English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

بررسی ریشه¬شناختی کلمۀ ایران در متون و لغت¬نامه های توركی - اوجالان ساوالان

 

متونِ زبانِ پروتوتورک و سومری

در زمینۀ «رابطۀ تاریخی زبانهای سومری و تورکی و مسئلۀ قدمت زبان تورکی» پروفسور «عثمان ندیم تونا» دارندۀ دکتریِ تورکولوژی (تورک شناسی، مونقولیستک، آلتاییستیک) از دانشگاه واشینگتن آمریکا که در سال 1969م. موفق به کسب عنوان «پروفسوری» از دانشگاه مزبور شده است، کتابی به عناوین یادشده نوشته و از محتوای کتاب در حضور گروهی 22 نفری از اهل فن و متخصّصینِ گوناگون از جمله متخصّصینِ زبانهای خاور نزدیک، میانه و دور، دو نفر متخصّص زبانهای هندواروپایی، یک نفر متخصّص زبانهای سرخپوستی، یک نفر سومئرولوگ و دو متخصّص خطّهای میخی شامل یک آشورشناس، در تاریخ 9 آوریل 1974 دفاع کرده است به طوری که همگی این متخصّصان خواستار آن شده اند که متن ارائه شده توسّط پروفسور تونا هر چه سریعتر چاپ شود (ر.ک. رابطۀ تاریخی زبانهای سومئری و ترکی و مسئلۀ قدمت زبان ترکی، صص13-17). پروفسور تونا در طولِ 40 سال تحقیق و پژوهش، در کار ارزشمندش 32 تناضر فونتیکی بین زبانهای تورکیِ باستان و سومری یافته که 16 تا را که بنظرش شاخص و نزدیک به هدف می باشد با ارائۀ بیش از 110 مثال شاخص از تورکیِ باستان و سومری ارائه داده است (ر.ک. همان، صص 24-49). برای مثال تناظر بینِ Tar (سومری: جدا کردن، شکستن، بریدن) با Yar (تورکی: شکافتن) (همان، ص24) . تناظر بین zibin (سومری: حشره) با Çibin (تورکی: مگس که حتّی هم امروز در تورکی آزربایجانی رایج است) (همان، ص49) . Tibra (سومری: فلز) با/ Təmir/ Temir (تورکی: آهن) (همان، ص47) و ... پروفسور تونا چنین نتیجه می گیرد: وجود یک رابطۀ تاریخی از لحاظ زبانی، بین سومرها و تورکها با کلمات ارائه شده و توضیحات لازم اثبات شده است. تورکها حداقل 3500 سال قبل از میلاد (5500 سال قبل) در منطقۀ شرق تورکیه امروزی ساکن بوده اند. وجود زبان تورکی به عنوان زبانی مستقل با دو شاخه در 5500 سال قبل اثبات شده است. اگر سرعت رشد و گسترش زبان تورکی از بدو تولّد تا زمان تماس تورکها با سومرها را ثابت در نظر بگیریم، آنگاه می باید تورکی اوّلیّه یا تورکی مادر در یک زمان بسیار دور زیسته باشد. این نتیجه گیری را می توان با نتیجۀ تحقیقات من (پروفسور تونا) در مورد تئوری زبانهای آلتایی که در اواخر سال 1978م. به پایان رسانیدم و با در نظر گرفتن سیرِ تکاملی زبان و بررسیهای باستانشناختی، قدمت زبان تورکی را با یک محاسبۀ محتاطانه 8500 سال تعیین می کرد، مقایسه کرد. حال (پس از پژوهش دربارۀ ارتباط عمیق بین زبانهای تورکی و سومری) این رقم باز تأیید می شود؛ زیرا اگر زمان افتراق تورکی مادر به زبانهای تورکی شرقیِ مادر (اورال آلتایی) و تورکی غربی مادر (تورکیِ پروتوتورک رایج در زبانهای سومری، ایلامی، قوتی، لولوبی، کاسسی، ساقایی، و...) را نیز به حساب آوریم، 5500 سالی که از این دوران تا زمان حاضر گذشته است، امکان دوبرابر شدن دارد. امروزه در میان زبانهای زندۀ دنیا، زبانی که قدیمترین اسناد مکتوب را داراست، تورکی است. این ها کلمات دخیل تورکی در الواح سومری با الفبای میخی (کهن ترین الفبای جهان و مادر الفبای فنیقی، بابلی، آشوری، آرامی، مصری، یونانی و غیره) هستند (ر.ک. همان، صص77-78).

قدیمی­ترین نمونه­های مکتوب تمدّن کهن سومری متعلّق به 3300 تا 3100 سال قبل از میلاد (5300 تا 5100 سال قبل) که از خرابه­های شهر «اوروک» به دست آمده­است، و ما بین متون اوّلیّۀ سومری و متون متأخّر (1800 ق.م 3800 سال قبل) فاصلۀ زمانی 1300 ساله وجود دارد. در این مدّت، بدون در نظر گرفتن سیر تکاملی و روند جدا شدن زبان سومری به شاخه­ها، لهجه­ها و گویشهای مختلف، تمامی یافته­ها در فرهنگ لغت واحدی گردآوری شده­است (و این به دشواری کار تحقیق دربارۀ زبان سومری می­افزاید) و باید خاطر نشان سازیم که زبان تورکی باستان (پروتوتورک) نیز در طی این 1300 سال مراحل بزرگی را پشت سر گذاشته و به لهجه­های بسیار تقسیم گردیده­است (ر.ک. رابطۀ تاریخی زبانهای سومئری و ترکی و مسئلۀ قدمت زبان ترکی، ص18 و سومریان نیاکان ترکان، ص15). در بررسی لغات مشترک و متناظر سومری و تورکی باستان به واژه­های «اَر» و «اَرَن» در هر دو زبان برمی­خوریم. «اِر» er و «ایر» ir  و «اور» ur در سومری (دقّت کنید به اشتقاق کلمۀ «ایران=اِرِن» که به آن خواهیم پرداخت و نیز قس. hero در En.)، به معنای «مرد»، «مردانگی»، «قهرمان»، «دلاور»، «جوانمرد» و «اِرِن»  erenبا اتیمولوژی: (er + en) در همین زبان به معنی «جنگجو، فرد نظامی، دلاور و جوانمرد» است که دقیقاً معادل «ار» ər (سرباز، جنگجو) و «ارن» ərən (سرباز ،جنگجو) تورکی باستان و میانه می­باشند (ر.ک. سومریان نیاکان ترکان، صص 223-224 ، فرهنگ سومر، صص 192-193 و 198 و نیز ر.ک.  تاریخ دیرین ترکان ایران، ص65 ). پروفسور زهتابی معانی «اَر» و «اَرَن» را چنین برمی­شمارد: «ار» در سومری: سرباز و در تورکی به طور کل و در آزربایجانی: قهرمان، مرد جنگجو و سرباز؛ و «اَرَن» در سومری: سرباز و در تورکی تورکی به طور کل و در آزربایجانی: جنگجو، کارگر و به نظر پروفسور زهتابی «سربازان» (جمعِ اَر) (ر.ک. ایران تورکلرینین اسکی تاریخی، ص136). البتّه ما در سومر اَر /آر   ər/ar در معنی «مردانگی» نیز داریم (ر.ک. سومریان نیاکان ترکان، ص216).

سؤال مهم این است: آیا « ــَ ن/ ــِ ن» ən/en در ارن eren/ərən، نشانۀ جمع است؟ بر اساس آن چه خواهیم آورد، به نظر می­رسد که نشانۀ جمع نباشد. ب. گری بر اساس تحقیق ارزشمند پروفسور سومرشناس آلمانی «فردریش دِلیچ»، نویسندۀ «فرهنگ لغات سومری» و «اصول دستور زبان سومری» که آثار ارزشمندی در زمینۀ سومرشناسی هستند و نیز تحقیق «آنتون دِیمل» آلمانی نوشته­است که: «کلمۀ سادۀ «اِن» en در سومری دارای معانی چون: «بلندپایه»، «صاحب» و «پیر» می­باشد. این کلمه یادآور پیشوند ترکی «اِن» en معادل پسوند «ترین» در فارسی است؛ مانند: «اِن یوقاری»/ ]«اَن یوخاری» در لهجۀ تورکی آذربایجانی[ «اِن گوجلی» ]«اَن گوجلو» در لهجۀ تورکی آذربایجانی[ و «اِن گؤزِل» (زیباترین) ]«اَن گؤزَل» در لهجۀ تورکی آذربایجانی[  و غیره» «اِن» سومری (صاحب، پیر، بلندقدر) در تورکمنی-که به نظر ب.گری نزدیکترین زبان به سومری باستان است- به صورت eye (صاحب) تطوّر یافته­است (ر.ک. سومریان نیاکان تورکان، صص108، 223 و 14). eye (صاحب)  همان «یئیه» yeyə یا «یه» yə یا «اییه» iyə تورکی آزربایجانی (ر.ک. فرهنگ فارسی-ترکی شاهمرسی، ص627) و به نظر ب. گری تطوّر یافتۀ همان «اِن» سومری است. با این وصف به نظر می­رسد که«اِن» en در اِرِنِ سومری، تکواژ جمع نباشد بلکه خود به معنی «بلندمرتبه» و «والامقام» است و در این صورت از آن جا که در ساختار کلمات سومری (ساخت­واژه یا صرف یا مورفولوژی)، کلماتی که بیش از یک هجا دارند، مرکّب محسوب می­شوند به این صورت که دو کلمه ای که با یک ترتیب خاص پشت سر هم بیایند، به عنوان یک کلمه، معنای جدیدی را (متفاوت با معنای کلمات تشکیل­دهنده) افاده می­کنند؛ مثلِ کلمۀ «لوقال»: «لو» (انسان) + «قال»: «حکمران» و «بزرگ»، (دقّت کنید به ارتباط «قال» (بُن) و کلمات تورکی مثل «قالین» (ستبر) و «قالی») (ر.ک. رابطۀ تاریخی زبانهای سومئری و ترکی و مسئلۀ قدمت زبان ترکی، ص 64) . با توجّه به آنچه آورده شد این نکته مشخّص شد که«اِن» خود واژه­ای مستقل بوده که بعدها به پسوندی برای بیان نوع/جنس/طبقه­ای از انسانها کاربرد پیداکرده­است و تکواژِ نشانۀ جمع یا نشانۀ صفت فاعلی نیست؛ مثل قامان/شامان/شمن (قام/ شام/شم + ـَن/ ان) و موغان (موغ + ـَن/ ان) که در این واژه­ها نیز ـَن/ ان نشانۀ جمع یا نشانه صفت فاعلی نیست بلکه نشانۀ بیان نوعی یا طبقۀ ممتازی از انسانهای تورک در فرهنگ واژگان و اجتماعات پروتوتورک است. از این رو به نظر می­رسد که «ارن» در معنی جنگجو از نظر ریشه­شناسی لغت: «اِر» (جنگجو/ انسان) + «اِن» (صاحب، والامقام، بلندپایه) باشد. حاصل معنی «جنگجوی والامقام و بلندپایه» است این همان معنایی است که در طول حداقل پنج هزار و صد سال تطوّر و تحوّل یافته و به صورت «اَرَن» و «ایران» درآمده­است. در این مقاله با ارائۀ مدارک، اسناد و شواهد متقن ثابت خواهیم کرد که کلمۀ «ایران» واژه­ای به جا مانده از زبانهای التصاقی پروتوتورک (سومری و غیره) است و هیچ ربطی به زبانهای تحلیلی (هند و اروپایی و هند و ایرانی) چنان­که استعمارگران اروپایی و مقلّدان پان­آریاییست ایرانی آنها بارها و بارها نوشته و القا نموده­اند، ندارد.

        

دیوان لغات الترک

  در دیوان لغات الترک[i] اثر وزین محمود کاشغری نوشته شده بین سالهای  460 هـ.ق - 466هـ.ق.[ii] (1067– 1073م.)،  در مدخل «اَر» (Ər) چنین نوشته است: «ار: مرد. جمع شاذ و نادر آن ارَن (Ərən) منطبق بر قاعده نیست؛ زیرا طبق قاعده، نشانۀ جمع لر/ لار (lər/lar) است» (دیوان لغات الترک،ص99). در بخش دیگری از کتاب یادشده در معنی کلمۀ اَرَن نوشته است: «مردان. جمع خلاف قاعده است» (همان،ص114).

علي رغم آنچه كاشغري مي نويسد كه «كلمة اَرَنْ جمع خلاف قاعده است»، در بررسی اشعار و ضرب المثلهای تورکی دیوان لغات الترك چنین درمی­یابیم که  اين كلمه در حدّ چشمگيري حتّي بيشتر از کلمۀ ار، در اشعار قديمي و ضرب المثلهاي كهن توركي نه به صورت «جمع» بلکه به صورت کلمۀ «مفرد» به كار رفته است. براي مثال به موارد زير اشاره مي شود:  ارَن علاوه بر «مردان»، به صورت کلمۀ ساده (و نه مرکب از ار + ــَن) ، در نقش صفت به معنی «پهلوان، دلیر، جنگاور، جسور و بی باک» نیز به کار می رفته است. مثل: «ارَن البی اقشتیلار»  alpı oquştilar) (Ərən یعنی: «پهلوانان دلاور هیاهو کردند» (همان،ص158) و یا به صورت کلمۀ ساده در نقش صفت جانشين اسم به معني انسانهاي بخشنده و كريم و رادمرد در تقابل با «ياووز»: انسانهاي بخيل و خسيس و بدطينت و زشت خو، در اين قطعه شعر: « بَرْدي اَرَنْ قُنُقْ كُرُبْ قُتْقا سَقارْ / قُلْدي يَقُزْ اَيُقْ كُرُبْ اَقْنی يِقارْ Bardı ərən qonuq körüp qutqa saqar/ Qaldı yawuz oyuq körüp ewni yıqar  ترجمه: آن كريماني كه چون مهمان مي ديدند آغوش مي گشودند، رفتند/ و ماندند لئيمان و زشت مرداني كه چون شبح مهمان ببينند، چادر خود را برچينند (ر.ك. همان، ص 118). در مدخل «اُغُلْ»Oğul  (پسر يا فرزند)، كاشغري ضمن اين كه كلمة «اُغْلان» Oğlan را  جمع خلاف قاعدة اُغُل دانسته است و آن را همانند ارن شمرده است، چنين نظر داده است كه كلمات اُغلان و ارن، به صورت مفرد نيز به كار مي روند (ر.ك. همان، ص113). به نظر می­رسد که «اَن» در اوغلان نیز صورتی از همان «اِن» پروتوتورک باشد نه نشانۀ جمع چنان­که کاشغری پنداشته­است. كما اين كه ارن در شعري در معني حكيمان بزرگ و دانشمندان به صورت اسم جمع كه جمع بسته شده است؛ يعني«اَرَنْ لار» به كار رفته است: در اين مصراع: «اَرْدي اُزا اَرَنْ لار» Ərdi uza ərənlər  ترجمه: آمدند در روزگاران گذشته حكيم مرداني ( ر.ك. همان، صص 119-120). كه در اين كاربرد و به صورت «اَرَنْ لَر» در شعر معاصر آزربايجان نيز كاربرد دارد: « خيلاصه نقل ائديب بئيله ارن لر/ روايت گُلشنيندن گول درن لر» (ر.ك. ديل دنيز، ص103، به نقل از كتاب تولكو از محمّدباقر خلخالي). يا در نقش اسم، به معنی مطلق انسان (مفرد) یا انسانها (در معني اسمِ جمع) به كار رفته است: «تغب تقی قلمدی منككو ارَن» (Toğub taqı qalmadı məŋgü ərən) (آدمیانی كه متولد شدند، جاودان نماندند) (همان،ص595).

علاوه بر آن کلماتی در تورکی میانه (اورتا توركجه) است که در ابتدای آن ریشۀ «ار» آمده است و با پیوستن پسوند، کلمات جدیدی با معانی جدید ساخته شده است. مثل: «اركَك» (Ərkək) در معنی «نر، از هر نوع حیوان» (همان، ص 129)، «ارلِك» (Ərlik) (در معنی رجولیت، مردی) (همان،ص126)، «ارِك» (Ərik) (در تركیبِ وصفی (Ərik ər در معنی «شخص دلاور و چابك و نافذ» (همان، ص112)، «اركَج» (Ərkəc) در معنی «بُز نر» (همان، ص122)، «ارنكان ار» (Əriŋən ər)  در معنی «مرد بی زن، عَزَب» (همان،ص131)، «ارسَك» (Ərsik) در جمله «ارسك اشلار» (Ərsək işlər) در معنی «زن مردجو. زنی كه از راه به در شود» (همان،ص126) و نیز فعل «ارلندی» در جمله «اُراغُت ارلندی»(Urağut ərləndi)  یعنی «زن، ازدواج كرد و همسر برگزید» (همان،ص186) و فعل «اركَكْلَندی» (Ərkəkləndi)  در معنی «كسی كه رجولیت (و مردانگی) نشان داد» (همان،ص209)، فعل «ارسِندی» (Ərsindi) در جمله «اُغُل ارسندی»  (Oğul ərsindi) یعنی «كودك مرد شد» و فعل «ارسَكلندی» (Ərsəkləndi)  در جمله «اشلار ارسكلندی» (işlər ərsəkləndi) «یعنی: زن از روی قباحت مرد خواست» (همان،ص208) و بالاخره كلمه «اردم»(Ərdəm)  (ادب و نزاکت) (همان،ص127) که واژۀ اخیر در اشعار شاهد و مثال ديوان به همان معني «هنر، معرفت، دانش و حكمت» كه در زبان دري و كتابهايي نظير قابوسنامه كاربرد دارد[iii] نيز آمده است: «اَرْدَمْ بَكي بِلِكْ تاغْ» Ərdəm bəgi bilig tağ ترجمه: « سروران كوهِ دانش و حكمت» (ر.ك. همان، صص 119-120). و از دیدگاه معناشناسي بر پاية ريشه شناسي لغت[1]، حاوی معانی «انسانیّت»، «مردانگی» و «فرهنگ» نیز هست، چرا که یکی از معانی «ار» در زبان ترکی علاوه بر «مردم»، «انسان» است[iv].

سنگلاخ

 در فرهنگ توركی به فارسی سنگلاخ[v] (نوشته شده  بین سالهای1172 تا1173هـ.ق.[vi] - 1758 تا 1759م.)، میرزا مهدی خان استرآبادی (فوت1180هـ. ق 1776م. ؟) منشی و وقایع نویس فرهیخته نادرشاه افشار و صاحب آثاری چون «تاریخ جهانگشای نادری» و «دُرّة نادره»، كه در علم، زبانداني و تسلّط فراوان او بر عربي، فارسي و تركي حتّي به گواهي سنگلاخ، گاهي هندي و يوناني، هيچ شك و شبهه اي نمي توان وارد ساخت، و به جرأت مي توان گفت فاضلترين و عالم ترين زبان شناس عصر نادري و مسلّط به سه زبان عربي، توركي و فارسي‌ بوده است، به صراحت و با اطمينان، كلمة ايران را توركي، و نه فارسي، دانسته است و نگارنده با خواندن همين سنگلاخ، به فكر تحقيق بيشتر و نوشتن اين مقاله افتاد. در فضل و برتري ميرزا مهدي، همين بس كه دكتر ذبيح الله صفا او را بحق «بزرگترين دانشمند زبان شناس زمان خود» دانسته است (ر.ك. سنگلاخ، مقدّمه مصحّح، ص4 به نقل از تاريخ ادبيّات ايران، ج3/5 ص1808).

 استرآبادي ضمن آن كه كلماتِ «ایر» و «ایران» را بی هیچ شکّ و تردیدی و با قاطعیّات تمام، توركی جغتایی یا توركی شرقی دانسته است، نه فارسی، در ذیل مدخل «ایر» و «ایران»[vii] چنین نوشته است: «مرد را گویند. و بالمجاز آزاده مردان را نامند» (سنگلاخ،ص61) سپس به ذكر معانی دیگر «ایر»  و «ایران» (همان اَرَن) در تركی رومی (توركی غربی یا اوغوز توركجه سی) پرداخته است: «اير در تركي رومي سه معني دارد: اوّل: مخفّف «ايرتا» است؛يعني اول وقت. دويّم: به معني سرود باشد. سيّم: امر است از رسيدن و ملحق شدن» (همان)

 ملاحظه مي شود كه میرزا مهدی تلفظ ایر و ایران را مطابق تلفظ آن در توركی شرقی یعنی زبان ادبی جغتایی آورده و معنی كرده است كه معادل «ار» و «ارن» در توركی میانه و توركی غربی (اوغوز) است. دربارة معاني ديگر «اير» از جمله «امر است از: رسيدن و ملحق شدن»، كه همان گونه كه خواهيم ديد، بعضي از صاحبنظران زبان توركي از جمله دكتر حسين محمّدزاده صديق، به اقتفاي امير عليشير نوايي رفته و «ايران» را «اسم فاعل» از همين بن و مصدر «ايرمك» دانسته اند، بايد همين جا اضافه كنيم كه اسم فاعل از بن «اير» و مصدر «ايرمك» (رسيدن و ملحق شدن) : «ايرَن» مي شود نه «ايران».   

استرآبادی در دو مدخل دیگر سنگلاخ به كلماتی می پردازد كه ریشه «ایر» (در معني اَر) در ابتدای آنها آمده است: «ایرلیك» «به معنی مردی و آزاده مردی» (همان، ص62  و قس. «ارلیك» یادشده در دیوان لغات الترك) و «ایرانلیك» : «آزاده مردی و جوانمردی» (همان،ص61) كه دو كلمه اخیر  معادل همان «ارلیك» (ار+ لیك) و «اَرَنلیك» (ارَن+ لیك) توركی غربی است. با بررسی معانی ایرلیك (ارلیك) و ایرانلیك (ارنلیك) در دو كتاب دیوان لغات الترك و سنگلاخ كه به فاصله هفتصد سال از هم نوشته شده اند، می توان به «گسترش معنایی» بن «ایر» یا «ار» پی برد كه معانی «مردانگی و آزادگی» را علاوه بر «نر بودن و جنس مذكر» پذیرفته است.

در بررسی زبان جغتایی درمی یابیم كه  توركی جغتایی (جیغاتای، جاغاتای، چاغاتای، چیغتای یا چیغاتای توركجه سی) از زبانهای توركی میانه و شاخه شمالی- شرقی توركی میانه است: « بعد از تركی قدیم (زبان كتابت گؤگ توركها و اویغورها) دو نوع زبان كتابت (زبان ادبی) پیدا شد: تركی شمالی- شرقی و تركی غربی یا اوغوز. تركی غربی از قرن 13 میلادی تا كنون زبان كتابت بوده است. تركی شمالی – شرقی در آسیای میانه و در بین تركان شمال تا قرن 14 میلادی (قرن 10 هجری قمری) زبان كتابت بود و در واقع ادامه تركی قدیم است. از قرن 15 میلادی (قرن 11 هجری قمری) به بعد این زبان به دو لهجه شرقی و شمالی تقسیم شد و در نتیجه سه زبان كتابت شرقی و شمالی و غربی به وجود آمد كه تا قرن حاضر ادامه داشته اند. تركی غربی بر اساس اوغوز، تركی شمالی بر مبنای قبچاق و تركی شرقی بر اساس لهجه های آسیای میانه ساخته شده است. تركی شرقی كه آن را تركی جغتایی نیز گفته اند، از زمان امیر تیمور(گوركان) پیدا شد و در دوران تیموریان تكامل پیدا كرد و با ظهور شاعر بلندپایه ای مانند امیر علیشیر نوایی (1441-1501 م. 844- 906 هـ.ق.) زبان ادبی این منطقه (آسیای میانه) شد » (سیری در تاریخ و زبان و لهجه های تركی،ص88).

فرهنگ جغتایی- فارسی

برای فهم بهتر لغات ایر و ایران، سری به فرهنگ جغتايي- فارسي[viii]  (نوشته شده به سال 1320 هـ.ق. 1902 م. ) نوشته شیخ سلیمان افندی اؤزبكی البخاری می زنیم: «ایر: نر. مرد. رجل. آلت رجولیت[ix]. ذكر»، «ایران: آزادمرد. حُرّ. مردانگی. رجولیت» (فرهنگ جغتایی- فارسی، ص64). همان گونه كه قبلا ذكر كردیم، طبق تلفظ لهجه غربی یا اوغوز «ایر» و «ایران» به صورت «ار» و «ارن» نوشته و ثبت شده است.

شیخ سلیمان افندی اؤزبكی بخاری در جای دیگر از فرهنگ جغتایی خود كلمه «ایْركاك» (ırkak) را آورده و معانی آن را ذكر كرده است: «نر. رجل. مذكر. رتبه. فرد مجرّد. دلاور. شجاع.» (همان،ص65) «ایْركاك» همان «اركك» است كه در بخش بررسی دیوان لغات الترك آوردیم با این تفاوت كه بعد از گذشت هشت قرن و نیم بین این دو فرهنگ، معناهای «رجل. مذكر. رتبه. فرد مجرّد. دلاور. شجاع» به آن افزوده شده است. و نیز واژه های «ایرلیك» در معنی: «مردی. مردانگی. جوانمردی. شجاعت. حمیت. سن بلوغ. رجولیت» و «ایْركان» : «مرد دلیر. مرد مجرّد. تجرّد. » (همان) كه بر اساس تلفظ توركی میانه و نیز توركی غربی دو واژه اخیر به صورت «ارلیك» و «اركن» ادا می شوند.

مقاليد تركيّه

در كتاب چاپ نشدة «مقاليد تركيّه[x]» با نام كامل «كتاب لغت جغتايي موسوم به مقاليد تركيّه» نوشته فتحعلي بن كلبعلي خان بن مرشدقلي خان بن فتحعلي خان قاجار قزويني از طايفه سپانلو، كه در سال 1280 هـ.ق./ 1863 م. نوشته شده است و بنا به نوشته خود فتحعلي خان قاجار قزويني سپانلو، اين كار را به دستور ناصرالدّين شاه قاجار از سال 1274هـ.ق. 1858 م. (قرن نوزدهم ميلادي/ سيزدهم هجري قمري) شروع كرده است و براي اين كه شاه بزرگ قاجار، اشعار تركي جغتايي امير عليشير نوايي را بهتر درك كند، نوشته شده است، جلوي واژه هاي «ايْرماق / ايْرماك» و «اَيْر و اَيْران»، كه دقيقاً به همين صورت حركت گذاري شده اند، چنين آمده است:

  « ايْرماك و ايْرماق: رسيدن و رسانيدن

اَيْر و اَيْران بفتح اوّل هردو: مرد و آزاده مرد را گويند» (مقاليد التّركيّه، نسخه خطي، ص 62).

دیل دنیز

از میان لغت شناسان و اتیمولوگهای معاصر آذربایجانی اسماعیل هادی (1336 هـ.ش. -) در كتاب دیل دنیز ذیل مدخل «ار» با بهره گیری از دیوان لغات الترك، سنگلاخ و «یئنی تاراما سؤزلوگو» (فرهنگ جدید یافت واژه ها)، معناهای «ار» را چنین نوشته است: «ار: 1- انسان[xi]، انسان مذكر، مرد 2- مجازاً مرد واقعی، آزادمرد 3- شجاع و دلیر4- سرباز ساده، عسكر5- آذ. زوج، شوهر» (ر.ك. دیل دنیز، صص102-103). هادی در توضیح معنی «ار» می نویسد: امروزه خصوصاً در آذربایجان به معنی اخیر (شوهر) به كار می رود و لیكن معانی دیگری از آن در ادبیات مكتوب آذربایجان (زبان ادبی آذربایجان) مشهود است: ار- آروادلیق: زنا شویی. اره گئتمك: شوهر كردن. اره وئرمك: شوهر دادن. ارلیك: دختر دم بخت. ایضاً مردانگی، شجاعت (سنگلاخ) ارلی: شوهردار، محصنه، ارسیز: بی شوهر، محصنه. اردم: ادب، فضیلت، هنر، مردانگی (دیوان). شجاعت، لیاقت، شخصیت، فرهنگ. اردملی: با لیاقت، با شخصیت. اردمسیز: بی هنر، از آدمیت به دور، بی لیاقت [و بی فرهنگ]. ارسه مك (تركی قدیم): مرد جُستن، به جنس زن تمایل نمودن. ارسك (تركی قدیم): زن هوسباز و هرزه (دیوان). ارسیمك: (دختر) شوهر خواستن، بالغ شدن. دم بخت بودن (ر.ك. همان).

در جای دیگر هادی ایران (ıran)  را چنین معنی كرده است: «واصل بالله، عارف، صوفی، ایضاً: آزادمرد، شجاع» كه در این تحلیل ریشه شناختی، می توان تخلیط بن های «ار» (اسم و صفت) در معنی «شجاع و آزادمرد» (توركی غربی) را با بن فعل ساز «ایر»  (ır)یا «ایر» (ir) (ایْرماق و ایرمك) «توركی شرقی جغتایی در مفهوم رسیدن، پیوستن و واصل شدن»، دید. هادی ارƏr/ و ایر/ İrرا یكی دانسته است و ارن (صفت فاعلی در معنی آزاده مرد، شجاع) را همان ایران يا ایره ن (صفت مفعولی به معنی پیوسته، رسیده، واصل، عارف) دانسته كه درست به نظر نمی آید در ادامه مطلب به این بحث خواهیم پرداخت.

هادی ضمن آن كه نظر كاشغری را درباره بی قاعده بودن واژه «ارن» می نویسد، اضافه می كند: «و لیكن ارن به معنی مفرد: قهرمان، رشید، نیز به كار رفته است» (همان). هادی درباره تفاوت تلفظ «ار» و «ایر» و یكی بودن این دو می نویسد: «همین جا یادآور شوم كه ار/ ایر نیز تلفظ می شود. اوّلی لهجه اوغوز، دوّمی لهجه شرقی (جغتایی) است» (همان).

مقالة «بحثی پیرامون كلمه ایران و منشأ آن»

اسماعيل هادی درباره ریشه شناسی كلمه ایران در كتاب دیل دنیز سكوت كرده است، اما در كتاب چاپ نشده «حاشیه بر زبان شناسی» خودش از مقالة «بحثی پیرامون كلمه ایران و منشأ آن» یاد می كند (ر.ك. حاشیه بر زبانشناسی، ص14)، كه آن را در مجله «وارلیق»، شماره 123، زمستان 1380 چاپ كرده است و درآن به مسئله اشتقاق كلمه ایران و ارتباط نداشتن آن با كلمه «آریا» و نیز «ایرانویچ» پرداخته است.

هادی در این مقاله ضمن آن كه با دیدگاهی انتقادی تشتّت و تناقض آرای  كسانی مثل هاشم رضی، ابراهیم پورداود، محمدجواد مشكور، حسین شهیدی، احسان بهرامی، فریدون جنیدی و  دیگران را درباره این همانی «ائیرین ویجه یا ائیرین ویجگنه» (ایرانویچ) اوستا با «ایران» شاهنامه و ایران امروزی كه یكی آن را «منشا آریاییان» و «در شمال شرقی جهان» و برخی دیگر در «شمال غربی» و عده ای «خوارزم یا خیوه كنونی» دانسته و عده ای دیگر اساساً سرزمینی خیالی، افسانه اي و اسطوره ای دانسته اند ، با ذكر دلایل رد كرده است. و صورت اخير يعني سرزمين خيالي و آرماني را قابل پذيرش دانسته است.

هادی در مقاله اش به مسئله ای مهم در ترجمه آثار قدیمی خارجی مثل تاریخ هرودوت و آثار عربی دوره اسلامی اشاره می كند كه «آقایان مترجمین امین معاصر»(!) (لابد برای حفظ تمامیت ارضی ایران عزیز، كه از ملل ترك و عرب و فارس و لر و گیلك و كرد و تركمن یا به قولِ از ما بهتران، پارسهای حاکم، اقوامِ گوناگون و ... تشكیل شده است) [xii]، «ذوق تخیلی شان» به كار افتاده و كلمه Persia  (پارس، پرس) و «فرس» و «بلاد الفرس» را (بنا به دستور همايوني رضاشاه كبیرشان)، «ایران» ترجمه كرده (ر.ك. وارلیق، ش4-123، ص29) و هنوز هم كه هنوز است ترجمه می كنند! توگویی در ایران كنونی و ایران تاریخی تنها و تنها معادل پارس و فُرس و فارس است لاغیر.

هادی با بررسی ادعای شوونیستهای اوستاباور از دیدگاههای دینی، زبان شناختی، علمی و تاریخی، ضمن اینكه با ذكر نظر س.نو سوكولوف در كتاب «زبان اوستایی» «تنها ظهور واقعی اوستای موجود را در سال 1771 میلادی/ 1184 هـ.ق./ 1150هـ.ش. به تقریر موبدان پارسی هند و تحریر انكتیل دوپرون فرانسوی» دانسته است. در اين جا، نكتة مهمّ اهتمام دولت استعماری فخیمه بریتانیا و كمپانی معزّز هند شرقی [xiii]در جهت فرهنگ سازی برای نضج  پان آریائیسم و پان ایرانیسم برای ایجاد قرابت زبانی و نژادی بین انگلیسیها و هندیان و ایرانیان و استعمار و استثمار هرچه بهتر هند و ایران است كه نبايد هرگز آن از ياد ببريم. هادي چنین می افزاید: «اوستا جایی در فرهنگ این دیار (ایران) نداشته و تنها در ظلّ توجّهات دولت فخیمة انگلیس به «ایران نوین» رضاخانی همراه با ظهور «سایه شاه» یعنی اردشیر ریپورترجی، گبر هندی دست پرورده «اینتلیجنت سرویس»، با هیاهوی بسیار تبلیغ شد؛ از مطبخ موبدان هندنشین (مثل دستور داراب، استاد گبر آنكتيل دوپرون) سربرآورد و با بوق و كرنای روشنفكرانی خاص به میدان آمد و با هیاهوی مكارانه در عین حال مذبوحانه سیاسی برای علم كردن آن در جهت مبارزه با اسلام (و البته هویت اصیل تمامی ملتهای موجود در ایران) به كار گرفته شد» بنابراین مسئله (این همانی ایران با ایرانویچ موهوم اوستای هندی- پارسی) بیش از بحث علمی و فرهنگی، بار سیاسی داشته است و شرح این، خود داستانی دیگر است و فرصت دیگری می طلبد، تا ریشه های شووینیزیم و نقش زرتشتیان هندنشین (پارسیان هند)، استعمار انگلیس و فراماسونهای وطنی و... در شكل گیری آن روشن گردد و علل رویكرد به ایران به اصطلاح «باستان» و نوشتن تاریخ قلابی (بر اساس اوستا و شاهنامه فردوسی و بندهشن و امثالهم) بر این قوم معلوم شود» (ر.ك. همان صص35-36). 

او در ادامه چنین نتیجه می گیرد: « كلمه ایران / توران ساخته و پرداخته تخیل فردوسی و همفكران او بیش نبوده ، لذا دنبال تحلیل ان رفتن شاید چندان مثمر ثمر نباشد، با وجود این در این باب سخنانی گفته شده و یا می توان گفت؛ مثلاً گفته شده است كه این كلمه از ایر / آریا اخذ شده و یادآور خاطره اقوام آریایی است و بر اساس همان آریااندیشی بوده كه شاه لقب «آریامهر» را برگزیده و بدان می بالید. اما تحقیقات اخیر نشان داده كه ایده آریاباوری كه در اروپا توسط ایدئولوگهای نژادپرست نازیان هیتلری ساخته و پرداخته شده بود و به عنوان سوغات فرنگ رفته های آن دوران به ایران آمده بود، اندیشه ای موهوم بیش نبوده است. اخیراً در همین راستا اما با استدلال مقبولتری گفته شده: «ایر، در لغت به معنی آزاده و جمع آن ایران – آزادگان می باشد. نامهای آریا و آریاییان نیز از همین ایر می باشد»[xiv] (همان،ص36)

هادی در بررسی نظریه «ایر= آریا» ضمن رد آن دیدگاه خودش را در زمینه اتیمولوژی واژه ایران به صورت ضمنی ارائه می دهد: «اگر افسانه موهوم آریا را از این نظریه حذف كنیم، می ماند بحث لغوی آن. بنده در فارسی «ایر» به معنای آزاده سراغ ندارم[xv] اما در تركی «ار» كه می تواند ائر / ایر نیز تلفظ شود، و جمع آن ارَن / ایران است، به معنی انسان / مرد/ آزادمرد / آزاده آمده و صحیح است. برخی نیز ایران را تركی ولی از بن ارمك/ ایرماق[xvi] ( به معنی: واصل، از راه رسیده، واردین، قوم وارد، مهاجر...) گفته اند (از همان بن در فارسی قدیم : ایرمان، بعداً مهمان آمده) و لیكن اگر كلمه را تركی بدانیم، چرا آن را از: ار / ائر / یئر (زمین) نگیریم؟ كلمه مذكور كه به سه تلفظ مذكور ضبط شده است، به معانی زمین، ملك، كشور، وطن و... آمده است. پسوند – آن علامت نادر جمع در تركی نیز است، به ویژه جمعی كه معنای مفرد را افاده می كند. برای توضیح بیشتر نگاه كنید به : اسماعیل هادی، فرهنگ تركی نوین، ذیل كلمات یئر / ار / ارن / ارمك / اوغلان . رد پای این كلمه را علاوه بر تلفظ ایران، در زبانهای دیگر نیز می توان یافت؛ مثلاً : ارض (عربی)، Earth  (انگلیسی)، Erd (آلمانی)، هاآرتس (عبری)». (همان: 36).

چنان كه ملاحظه شد هادی در نهایت برای كلمه ایران مفهوم مكانی در نظر گرفته است و آن را همان «آران» (قیشلاق) در مقابل «یایلاق» (ییلاق) یا در مقابل «توران» گرفته است، چنان كه در دیل دنیز نیز در مدخل «آران» چنین می خوانیم: «آذ. گرمسیر، جلگه، قشلاق. «آران- یایلاق ائله مك»: «قشلاق- ییلاق كردن»... اصل كلمه یقیناً از ریشه آر / ار می باشد. در واقع ار (+ يئر: زمين، محل) + ان (علامت جمع) آران شده است. ان علامت جمع است ولی مفهوم شدت و كثرت را افاده می كند... ] آران [در قدیم به معنی «آخور و طویله اسب» آمده است (دیوان لغات التّرك) بعداً به لحاظ آن كه قشلاق چراگاه زمستانه ایل (گویی كه طویله اسب ایل) بوده، بدین نام خوانده شده و سپس توسعه معنایی یافته و برخی از مناطق، كه مستعد برای چراگاه زمستانه بوده، بدین نام خوانده شده است. مثلاً نام قدیمی قره باغ (آذربایجان آن سوی ارس) اران بودن است (برهان قاطع و سنگلاخ)... در تعبیر مترادف با «توران» و به معنی  «ملك ایران» آمده است: « آرانی تورانی دولاندیم»: از ایران و توران دور زدم و آمدم (گشت و گذار دو جهان كردم/ زیاد گشتم)... اران نام بخشی از آذربایجان (منطقه قره باغ) بوده است. از طرف دیگر آران در معنی منطقه قره باغ گفته شده كه تحریفی است از آلان (نام یكی از اقوام باستانی بعضاً ترك (زبان) كه برخی از آنان در قفقاز زندگی می كرده اند» (دیل دنیز، ص57).

سیری در اشعار تركی مكتب مولویّه

دكتر حسین محمّدزاده صدیق (1324هـ.ش -) زبان شناس سرشناس آذربایجاني  و متخصص کم نظیر زبان توركي، در كتاب سیری در اشعار تركی مكتب مولویه، ایران را لفظی توركی و صفت فاعلی از مصدر «ایرمك» شمرده است: «ایرمك: اتّصال، پیوند و رسیدن» (ایر + ــَن/ ان» (ایر= ریشه + (ــَن/ ان پسوند صفت فاعلی ساز) = متّصل شده، رسیده، پیوند یافته) ظاهراً دكتر صديق اين اتيمولوژي را مديون امير عليشير نوايي شاعر بزرگ تورك است (ر.ك نگاهي نوين به تاريخ ديرين تركهاي ايران ، ص21، به نقل از «سیری در اشعار تركی مكتب مولویه»، ص9).

واژگان زبان تركی در پارسی

محمّدصادق نائبی در كتاب واژگان زبان تركی در پارسی به پیروی از استاد گرامی اش دكتر حسین محمدزاده صدیق، صورت اصلی ایران را «ایره ن» (İrən) دانسته است، از ریشه «ایر» و «ایرمك» (ایرمك: به مقصد رسیدن). (ایر + ان) (ان = اك (پسوند) فاعلی ساز) كه روی هم صفت فاعلی می سازد در معنی «به مقصد رسیده و عارف» و به همین قیاس «ایرج» را مركب از «ایر + ج» می شمارد (ـــَ ج: اك یا پسوند) ایرج: «به هدف رسی» (ر.ك. یكهزار واژه اصیل تركی در پارسی- خلاصه كتاب واژگان زبان تركی در پارسی، واژه های 154 و 155).

ارك، آذربايجان توركجه سي سؤزلوگو

اسماعيل جعفرزاده در كتاب ارك، آذربايجان توركجه سي سؤزلوگو (فرهنگ تركي آذربايجاني ارك)، درباره واژه ايران نظر قابل تاملّي دارد. او در ذيل مدخل ايران چنين نوشته است (ترجمه از متن توركي): «به گفته شاعر تورك، امير عليشير نوايي، كلمة ايران از كلمة توركي «ايرمك» گرفته شده است و به «جاي رسيدن و نشستن و ساكن شدن» مي گويند. وقتي به ساختار و صرف اين كلمه نگاه مي كنيم، دو بن­واژه به چشم مي خورد: يكي «اير/ يئر» كه اين منطقه را به عنوان مكان مي نماياند، و از سوي ديگر كلمة «آنو» كه نشان  از قدمت كلمة ايران مي دهد. از دوران باستان و مخصوصاً در بين سومريها، «آنون، نام الهه اي بوده است و بعدها به صورت «آنا» (مادر) خودش را نمايانده است. با اين نگاه، اراضي ايران (در دوران باستان) سرزمين الهة آنو (سرزمين توركان باستان يا پروتوركها) شمرده مي شده است» (ارك،1جلدي، ص289). البتّه اين اتيمولوژي يك اشكال دارد و آن اين كه تركيب «يئر آنا» با اصول و قواعد زبان توركي مغاير است و تركيب درست «آنا يئري» بايد باشد كه در اين صورت مطابقت آن با كلمة ايران منتفي مي شود. جعفرزاده نيز متوجّه اين تناقض شده و در فرهنگ دوجلدي ارك، اين اتيمولوژي را حذف و به جاي آن بحث دربارة نقد اتيمولوژي آرياپرستان پرداخته است (ر.ك. ارك، 2جلدي، ج1، صص428-429).  جعفرزاده در فرهنگ اخير ضمن آن كه نظر امير عليشير نوايي دربارة ايران را كماكان تكرار كرده است، نظر خود را بدين ترتيب اصلاح كرده است (ترجمه از توركي): «در ساختار كلمة ايران، دو بن به چشم مي خورد: يكي «اير»، كه همان كلمة يئر (زمين) است و اين منطقه را به عنوان مكان مي نماياند. و از طرف ديگر كلمة «ان» كه به عنوان پسوندي براي اير به كار رفته است. مانند كاربرد اين پسوند در كلماتي همچون: آران، آلبان، بارون/ باران، و اوغلان. با اين ديدگاه اين نام «زميني كه به آن رسيده شده» معني مي دهد (ر.ك. همان).

 

سومرلر

آيت الله دكتر حجّت اله ذاكري در كتاب سومرلر خود كه به زبان توركي آزربايجاني تأليف كرده است، در بخشي از فصل چهارم كتابش، درباره كلمة ايران و معناي آن مطالبي آورده است كه ذكر آنها خالي از فايده نيست. او در بخش «دربارة كلمة ايران» مي نويسد (ترجمه از توركي با اندكي تصرّف و تخليص): « قبل از هر چيز دانستن اين حقيقت لازم است كه هر كسي، عرب ، فارس، تورك، و يا هر مسلمان، يهودي، نصراني يا غيره، دربارة موضوعات ديني، ادبي، تاريخي، فولكلوريك، سياسي، و غيره، در خاورميانه بخواهد تحقيقِ علمي كند، حداقل بايد به سه زبان زنده اي كه در اين منطقه از جهان كاربرد دارد؛ يعني توركي، فارسي و عربي مسلّط باشد. وگرنه تحقيقي كه انجام مي دهد پخته و علمي و قابل قبول نمي تواند باشد. براي مثال، محقّقان (پارسي زبان) كه به زبانهاي توركي و عربي مسلّط نيستند، (امثال ابراهيم پورداوود)، در بررسي كتاب اوستا، و بعضي از لغات به كار رفته در آن، چون ريشة توركي اين كلمات را نمي دانند، آن را به غلط ريشه شناسي مي كنند. آنها اين حقيقت را كه زردشت، اين شخصيّت بزرگ و الهي، به جهت تولّد در آزربايجان، ممكن است، زبان مادري اش از زبانهاي پروتورك، و يكي از شاخه هاي سومري باشد، فراموش مي كنند[xvii]. براي مثال از واژه هاي به كار رفته در اوستا يكي را مي خواهيم ريشه شناسي كنيم: «ائيرينيم  وئجه» : اين كلمه به دليل مركّب بودن، از به هم پيوستن دو كلمه درست شده است: 1- ائيرينيم 2- وئجه. كلمة ائيرينيم به معني جست و جو كردن، تحقيق، تدقيق، اقبال، شرح و راهنمايي كردن است. كلمة وئجه به معني حق، حقيقت، اردم، قابليّت، بافايده بودن و به كارآمدن است. از ديدگاه علم صرف (ساخت واژه)،  ائيرينيم ، صيغة متكلّم وحده از مصدر «ائيرمك» مي تواندباشد. كلمة وئجه نيز از ديدگاه علم نحو(؟)، اسم جنس است. براي مثال در تركيب «وئجه گَلْمَز» به معني «بي فايده، بي تناسب، بدون لزوم و بدون قابليّت و شايستگي و لياقت» است . پس كلمة وئج به معني فايده و تناسب و لزوم و قابليّت و شايستگي است. كلمة وئجه به شكلهاي «وئج»، «وئجه» و «وئژه»، هم امروز نيز در زبان توركي به كار مي رود. و دربارة معني اين كلمه هيچ شكّي نداريم. حال با اين توصيفات مي رويم و از كتاب مقدّس اوستا، معناي متني را كه اين كلمه (ائيرينيم  وئجه) در آن به كار رفته است، بررسي مي كنيم: «كار من (زردشت) و كوششهايم، براي خير و صلاح، براي مقصد و هدفي متناسب و سودمند است» و يا «كوششهايم براي هدايت و راهنمايي انسانهاست». حال در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه در كجاي اين جمله معنيِ «سرزمين آريايي و خاك آريايي» به كار رفته است؟! كساني كه دربارة اين كتاب مقدّس تحقيق و آن را شرح داده يا به زبانهاي ديگر ترجمه كرده اند، نه تنها در اين مورد بلكه در موارد متعدّد ديگر نيز به دليل عدم تسلّط بر زبان ديرين توركي به اشتباهاتي آشكار و گاهي مضحك دچار شده اند. همين دانشمند نمايان به دليل عدم آشنايي با زبانهاي اورال- آلتايي، يعني زبانهاي سومر، قوت/ قوتتي (كوتي)، ايلامي، ماد، زبان آز/ آز باستان و غيره، مثلاً نوشته اند كه «مادر زردشت پيامبر، «دوغدو» نام داشته است و دوغدو به معني «دوشنده» است»!! در حالي كه درنيافته اند كه اگر كلمة دوغدو (كه آشكارا يك كلمة توركي است)، هزار و يك معني داشته باشد، هيچكدام به معني دوشنده نمي تواندباشد. براي اين كه دوغدو يك كلمة توركي است و به معناهاي «]زاييده[، بيرون آمده و گاهي بيرون آورنده، درخشيده، طلوع كرده، افزون شده، به ميدان آمده و به نتيجه رسيده» است (ر.ك. سومرلر، صص146-152).

دكتر زاكري در ادامه و در بخش «معناي كلمة ايران» مي نويسد (ترجمه از توركي): «با دقّت در معني كلماتي زير مي توان معني كلمة ايران را روشن كرد:

اَر: مرد، جفت زن، قهرمان، نترس، بهادر.

اَرَن: مرد خردمند، حكيم، انسان فاضل و فرهيخته، نترس، دلاور، انسان كامل و قهرمان.

آران: جاي نه سرد و نه گرم (معتدل). قيشلاق، جاي غير كوهستاني. دشت، جاي هموار و گسترده.

آييران: جداكننده، تجزيه كننده، تفحّص كننده، جست و جو كننده، ميانجي، مرز، انديشه، قاطع.

ايره ن: ايران، رسنده، آمده و رسيده، تندرو، پيوسته و پيوند يابنده.

ايروان (ايره وان): امير، فرمانده، ريش سفيد، خان، صاحب، جاي عموم و جاي بزرگان.

ارمن (اربن): مرد عاقل، مرد باكمال، پهلوان، نترس، نام يكي از قبايل تورك بوده است و بر عكس ظاهرش اصلاً ريشه در زبان ارمني ندارد. نام ارمني از طرف ملّتهاي ديگر به ارمنيها يا ائرمنيها داده شده است و اين ملّت خودش را به نام ارمني نمي شناسد. بلكه ارمنيها خودشان را «هاي»، يعني اولاد «هايك» و سرزمينشان را به نام «هايكاش» مي نامند[xviii] و مي شناسند. نام ارمن، نام يك قوم كهن تورم است كه در سرزميني كه اموزه ارمنستان ناميده مي شود، ساكن بودند. ايره وان نيز به معني اين كه همة انسانها و همه چيز به آنجا مي رسد و مي پيوندد، است. مانند ضرب المثل فارسي كه «همة راهها به روم ختم مي شوند» است. قبايل و ملّتهايي كه زير حاكميّت ارمنهاي تورك بوده اند، صرف نظر از نژاد و زبانشان، به همگي ارمنلي، يعني ارمني مي گفتند؛ يعني كساني كه در سرزمين ارمن مي زيند. كساني كه تابع ارمنهاي تورك بوده يا منسوب به آنها بودند را، ارمنلي يا ارمني مي گفته اند كه كم كم اين اصطلاح به صورت اسم قبول شد...

   در هيچ كدام از سنگ نبشته ها و گِل نبشته هاي كه تا كنون به دست ما رسيده است، كلمة ايران نيامده است. سرزميني كه ما امروز به نام ايران مي شناسيم، از قديم الايام، چندين سرزمين بوده و هر سرزميني، در هر زمان، نام مخصوصي داشته است. مثلاً عراق عجم، عراق عرب، خوزستان، سيستان، خراسان، طبرستان، آزربايجان و هكذا. هر سرزميني حكومت مخصوص خودش و حاكم خودش را داشته است. گاهي قومي كه بر حاكمان سرزمينهاي مختلف غالب مي شده و آنها را تابع خود مي كرده است، نام قوم و سرزمين خود را بر تمام سرزمينهاي فتح كرده است تسرّي مي داده است، مثلاً يكي از طوايف ده گانة هند و اروپايي منشأ ايران (پارسها)، براي اين كه به سرزمينهاي ملّتهايي كه آنها را شكست داده و تابع خود كرده بود، به قصد زجر دادن اقوام شكست خورده و فخرفروشي،  اسم قوم خودشان، پارس داده بودند. و در زبان ملّتها بيگانه از قبيل يونانيان، به همين قبيل و متصرّفاتش نام «پرس» يا «پرشيا» داده شده است.  در نهايت در سال 1935م. 1314هـ.ش.، دولت ايران به سركردگي رضاشاه به سازمان ملل متحّد رسماً نامه نوشت كه بعد از  اين نام اين سرزمين را نه به نامهاي ديگر بلكه تنها با نام ايران بشناسد. و با قبول شدن اين نام، نام قسمتي از اين خاك به تمام آن داده شد؛ زيرا كه در زمان باستان از طرف اقوام پروتوك، نام ايران به قسمت جنوب و جنوب شرقي ايران كنوني داده شده بود. همان گونه كه كلمة توران به قسمتهاي مركز، شمال و غرب ايران گفته مي شد. هم ريشة كلمه ايران و هم كلمة توران، توركي است. ايران از مصدر «ايرمك» (يئتيشمك: رسيدن و پيوستن) رسيده، آمده و رسيده، آمده و پيوسته، رسنده و نيز مجرّب، پخته، ماهر، داراي صلاحيّت و اهليّت و شايستگي و و امثالهم است. كلمة توران نيز از مصدر «تورماك» (دورماك)، كسي كه ساكن است (كوچ نمي كند)، كسي كه مي ايستد (و مقاومت مي كند)، ايستادگي كننده، تحمّل كننده، مقاوم، كسي كه شكست نمي خورد، كسي كه نمي ميرد و زنده مي ماند، است. هر كدام از اين نامهاي ايران و توران بر اساس شرايط اقليمي مي توان مرتبط نمود؛ يعني به كساني كه در تابسان به ييلاق و و در زمستان به قشلاق كوچ مي كرده اند، ايره ن (ايران) و به كساني كه چنين كوچي نمي كرده اند و ساكن بوده اند، توران مي گفته اند. البتّه هم مصدر اين دو كلمه و هم مشتقّاتشان در زبان زندة ملّتهاي تورك كاربرد دارد؛ مثلاً: ايره لي: نزديك و نزديك شدن، نزديك آمدن. تورالي/ دورالي: كسي كه مي ايستد، كسي كه راست مي ايستد، زنده و ناميرا (سومرلر، صص 154-159).  

     در پاورقي صفحۀ 158 كتابِ سومرلر نيز مطالبي هست كه مي تواند به موضوع مورد بحث ما كمك كند. (ترجمه از توركي): « ايران، همان ايره­ن،  به معني رسنده، كسي كه مي آيد و مي پيوندد، كسي كه از راه دور به جايي معيّن مي رسد، كسي كه از جاي ديگري كوچ مي كند و مي آيد است. و توران به معني كسي كه ساكن ( و بومي) است، كسي كه كوچ نمي كند و در جايي كه هست مي ماند، پايدار و مقاوم، كسي كه در برابر دشمن مي ايستد، ناميرا و زندة هميشگي است. احتمالاً به هند و اروپائياني كه به منطقة ايران كنوني كوچ كرده و آمده اند، به سبب همين تازه وارد بودنشان، ايره ن، و به كساني كه قرنها  قبل از آمدن آنها در ايران ساكن بوده اند، توران گفته شده است. يك گروه از دانشمندان كوشيده اند تا نام ايران را به لغت «آريا» ببندند و ايران را «سرزمين آرياها» معني كنند. در حالي كه حقايق تاريخي كه با اين نظر مخالف است. دليل اين كه در منابع كهن، نه نام ايران، بلكه نامهاي «مئديا»، «پئرسيا» و «پارتيكا» (و «پئرسيكا») براي ناميدن اين سرزمين به كار رفته است. لفظ آريا، اگر به «اير» تبديل شود نيز «ايرن كلمه اي با ريشة توركي است. ميرزا مهدي خان استرآبادي، در لغتنامة سنگلاخ، لفظ اير را ار، «ايگيد» (جوانمرد)، و لفظ ايران را «ارلر» (جوانمردان) معني كرده است كه با معنايي كه محمود كاشغري در ديوان لغات التّرك داده است، مطابق مي آيد» (ر.ك. همان، ص158، پاورقي 25).   

 

مقالة «نام ایران را مغولان بر این سرزمین نهادند»

دكتر حسین فیض اللهی وحید در مقالة «نام ایران را مغولان بر این سرزمین نهادند» درباره نام قدیم ایران و اشتقاق آن چنین می نویسد: «سرزمینی که امروز با جغرافیای معلومش ایران گفته می‌شود در قدیم‌الایام «خونیرث» و یا «خونیره» و بعد «ایران ویچ» و «ایران» گفته شده است. «خونیرث» – یا خونیرس- نام قدیمی و اولیه این سرزمین است که از دو جزء «خون» و «یرث» تشکیل شده است. جزء اول آن مخفف «خیون» یا همان «خون» و «هون» است که در زبان ساسانیان و بویژه در کتاب رزمنامة «ایاتکار زریران» به اقوام ترک «آق هون» یا «هون سفید» یا «آفتالیت» و «هیاطله» اطلاق می‌شد و «یرث» یا «یره» همان «زمین» است که روی­هم­رفته معنی «سرزمین هونها» را می‌دهد و نشان از آن دارد که «اقوام ترک زبان هون» اولین ساکنان این مرز و بوم بودند» وی درباره معنی واژه «خیون» یا «هون» از قول دانشنامه مزدیسنا چنین می آورد: «خیون در اوستا بصورت خوئیون و خیَ اُن نام قبیله و قومی است از تورانیان... [و به] قبیله‌های دانو و خوئیون... در پهلوی و حماسة ایاتکار زریران خیون گفته شده».

سپس به بررسی اشتقاق واژه ایرانویچ می پردازد: «واژه «ایران ویچ» نیز مثل «خونیرث» یک واژه ترکی است و از چهار جزء ای + ار+ ان + ویچ تشکیل شده که «ایی» (iyi)در ترکی به معنی «خوب و نجیب» و «ار» به معنی مرد و دلاور و جنگجو و «ان» پسوند جمع و مکان و «ویچ» یا «بیچ» به معنی «تخمه و بیضه» است که این واژه آخری همین امروز نیز در زمان ترکی آذربایجانی بکار می‌رود. معنی این واژه چهار جزئی روی هم رفته «مکان و سرزمین دلاوران نجیب» است که بر اثر کثرت استعمال به صورت مخفف آن یعنی «ایران» درآمده است» (مقاله: نام ایران را مغولان بر این سرزمین نهادند).[xix]

لازم به ذكر است كه كلمة خونيرث، در «جغرافياي اساطيري جهان (و نه واقعي و حقيقي) در ادبيّات پهلوي» «مركز جهان» است كه دكتر مهرداد بهار، آن را در مقاله اي آن را بررسي كرده است و به نظر او خونيرث در پندار زردشتيان پارس «عربستان، ايران، توران، روم ، هند و چين (تركستان شرقي)» را دربرمي گيرد» (ر.ك. از اسطوره تا تاريخ، صص13-26). در کتابی دیگر، دکتر بهار جغرافیای اساطیریِ خونیرث را به نقل از بندهشن، سرزمینهای «عربستان، ایران، مازندران، توران، روم، چین و دهستان (سرزمین گائیان/ سغدیان)، هند (سِند)» دانسته است (ر.ک. پژوهشی در اساطیر ایران، صص142-143). البتّه منظور از روم در ادبیّات پهلوی (اوستا، دینکرت و بندهشن)، (فلات آناطولي/ آنادولو يا تركيّة امروزي) است (ر.ک. همان). پیداست که این جغرافیا همان طور که در بررسی جغرافیای افسانه­ای شاهنامه می­بینیم، درست مثل شاهنامه پر از دروغ و توهّم است و به قول ناصر پورپیرار مثقالی حقیقت در آن یافت نمی شود!

جمع بندي و نتيجه­گيري

از مجموع اين یافته­ها بحث ريشه شناسي كلمة ايران را می­توان چنين جمع بندي كرد:

لفظ ايران كلمة توركي و مربوط به زبانها و فرهنگهای پروتوتورک است و به هیچ وجه ربطی به زبانهای تحلیلی (هندو اروپایی/ هند و ایرانی و امثالهم) نداشته و ندارد. از ديدگاه ريشه شناسي لغت و حقايق مسلّم تاريخي و زبانشناختی، هيچ ارتباطي ميان ايران و كلمات مجعول و استعماري «آریا» و «آرین» و امثالهم وجود ندارد.

كلمة ايران با كلمة توران يك جفت- واژة هم ارز را تشكيل مي دهند كه دانستن معناي يكي مستلزم دانستن معناي ديگري است. بر اساس اين، ما سه گروه اتيمولوژي داريم:

 اگر بنا را بر سكونت يا كوچ بگذاريم:  ايرَن irən ، صفت فاعلي از مصدر ايرمك İrmək (كساني كه كوچ كرده و به ديگران رسيده و پيوسته اند) با توران/ دوران Duran (كساني كه از ابتدا ساكن و متمدّن بوده اند) متقابل و هم ارز است به عقيدة برخي از محقّقان تورك نيز در اصل توروق Turuk/ Turuq/ دوروق Duruk / Duruq) بوده از مصدر تورماق و به معناي ايستاده و ساكن شده و يكجا نشين و متمدّن است.

 اگر بنا را بر ويژگيهاي انساني و اخلاقي بگذاريم: اَرَن ərən (جنگجویان دلاور و والامقام، صاحبانِ صفات و مناصب والا، آزادگان، مردان مرد، جوانمردان، بخشندگان رادمردان) با تؤرن (Törən) -كه در اين شكل  به نظر بعضي از محقّقان هم ريشه با تورك (در اصل و در شكل كهن: تؤروك Törük) است و به معني «انسانهایِ شجاع، پايا و ناميرا» است (ر.ك. نگاهي نوين به تاريخ تركهاي ايران، ص21)- هم­ارز و دارای ارتباط معنایی موازی و پارالل هست. به نظر نگارنده اين نظر  (اَرَن و تؤرَن) به دلیل این که «ارن» ریشه در سومری و زبانهای پروتوتورک دارد، از نظر قبلي (ایران و توران) که به نظر مربوط به ریشه­شناسی متأخّر است، قوي تر و مقبول تر است. در اين معني ارن و تؤرن نام دو قوم از اقوام كهن تورك (پرīوتوتورك/ پروتورك) هستند كه در ژرفاي تاريخ و غبار روزگاران كهن، به واسطة تحريف متون اصيل توركي كهن، توسّط پارسها و اقوام تحليلي زبان، اساطير، آيينهاي كهن، راه و رسمها، جنگها، فتوحات، افتخارات و گذشتها و جوانمرديهاي آنان وحتّي زبان كهن و اصيلشان به غارت رفته است.

اگر مبناي ما ويژگيهاي مكاني و مكان باشد: «آران» با اتيمولوي «ار = يئر + ان»  به معني زمين صاف، جلگه، گرمسير، سرزمين غيركوهستاني، قشلاق و دشت و امثالهم است در تقابل با «توران» (= دوران)؛ يعني سرزمين «ايستاده»، كوهستاني، بلند، ناهموار، سردسير و يايلاق (ييلاق در فارسي).

در این نوشته عقیدۀ ما این است که واژۀ «ایران» با تلفّظ  Īran (با «ای Ī » کشیدۀ فارسی و نه «ای» کوتاه تورکی: «I») صورت فارسی شده و تحریف گشتۀ همان «اَرَن» پروتوتورک و سومری است که در تورکی به صورت اسمی به کار می رود که هم به صورت مفرد و هم به صورتِ جمع و هم اسمِ جمع به کار رفته است و هیچ ربطی بین این کلمه و کلمات مجعول و بعدها ساخته شده توسّط اروپاییان استعمارگر، یعنی «آریا» و «آرین» وجود ندارد. ارن/ ایران، نام سرزمین ایران کنونی در واقع نامی است که بر اساس قومِ اَرَن بر آن گذاشته شده است؛ به عبارت دیگر «اتنوتوپونیم» Ethnotoponim، نامهایی که بر اساس نام قوم درست می شوند، است. در این کتاب در بخش وجود قوم باستانی اَرَن را با شواهد متقن از منابع تورکی و فارسی (شاهنامه و ...) اثبات و بررسی کرده ایم. در اساطیر گؤک تورک«ایر» ir نام خدای زمین است (ارك سؤزلوگو (دو جلدی)، ج1، ص428). در اساطیر سومری با نامهای متعدّدی که بن «ایر» ir را دارند، مواجه می شویم: ایرکاللا irkalla : در داستان گیل گمش سومری خدای زیرزمین است. ایرا ira: در میان سومریها به خدایی شر که بیماریها و جنگ را به وجود می آورد، گفته می شده است. ایراگال iragal/ ایراقال iraqal: نام یکی از خدایان سومری (همان، صص 428-429). چنان که هم امروز اسمهای جغرافیایی متعدّدی که بنِ «ایر» را دارند در ایران و مناطق تورک نشین جهان وجود دارند؛ برای مثال رودخانۀ «ایرتیش» irtiş واقع در مناطق تورک نشین سیبری و نیز نام دریاچه ای در بارسقان . در ضمن ایرتیش به معنای هنر، فرهنگ و مردانگی و انسانیّت هم هست (ر.ک. همان: ص429). ایرانا/ ایرآنا irana (ایر +آنا) نام روستایی نزدیک بستان آباد در نزدیک تبریز و نیز نام روستایی از توابع خییو/ خیاو/ مشکین شهر، ، نیز «ایران دره سی» نام منطقه ای بکر از دامنۀ کوه ساوالان، «ایرانچی» از توابع شهرستان نیر اردبیل و... .

هيچكدام از مواردی كه در بالا آورديم ريشة پارسي يا ريشه در يكي از زبانهاي تحليلي نداشته و از ديدگاه ريشه شناسي تورك بودن هر كدام از جفت كلمات هم ارز را نشان مي دهد. از اين بايد خاطر نشان سازيم كه از يك سو كلمات ايران و توران افسانه اي نيستند و حقیقی و واقعی و تاریخی هستند و ريشه در تاريخ كهن توركان (پروتوركها) دارند و از سوي ديگر نبايد هيچكدام از آنها را كلمه اي آريايي (هندو اروپايي يا هند و ايراني) بدانيم و اين كلمات، هيچ ربطي به «آريا»، «آريان»، «آريايي» و امثالهم ندارد. اين جا سؤالي پيش مي آيد و آن اين كه چرا در قرن اخير در ايران كنوني با تمام توان كوشيده اند كه اين كلمه را به كلمة آريان و آريايي ببندند؟ پاسخ اين سؤال در فصل دوم کتاب «ایران یا اَرَن» که این مقاله تلخیصی از فصل اوّل آن است، به تفصيل داده شده است. خوانندۀ محترم را به خواندن تمام آن کتاب دعوت می­کنیم.

اين نوشته مشتي نمونه خروار و نمونه اي از هزاران است كه نشان مي دهد كه حاکمیت ايدئولوژيك نژادپرستي پهلوی و شوونيسم پانفارس حاكم بر ايران در سدة اخير، با تحريف تاريخ نام اصیل توركي اين سرزمين را جعل کرده­اند تا تاريخ و فرهنگ کهن آن را به ملّت فارس خودشان منتسب و مختص کنند و در این راه حتّي از كوچكترين متن و سندي چشم پوشي نكرده اند.  وگرنه حقیقت مطلق همان است که ابن خلدون (732- 808 هـ.ق./ 1331- 1405م.)، نابغه و فیلسوف و مورّخ بزرگ و مشهور تونسی و بنیانگذار علم تاریخ، فلسفۀ تاریخ، جامعه­شناسی و اقتصاد سیاسی، در قرن چهاردهم ميلادي/ قرن هشتم هجري (زمان حاکمیّت تیمور و جانشینانش در ایران)، كه در زمان خودش به ترکیب جمعیّتی ایران  واقف بوده­است و نیز به منابع، اسناد و متون اصيل کهن تاريخي توركان دسترسي داشته است، بر آن تصريح  و تأکید مي كند: «و في الكتب، انّ ارض ايران هي ارض التّرك... فاما علماء الفرس و نسابتهم فيأبون من هذا كله» (تاريخ ابن­خلدون، المسمّي بكتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايّام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاكبر، ق١، ج 2، ص154). ترجمه «كتابها مي نويسند كه ايران سرزمين تركهاست... امّا علماي فارس و نسب شناسان آنها از پذيرش اين سخن به كلّي ابا و امتناع مي كنند».

یادداشتها



1-Etymology



[i] - دیوان لغات الترك لغت نامه توركی به عربی است. شیخ محمود کاشغری(380هـ .ق-477هـ .ق) کتاب عظیم «دیوان لغات الترک» (اوّلین لغتنامۀ زبان ترکی: ترکی به عربی) را  که حاوی 7500 تکواژ،290 ضرب المثل و220 قطعه شعر است و از حیث وسعت اطلاعات لغوی ،ادبی ، اساطیری ، ادبیّات شفاهی ،فولکلور و...شاهکاری بی نظیر است و بنا به نظر تمامی صاحب­نظران بی­طرفِ ترک و غیرترک نه «واژه نامه» بلکه بحق «دایرة المعارف» محسوب می­شود، بین سالهای 464 تا466هـ.ق تألیف کرده است. (ر.ك. دیوان لغات الترك، پشت جلد) با مقایسۀ تعداد لغات و اصطلاحات این کتاب با کتاب لغتِ مشابه به زبان دری(فارسی دری) که در همان اوان(قبل از 465هـ ق) نوشته شده است یعنی «لغت فرس اسدی توسی» با 1200 واژه (ن.ک.تاریخ ادبیّات ایران و جهان(1) ،ص60)، وآن هم خيلی از واژه های دری قدیمی یا مجعول و برساخته كه امروز به كلي متروك شده اند مثل آزفنداك: رنگين كمان، می­توان قدرت و گستردگی و اصالت زبان توركی  را نسبت به فارسی سنجید. بنا به نوشته دكتر جواد هیئت از آثار توركی میانه (اورتا توركجه) است و «برای تعلیم زبان تركی ادبی (لهجه خاقانی یا كاشغری) و لهجه های تركی آن زمان (اوغوز، قپچاق، چیگیل، یغما و قرقیز) برای اعراب نوشته شده است» (سیری در تاریخ و زبان و لهجه های تركی،ص55).

[ii] - دربارة سال اتمام اين كتاب ر.ك. ديوان لغات التّرك، ص223

[iii] - ر.ك. قابوسنامه، باب ششم: در فزوني گهر از فزوني خرد و هنر، صص27-40

[iv] - این ویژگی در زبان دری نیز دیده می شود و «مرد» و «مردم» در زبان دری به معنی مفرد «انسان» کاربرد داشته است. برای مثال: «بدان که مردم بی هنر دایم بی سود باشد» (قابوسنامه،ص27) که در این جمله «مردم» بر خلاف معنی امروزی كه اسم جمع است و جمع بسته نمی شود، به معنی مطلق «انسان» است و اسم جمع نیست و به صورت «مردمان» جمع بسته می شود: «با مردمان ناسپاس مردمی کردن چون تخم بوَد که بشورستان افکنی» (ر.ک. همان،ص29) که در جمله اخیر «مردمی کردن» به معنی «انسانیّت» عربی به کار رفته است.

[v] - سنگلاخ را میرزامهدی خان استرآبادی بنا به نوشته خودش، بر اثر «شوقی تمام» كه به خواندن و دانستن معنای اشعار«امیرِ نافذالامرِ كشورِ بلاغت­ گستری و سخن آرایی»، «امیر علیشیر نوایی» وزیر سلطان حسین بایقرا (بایقارا) داشته است، نوشته است (ر.ك. سنگلاخ،ص5 مقدمه). امیر علیشیر نوایی اشعار خود را به زبان توركی جغتایی، كه توركی میانه شرقی محسوب می شود، نوشته است كه داراي لغاتي است كه هرچند توركي اصل است امّا در آن عناصر توركي شرقي وجود دارد كه براي گويشوران توركي غربي يا توركي اوغوز، يعني آزربايجانيها و عثمانيها،گاهي مشكل ساز مي شود.

[vi] - ر.ك. لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل مهدی، میرزامهدی خان استرآبادی.

[vii] - لازم به توضیح است كه برخلاف تلفظ فارسی كلمه ایران كه با مصوت /ی/ (بلند) است با تلفظ آن در توركی متفاوت است. در توركی اساساً مصوت بلند از نوع كشيده وجود ندارد و تلفظ /ی/ در «ایران» به صورت (ıran)  است؛ یعنی «ی» مصوّت بلند غير كشيده (قالین سسلی) و از نظر مخرج، مانند «ــَ» از نوع راست و نیمه باز است (ر.ك. دیل دنیز،ص22) و بر این اساس، تلفظ اصیل ایران در توركی بر طبق قانون هماهنگی صداها (سس اویغونلوغو) به طور اساسی با تلفظ آن در فارسی (Īran)  و حتی تلفظ توركهای امروزی ایران از جمله آذربایجانیها كه ایران را به پيروي از فارسها، با /ی/ كشیده، ادا می كنند، متفاوت است.

[viii] -  فرهنگ جغتایی- فارسی اثر شیخ سلیمان افندی اؤزبكی البخاری كه لغوی برجسته اؤزبك و اصلاً اهل بخارا بوده است، و در عصر «سلطان عبدالحمیدخان غازی عثمانی» در سال 1320هـ.ق. در عثمانی به پایان رسانیده است. از اهمیت این كتاب همین بس كه یكی از منابع دست اوّل و پایه دكتر محمد معین لغوی بزرگ ایرانی و صاحب فرهنگ معین، در تشخیص لغات توركی، بوده است (ر.ك. فرهنگ جغتایی- فارسی،ص21 مقدمه).  

[ix] - «ایر» تورکی جغتایی به معنی آلت مردی، در عربی معاصر  نیز كاربرد دارد: «ایر. ج. اَیور: ذكر، آلت مردی» (فرهنگ معاصر عربی- فارسی، ص23) كه اصل آن باید توركی و همان «ار» و از كلمات دخیل توركی در عربی باشد و این كه جناب دكتر محمود حائریان اردكانی در كتاب «فرهنگ فارسی سره» آن را در ضمن كلمات پارسی سره آورده اند (ر.ك. فرهنگ فارسی سره، ص21) بی اساس است. 

[x] -  فايل PDF نسخه خطي اسكن شده این کتاب نفیس، توسط يك آذربايجاني فرهنگ دوست و نويسنده كتابهاي آذرباي تورك و تورك ديليمي، به نام محمّد مجندهي جبه دار (آذرباش)، با زحمت و صرف وقت و خرج میلیونها تومان پول و مجاهدت از كتابخانه هاي معتبر كشور تهيّه و پخش شده و توسّط دوستي به دستم رسيده است.

[xi] - تكواژ «ار» در معنی انسان كه بازمانده زبانهای پروتوتورك (توركی باستان) سومَر، اورارتو و ایلام است و در كلمات توركي مثل سومر(سوم + ار)، خزر ، قاجار (قاچ + ار)، آلپ ار تونقا (افراسیاب)، آرپاك (ار + بك)، آغاجری(آغاج + ار+ ي) و غیره دیده می شود، به طور چشمگیری در كلماتی كه  فارسی دری و فارسی سره انگاشته می شوند (ر.ك. فرهنگ فارسی سره، صص46،29،93،147،193،224) و مرتبط با معنی انسان هستند به كار رفته است. برای نمونه: مادر(مات/ ماد/ ماده + ار) ، پدر(pid: ر.ك تاریخ زبان فارسی الف، ص 79 و زبان پهلوي، ادبيّات و دستور آن، ص57 پاورقي 1، كه مرحوم احمد تفضّلي و ژاله آموزگار، كلمة پدر را در حالت صريح (فاعلي)، pid، و در حالت غير صريح (غير فاعلي: مفعولي، مضافٌ اليهي و متمّمي) pidar دانسته است (پيت/ پيد + ار)، پسر (پور/پوس Pus: ر.ك. تاریخ زبان فارسی الف، صص77 و 78) (پسر: پوس + ار Pus + ar ) ، برادر(brātar ر.ك. تاريخ زبان فارسي ب، ص147) (بْرات/ براد+ ار)، خواهر(براي ريشه شناسي ر.ك. تاريخ زبان فارسي ب، ص145) (خوواهxvāh +ار)، دختر(دخت (همان دوغ تورکی + ت) + ار)، شوهر (شوي يا شو/ شب + ار)، جگر (jig + ər  ر.ک تاریخ زبان فارسی ب، ص 150) هنر(هون + ار) ، كمر(كم+ ار) ، ياور (ياو/يار+ار) و اسامی انسان كه در شاهنامه نیز آمده اند مثل  اردوان، ارنواز (دخت جمشد)، ارژنگ (دیو / انیرانی)، اروند (رود) و ... . 

[xii] - تاكیدات و تصریحات داخل پرانتز از من (نویسنده) است.

[xiii] -  در كتاب «ایران و تمدن ایرانی» نوشته «كلمان هور» (1854-1927م.) خاورشناس فرانسوی كه حسن انوشه (مترجم كتاب) در مقدمه، كتاب او را از مآخذ عمده حسن پیرنیا در نوشتن كتاب «ایران باستان» می شمارد (ر.ك. ایران و تمدن ایرانی، ص الف)، كلمان هور درباره جناب انكتیل دوپرون و عضویت او در كمپانی هند شرقی چنین اظهار فضل فرموده اند: «دوپرون مردی تهیدست بود، از این رو به عنوان سرباز مزدور دواوطلب خدمت در كمپانی هند شرقی فرانسوی شد. وی در هفتم فوریه سال 1755م. به كشتی نشست و در دهم اوت همان سال در بندر پوندشیری قدم بر خاك هند نهاد. پس از پیش آمدهای فراروان در 1758م. به سورت رسید و تا سال 1761م. در آنجا ماند. در این مدت به فراگرفتن درس در محضر «دستور داراب» پرداخت و در بازگشتش به فرانسه نخستین ترجمه اوستا به زبان اروپایی 1771م. را انتشار داد (ایران و تمدن ایرانی، صص18-19). پیدااست كه جناب كلمان هور در تهیدست و عاشق هند و عاشق علم و زبان مرده اوستایی نشان دادن جناب دوپرون رِند به اصطلاح ما توركان «ایز ایتیریرلر» (ایز گم می كنند) وگرنه در ادامه مطالعاتم به خوبی فهمیدم كه جناب دوپرون فرانسوي نیز از ماموران كاركشته و دوره دیده كمپانی هند شرقی بوده اند كه در ظاهر برای ارضای حس مقدس علم دوستی و تعلق ناب و عشق به دانش علاقه خاص به ملتهای هند و ایران و اندونزی و امثالهم، و در اصل به اقتضای نیازهای كاربردی اساسی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی كشورهای استعماری فرانسه، انگلیس و هلند در قرن هفدهم میلادی برای استعمار هر چه بهتر و بدون شورش این ملتها و كشورها، با جعل تاريخ و هويّت حقيقي اين ملتها و با ایجاد همدلی و همبستگی نژادی و زبانی و تاریخی تقلبی مشترك بین كشورهای اروپایی استعمارگر با این كشورها، زير عنوان نژاد آریایی، زبان آریایی یا هند و اروپایی و هند و ایرانی و تاریخ مشترك آریایی و امثالهم  به صورت مأموران آموزش ديده و رسمي به اين سرزمينها سرازير شده بودند. این دوپرون نیز از همان تحصیل كرده های كمپانی هند شرقی در كالجهایی مانند كالج هیلی بورن لندن بود كه وظیفه آن تربیت كارگزاران مستعمراتی برای ماموریتهای حساس به شرق بوده است كه تا این تحصیلات را تمام نمی كردند یا تحصیلات مشابه نداشتند، هرگز عازم اين ماموریتهاي حساس در شرق نمی شدند.(ر.ك. تاریخ و تاریخنگاری جدید در ایران) جناب ایشان مثل دهها مستشرق و فاضل دیگر اروپایی با ارائه تزهای سخیفی چون زبانهای آریایی یا هند و اروپایی و هند و ايراني (به جاي زبانهای تحلیلی) زبانشناسی ما را نیز آلوده به نظریات سخیف از جمله این همانی ایران شاهنامه با ائیرن ویجگنه اوستا كرده اند. جالب این كه همین آقای دوپرون عاشق دانش بدون هیچ انگیزه سیاسی و استعماری (!) متن پوسیده بندهشن پهلوی را نیز علاوه بر اوستا كشف و ترجمه فرموده اند (ر.ك. حماسه سرایی در ایران، ص54).      

[xiv] - ر.ك. فرهنگ نامهای شاهنامه، ذیل واژه ایران: به نقل از «زندگی و مهاجرت نژاد آریا، بر اساس روایات ایرانی» از فریدون جنیدی.

[xv] - در حالی كه در همین مقاله در بررسی واژه ایر در توركی جغتایی در فرهنگ وزین سنگلاخ دیدیم كه ایر در معنی آزاده در توركی شرقی جغتایی و ار در معنی آزاده در توركی اوغوزی غربی رایج بوده است. نگارنده 

[xvi] - اسماعیل هادی، به گواهی كتابش دیل دنیز، در زمینه اتیمولوژی كلمات تركی، لغت شناسي قابل، باهوش و صاحب نظر به نظر می آید. درباره «ارمك» به این صورت و با تلفظ (Ərmək) در معنی «رسیدن» و «پيوستن» كه بر اساس قاعده و قياس توركي است، نگارنده در متون و لغت نامه های توركی به جاي صورت ارمك، اغلب، صورتهایی نظیر « ایرمك» (İrmək) (ر.ك. فرهنگ فارسی – تركی شاهمرسی، ص506) و «ایریشمك»(İrişmək)   در معنی رسیدن و پیوستن (ر.ك. همان، ص266) ديده است. همين صورتها، در توركي غربي اوغوزي، و از آن جمله، تركي آذربايجاني، به كار مي روند. به نظر می رسد كه هادی، ارمك را همان ایرماق در معنی رسیدن، واصل شدن و نیز رودخانه گرفته است و ارمك را تلفظ اوغوزی ایرماق جغتایی دانسته است  كه البتّه كلمة مستعمل «ایرمك» است كه با قانون هماهنگی اصوات در توركی نیز مطابق قاعده، و درست است (نیز ن.ك. فرهنگ تركی – فارسی داشقین، ص473 «irişmək» در معنی «رسیدن، دست یافتن» و «İrişdirmək» در معنی «متصل كردن و گره زدن» و نیز ر.ك. فرهنگ جغتایی- فارسی، ص65 «ایرماك» (ایرمك / ایرماق): «نایل شدن، واصل شدن، رسیدن، ظاهر شدن»).

[xvii] - ابوریحان بیرونی این محقّق بزرگ تورک خوارزمی در کتاب آثارالباقیه دربارۀ زردشت و مکان تولّد او می نویسد: « ...سپس زردشت پسر سفید تومان (اسپیتمان) ظهور کرد و از مردم آزربایجان بود و از تخمۀ منوچهر و در شمار اعیان و اشراف خانواده های موقان (موغان/ مغان). ظهور او در سال سی ام از پادشاهی گشتاسب بود» (آثارالباقیه، ص 299). « حق این است که زردشت آدربایجانی بود. زردشت به کوه سبلان (ساوالان) رفت و چندین سال آنجا بماند و اوستا را در آن کوه تکمیل کرد» (همان، ص 301) بیرونی با وجود آشنایی با زبان پهلوی ساسانی زبان اصلی اوستا را «ناآشنا» می خواند: «زردشت کتابی آورد که آن را اوستا (ابستا) نامند و لغت (زبان) این کتاب با لغات (زبانهای) همۀ کتب عالم مخالف است و از ریشۀ لغات دیگری نیست و برای خود لغتی (زبانی) اصیل است و حروف آن از حروف همۀ لغات زیادتر است. علّت این که به چنین لغتی، این پیغمبر کتاب خود را اختصاص داد این است که علم آن اختصاص به اهل یک زبان پیدا نکند» (همان، 300). مهرداد بهار به صراحت مغان را «غیرآریایی» می خواند: «مغان که قبیله ای غیرآریایی را در شمال غربِ نجد ایران تشکیل می دادند، وظایف روحانی را در میان قبایل محل برعهده داشتند» (پژوهشی در اساطیر ایران، ص504). موغان، که از «موغ + ان/ ــَن» تشکیل شده و «ان/ ــَن» در آن نیز مانندِ ایران/ ارن، نشانۀ اسمِ جنس و اسم جمع است نه نشانۀ جمع. موغان همان شامانهای پروتوتورک باستانی (شامانیسم با قدمت 40000 ساله) هستند که بسیار قبل از آمدن مهاجمان آریایی در منطقه بودند. آنها به زبان اصیل و باستانی تورکی سخن می گفتند که مادر تمامی زبانها در عهد باستان است که همۀ زبانها از جمله زبانهای قالبی (تصریفی مثل زبانهای سامی) و زبانهای تحلیلی از لغات آن بهره ها برده اند و خود همواره در درازنای تاریخ ماندگار شده است. کدام زبان این گونه در درازنای تاریخ قدمت و دوام شگفت آور داشته جز زبانهای اصیل و باستانی و پر از رمز و راز التصاقی یا پروتوتورک؟  

[xviii] - «ارمنی: های» و «ارمنستان: هایاستان» (ر.ک. خودآموز و مکالمات روزمرّه ارمنی، ص.72 )

[xix] - وی در ادامه مقاله اش و در شرح و توصيف مدّعاي خود چنين می افزاید: « واژه ایران بعد از حمله مسلمانان و داخل شدن این مملکت در ترکیب خلافت اسلامی منسوخ گردید و بعد از اسلام تا زمان مغولان به ایرانیان «عجم» یعنی «گنگ و لال» و به خود سرزمین آنان نیز «ممالک عجم» گفته شده چنانچه «ابن عبری» حتی در زمان اوایل حمله مغول به ایرانیان «عجم» گفته است».  او درباره این كه چرا مغولان نام ایران را پس از اسلام دوباره زنده كردند چنین نوشته است: « بعد از حمله هلاکوخان مغول به بغداد و سقوط امپراتوری عباسیان، اصطلاح «ایران» دوباره توسط «مغولان» رایج گردید و در سایه همّت مغولان، ایرانیان از «گنگی و لالی» درآمده و شهروند درجه یک امپراتوری مغولان گردیدند و بدین ترتیب مغولان در حقیقت «چشم و گوش و زبان» ایرانیان را «باز» کردند و از «لالی» نجات دادند. اما علت اینکه چرا مغولان چنین کردند و واژه ایران را دوباره از نو زنده گردانیدند به روابط خصمانه «چهار اولوس» یا «اولوس اربعه» برمی‌گردد که اگر بصورت مختصراً ایضاح گردد چنین است : بعد از تسخیر ایران توسط مغولان و بعد از مرگ چنگیزخان امپراتوری عظیم چنگیزی بین چهار نفر از خاندان او تقسیم گردید  که به این چهار خاندان چهار اولوس یعنی ملت می‌گفتند. چهار اولوس حاکم بر جهان چنین بودند: اولوس ایلخانان در ایران که نوادگان هلاکوخان بودند؛ اولوس جغتای در ماورالنهر که نوادگان جغتای (پسر چنگيز) بودند؛ اولوس قیزیل اوردو در روسیه که نوادگان جوجی‌خان بودند و اولوس قوبلای خان در چین که نوادگان قوبلای قاآن بودند. چون این چهار اولوس به رقابت هم برخاستند اولوس ایلخانان که نوادگان هلاکوخان بودند، دشمنان خود را که اولوس جغتای در ماورالنهر بودند و محل قدیمی ترکان، یعنی «توران» محسوب می‌شد، تورانی، و خود را چون ساکن ایران بودند، «ایرانی» نامیدند، تا از نظر ایرانیان، خود را «مدافع ایران» جلوه داده و دشمنان را «عوام فریبانه» توران نامیدند، تا از جنگ‌ قدیمی ایران و توران – که به زعم ایرانیان- اکثراً پیروز بودند!!- بهره‌ برداری تاکتیکی و تبلیغاتی کنند. به همین جهت است که ناگهان بین نویسندگان دوره ایلخانی واژه ایران و توران از نو زنده گردید و در بوق و کرنای تبلیغاتی ایلخانی دمیده می‌شد. نویسندگان دوره مغول همچون رشیدالدین فضل‌ الله در جامع‌التواریخ، جوینی در جهانگشای جوینی، وصاف‌الحضره در تاریخ وصّاف، ناصرالدین منشی در سمط ‌العلی للحضرة ‌اللعیا در پی اختلافات دو خاندان مغولی ایلخانی و جغتای خود  را «ایرانی» و دشمن خاندان خود را «تورانی» نامیدند و به پیروی از آنها نیز نویسندگان عرب در مصر که در تحت حاکمیت ترکان مملوک می‌زیستند سرزمین ایلخانان را «مملکه‌الایرانیین» نامیدند که یکی از مهم‌ترین نویسندگان این دوره شهاب‌الدین احمد بن فضل الله عمری (۷۰۰ – ۷۴۹ ه.ق.) است که در کتابش بنام «مسالک‌الابصار فی ممالک‌الامصار» به صراحت از کشور تحت فرمان ایلخانان مغول با نام «مملکه‌ الایرانین» نام می‌برد. بدین ترتیب در اثر اختلاف دو خاندان جغتایی و هلاکویی که یکی در این سوی جیحون و یکی در آنسوی جیحون حاکمیت داشتند دو نام اسطوره‌ای احیا گردیده که نام توران بعدها از روی آسیای میانه برداشته شده و نام ایران تا به امروز بر این سرزمین باقی ماند. پس مغولان به اصطلاح خونخوار اولین دولت بعد از اسلام هستند که به این سرزمین نام «ایران» را نهادند و ایرانیان را دوباره «ایرانی» کردند» (مقاله: نام ایران را مغولان بر این سرزمین نهادند).

منابع

1-  آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ. سوّم، 1363

2-  آذربايجان توركجه­ سي ارك سؤزلوگو (فرهنگ تركي آذربايجاني ارك) (2 جلد)، اسماعيل جعفرزاده، تبريز: انتشارات احرار، 1389

3-  ارك آذربايجان توركجه­ سي سؤزلوگو (فرهنگ تركي آذربايجاني ارك)، اسماعيل جعفرزاده، تبريز: انتشارات احرار، 1385

4-  از اسطوره تا تاريخ، دكتر مهرداد بهار، تهران: نشر چشمه، چ پنجم، 1386

5-  ایران تورکلرینین اسکی تاریخی (2 جلد) ، پروفسور دكتر محمّدتقي زهتابي «كيريشچي»، ویراستار ناهید شری­زاده، تبریز، نشر اختر، چ. دوّم، 1378

6-  ايران و تمدّن ايراني، كلمان هور، ترجمة حسن انوشه، تهران: اميركبير، چ دوّم، 1385

7-  «بحثی پیرامون کلمۀ ایران و منشأ آن»، اسماعیل هادی، وارليق، شمارة  124-123 ، زمستان 1380، و نيز براي فايل PDF ر.ك. سايت www.ocaq.net

8-  پژوهشي در اساطير ايران، مهرداد بهار، با ويراستاري كتايون مزداپور، تهران: آگاه، چ سوّم، 1376

9-  تاريخ ابن­خلدون، المسمّي بكتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر، في ايّام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاكبر، لبنان، بيروت: منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات،1391 هـ.ق.

10-                     تاریخ ادبیّات ایران و جهان (1) سال دوم آموزش متوسطه رشتۀ ادبیّات و علوم انسانی، دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر عبدالحسین فرزاد، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، 1383

11-                     تاریخ ادبیّات ایران (جلد اوّل از خلاصۀ جلد اوّل و دوّم تاریخ ادبیّات در ایران)، دكتر ذبیح­الله صفا، تهران: انتشارات ققنوس،چ بیستم، 1381 

12-                     تاريخ ديرين تركان ايران، پروفسور دكتر محمّدتقي زهتابي (كيريشچي)، ترجمه و تلخيص علي احمديان سراي، تبريز: نشر اختر، چ پنجم، 1385

13-                     تاريخ زبان فارسي الف، دكتر محسن ابوالقاسمي، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، چ دوّم، 1374

14-                     تاريخ زبان فارسي ب، دكتر مهري باقري، تهران: نشر قطره، چ دوّم، 1375

15-                     تاريخ زبان و لهجه هاي تركي، دكتر جواد هيئت، تهران: نشر پيكان، چ سوّم، 1380

16-                     حاشيه بر زبانشناسي، اسماعيل هادي، 1383 در انتظار چاپ كاغذي! (نسخة PDF).

17-                     حماسه سرایی در ایران، دكتر ذبيح الله صفا، تهران: مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، چ ششم، 1379

18-                     خودآموز و مکالمات روزمرّه ارمنی، وارطان مامیگویان سیمونز و ب. ن. مامیگویان، تبریز: دانیال، چ. سوّم، 1389

19-                     ديل دنيز لغتنامة جامع اتيمولوژيك تركي- فارسي، اسماعيل هادي، تبريز: نشر اختر، چ دوّم، 1386

20-                     دیوان لغات­الترک، شیخ محمود بن حسین کاشغری، برگردان به فارسی از دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز: نشر اختر،1384

21-                     رابطۀ تاریخی زبانهایِ سومئری و ترکی و مسئلۀ قدمت زبان ترکی، پروفسور عثمان ندیم تونا، ترجمه فخران پورنجفی، ارومیّه، انتشارات اولکر، 1390

22-                     سنگلاخ: فرهنگ تركي به فارسي از سدة دوزادهم، ميرزا مهدي خان استرآبادي، ويرايش روشن خياوي، تهران: نشر مركز، چ دوّم، 1384

23-                     سومرلر، آيت الله دكتر حجّت الله ذاكري، حاضيرلايان اكبر حميدي عليار، تهران: اورال، 1385 

24-                     سومریان یا نیاکان ترکان، ب. گری، تبریز: انتشارت ندای شمس، چاپ دوّم، 1389

25-                     سيري در اشعار تركي مكتب مولويّه، دكتر حسين محمّدزاده صديق، تهران: انتشارات ققنوس، 1369

26-                     سیری در تاریخ، زبان و لهجه­های ترکی، پروفسور جواد هیئت، تهران: نشر پیکان، چ سوم، 1380

27-                     فرهنگ تركي- فارسي داشقين، علي داشقين، تبريز: نشر اختر، چ سوّم، 1386

28-                     فرهنگ جغتايي – فارسي، شيخ سليمان افندي اوزبكي البخاري، ترجمه حسن عبداللهي جهاني (اومود اغلو)، تبريز: انتشارات دنيزچين، 1392

29-                     فرهنگ سومر، روشن خیاوی، با همکاری ساوالان پوراکبری خیاوی، قم: انتشارات بخشایش، 1384

30-                     فرهنگ فارسي- تركي شاهمرسي، پرويز زارع شاهمرسي، تبريز: نشر اختر، 1388

31-                     فرهنگ فارسي سره، دكتر محمود حائريان اردكاني، همدان: نور علم، 1384

32-                     فرهنگ معاصر عربي – فارسي (بر اساس فرهنگ عربي – انگليسي هانس ور)، آذرتاش آذرنوش، تهران: نشر ني، چ دوّم، 1381

33-                     قابوسنامه، عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير بن زيار، به تصحيح غلامحسين يوسفي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفتم، 1373

34-                     «نام ایران را مغولان بر این سرزمین نهادند» (مقاله)، دکتر حسین فیض­اللهی وحید، سایتهای اینترنتی آزربایجانی.

35-«یكهزار واژه اصیل تركی در پارسی» (نسخۀ PDF) خلاصه كتاب «واژگان زبان تركی در پارسی»، محمدصادق نائبی

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter