English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

تحلیلی بر تفکرات قومیتگرایان فارس در مورد فرقه دمکرات و حکومت ملی آذربایجان(حرکت ملی 21آذر) - یاشار پورعلی

وقتی که بحث از فرقه دموکرات  و حکومت ملی آذربایجان میشود، دو طیف متفاوت سعی بر آن دارند که حکومت ملی آذربایجان و فرقه دمکرات را به کمونیست ها و شوروی سابق ربط بدهند. یکی قومیتگرایان فارسی و دیگری آذربایجانیهایی که دارای تفکرات کمونیستی سنتی هستند.

جلوه دادن حکومت ملی آذربایجان به چپی ها در اصل خدمت به قومیتگرایان فارسی می باشد که آنها چندین سال است آذربایجانیها را با افکار شونیستی خود حقایق را دیگرگونه جلوه داده و موفق شدند تا اوایل سالهای 1990 افکار مردم را  بر علیه بنیانگذاران حکومت ملی  سوق دهند. البته امروزه بخاطر گسترش شبکه ها و رسانه های اینترنتی مطالعات و  آگاهی مردم بیشتر شده و فعالیت گسترده فعالین مدنی آذربایجانی  نیز باعث شده تا بخش عمده ای از مردم آذربایجان خود واقعیت ها را دنبال کنند.

البته قومیتگریان فارسی هم با گذشت زمان تاکتیکهای خود را با شرایط موجود وفق داده، معلومات و ایده های نادرست به مردم تحمیل می کنند. جدیدا نیز به دروغ خبری را منتشر کردند که گویا سایت "ویکی لیکس" سندی را کشف کرده است که در آن، روسها در پی تجزیه ایران بوده و دستور تشکیل حکومت ملی آذربایجان را به حزب توده داده اند! در حالی که فرقه دمکرات آذربایجان کاملا مردمی بوده و ثمره فعالیت  تشکلهای آذربایجانی می باشد  و اعضای این سازمانها نه تنها در هیچ یک از شاخه های کمونیستی در آذربایجان فعالیت نداشتند بلکه به شدت با آنها مخاالف بودند. تشکلهایی که رهبران آنها از ادامه دهندگان راه سردارانی چون ستارخان، باقرخان و خیابانی ها بودند.

علی شبستری یکی از آنها می باشد که بعد از شکست  قیام شیخ محمد خیابانی مجبور به مهاجرت شد و بعد از سقوط رضا خان به ایران بازگشت و در تبریز قبل از تشکیل فرقه دمکرات هفته نامه "آذربایجان" را بزبان ترکی و فارسی منتشر کرد و بنیانگذار اصلی  "جمعیت آذربایجان" نیز او بود که عوض کردن اسامی خیابانهای آذربایجان و نامیدن آنها به نام ستارخان و دیگر قهرمانان ملی فقط در نتیجه کوششهای "جمعیت آذربایجان" بوده است. اگر هم تا به امروز از شخصیتهای فعالین ملی آن  زمان صحبتی نشده بخاطر این است که آنها همیشه از طرف پان فارسها و چپی های آذربایجانی، بدلیل ملی بودنشان بایکوت شده و حرفی از آنها به میان نیامده است. البته این بحث دیگری است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.

قومیتگرایان فارسی همیشه بدلیل اینکه سید جعفر پیشه وری سالهای قبل از زندان در سازمانهای کمونیستی فعالیت داشته، کل حکومت ملی آذربایجان و فرقه دمکرات را به کمونیستها ربط می دهند که این خود اشتباه محض است چرا که پیشه وری اختلافش با کمونیست ها از همان دوران زندان آغاز می شود که اختلاف پیشه وری با رهبران حزب توده از جمله دکتر تقی ارانی و آوانیسیان که بر همه آشکار بود، یکی از نمونه های بارز آن است. پیشه وری بعد از ده سال محکومیت، پس از آزاد شدن از زندان، در سال 1319 به کاشان تبعد میشود، ولی در پی سقوط رضا شاه دوباره وارد سیاست شده و فعالیتهای خود را آغاز می کند.

اختلاف  او با کمونیست ها در نشست مهر1320 موقع تنظیم مرامنامه حزب توده که پشه وری نیز از اعضای مؤسس آن به شمار می رفت به شدت شروع می شود. بطوری که پیشه وری در آن حزب چندان فعال نبوده واقدام به تاسیس روزنامه مستقل "آژیر"  می کند و نخستین شماره آن را در اول خرداد 1320 منشتر می نماید که این روزنامه به هیچ حزبی وابسته نبود. در سال 1322 خود را کاندیدای نمایندگی دوره 14 مجلس شورای ملی می کند و بعنوان نماینده اول تبریز رای می آورد، اما اعتبارنامه وی در 23 تیرماه 1323  علیرغم حمایت دکتر مصدق به علت مخالفت نمایندگان محافظه کار(گروه سید ضیا الدین طباطبایی) و حمایت برخی از نمایندگان حزب توده از آنها تصویب نمی شود. یعنی حزب توده رسما در لغو اعتبارنامه پیشه وری با محافظه کاران بر علیه پیشه وری همکای می کنند.

بعد از شکست قیام شیخ محمد خیابانی تا تشکیل حکومت ملی آذربایجان چندین تشکل سیاسی و اجتماعی درآذربایجان تشکیل می شود اما بخاطر فشارهای زیاد بر این تشکلها و عدم موفقیت آنها در وضعیت سیاسی آن زمان بلاخره همه  فعالین ملی(آزادیخواهان) در جبهه آزادی (شاخه آذربایجان) به رهبری علی شبستری فعالیتهای خود را ادامه می دهند. وقتی از بدست آوردن خواسته های ملی در "جبهه آزادی" نیز ناامید می شوند به فرقه دمکرات پیوسته و تحت رهبری سید جعفر پیشه وری حکومت ملی آذربایجان را تشکیل می دهند.

خاطراتی که پیشه وری بعد از سقوط حکومت ملی آذربایجان در باکو از خود جای گذاشته بخوبی وضعیت مردم و تشکلهای آذربایجانی و عدم اعتماد آنها به "حزب توده "را به خوبی نشان می دهد که به خلاصه از آن عینا می پردازیم:

"بدگمانی مردم نسبت به تهران که خود نتیجه تجارب عینی آنها بود – باعث شده بود که آذربایجانیها حتی حزب توده را نیز که بعد از سقوط رضاخان از تخت سلطنت در تهران تشکیل شده بود، به زسمیت نشناسند. چرا که سقوط سلطنت رضا خان چنان ناگهانی و سریع صورت گرفته بود که مردم مات و متحیر شده و از تعیین مسیر آینده عاجز و در مانده بودند.

حتی سه ماه بعد از سقوط رژیم رضا خان هنوز هم فعالیت جدی حزبی در آذربایجان به چشم نمی خورد. نمایندگانی که حزب توده به آذربایجان فرستاده بود، هیچگونه موفقیتی در این کار نداشتند.به عنوان نمونه می توان از مراسم گلباران قبور شهدای آزادی که توسط کمیته حزب توده برگزار شد، نام برد. هر چند که خبر این مراسم قبلا با آب و تاب اعلام شده بود، ولی به غیر از چندی نفری که جدیدا از زندان قصر قاجار آزاد شده بودند، کسی در این مراسم شرکت نکرد. حتی سرتیپ زاده و آستارانی که بعنوان اعضای کمیته ایالتی مبتکر این مراسم بودند، خودشان را از مردم پنهان کردند. این حادثه که در مهر ماه سال 1321 اتفاق افتاد، به روشنی نشان می دهد که خلق آذربایجان نسبت به سیاست و خصوصا سیاستمداران دروغین بدنام چقدر بدبین بودند. آذربایجانیها به دفعات عدم اعتقاداتشان را به تهران(مرکز) و حتی آزادیخواهان این شهر ثابت کرده بودند. با شکل گرفتن این شعور ملی طبعا آنها نسبت به غیر آذربایجانیها محتاط تر عمل می کردند. آنها با کسانی که از خارج به آذربایجان می آمدند، نمی توانستند صمیمی باشند. حتی اهالی محل مبلیغین آذربایجانی را که حزب توده به آذربایجان می فرستاد به چشم بیگانه نگاه می کردند.

در حالیکه خلق و بخصوص دهقانان - که در جستجوی پناهگاه و مرکز ثقلی برای خود بودند- برای ایجاد یک سازمان رهبری کننده حاضر به هرگونه فداکاری بودند، تهران (مرکز حزب) آنها را می ترساند. این نیز در روحیه ی اعضای  کمیته (کمیته ی ایالتی حزب) نمی توانست بی تاثیر باشد. به دلیل اینکه اکثریت اعضای کمیته ی ایالتی از تهران و وابسته به تهران بودند، حتی بعد از اینکه آزادیخواهان دورغینی همچون سرتیپ زاده، آقازاده، آستارائی و علی بیرنگ از تشکیلات کنار گذارده شدند، باز هم حزب توده نتوانست برای مدت مدیدی اعتماد مردم را بخود جلب کرده و مقام رهبری مردم آذربایجان را بدست بیاورد. در عوض «سازمان زحمتکشان آذربایجان» و «جمعیت آذربایجان» در عرض مدت کوتاهی با تکیه به خلق درخشیده و با کسب حمایت مردم به یک تشکیلات توده ای بدل شدند.

سازمان زحمت کشان آذربایجان

"دلیل اصلی رشد نفوذ "سازمان زحمتکشان آذربایجان" در میان خلق، عبارت از آن بود که مؤسسین این تشکیلات خودشان از زححمتکشان ساکن آذربایچان بودند. این تشکیلات که از ادغام گروههای مختلفی که بصورت مستقل و جدا از هم توسط افراد مختلفی همچون سورن، اسرافیل، احمد اسرافیل قدیری، حسین رضوان، احمد اسلامی و دیگران تشکیل شده بودند، بوجود آمد، فقط در تبریز بیشتر از ده هزار نفر عضو داشت.

جمعیت آذربایجان:

"جمعیت آذربایجان" که به موازات "سازمان زحمتکشان" تشکیل شده بود، برای شناخت روحیه آنروز مردم آذربایجان از اهمیت زیادی برخوردار است. جمعیت که به خاطر عداوتش با ارتجاع تهران فقط نام "آذربایجان" را خود گذاشته بود، با اتنشار ارگانش روزنامه آذربایجان به دو زبان فارسی و ترکی، اولین گام را در راه مبارزه ملی برداشت. در میان رهبران "جمعیت آذربایجان"  تعداد کسانی که دارای تجربه اجتماعی باشند، بیشتر بود. هر چند که نوشتن به زبان ترکی در آنچنان شرایطی خود قدم خیلی بزرگی بود. با همه اینها "روزنامه آذربایجان" بخاطر چاپ مقالات و اشعارهایی بزبان آذربجانی توانست خیلی سریع در بین مردم برای خود جای باز کند و اشعار سیاسی شعرایی مثل بی ریا، اعتماد و دیگران که در بین مردم آذربایجان مشهور شده بودند میتوان در اینجا قید نمود.

"سازمان زحمتکشان آذربایجان" و "جمعیت آذربایجان" چون تحت لوای آذربایجان وارد گود شده بودند، بیشتر از همه سازمانهای دیگر مورد حمله ارتجاع قرار گرفته و بدین گونه محکوم به آن بودند که برای همیشه از میدان خارج بشوند..

ایران بیدار و جمعیت ضد فاشیست

(این قسمت عینا خاطرات پیشه وری نیست فقط سعی شده بطور خلاصه بدانها اشاره شود)

باید بطور خلاصه اشاره کنیم بعد از اعمال فشار بر سازمانهای آذربایجانی که باعث متلاشی شدن این سازمانها می شود "ایران بیدار"  تشکیل می شود که این تشکیلات بخاطر کمک هایی که از منابع آلمانی و انگلیسی دریافت می کرده اند، با سازمانهای فاشیستی و شبه فاشیستی موجود در شهرهای دیگر رابطه داشتند. این سازمان به طور غیر مستقیم حافظ منافع انگلیس و آلمان بود. با اینکه در مدت زمان کوتاه متلاشی شد، اما باعث شد تا آذربایجانیها "جمعیت ضد فاشیست" را تشکیل بدهند و زیر این اسم به فعالیتهای خود ادامه دهند. چرا که نیروهای پلیس نمی توانستند میتینگهای "جمعیت ضد فاشیست" را بهم بزنند. و روزنامه یومروق (مشت) توسط این جمعیت منتشر می شد. یکی از اشتباهات این جمعیت این بود، به حزب توده که آن زمان در حال متلاشی شدن بود، اجازه داد تا از مرکز این جمعیت به برای فعالیتهای کمونیستی استفاده کنند.

پیشه وری در خاطرات خود بطور واضح توضیح می دهد که چگونه حزب توده اتحادیه کارگران را به تصرف خود در می آورد و در راستای فعالیتهای کمونیستی خود مورد استفاده قرار می دهد. در اینجا به قسمتهایی از آن اشاره می کنیم ولی برای شناخت کامل آن باید در خاطرات پیشه وری به قسمت "اتحادیه کارگران" مراجعه کرد.

اتحادیه کارگران

"اتحادیه کارگران آذربایجان" جزو سازمانهایی است که بعد از شهریور 1325 وارد میدان شدند. از مؤسسین اولیه آن می توان سورن کارگر کارخانه، غلام و فدوی کارگر کارخانه ایران، نام برد. خلیل انقلاب که به تهران تبعید شده بود، بنا به دلایل مذکور بعد از سازش با فهیمی و مراجعت به تبریز، با کمک او شروع به کارکرده و سریعاً دست به ایجاد یک اتحادیه ی کارگری گسترده زد. فهیمی برای تأمین مخارج این تشکیلات، شب نشینی بزرگی ترتیب داده و 21 هزار تومانی را که در آن شب نشینی جمع کرده بود، به خلیل انقلاب تحویل داد. خلیل انقلاب نیز با تکیه به کمک مالی وسیع و حمایت دولت شروع بکار نمود.

اینکه خلیل انقلاب و یوسف افتخاری در تبریز رهبری تشکیلات بزرگ و مهمی را در دست داشته باشند، چیزی نبود که حزب توده را خوش بیاید. اکثریت رهبران اتحادیه ی (کارگران) در کارخانه ها و مؤسسات دیگر بشکل جدی علیه حزب توده مبارزه می کردند. رهبران حزب توده نیز در تلاش آن بودند که یا اتحادیه را به تمامی تحت کنترل خود در بیاورند و یا در غیر اینصورت آنرا متلاشی کرده و اتحادیه ی نوینی را پایه گذاری بکنند. رفتار غلط خلیل (انقلاب) و یوسف افتخاری که در فکر سو استفاده از نیروی کارگران برای منافع شخصی خود بودند، بعضاً برای حزب (توده) شرائط مساعدی را بوجود می آورد.

با حادثه ی 22 تیر تشکیلات کارگری آذربایجان به تمامی از چنگ دار و دسته ی خلیل انقلاب و یوسف افتخاری خلاص شده و تحت رهبری حزب توده در آمد. بطور کلی به علت جوان بودن تشکیلات کارگری در آذربایجان، حتی علیرغم کمکهای بخصوصی که در طول نهضت یکساله مان از طرف فرقه و حکومت ملی به آنها داده شد و با وجود شرائط مناسب بوجود آمده، این تشکیلات که بر اساس طبقاتی بوجود آمده بود، نتوانست به معنای واقعی کلمه مضمون اتحادیه ای بخود بگیرد. بخصوص که در این اواخر با تکیه به کمکهای فرقه و حکومت (ملی) پا را از حیطه ی عمل خود فراتر گذاشته و عوض فعالیت بعنوان اتحادیه ی کارگران ساده، با جمع کردن صنعتگران و کسبه ی خرده پا همچون درشکه چی ها، ارابه چی ها، قصابان و غیره یک لشگر سیاسی بوجود آورده و بدین ترتیب کیفیت را فدای کمیت نمود.

کانون دمکراسی آذربایجان

پیشه وری در مورد تشکیل کانون دمکراسی می گوید که خلق آذربایجان به خصوص اهالی تبریز نمی خواستند تابع تهران شده و از سازمانهایی که در آنجا تشکیل می شدند، تبعیت بکنند. آنها نمی توانستند به مرکز که چندین بار آنها را اغفال کرده بود، اعتماد بکنند. بخش روشنفکر پیشرو مردم آذربایجان بدلیل وابستگی (سازمان ایالتی) حزب توده به مرکز(این حزب) در فکر آن بودند که بصورت مستقل به مبارزه خود ادامه دهند. غیر از آن افرادی که حزب توده برای فعالیت به تبریز می فرستاد، در بین مردم بعنوان اشخاصی مبارز! شناخته شده نبودند. در حالیکه اکثریت مردم آذربایجانی که مسلمان محسوب می شدند، فرستادن یک نفر ارمنی را برای رهبری یک سازمان سیاسی، نشانگر بی اطلاعی از خواسته های مردم بود. اهالی تبریز به این دلیل به حزب توده خیلی بدبین بودند. ولاغیر اینها، اکثراً اعضای کمیته ایالتی حزب توده عبارت از افراد تازه کار بی تجربه و کم اطلاعی بودند.

اینها نمی توانستند آمال و آرزوهای مردم را درک کرده و با جامه ی عمل پوشاندن به آنها زمینه را برای نزدیکی حزب به خلق فراهم نمایند. لذا در تبریز ضرورت ایجاد یک سازمان ملی حس می شد. «کانون دمکراسی» نیز محصول این ضرورت بود. چون اعضای این سازمان اکثراً از اهالی محل بودند، لذا به مردم تبریز تزدیک تر بودند. مؤسسین آن هلال ناصری، جعفر اخگری، میر مهدی چاووشی، خلیل آذرآبادگان و حسین رضوان بخاطر اینکه در میان خلق شناخته شده و مورد اعتماد بودند، در شهر (تبریز) و روستاهای اطراف آن امکان فعالیت گسترده تری داشتند.

"کانون دمکراسی آذربایجان" را با تمامی جهات مثبت و منفی اش باید نهادی متمایل به "نهضت ملی آذربایجان" محسوب نمود. رهبران  آن حاکمیت مرکز را به رسمیت نمی شناختند. لذا اساسا مخالف مرکزیت تهران بودند. اینها خودشان را یک تشکیلات مستقل آذربایجانی بحساب آورده و کمیته مرکزی شان نیز در تبریز بود.

جبهه آزادی

آزادیخواهان آذربایجان که از کشمکشهای شدید و بی نتیجه ی سالهای 1941 تا 1945 بجان آمده بودند، کم کم ضرورت ایجاد یک سازمان واحد را احساس می کردند. «جبهه ی آزادی» که همانند بقیه ی نقاط ایران در تبریز نیز بوجود آمده و کم کم نفوذ خود را از دست می داد، زاده ی این ضرورت بود. همانگونه که می دانیم، «جبهه ی آزادی» ابتدا در سال 1943 بصورت یک جمع مطبوعاتی بوجود آمده و سپس با (پیوستن) گروههای مختلف سیاسی بصورت یک سازمان اجتماعی در آمده و به تریبون تمامی آزادیخواهان تبدیل شد. بدبختانه باید دلیل عدم موفقیتش را نیز در آن دید. چرا که آب مدیران مطبوعات بعنوان موسسین جبهه در یک جوی نمی رفت. مُلکی مدیر روزنامه ی « ستاره»، صدری مدیر روزنانه ی « ایران»، محیط طباطبائی مدیر مجله ی « محیط»، بازرکاد مدیر روزنامه ی « خورشید ایران» و امثالهم سعی داشتند که « جبهه» را در آغوش سید ضیاو دار و دسته ی او که در عرصه ی سیاست فعال بودند، بیاندازند. آنها در نتیجه ی این فعالیت ها از « جبهه» اخراج شدند. و این خود لطمه ی شدیدی به « جبهه» زد. از طرف دیگر روزنامه های وابسته به حزب توده نیز که فقط در جارچوب حزب فعالیت می کردند، عوض استحکام و گسترش «جبهه»، سعی داشتند که آنرا به یک سازمان حزبی صرف بدل کنند. این کار نیز سبب دوری بقیه ی ناشرین روزنامه ها از آن گشته و منجر به تضعیف این تشکیلات گردید. همین جا باید یادآور شد که قوام السلطنهکه برای رسیدن به قدرت از هیچ کاری ابا نداشت، بوسیله ی عوامل خود در درون حزب توده « جبهه ی آزادی» را تحت نفوذ خود در آورده بود. بهار، عباس شاهنده، زین العابدین، فردوسی و لنکرانی هابه عنوان آدمهای قدیمی قوام با تمام قوا سعی می کردند که «جبهه» را در آغوش قوام بیاندازند. اصلاٍ ورود قوام السلطنه به صحنه ی سیاست و دست اندازی او به حزب توده و سازمانهای آزادیخواه دیگر به این حزب و سازمانها لطمات بزرگی وارد آورد. کوته بینی رهبران حزب توده خلیل ملکی، دکتر جودت و وارتاشینی که آزادیخواهان را مطیع خود می خواستند، در تضعیف « جبهه ی آزادی» تبریز نیز تاثیر زیادی داشت.

من وقتی که در مرداد 1945 (1323 شمسی) از شیراز بازگشتم، تقریباً «جبهه ی آزادی» در حال متلاشی شدن بود. مخصوصاً حزب توده عوض تقویت («جبهه ی آزادی») و رهبران « اتحادیه»، سعی در تضعیف آنها می نمود.

از طریق همین تشکیلات توانستیم در تمامی شهرهای آذربایجان با افراد کاردان آشنا بشویم. من خودم در اسفند 1944 (1323 شمسی) برای انتخاب رهبری «جبهه» کنفرانسهای مفصلی در شهرهای تبریز، خوی، اورمیه و اردبیل داده و بدین وسیله با سیاسیون آذربایجان از نزدیک آشنا و دوست شدم. لذا هنگام تاسیس فرقه مان به کمک تشکلهای حاضر و آماده ی «جبهه ی آزادی» همه جا موفق به ایجاد شعبات فرقه شدیم."

همانطور که در بالا در خاطرات پیشه وری بخوبی بدان اشاره شده است. قبل از تشکیل حکومت ملی، آذربایجانیها تشکلهای ملی مختلف خود را داشتند و حزب توده  که آن زمان تنهاترین ارگان کمونیستی در ایران بود. نه تنها در بین آذربایجانیها نفوذ نداشت بلکه در متلاشی شدن تشکلهای آذربایجانی نیز تاثیر مخرب عمده ای را داشت.

یکی از دلایل اصلی موفقیت سید جعفر پیشه وری در این بود که ایشان قبل از فرقه دمکرات در حزب کمونیست و توده فعالیت داشته و بخوبی می توانست فرقه را از سیاست های آنها و  تمرکزگرایان دور نگه دارد. از طرف دیگر با روحیه ملی مردم آذربایجان و رهبران ملی به خوبی آشنایی داشت.

شوری سابق و جزب توده در ایران نه تنها در تشکیل حکومت ملی آذربایجان نقشی نداشته اند بلکه، در سرکوب حکومت ملی آذربایجان نقش اصلی را ایفا می کنند. وگرنه بدون حمایت روسها و حزب توده، رژیم پهلوی به تنهایی قادر به سرکوب حکومت ملی آذربایجان نمی شد. چرا که قبل از حمله حکومت پهلوی به آذربایجان قوام السلطنه در بهمن ماه 1324 با یک هیئت ایرانی به مسکو رفت و در دوم اسفند با استالین مذاکراتی انجام داد که نه تنها نفت شمال را به روسها واگذار می کنند بلکه در موارد زیر نیز با روسها به توافق می رسند:

1ـ دولت ايران حزب توده را در قدرت سهيم سازد.

2ـ ارتش شوروي ظرف يك ماه و نيم تمام خاك ايران را تخليه كند.

3ـ از آنجائی که حوادث آذربايجان يك موضوع داخلي است‌، بايد ترتيبي مسالمت‌آميز براي حل آن اتخاذ گردد.

4ـ قرارداد ايجاد شركت نفت ايران و شوروي تا انقضاي مدت 7 ماه براي تصويب مجلس پانزدهم پيشنهاد شود.

پیشه وری تلاش کرد سیستم حکومت ایالتی را که  تقریبا مشابه سیستم حکومت کانادای امروزی است، را در ایران حاکم کند. حال آنکه قومیتگرایان فارس و حکومت پهلوی، با تبلیغات منفی بر علیه پیشه وری، وی را خائن و وطن فروش معرفی کردند. و مهمتر از همه سیستم دمکراتیک ایران را متلاشی کرده و تخم نفاق و اختلاف ملیتها را در ایران کاشتند که نتیجه بارز آن را امروز شاهد هستیم.

البته از گذشته باید درس آموخت اما آنچه که امروزه برای آذربایجانیها مهم است این است که پیشه وری در زمان حکومت ملی آذربایجان به تهران مراجعه کرد و با محوریت مرکز تهران مختاریت آذربایجان را به تصویب رساند. حکومت پهلوی نیز این مسئله را قبول کرده بعد از یک سال برای نظارت انتخابات ایالاتی(آذربایجان) وارد آذربایجان شد و بلافاصله پس از ورود، به کشت و کشتار مردم آذربایجان پرداخت.

1- خاطرات جعفر پیشه وری با ترجمه فارسی س . حاتملو

http://heyderbaba.com/haber.php?id=496

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter