راه آهن است و متعلق به سپاه پاسداران است بردند.
وقتی به بیمارستان رسیدیم مرا به زور و با پاشیدن اسپری اشک آور و با زدن ضربات باتوم سوار ماشین دیگری کردند و به بازداشتگاه اداره اطلاعات واقع در خیابان حافظ جنوبی بردند. در اطلاعات سئوالات بیربطی از من پرسیده میشد:
- به چه حزب و سازمانی وابسته هستید؟
- با کدام کشور بیگانه ارتباط دارید؟
- پسرت را به چه قیمتی و به چه سازمانی فروختهای؟
- از کی تروریست شدهای؟ و از چه کسانی خط میگیری؟
من هم مات و مبهوت به آنها نگاه میکردم و دلیل پرسیده شدن این سؤالها را نمیفهمیدم و فکر میکردم که حتماً من را با کس دیگری اشتباه گرفتهاند. به مدت دو هفته در اداره اطلاعات بازداشت بودم و بارها مرا در بازجوییهای انجام شده تحت آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار میدادند. بعد از آزادی از بازداشتگاه اداره اطلاعات، یک هفته دیگر نیز در زندان مرکزی تبریز زندانی شدم و در این مدت ممنوع الملاقات و مکالمه بودم. در روزهای آخر فهمیدم که همسرم را نیز دستگیر کردهاند، و این عذاب مضاعفی برای من بود و فکر خانوادهام و وضعیت آنها یک آن مرا راحت نمیگذاشت. در تاریخ 21/3 با کفالت به مبلغ 5 میلیون تومان آزاد شدم. واقعاً نمیدانستم چرا باید مستحق این همه عذاب و اذیت باشم و چرا این بلاها بر سرمان میآید. از مسئولین محترم خواهشمندم که به داد من و خانوادهام برسند و بیش از این اجازه ندهند که تحت این ظلم و جور باشیم. با آرزوی اجرای عدالت و قانون در کشور، امیدوارم که حقوق پایمال شده اینجانب و خانواده اینجانب را اعاده فرمایید.
با تشکر و احترام
حسن مرادپور
(آذوح)