روزنامه اصلاح طلب بهار: نام آذربایجان جعلی است و وجودش هم در تضاد با بقای دولت ایران
آذوح: یکی از روزنامه های سراسری ایران در روز پنج شنبه ی گذشته بار دیگر ملت آذربایجان را مورد حملات و هجمه ی خویش قرار داد.
به گزارش آذوح روزنامه ی اصلاح طلب بهار در شماره ی 245 خود روز پنجشنبه 18 مهر، با انتشار مقاله ای با عنوان "ایران و منازعه قراباغ؛ صد سال سنت بیطرفی و ریشسفیدی" به قلم "سالار سیفالدینی" دولت آذربایجان شنالی را به درک نادرست از شرایط منطقه ای متهم کرده و در بسیاری از سطور نوشته به جعل و تحریف تاریخ پرداخته است.
نویسنده ی مقاله در صفحه ی 8 روزنامه با ارائه ی چندین نمونه در اثبات این برآمده است که سیاستهای پان آذریستی آذربایجان شمالی موجب اتخاذ رویکرد ایران در جنگ قره باغ و حمایت از ارامنه شده است.
این روزنامه در بخش دیگری از این نوشته ضمن حمله به نام سرزمین آذربایجان و جعلی خواندن آن، وجود دولت در این منطقه را به ضرر بقای ایران دانسته و تلویحا از لزوم فروپاشی آن خبر داده است.
بخشهایی از این نوشته را در ادامه مشاهده می فرمایید:
"اساس تشکیل دولت در این ناحیه آن هم با نامی برساخته و مسروقه، با اسّ و اساس بقای دولت ایران در تضاد است"
"خبر برگزاری همایش بینالمللی قراباغ در تبریز، با توجه به محتوا و ویژگیهایی که برای آن اعلام شده است، خبر تعجببرانگیزی بود. همانطور که در صد سال گذشته این سنت حفظ شد و ایران به جای جبههگیری یکجانبه سعی کرد، از روش میانجیگری و ریشسفیدی استفاده کند، به نظر میرسد همایش مزبور میتواند ضربه مهمی به این سنت دیرینه وارد کند و جایگاه ایران را به حد جایگاه عثمانی و «اردوی ترک – اسلام» که در 1918 از سوی کمیته اتحاد و ترقی مرتکب همان جنایات قبلی تندروهای داشناک شده بود، فروکاهد. متاسفانه دستاندرکاران عزیز این همایش فاکتور مهمی به نام دولت مستقر فعلی در جمهوری باکو را فراموش کردهاند. نباید فراموش کرد که سیاست اساسی این دولت شیعهستیزی و دشمنی با تشیع و هویت ایرانی است."
"رویکرد ایران به مناقشه قراباغ که ریشههای تاریخی جدی دارد، رویکردی است منطبق با زمینههای تاریخی که محصول جدایی 17 شهر قفقاز است. از سوی دیگر اتهامات وارده بر ایران درباره حمایت از ارامنه نیز ریشه تاریخی دارد. همین اتهامات در سالهای 1905 و درگیریهای خونین آن دوره و اعلام بیطرفی دولت و علمای ایران به این موضوع به اشکالی دیگر بیان شده بود. نزدیک به صد سال از بروز بحران جدی و تنشهای قومی در قفقاز جنوبی میگذرد. درگیریهای میانقومی در قفقاز یکی از نمونههای موردی تمامعیار برای مطالعه منازعات قومی خشونتآمیز توام با کوچاندن، کشتار و آسمیلاسیون محسوب میشود."
"ارامنه از همان ابتدا حمایت تلویحی و گاه صریح روسها را در اختیار داشتند و به مرور زمان بهویژه در سالهای اخیر با آشکار شدن ابعاد فاجعهآمیز ژنوساید عثمانی توانستند همدلی بخش مهمی از جهان مسیحی غرب را هم کسب کنند."
"در این میان مسلمانان قفقاز و آران تنها از حمایت صریح عثمانی و بعدها جمهوری ترکیه برخوردار بودند ولی به شدت تمایل داشتند که ایران را نیز به عنوان همسایه جنوبی با همه امکانات در کنار خود ببینند؛ چیزی که به نظر میرسد بیش از چندین دهه نسبت به دستيابی به آن تلاش کرده ولی هنوز موفق به تغییر سنت دیپلماتیک ایران در این حوزه نشدهاند."
"در برههای از درگیریهای خونین قومی طرف باکویی سعی کرد با استفاده از تجربه اتحاد جماهیر شوروی در ایجاد جنبش قومی در آذربایجان و تشکیل فرقه دموکرات در دوره استالین، بقایای این فرقه و تفکرات منشعب از آن را که هنوز به صورت پراکنده در ایران و اروپا حضور داشتند و با ظهور انقلاب اسلامی در ایران میتوانستند به اشکال مختلف به فعالیت بپردازند، فعال کند و از آنها به عنوان عامل فشار بر دولت ایران درباره موضوع قراباغ بهرهبرداری کند. به تعبیر دیگر در این دوره از درگیریها سعی بر این بود که با واسطه گروههای پانآذریست و فعالیتهای تحریکآمیز آنها گروههایی از اتباع ایران به نفع دولت باکو و به مثابه اهرم فشار نقشآفرینی کنند."
"اقدامات، تبلیغات و تحرکات پانآذریستی که در آن سالها از سوی دولت و احزاب سیاسی این کشور علیه ایران صورت میگرفت صریحا با درخواستهای دولت باکو منافات داشت. دولتمردان جدید باکو فراموش کرده بودند که مداخله نظامی یک دولت به نفع دولت دیگر نیازمند سطح بالایی از روابط و اعتماد متقابل است که در طول زمان ایجاد میشود. حکومتهای ایلچیبیک و حیدر علیاف تلاش زیادی برای ایجاد چنین روابطی نداشتند و محافل سیاسی این کشور نیز مدام تبلیغاتی را علیه ایران انجام میدادند که دارای ابعاد گستردهای از ستیز با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در قفقاز تا تهدید تمامیت ارضی بود. مروری بر گزارشهای خبرگزاری رسمی جمهوریاسلامی ایران از باکو درباره اقدامات ایرانی صورتگرفته نشانگر این موضوع است.
برای نمونه به بعضی از آنها اشاره میشود:
جعل تاریخ و انکار حضور تاریخی دولت ایران در منطقه
اظهارات ایلچی بیک علیه تمامیت ارضی ایران
دخالت نهادهای دولتی در امور داخلی ایران"
"حتی عدهای با روایتهایی مغشوش و گاه غرضورزانه سعی کردند درباره حادثه جیلولوق که از سوی اتباع آشوری عثمانی در ارومیه و اکناف آن رخ داد احساسات عمومی را بهویژه در شهرهای شمالغرب ایران نسبت به ارامنه تحریک کنند که آن نیز ناکام ماند."
"در صد سال گذشته در هر یک از برهههای تاریخی که منازعات قومی در قفقاز شدت یافت، ترکزبانهای این منطقه سعی کردند از طرق مختلف ایران را به جانبداری از خود در منازعه دخیل کنند. در مرحله اول (1905) از طریق تلاش برای اقناع روحانیت و توده مردم، در مرحله دوم (1918) از طریق فشار بر نخبگان آذری مانند شیخ محمد خیابانی و در مرحله سوم (بعد از فروپاشی شوروی) از طریق استفاده از پتانسیل قومی که از دوران اتحاد جماهیر شوروی در ایران ایجاد شده بود، تلاشهایی صورت گرفت."
"در نهایت باید گفت ورود به منازعه قراباغ به نفع آذریهای قفقاز برای ایران هم آسانترین انتخاب بود و هم توجیهپذیر. اما جامعه ایرانی (هم دولت و هم نخبگان) ترجیح دادند با توجه به الزامات تاریخی نقش اصیلتری را انتخاب کرده و سنت بیطرفی و ریشسفیدی را در پیش گیرند و هنوز نیز امیدوارند هر دو طرف منازعه بهویژه آذریها این رویکرد را درک کنند."
آذوح