مشترکات دو جریان فکری مصباح و مشائی و بی بصیرتی رهبری
آذوح: «پر واضح است که هر دو جریان فکری در حال حاضر در راستای سیاست های مقطعی خود از ولی فقیه دفاع می کنند تا به دست او بتوانند مخالفان خود را حذف کرده و فضا را برای یک دست سازی در مسیر اهداف خود آماده کنند و رهبری با بی بصیرتی و به نوعی ساده لوحی تصور می کند که این جریانات فکری مدافع و پشتبان وی خواهند بود و او را در برابر مخالفان حفظ خواهند کرد غافل از اینکه دیری نخواهد پائید که پس از یک دست شدن فضا به نفعشان از او عبور خواهند کرد ، رهبری که مخالفان خود را بی بصیرت می خواند خود از بی بصیرتی و ساده لوحی مفرط رنج می برد و به راحتی بازیچۀ جریان های فکری مختلف شده است.»
در اواخر دهۀ 70 و اوایل دهۀ 80 ( سالهای 79 تا 81) شاهد ظهور 2 گفتمان دینی در کشور بودیم ، این دو قرائت جدید دینی علیرغم کم بودن مدافعان تشکیلاتی و در اقلیت بودن با اتخاذ برخی مواضع به ظاهر هوشمندانه توانستند نفوذ قابل توجه و بسیار زیادی در دستگاه های دولتی کسب کنند و هر کدام در تلاش بودند تا به وسیلۀ مدافعان خود در راس نظام ، بسترهای نظام سیاسی مورد قبول خود را در آینده فراهم آورند . نوشتار پیش رو قصد دارد در این فرصت به اختصار ریشۀ تفکرات، اندیشه ها و نظام سیاسی مورد نظر یک جریان با محوریت آیت الله مصباح یزدی در حوزه هایی اعم از ولایت فقیه از سوی وی ، اندیشه هایی چون عدم حق حاکمیت از سوی مردم،مشروعیت بدون قید و شرط الهی برای ولی، نصب غیبی ولی از سوی امام غائب،عدم اختیار مردم در انتخاب ولی و تنها نقش عینیت بخشی ایشان به ولی،پشتوانۀ تفکر مهدویت،تاکید بر نقش سمبلیک مجلس خبرگان، مشروع دانستن سرکوب بدون قید و شرط آراء متفاوت و در عین حال متکثر و در نهایت نظام سیاسی مورد نظر وی که در موسسه پژوهشی امام خمینی از سال ها پیش تدوین شده است و از سوی دیگر به اندیشه های « علی یعقوبی » که مولد و صاحب گفتمان مورد نظر حلقۀ فکری تیم احمدی نژاد می باشد از جمله، موضوع دین مرضی،عصر ظهور،نصب ولی فقیه از سوی امام زمان، بیهوده بودن مجلس خبرگان و لزوم برچیده شدن آن و تفکرات آنها در زمینه های یاد شده بپردازد ، همینطور این نوشتار در تلاش است به چرائی ازدواج سیاسی آیت الله خامنه ای با این دو جریان علیرغم انتقاد شدید علمای دینی به این نوع اندیشه های فوق رادیکال و مسموم ، به واسطه مستحکم شدن جایگاهش در سایۀ بسط این تفکرات نیز نگاهی کوتاه داشته باشد.
علی یعقوبی، پلِ ولایت فقیه و بی بصیرتی رهبری
مدتیست در برخی محافل غیر رسمی سخن از فردی به نام علی یعقوبی مبنی بر اینکه مشائی و تیم احمدی نژاد از وی خط می گیرند در میان است. علیرغم اینکه شخص مشایی ارتباط با این فرد را رد کرده است و ادعا نموده که چنین فردی را نمی شناسد[1] اما همچنان از این فرد به عنوان پدر معنوی تیم احمدی نژاد نام برده می شود و بسیاری بر این باورند که خط دهی اندیشه های مهدویت و موضوع ظهور و آخرالزمان که از سوی این تیم به کرّات مطرح شده است ( برخی آن را حجتیه نوین خوانده اند) و بعضا نیز جنجال های مختلفی را در پی داشته از سوی این فرد به این جریان تزریق می شود.پیش از پرداختن به اندیشه ها و سوابق وی لازم به توضیح است ، برخی رسانه های حکومتی خبر از بازداشت افرادی موسوم به جنگیران دولت را منتشر نمودند و از آنها به عنوان لیدرهای جریان انحرافی نام بردند اما نکته ای اساسی که در اینجا مغفول ماند این است که فردی به نام عباس غفاری تنها صاحب یک سری توانایی های خاص از جمله ارتباط با «اجنه» است و هیچگاه صاحب و مدعی یک جریان فکری خاص نبوده است (حدااقل در سوابق او نمی توان این جریان را مشاهده کرد)، اما علی یعقوبی صاحب و مولد یک گفتمان دینیست،که مدافعان تشکیلاتی آن نیز در نهادهای دولتی نفوذ بسیار زیادی دارند، تا آنجا که حسین شریعتمداری به دلایلی خاص در روزنامه کیهان به صورت رسمی از اینکه «علی یعقوبی» توسط کیهان منحرف خوانده شده بود از وی عذرخواهی نمود [2]،همینطور ذالنور جانشین ولی فقیه در سپاه زمانی که درباره علی بعقوبی صحبت می کند از مطبوعات و رسانه ها می خواهد که آن قسمت از سخنان وی را به هیچ وجه منتشر نکنند [3] ، هیچگاه نیز به صورت رسمی در هیچکدام از رسانه های حکومتی خبر بازداشت علی یعقوبی منتشر نگردیده است، و در خبر روزنامه جوان(وابسته به سپاه پاسداران) مبنی بر بازداشت «جنگیران مرتبط با احمدی نژاد» تنها از عباس غفاری نام برده شده بود و مشخصا علی یعقوبی تا به حال بازداشت نشده است، اما دلیل این هراس یا به نوعی پشتیبانی از تفکرات علی یعقوبی چیست؟ چرا رهبری هیچگاه ارتباط خود را با وی تکذیب نکرده است و با اینکه بسیاری اندیشه های این فرد را انحرافی خوانده و خواستار برخورد با وی شده اند و بارها وی در سخنرانی هایش اساس برخی تشکیلات جمهوری اسلامی از جمله مجلس خبرگان را به شدت نفی نموده است و آنان را به مناظره فراخوانده اما تا به حال هیچگونه برخورد جدی از سوی دستگاه های امنیتی با وی نشده است، اگر چه برخی عنوان کرده اند که وی به مشهد تبعید شده ، اما چگونه است اگر اندیشه های این فرد انحرافیست وی را به جای تبعید به یک روستا یا شهر دور افتاده به شهری مذهبی مانند مشهد تبعید کرده اند؟
آنچنان که خود علی یعقوبی از سوابقش گفته است [4] وی متولد 1344 در تهران و فرزند زین العابدین یعقوبی است که در سال 61 توسط سازمان مجاهدین خلق ترور می شود[ پدر وی از اعضاء انجمن حجتیه بوده (منابع تائید نشده) و علی یعقوبی شوهر خواهر رامین مهمان پرست است] ، وی پس از اخذ دیپلم در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل میشود بعد از مدتی تحصیل را رها کرده و به دنبال علوم غریبه می رود ، علی یعقوبی در خصوص ترک رشته پزشکی و ورود به این عرصه در یکی از جلسات سخنرانیش در سال 81 می گوید: « حدود پانزده سال پیش من هم مشغول زندگی خودم بودم بهترین موقعیتها را داشتم ایام محرم شد کتاب منتهی الامال را برداشتم که بخوانم رسیدم به این جمله -خیلی هم سخت گریه میکنم بنده- رسیدم به این جمله که اسب امام حسین (صلوات الله علیه) تنها به سوی خیمه ها برگشت. یک دفعه گفتم: بله! دوباره خواندم سه بار خواندم از تمام صفحههای که نوشته شده بود، ترسیم شده بود گذشتم از این صحنه نتوانستم عبور کنم گفتم: دیگر نمیتوانم طاقت بیاورم. درس پزشکی میخواندم رها کردم. موقعیتهایی داشتم همه را کنار گذاشتم گفتم دیگر نمیتوانم، من به زندگی خودم مشغول باشم و اسب مولای من تنها برگشته باشد، این ماجرا اثر عجیبی گذاشت، پیمان بستم تمام زندگیمان را، تمام وجودمان را برای مولایمان قراربدهیم » و از آنجایی که تصویر خوبی از جامعه روحانیت نداشته است خود شخصا به مطالعه در علوم دینی روی می آورد . او در پاسخ به منتقدانش که می گویند از کجا سواد دینی را آموخته است می گوید :« مباحث من از معلمی گمنام است که نام و نشان او گم است. بعضی سوال میکنند معلم شما کیست؟ در جواب عرض میکنم معلم من کسی است که این مطالب را مطرح میکند چه کسی میتواند این مطالب را مطرح کند؟ شاید کسی بگوید یک آدم معمولی. میگویم باشد شما اینطور فکرکن. شاید کسی بگوید یک عالم. میگویم شما هم این طور فکر کن. شخص را با صفت بشناسید نه با اسم. اسم گذرا است و موقت است سیمای انسان در عوالم ثابت است ، معلم بنده مدتی است که شهید شده است و از غیر او هم مطلب نمیگیرم ،معلم بنده 1400 سال است که شهید شده است»[5][6][7]یعقوبی علیرغم اینکه از هیچگونه سواد حوزوی برخوردار نبوده است در اوایل سال 80 ابتدا با برگزاری جلسات سخنرانی برای دانشجویان، بسیجیان، و هیئت های عزاداری ، کم کم افرادی را به دور خود جمع می کند و به طرح مباحثی همچون توحید، ولایت و عوامل غیبت و ... میپردازد.
پس از آنکه مراسم سخنرانی وی با استقبال بسیار زیادی روبرو میشود ، جلسات خود را به صورت سخنرانی هفتگی ادامه میدهد وافرادی از قشر جوان، نهادها و ارگانهای مختلف در این جلسات شرکت میکنند.[یکی از دلایلی که دستگاه های امنیتی از بازداشت وی در هراس هستند این است که یعقوبی نفوذ بسیار بالایی در میان هیئت های عزاداری و برخی بسیجیان و حزب اللهی ها دارد ]. بسیاری از طرفداران وی بر این باورند که علی یعقوبی دارای انرژی های خاصی است که می تواند با آن کارهای عجیبی انجام دهد و در برخی جمله های وی در سخنرانی هایش که در ادامه نوشتار به آن اشاره می شود خودش این موضوع را علناً مطرح میکند و مخالفانش که بیشتر می توان در طیف روحانی یافت به این موضوع اشاره کرده اند که یعقوبی با اجنه ارتباط دارد و آنها را به تسخییر خود در آورده است.
حاصل سخنرانیهای وی به صورت جزواتی با عنوان نظام عالم (85 جزوه) و نظام بشر (44 جزوه) و به سوی ظهور (20 جزوه) و همچنین کتابی با عنوان چهل شب با کاروان حسینی (حدوداً پانصد صفحه) منتشر شده است.این سخنرانی ها در سایتی متعلق به وی به نام « ظهور» وجود دارد.
سخنرانی های یعقوبی در راستای نظریه های «آخر الزمانی» و را هکارهای «فراهم آوردن شرایط ظهور» است . یعقوبی بارها روحانیت را به مناظره فراخوانده و در سخنرانی های متعدد گفته است : « من مسائلی را مطرح می کنم که در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام گفته نشده و کسانی که مدعی اسلام شناسی هستند نیزاز آوردن مثل آن و یا تکمیل آن عاجز هستند» ،« اگر صد عالم، صد شبانهروز زحمت بکشند و بخواهند درباره حنیفیت سخن بگویند به اندازهای که وی فی البداهه در این باره حرف دارد مطلب نخواهند داشت» وی می گوید : «وقتی به آقایان میگوییم شما اسلام شناس نیستید میگویند: نه هستیم. هستید؟ جداً میگویند؟ باشد خداوند اوج اسلام را دین مرضی مطرح میکند، یکی از آقایان قم بیاید و دین مرضی را توضیح دهد، هر چقدر هم مهلت بخواهد دارد.»
اما آنچه بیشتر از همه خشم روحانیت را برانگیخته است و موجب شده است که بگویند اندیشه های اسلام منهای روحانیت مشایی متاثر از گفته های این فرد می باشد به این دلیل است که یعقوبی بارها در سخنرانی های خود با صراحت گفته است :« پایه (محور) کار ما استنادات قرآنی و حدیث نیست پایه (محور) کار ما دیدهها و یافتهها هست. این روش که عرض کردم خدمت شما طبق راهنمایی قرآن دنبال کردیم. قرآن دعوت به این روش میکند. معارف این نیست که بنشینم یک آیه قرآن را بخوانیم در موردش بحث کنیم ببینیم چه میفهمیم بهرهای که از این طریق انسان میبرد بسیار اندک است باید طبق آدرسهای قرآن، انسان حرکت کند و برود در صحنه، عملاً ببیند که در جای جای عالم چه چیزی قرار داده شده است.» [8] « بنده به لحاظ دیدهها در عوالم بالاتر عرض میکنم نیازی نیست، هیچ نیازی نیست» [9]
اگر چه علی یعقوبی بارها در سخنرانی خود اظهار داشته است که از سوی سید علی خامنه ای تائیدیه دارد و منتقدانش این را رد کرده اند اما هیچگاه این موضوع از سوی دفتر رهبر جمهوری اسلامی ایران تکذیب نشده است ، یعقوبی خود را مرید سید علی خامنه ای معرفی کرده است اما مخالفانش می گویند : « مقام معظم رهبری شخصیتی دارد که محبوب همه است و اگر کسی بر خلاف این جریان محبوبیت شنا کند ، خودش منفور خواهد شد. لذا مجبور است که چنین بگوید.دوم این که چنان که از ادعاهای منتشره از سوی پیروان وی نیز مشهود است، مقام معظم رهبری نردبانی است برای تایید مرام و شخصیت وی. چنان که بارها ادعا شده است مقام معظم رهبری علی یعقوبی را تایید کرده است در حالی که تا کنون هیچ مستندی در این زمینه ارائه نشده است.» اما مشخص نیست چرا با این همه جنجالی که وی در میان روحانیون به راه انداخته است و حتی گفته است :«مجلس خبرگان مقولهای است بسیار منفی، بسیار زشت بسیار جهنمی» اما هیچگاه هیچ برخوردی از جانب دستگاه های امنیتی با وی نشده است ، شاید بتوان حمایت سید علی خامنه ای از وی را به این خاطر دانست که یعقوبی در چند سخنرانی خود در دفاع از جایگاه سید علی خامنه ای اظهار داشته : «عموم طرفداران ولایت فقیه آقا را به عنوان ولی فقیه قبول دارند و میگویند که چون مجلس خبرگان تعیین کرده است ولی برای بنده این طریق نه قداست دارد و نه مشروعیت، آقا را به خاطر آن جنبه و معنای دوم قبول دارم چون تائیدات را از ورای عالم ارواح در مورد ایشان میبینم....بعد از رهبر معظم انقلاب، امام علیه السلام قسم خوردهاند که دیگر هیچ روحانی ای را به عنوان سرپرست جامعه قرار نمیدهند… ولایت فقیهی که بخواهد بر فقاهت استوار باشد مدعیان زیادی خواهد داشت. هر ننه قمر هم هوس میکند و میگوید چرا آقا ولی فقیه باشد و من نباشم....شاید بفرمائید رضایت امام را ازکجا متوجه میشوید؟ عرض میکنم در ملکوت رضایت امام به صورت یک نوری دیده میشود.» اما مخالفان وی به دفعات اشاره کرده اند که این ها می خواهند از رهبری پلی بسازند و بعد از اینکه به مقاصد خود رسیدند ، ریشه وی را نیز خواهند زد . بیان این اندیشه ها از سوی وی، عکس العمل های بسیاری از علمای قم را برانگیخته است ، اما با توجه به نقوذ علی یعقوبی در میان بسیاری از نیروهای دولتی ، و موضوع حمایت عجیب وی از شخص آیت الله خامنه ای سبب شده است که تا به حال هیچگونه برخوردی با وی نشود ، و حتی نماینده رهبری در کیهان نیز به صورت رسمی از اینکه وی (علی یعقوبی) را لیدر جریان انحرافی خوانده اند از وی عذر خواهی کند. رهبری که بصیرت تشخیص تناقضات اندیشه های این فرد [مبنی بر اسلام منهای روحانیت به علاوه نقد شدید فقه سالاران و از سوی دیگر دفاع از جایگاه ولی فقیه] را ندارد چگونه مخالفان خود را متهم به بی بصیرتی میکند؟
البته بخشی از اندیشه های علی یعقوبی را مشترکاً در نظریات آیت الله مصباح در زمینه هایی چون « ولی فقیه» می توان یافت ، در واقع وجه مشترک آنان را می توان نردبان سازی از جایگاه ولی فقیه و سرکوب منتقدان و مخالفان خود به دست وی ( آیت الله خامنه ای) و نهایتآ برقراری نظام سیاسی مد نظر خود تعبیر کرد که در این تعبیر تنها سادگی و بی بصیرتی رهبر جمهوری اسلامی بیش از همه به چشم خواهد آمد.
در این شرایط ، محمد تقی مصباح که از ظهور یک رقیب جدی در مقابل خود به شدت نگران شده است در مقابل تفکرات و اندیشه های علی یعقوبی موضع گیری کرده به صورتی که وی را علی محمد باب ثانی خوانده است و به مسئولان نظام نسبت به قوت گرفتن این جریان فکری هشدار داده است ، اما پاسخ این سوال که چرا آیت الله مصباح با توجه به وجوه مشترکی ( در ادامه نوشتار به آن اشاره خواهد شد) که با این جریان فکری آنهم در موضوعی به نام «ولی فقیه» دارا هستند چنین موضع سرسختانه ای را اتخاذ نموده است ، تنها می توان در تفاوت نظام سیاسی مد نظر مصباح یزدی و علی یعقوبی یافت ، چرا که با توجه به آنچه گذشت کاملا مشخص است که علی یعقوبی مولد و صاحب جریانی است که دکان فقه سالاران را تخته خواهد کرد و در اندیشه هایش مبحث اسلام منهای روحانیت را به راحتی می توان مشاهده نمود و این مغایر با نظام سیاسی مد نظر مصباح و شاگردانش است نظامی که در ادامه نوشتار به آن اشاره خواهد شد که از یک مدیر پائینی تا مسئولین راس نظام را پیش بینی کرده است بنابراین باید اینگونه نیز از قوت گرفتن این جریان فکری در هراس باشد .
مصباح یزدی ، مدل نظام سیاسی وی و باز هم بی بصیرتی رهبری
بارها در ارتباط با محمد تقی مصباح یزدی، تفکرش، نزدیکان و شاگردانش ،موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی،بنیاد غدیر به عنوان بازوان اجرایی تفکر مصباح و طیفش شنیده ایم. بارها تاکید شده است "این جریانات با تفکرات فوق رادیکال و مسموم برای ضربه زدن و نابود كردن اندیشه های اصیل و آرمانهای اوایل انقلاب و همه كسانی كه با اعتقاد برای اجرای آن اندیشه ها كار كردهاند تلاش میكند.بسیاری از انقلابیون که حضور فعالی در انقلاب سال 57 داشته اند بر این باورند این جریان برای ریشهكن كردن طرفداران واقعی انقلاب شکل گرفته و وقتی ریشه اینها را زدند به سراغ خود رهبری میروند."
تمرکز بر شناخت جریان طراح و جریان مجری این تفکر تندرو و روند حرکتی آنها از آغاز و همچنین شناخت تفکراتشان و اینکه آنها مولد یک نظام سیاسی دیگر با اندیشه های فوق رادیکال خواهند بود میتواند تصویر درستی از حرکات آینده این جریان تندرو به نخبگان سیاسی ما بدهد. اگرچه شايد در محافل، نهادها و مراكز سياسي و حوزوي حاميان اين تفکر در اقليت باشند و مدافعان تشكيلاتيشان کم ، اما به واسطه اشرافیت و نفوذی که در بیت رهبری و سپاه پاسداران دارا می باشند یک تفکر پشت پرده ،خاموش اما بسیار تاثیرگذار هستند. نظام سياسي ایده آلشان با مدل فعلي نظام همسان نيست. آنها سعي ميكنند بر بستر فعلي سخن گويد و بر اين بستر، بستر آتي را براساس نظرات خود طراحي كند به این معنی که سعی میکنند از رهبری پلی برای رسیدن به خواسته هایشان بسازند.
این جریان در همان روزهای پیش از انقلاب، درست در روزهای اوجگیری مباحث دینی و روشنفکری در جامعه و به ویژه جوانان در مدرسه حقانی به تقابل با طیف مجتهد شبستری پرداختند. در رأس نیروهای تندرو مصباح یزدی قرار داشت و در سوی دیگر، محمد مجتهد شبستری و جالب اینکه هر دو از مدرسان و مدیران این مدرسه بودند. به هر حال جریان مجتهد شبستری حاکم و شاگردان مصباح یزدی مجبور به ترک مدرسه حقانی شدند.لذا میبینیم که کینه آنها در حذف نیروهای انقلابی از کجا ناشی میگردد.
محمدتقي مصباح صاحب و مولد يك گفتمان و نظام سياسي است. كليد نظام نظري و عملي سياسي مصباحيزدي را میتوانیم در این جمله جستجو نماییم «ما در فعاليتهايمان فقط «نظام اسلامي» را ميخواهيم و بس. هرچيز ديگري كه ميخواهيم، يا مقدمه است براي تحقق «نظام اسلامي» يا لوازمش است و اصالت ندارد". مصباح بر اين باور است كه خبرگان رهبري، رهبري منصوب شده از سوي امام زمان را «كشف» ميكند و انتخابي وجود ندارد. از اينرو، به «مشروعيت مردمي» نهتنها معتقد نيست، بلكه «مقبوليت» را نيز از آن مردم نميداند؛ فقط معتقد است كه مردم به ولي فقيه «عينيت» ميبخشند.همچنین مصباح معتقد است مردم اصلا حق حاكميتي از خودشان ندارند تا به كسي اعطا كنند[10]وی میگوید:« حاكم را بايد خدا تعيين كند و مشروعيت حكومت از طرف اوست. مردمي كه اختيار خود را ندارند، چگونه ميتوانند اختيار خلق خدا را به دست كسي بدهند؟» [11]
مصباحيزدي معتقد است كه «در نظام سياسي اسلام حجيت كلام رهبر به راي مردم نيست و اعتبار و مشروعيت نظام و رهبر برگرفته و ناشي از راي خبرگان نميباشد، زيرا خبرگان مقام ولايت را به رهبر اعطا نميكنند. وظيفه خبرگان فقط تشخيص مصداق رهبري الهي است كه شرايط آن را ائمه اطهار بيان كردهاند. خبرگان موظفند كسي را كه امام معصوم براي ولايت و رهبري شايسته ميداند، به مردم معرفي كنند... بنابراين اعتبار رهبري به سبب صلاحيتهاي او و نصب الهي است. بايد افزود: ديگر امور و مناصب با واسطه حجيت رهبر اعتبار پيدا ميكند»[12]
آيتاللـه با توجه به اين نظر، «انتخاب» را داراي دو فايده ميانگارد و راي منفي مردم را باعث ابطال نظام اسلامي نميداند: «انتخاب و مراجعه به آراي مردم از ديدگاه عقيدتي ما هيچگاه مشروعيتآور نيست، تا با منفي شدن آراي عمومي، مشروعيت نظام باطل گردد... انتخابات از نظر ما دو فايده دارد؛ يكي اينكه با برگزاري آن و توجه به آراي مردم، آنها خود را در ايجاد حكومت ديني سهيم خواهند دانست و در نتيجه بيشتر و بهتر در حمايت از نظامي كه به دست خودشان تحقق يافته، ميكوشند و آنگاه آرمانهاي مهم حكومت ديني تحقق مييابد. فايده ديگر اين است كه امام راحل(ره)- بنيانگذار اين نظام الهي – با تاكيد بر اهميت نقش مردم و آراي آنان مخالفان نظام را خلع سلاح كردند، زيرا آنان با تبليغات مسموم خود قصد داشتند، نظام اسلامي را مستبد جلوه دهند، ولي هنگامي كه آراي مردم در اين نظام مورد احترام و اهتمام باشد، حربه مخالفان از كار خواهد افتاد" [13]
او «راي دادن» مردم را هم در حوزه اختيارات ولي فقيه قلمداد ميكند كه براساس نظر او به مردم واگذار شده است: «ولي فقيه يعني جانشين امام معصوم، يعني كسي كه ميخواهد حق را تعيين كند. او گاهي مصلحت ميبيند، بگويد شما راي بدهيد... انتخابات رياستجمهوري اعتبارش به رضايت اوست [ولي فقيه]، مصلحت ديده كه در اين شرايط مردم راي بدهند[14]
مصباح برخورد با مخالفان حكومت اسلامي را پس از تشكيل اين حكومت، اينگونه تجويز ميكند: «وقتي حكومت اسلامي صحيح تشكيل شد، مسوول آن حكومت بايد از اين حكومت تا آخرين لحظه دفاع كند. حكومت حقي است، بايد اين حكومت وجود داشته باشد. آن كساني كه مخالفت ميكنند؛ آنها آشوبگرند، ضدرژيماند، هيچ رژيمي ضد خودش را تحمل نميكند، حق ندارد تسليم زورگويان بشود. تا كي؟ تا آنجا كه قدرت دارد... پس وقتي حكومت حق تشكيل شد، مادامي كه يار و ياور دارد، رئيس حكومت بايد از نظام دفاع كند. پس از تشكيل حكومت اسلامي صحبت از رفراندوم، راي اكثريت و اين حرفها براي تغيير حكومت اسلامي نيست. چون وقتي حكومت حق و الهي تشكيل شد بايد از آن دفاع كرد كار تا هر جا بكشد... پس بعد از اينكه حكومت اسلامي در اين قطعه از زمين خدا به نام كشور امام زمان(عج) تشكيل شد، هر كس مخالفت با حكومت اسلامي كند، محكوم است و بايد با او مبارزه كرد؛ كم باشند يا زياد[15]
آيتالله مصباح يزدي تعداد مخالفان وموافقان را ملاك نميداند و ميگويد: «براي حفظ حكومت كميت ملاك نيست. ملاك اين است كه تعدادي از افراد از امام(ع) يا ولايت فقيه مشروع حمايت كنند كه بتوانند حكومت را حفظ كنند. گاهي ممكن است با 90 درصد و گاهي با 80 درصد و گاهي با 50 يا 40 درصد. او مامور است كه حكومت اسلامي را حفظ كند".
و اما مدل نظام سیاسی مصباح
اگرچه آيتالله محمدتقي مصباحيزدي، سعي ميكند براساس بستر فعلي جمهورياسلامي ايران، نظراتي را ابراز كند كه حكومت فعلي به نظام اسلامي مدنظرش نزديك شود، اما از مدل ايدهآل خود نيز غافل نميشود و به طور كامل روش انتخاب مسوولان كشوري از يك كارمند جزء تا رهبري نظام را پيشنهاد ميكند. از آن رو كه «انتخاب غيرمستقيم» را بهترين روش براي انتصاب يا انتخاب مسوولان كشور ميداند، در اين نظام پيشنهادي اين روش از ابتدا تا انتها پيگيري ميشود. در مدل ايدهآل او؛ «حكومت ديني، حكومتي است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايي آن برگرفته از احكام دين است، بلكه مجريان آن نيز مستقيما از طرف خدا منصوبند، يا به اذن خاص يا عام منصوبشدهاند، چنين حكومتي «حكومت ديني» ايدهآل و كمال مطلوب است...»[16]
او پيش از ارائه مدل پيشنهادي خود، به صراحت اعلام ميكند: «شايد يك شرايطي پيش بيايد كه ما بايد اصلا نظام پارلماني را عوض كنيم...»[17] سپس «تغيير قانون اساسي» را درتمامي اصول آن جز اصل چهارم، ممكن ميداند و اين اتفاق را بديهي تفسير ميكند: «در خود قانون اساسي هم پيشبيني شده كه ميشود تغييراتي داد، اصلاحاتي كرد، پس انتخاب عنوان جمهوري، انتخاب پارلماني، حكومت پارلماني، به شكل پارلمان غربي و... مسائلي بوده كه امام در آن زمان تشخيص دادهاند... [البته] الان ما وظيفهمان اين است كه نظام جمهورياسلامي را به همان ترتيبي كه در قانون اساسي آمده محترم بشماريم. چرا محترم بشماريم؟ براي ما احترامش از اين است كه ولي فقيه كه منصوب از طرف خداست و مشروعيتش از طرف خداست، او دستور ميدهد...»[18][19]
اما مدل آيتالله محمدتقي مصباحيزدي؛ در اين مدل شهروندان دو دستهاند: دسته اول: اقشار و اصناف غيرروحاني و دسته دوم روحانيت.
دسته اول: غير روحانيون
براساس مدل مصباح یزدی، در ميان افراد غيرروحاني مراحل زير براي شكلگيري چارچوب كلي نظام اسلامي پياده ميشود:
گام اول: ابتدا در هر ده، شهر و منطقهاي، از همه مردم خواسته شود كه از ميان خود افراد عادي را كه ميشناسند، معرفي كنند.
گام دوم: افراد منتخب، ساير افراد عادل گمنام را شناسايي كنند.
گام سوم: جمع افراد عادل اين منطقه براساس تخصصها دستهبندي شوند و انجمنهاي تخصصي را تشكيل دهند كه ردهبندي اعضاي انجمنها براساس نظر اعضا صورت ميگيرد و افراد براساس اين ردهبندي سمتهاي اجرايي شهر را برعهده ميگيرند.
گام چهارم: رده يكها به استانها ميروند و مسووليتهاي استاني را برعهده ميگيرند و رده يكهاي استاني به مركز كشور ميروند.
گام پنجم: رده يكهاي در مركز، در نهادهاي كشوري مسووليت ميپذيرند و گروهي از آنان مشاور رهبري ميشوند كه مسووليت قانونگذاري در بخش تخصصي خود را برعهده ميگيرند كه اين قوانين با تنفيذ رهبري قابل اجراست.
دسته دوم: روحانيت
همين سلسله مراتب از ده، شهر و مناطق شروع ميشود و عدول روحانيون اين مناطق انجمني محلي روحانيت را تشكيل ميدهند و در نهايت از ميان آنان دانشمندترين به مركز استانها معرفي ميشوند. همچنين مراكز استان خبره و دانشمندترين روحانيون را به مركز معرفي ميكنند كه مجلس خبرگان را تشكيل ميدهد. مجلس خبرگان از ميان خود با تقواترين، عالمترين و كارآمدترين فرد را به عنوان رهبر كشف ميكند. اين مجلس به دو دسته تقسيم ميشود.
دسته اول كه در فقه صاحب تخصص و نظر هستند، شوراي افتاء را تشكيل ميدهند و بازوي مشورتي رهبر در اعلام فتواي او به حساب ميآيند.
دسته دوم كه در قانونگذاري و مسائل كشوري تخصص دارند، شوراي نگهبان را شكل ميدهند و بر قوانيني كه توسط شوراي قانونگذاري تصويب ميشود، نظارت ميكنند تا مخل مباني اسلام نباشد، اين شورا هم بازوي رهبري شمرده شده است.
مصباح امروز با این تفکرات شاگردان و دوستانش را در جای جای حاکمیت جانمایی کرده است و این موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار است که جنبش و نخبگان سیاسی در مسیر شناسایی آنها و شناساندن افکار مسموم و فوق رادیکال آنها و تبعاتی که این اندیشه ها در آینده بر فضای سیاسی کشور به واسطه حضور گسترده آنها در پست های کلیدی حاکمیت خواهد داشت اهتمام ویژه بورزند زیرا به واقع اگر این جریان مسموم به طور کامل شناسایی و در نوک پیکان انتقادات قرار بگیرند و سعی در واکاوی اندیشه هایشان گردد مردم با آگاهی بیشتری نسبت به برخورد با آنها وارد صحنه خواهند شد.
مطابق آنچه گذشت پر واضح است که هر دو جریان فکری در حال حاضر در راستای سیاست های مقطعی خود از ولی فقیه دفاع می کنند تا به دست او بتوانند مخالفان خود را حذف کرده و فضا را برای یک دست سازی در مسیر اهداف خود آماده کنند و رهبری با بی بصیرتی تصور می کند که این جریانات فکری مدافع و پشتیبان وی خواهند بود و او را در برابر مخالفان حفظ خواهند کرد غافل از اینکه دیری نخواهد پائید که پس از یک دست شدن فضا به نفعشان از او عبور خواهند کرد ، رهبری که مخالفان خود را بی بصیرت می خواند خود از بی بصیرتی مفرط رنج می برد و به راحتی بازیچۀ جریان های فکری مختلف شده است.
--------------------------------
1. لینک صحبت های مشائی در 22 بهمن 89.http://www.youtube.com/watch?v=8qvX6K_ubg8
2.عذر خواهی کیهان از خوانندگان خود در ارتباط با علی یعقوبی ، رجوع شود به لینک
3.صحبت های ذالنور در جمع طلاب و پاسخ به خبرنگاران-خبرآنلاین
4..نظام عالم جلسه تاریخ 12/2/81، ص18 و 19
5.سلسله بحثهای نظام عالم، جلسه 29/1/81
6.چهل شب با کاروان حسینی، ص 143
7.چهل شب با کاروان حسینی، ص 210.
8.نظام عالم جلسه 1، ص3.
9.نظام عالم، جلسه 7، ص9
10.مصباحيزدي، محمدتقي،کتاب پرسشها و پاسخها ج 2-ص50
11. در پرتو ولايت، ص254
12.همان، ص 88
13. همان، صص 33 – 32
14.هفتهنامه پرتو سخن، 7 دي 84، ش 310
15.هفتهنامه پرتو سخن، 30 خرداد 80، ش 83
16.پرسشها و پاسخها، ج 1، ص 45
17-18 گفتمان مصباح، ص 663
19.بخش هایی از مقاله ( تنها ، بخش های نظریات مصباح در ارتباط با ولی فقیه و مدل نظام سیاسی) با اقتباس از نوشته آقای فرید مدرسی تحت عنوان « شناسنامه مدافعان گفتمان آيتالله مصباح يزدی» می باشد.
جرس