English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

ایران یا اَرَن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان- اوجالان ساوالان

تقدیم:

تقدیم به روح پاک شهیدان راه آزادی و استقلال آزربایجان جنوبی: روح پاک شهید فریدون ابراهیمی و هزاران شهید قهرمان حکومت ملّی آزربایجان که با صلابت اوجالان ساوالان به پیشواز شهادت در راه آزادی وطن رفتند؛ پروفسور محمّدتقی زهتابی شبستری، فرهاد محسنی نگارستان، افشین عرفان خسروشاهی، ناصر خانزاده و دکتر روح الله دیندار، که مانقورتهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در تبریز و همدان و شبستر آنها را زیر شکنجه کشتند و تا لحظۀ شهادتشان «یاشاسین آزربایجان» را فریاد کشیدند و «جانِ» «آز ار بای جان» آخرین هجایی بود که قبل از مرگشان با «جان»¬شان بیرون آمد. شهید مهندس غلامرضا امانی که به همراه دو برادرش کامیون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عمد ماشین آنها را له و هر سه برادر را شهید کرد. تقدیم به چنگیز بختاور،  به ابراهیم جعفرزاده، مینا کهربایی و دختر کوچکشان آیلا و... .

تقدیم به شهیدان اعتراضات و تظاهرات قیام تاریخی خردادماه 1385 آزربایجان جنوبی: شهید جلیل عابدی که مانقورت جانی وابسته به رژیم جمهوری اسلامی ایران در جلوی چشمِ مردم، در خیاو با شلیک گلوله به سرش او را شهید کرد. و شهیدان وطن: همت اسم زاده (سولدوز)، توحید آذریون (سولدوز)، عسکر قاسمی (سولدوز)، حسین فتحی پور (سولدوز)، فرزاد اسدپور (اورمو)، عیوض سیاهی (اورمو)، رضا میرآقاپور درویشی (تبریز)، بهزاد صبوحی نژاد (تبریز)، رسول محرمی پارام، محمدعلی جنت نیا و...

تقدیم به چشمانِ کورشدۀ وحید داورپناه تبریزی به دست جلّادان رژیم جمهوری اسلامی ایران.

و تقدیم به شجاعت و صلابت مبارزان راه آزادی و استقلال آزربایجان جنوبی که بیش از 25 روز است در اعتراض به زندانی و شکنجه شدنشان و برای آزادی ملّت مظلوممان در اعتصاب غذا به سر می برند: یوروش مهرعلی بَیلی از تبریز قهرمان، سعید متین پور از زنگانِ قهرمان و بهنام شیخی از تهران قهرمان و ...                                                                      اوجالان ساوالان

مقدّمه

پیشینۀ تحقیق

پروفسور عیلرضا اصغرزاده استاد گروه علوم اجتماعی و عضو هیأت علمی دانشگاه یورک کانادا و دارندۀ دکتری جامعه شناسی از دانشگاه تورنتوی کانادا، جزو فعّالان ملّی نخبۀ آزربایجانی محسوب می شود که تألیفاتی ارزنده در زمینۀ معرّفی «نژادپرستی ایرانی (فارسی) و تاریخچۀ و جنبه های مختلف آن» دارد و از جمله تألیفات علمی ارزنده اش، کتاب «ايران و چالش تنوّع، بنيادگرايي اسلامي، راسيسم آريانيستي و مبارزات دموكراتيک» است. او در یک سخنرانی به مناسبت روز جهانی مادری در کانادا چنین می گوید: «هویّت طلبی آزربایجان باید که خود را با مباحث مدرن دربارۀ هویّت و محدودیّتهای آن آشنا کند در غیر این صورت این خطر وجود دارد که مبارزۀ عادلانۀ مردم آذربایجان برای کسب ابتدایی ترین حقوق انسانی خودش، (که در اعلامیّه جهانی حقوق بشر و اعلامیّه حقوق زبانی و فرهنگی به صراحت آمده است)، (از طرف پانفارسهای نژادپرست و مغرض داخل ایران یا خارج از آن) به صورت مبارزه ای غیر دموکراتیک و غیر مدرن به اجتماعات جهانی معرّفی شود» او تأکید می کند که مباحث هویّت طلبی آزربایجانی باید از «یک منظر عمومی گفتمان دموکراتیک» مورد بررسی قرار بگیرند؛ برای مثال «تقویت مبارزه علیه نژادپرستی (نژادپرستی پارس پرستِ ًضدّ تورک و ضدّ عرب ایرانی و سایر گونه های نژادپرستی)، مبارزه علیه استعمار و استثمار (از نوع خارجی، داخلی، فرهنگی، فکری و غیره)، همکاری و اتّحاد با دیگر گروهها و خلقهای زیر ستم ایران ( زنان، دانشجویان، کارگران، معلّمان، اقلیّتهای قومی، دینی، مذهبی، جنسی، ملّی، دگراندیشان و غیره)، در زمرۀ مبارزات حقوق بشری و گفتمان دموکراتیک قرار می گیرند» (سخنرانی دکتر اصغرزاده در روز جهانی زبان مادری، یکشنبه 22 فوریه 2009). خود پروفسور اصغرزاده در کتاب «ايران و چالش تنوّع، بنيادگرايي اسلامي، راسيسم آريانيستي و مبارزات دموكراتيك» کوشیده است که برای افشای چهرۀ کریه و ترسناک نژادپرستی ایرانی (نژادپرستی پانفارس ًضدّ تورک، ضدّ عرب و ضدّ یهود و ضدّ بشر حاکم بر ایران در سدۀ اخیر که نه تنها تهدیدی برای کلّیّۀ تورکها و عربها و یهودیهای دنیا بلکه تهدیدی بر تمام انسانیّت است) از روش شناسیهای مناسبی چون «تحلیل گفتمان انتقادی» (به عنوان رویکرد محوری و اصلی و مرکزی)  و نظریّه های «ساخت شکنی و پساساختارگرایی اندیشمندانی چون میشل فوکو، رولان بارت، و ژاک دریدا»، «نظریّه های ضدّ استعمارگری و پسااستعمارگرایانه»، « نظریّه های ضدّ نژادپرستانه» و امثالهم بهره ببرد.

 نگارنده نیز به عنوان عضو کوچکی از ملّت تاریخ ساز امّا مظلوم ¬شده و استعمارشدۀ آزربایجان و یک فعّال ملّی و مدنی آزربایجانی بر آن هستیم که با نشان دادن ریشه شناسی کلمۀ ایران، تورک بودن این کلمه را از یک سو و سوء استفادۀ گسترده و همه جانبۀ نژادپرستی پارس حاکم بر ایران را در سدۀ اخیر از این کلمۀ تورکی برای تحکیم هر چه بیشتر هژمونی ملّت جعلی فارس در ایران بر ملّت تورک آزربایجان و کلّ ایران و استعمار و چپاول ثروتهای انسانی، مادّی و معنوی ملل تحت ستم دیگر ایران، ملّتهای عرب، تورکمن، بلوچ، کورد، لُر، گیلک، تالش، مازندران، تات، لک، لار و ... از سوی دیگر نشان دهیم. در این بین نقش بنیادین استعمار غربی در جعل اصطلاح «ایرانِ آریایی» و آفریدن رابطۀ این همانی بین ایران و آرین/ آریا و دادن وجهۀ نژادپرستانه به آن به عنوان تاریخچه ای برای مستند ساختن نظر او آورده ایم.

 البتّه پروفسور اصغرزاده در فصل دوم کتابش (گذار از نظریّه به عمل، متن، زمینۀ متن و زبان) روش شناسی خود را در کتابش به تفصیل توضیح داده است او در کتابش خود را اوّلین کسی  می داند که با نوشتن مقالۀ «نژادپرستی زبانی و شاخه های آن» در سال 2002 م. به بررسی نژادپرستی مدرن در جامعۀ ایرانی پرداخته است. این مقاله برای اوّلین بار وجود رابطه میان گونۀ ایرانی آریاپرستی، پروژۀ هند و اروپاگرایی و جلوه های مختلف برنامۀ نژادپرستی اروپایی به ویژه علیه ملّتهای غیرآریایی و غیرفارس در ایران را نشان می دهد (ر.ک. ایران و چالش تنوّع، صص 46-47) متأسّفانه به دست نگارنده نرسیده است. مقالۀ دیگر پروفسور اصغرزاده، «زبان و آموزش» است که در آن نشان داده است که چگونه نظام آموزشی (آموزش و پرورش رسمی با کتابهای درسی کثیرالانتشار و همگانی) در ایران هم در حفظ و هم در بازتولید نظامهای نژادپرستانۀ هژمونیک (بر اساس گفتمانهای نژادپرستانۀ ایران آریایی و ایران فارس- شیعه) دخالت دارد. 

کوشش ما این بوده است که خلاء تحقیقات کرونولوژیک و سیرمدار را در بررسی سیر تاریخی همپوشی نژادپرستی کهن پارسی (جریانهای سیاسی- ایدئولوژیکِ نژادپرستی پارسی- هخامنشی، ساسانی، شعوبیّه) را با نظریّات نژادپرستانۀ استعمارگران اروپایی و تولّد مجدّد یا بازتولید نژادپرستی خطرناک و ضد تورک و ضد عرب و ضد یهود پانفارس حاکم بر ایران کنونی پر کنیم و نشان دهیم که این نژادپرستی که عموماً (نه به طور مطلق و منحصراً) بر پایۀ سه یا چهار کتاب مجعول شاهنامۀ فردوسی، اوستا، بندهشن و دینکرت  است، چگونه در بستر تاریخی مناسب توسّط استعمارگران اروپایی بازآفرینی و بازتولید و زنده شده است و با روی کارآمدن سلسلۀ نژادپرست پهلوی توسّط استعمار غرب به ویژه انگلیس، در ایران یعنی پس از روی کار آمدن رضاخان از سال 1304هـ.ش/ 1925م. تا کنون حتی پس از انقلاب سال 1357هـ.ش 1979 م. با تمام امکانات دولتی، پول نفت و معادن زیرزمینی و روزمینی با شدّت و حدّت هر چه تمام تر تبلیغ و گسترده شده است. نژادپرستی فارس حاکم بر ایران  در 90 سال اخیر که بر اساس همین چند کتاب، یعنی شاهنامۀ فردوسی، اوستا، بندهشن و دینکرت استوار شده است، تصویر نمادین و اسطوره ای «دیو»، «اژدها»، «حیوان»، «بیگانه» یعنی «وحشی»، «غیر متمدن» و «پست» از تورکها و عربها و  و بلوچها و کوردها و مازندرانیها و به طور کلّی از انسانهای غیرپارس و در مقابل تصویر «انسان برتر»، «انسان متمدّن» از «انسان فارس» می سازد که در تحقیق ما در بخش کالبدشکافی داستانهای ضحّاک و افراسیاب شاهنامه دروغ بودن و وارونه بودن این تصوّر و تصویر بر اساس شواهد تاریخی متقن اثبات شده است. این نژادپرستی اساساً بر پایۀ چند افسانۀ ملّی پارسی که رنگ و بوی تند نژادپرستانه و تفرقه افکنانه در عالم اسلام دارند و همین امر در قرن چهارم هجری و پس از 350 سال از حاکمیّت اعراب مسلمان بر ایران کاملاً عجیب و بی سابقه است، از جمله افسانه های ضحّاک، جمشید، فریدون و کاوۀ آهنگر و نیز فریدون و پسرانش، سلم، تور و ایرج و نیز افسانۀ سیاوش و افراسیاب و کیخسرو بنا نهاده شده است که بر اساس سه کین خواهی مشهور «کین جمشید»، «کین ایرج» و «کین سیاوش» موجد نفرت نژادپرستانه از ملل تورک و عرب شده و «ترک ستیزی» و «عرب ستیزی» را در ذهن و مغز ساده اندیش امّا به شدّت متعصّبِ نژادپرستان فارس، مانقورتها و انسانهای ساده-اندیش فریب¬خورده از دیگر ملل ایران تسرّی می دهد. عوامل تاریخی مثل جنگهای تورکان با ساسانیان پیش از اسلام و براندازی حاکمیّت سامانیان توسّط تورکان و به دست گیری حاکمیّت تا 1000 سال پس از اسلام بر این کینه های نژادپرستانه افزوده است، طوری که به پاره¬ای جدانشدنی از هویّت ملّی جعلی این تاجیکان دری زبان تبدیل شده است که در تعریف خود با رویکردی سلبی و هول انگیز می گویند: «من پارس ام؛ یعنی دشمن ترک و دشمن عرب»!! 

در این کتاب با ذکر دلایل متقن علمی و تاریخی اثبات نموده ایم که این افسانه ها از بن، ریشه و اساس دروغ و ضدّ تاریخ و حقایق مسلّم تاریخی است و هدف غایی آنها تبلیغات ضدّ نژادی و ضدّ تورک و ضدّ عرب نژادپرستی پارس زردشتی و شعوبیّه است که در قرون پس از اسلام به ویژه از نیمۀ قرن سوم هجری چندگاهی توسّط یعقوب لیث صفّاری قدرت سیاسی یافته و از آن پس شعوبیان با اتّکا به این افسانه های جعلی و افتخار به نژاد و پدران موهوم و عقاید نژادپرستانۀ خود را به طور آشکار ترویج می کنند. جعلی بودن هویّت فارسی- ایرانی به آن دلیل است که زبان دری یا تاجیکی که با لطایف الحیل می کوشند آن را زبان بومی فلات ایران جا بزنند اساساً زبانی مهاجر از افغانستان و تاجیکستان است. زبان پارسی پهلوی قبل از اسلام که مخصوص موبدان زردشتی ساسانی بود تا زمان یعقوب لیث صفاری (اواسط قرن سوم هجری قمری و اواخر قرن نهم میلادی) فاقد اثر مکتوب و شعر است. برای این که به جعلی بودن هویّت به اصطلاح پارسی یا ایرانی – پارسی پانفارسهای نژادپرست پی ببریم، بهتر است به تشتّت خط و زبان ادّعایی این نژادپرستان که آن را به عنوان زبان ایرانی و فرهنگ ایرانی- آریایی یا ایرانی- اسلامی و امثال این القاب تبلیغ می کنند نظری کوتاه بیفکنیم. هرچند باید به صحّت و اعتبار آثار تاریخی و تحقیقی که در سدۀ اخیر در ایران نوشته شده اند، شک کرد چون همگی آنها، مگر اندکی، آلوده به نژادپرستی پارسی هستند و نوشته هایش سرشار از جعلیّات است ولی آنچه عموماً می نویسند این است که  قبل از یعقوب لیث، زردشتیان پارسی مسلمان¬شده که عربها به آنها موالی (بندگان) می گفتند، بنا به نوشتۀ پانفارسهایی مثل محیط طباطبایی، «در روزگار خلفای راشدین و امویان کارهای دیوانی بر عهدۀ ایرانیان (فارسهای) غیر مسلمان بود که از  زبان و خط پهلوی ساسانی برای نوشتن مدارک و کارهای دیوانی و دفتری بهره می بردند. تا این که در اواخر سدۀ اوّل هجری مردی از تازه مسلمانان سیستان به نام صالح بن عبدالرّحمن در دوران حکومت حجّاج ابن یوسف بر ایران که کوفه مرکز آن بود (منظورش پارس ساسانی است و تمامی پانفارسها با مکر «ایران» می نویسند) با همکاران دیگرش درافتاد و لجوجانه خطّ دیوانهای مربوط به عراق و پارس را از پارسی پهلوی به عربی برگرداند» (ر.ک. تاریخ تحوّلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران از ورود اسلام تا پایان حکومت علویان طبرستان، ص 101 و نیز تاریخ ادبیّات ایران، ج1، ص42: بخش ادبیّات پهلوی). تا این جا فهمیدیم که زبان و خطّ پهلوی ساسانی همان است که آن را ستون میانی و اصلی و نگه دارندۀ فرهنگ و تمدّن ایرانشهری یا هویّت ایرانی می شمارند. امّا دیری نمی گذرد که زبان دری افغانی و تاجیکی و خطّ عربی جای این زبان و خطِّ اهورایی را می گیرد!! بهتر است دیگر بار تاریخ نوشته شدۀ پانفارسها را بخوانیم «(در زمان یعقوب لیث) زرنج پایتخت سیستان در آبادی و عمران پیشرفت کرد. زبان دری نیز، که مخلوطی از زبان دری قدیم (کدام زبان دری قدیم؟ مگر در دوران ساسانیان و اوایل اسلام اصلاً خبری از زبان تاجیکی دری بود؟) و لغات عربی بود، ترقّی کرد و برای مقابله با زبان عربی (در اصل مقابله با اسلام) صف آرایی نمود و اوّلین قصیده به زبان فارسی از طرف محمّد بن وصیف سگزی سروده شد» (همان، ص155). جالب است! پس زبان و خطّی که بنا به گفتۀ پانفارسهای داخل و خارج از ایران، اساس هویّت ایرانی و عامل وحدت ایرانیان تا امروزه روز به شمار می رود، نه زبان و خطّ اصیل و اهورایی و سپند و مقدّسِ «پهلوی ساسانی» یا پارسی ساسانی یا پارسیک بلکه زبان مجعول و وصله پینه ای و البّته با عربی و تورکی پربار شدۀ «تاجیکی دری» بوده است و استادان نژادپرست پارس مثل محیط طباطبایی دچار اشتباه شده اند!! این گونه تشتّت ها زمانی مطرح می شود که یهودیها در اسرائیل از همان خطّ و زبانی بهره می برند که چند هزار سال پیش داشته اند و کتاب مقدّسشان و دیگر قوانین و متون معتبر را با همان خط و زبان نوشته اند که اکنون زبان و خط رسمی کشور اسرائیل است. به این می گویند هویّت منسجم، نه هویّت سراسر جعلی ایرانی (در اصل پارسی) که معلوم نیست زبان و خطّش هزار سال پیش چه بوده است! زبان پهلوی ساسانی یا دری تاجیکی؟ خطّ پهلوی یا خطّ عربی؟! بگذریم از این که خطّ پهلوی نیز در اصل وجود نداشته است و آن هم آرامی بوده¬است! این همه تناقض را چه کنیم؟ ما ایرانی هستیم یا افغانستانی یا تاجیکستانی یا عرب؟! یا هیچکدام؟

این گونه تناقضات بین زبان و مکان و هویّت در پروژۀ هویّت سازی ایرانی زمانی بیشتر برجسته می شود که بحثهای زبانشناختی غربی- استعماری را با مکان/ سرزمین تطبیق دهیم. در این صورت «ایران» مورد بحث تئوریسینهای پانفارس و مانقورت به هیولایی بی شاخ و دم بدل می شود که تصوّر عظمت آن ذهن را دچار آشفتگی می کند. بهتر است سری به کتابهای زبانشناسی ایرانی بزنیم. همگی زبانشانسان فارس و پانفارس بر این اصل متّفقند که زبانهای هند و ایرانی شاخه ای از زبانهای هند و اروپایی هستند. «قدیمی ترین شاخۀ های زبان ایرانی که اسناد و مدارکی از آن در دست هست عبارتند از: زبانهای فارسی باستان و اوستایی». (تاریخ زبان فارسی ب، ص 26، پاورقی). «از زبان ایرانی باستان- تا آنجا که مدرک در دست داریم- چهار زبان مستقیماً منشعب شده اند: سکایی، مادی، فارسی باستان (زبان قوم پارس/ هخامنشیان)، اوستایی». (تاریخ زبان فارسی الف، ص 17). حال ببینیم مکان این زبانها کجاهاست: «سکاها منطقۀ وسیعی از کنارۀ دریای سیاه تا مرزهای چین را اشغال کرده بودند»!! (همان). صبر کنید! این منطقه که همان «توران»، سرزمین مادر و اصلیِ تمامی تورکان جهان است و هنوز در قرن بیست و یکم میلادی و با وجود نسل کشیها و اشغالگریهای دو قدرت استعماریِ ضدّ تورک جهان روسیّه و چین، چندین کشور تورک ازجمله تورکیه، آزربایجان، تورکمنستان، اؤزبکستان، قیرقیزیستان، قزاقستان و نیز تورکستان شرقی اشغال شده توسّط نژادپرستان چینی یا ایغورستان چین/ سین کیانگ در همین منطقه هستند. سکاها چه طور غیرتورک بوده اند که همۀ این گسترۀ عظیم جغرافیایی را با وجود میلیونها تورک «اشغال» کرده بودند؟! حال ببینیم مدارک و آثار تاریخی به دست آمده از این زبان سکایی کجا پیداشده است: «از زبان سکاهای مشرق در دورۀ میانه آثار زیادی به دست آمده است. این آثار که در اوایل سدۀ بیستم میلادی از «خُتَن» و واحۀ «تُمشُق» Tumşuq  و «مُرتُق» Murtuq کشف گردیده اند، متعلّق به سدۀ هفتم تا دهم میلادی هستند» (همان: ص 141). جالب است که هم تمشوق (به معنای نوک خمیدۀ پرندگان شکاری مثل عقاب) و هم مورتوق دو واژه ها و اسامی تورکی هستند و ختن منطقه ای است از تورکستان چین که قرنها و بلکه هزاره هاست ملّت تورک ایغور در آن زندگی کرده و هنوز می کنند. حال با این چند نوشته که «روی چوب و پوست» نوشته شده اند (همان)، ختن، سرزمین ازلی تورکان جهان می شود ایران!! و هیچ کس حق ندارد بپرسد که شاید این قطعه چوب و پوست از بار مسافری یا رهگذری در ان واحه های تورک نشین افتاده باشد. و اگر ما و امثال ما به این تناقضات بین مکان- زبان- سند اعتراضی کنیم و چون و چرایی بیاوریم اگر آقایان و خانمهای پانفارس مرحمت کنند و ما را پان تورک و بیگانه پرست نخوانند، با مکّاری سخن از ایرانشهر و ایران فرهنگی و گسترۀ عظیم جغرافیایی ان و این قبیل مزخرفات می زنند. هیولایی موهوم که یک سر دمش در وسط چین و روسیّه و شاخِ سرِ آن در سواحل دریای مدیرانه و وسط دریای سیاه است! حال زبانهای دیگر مورد ادّعای پانفارسها از جمله زبانهای ایرانی میانه (شرقی و غربی) شاملِ بلخی، سکایی، سغدی خوارزمی (گروه شرقی) و پهلوی اشکانی، فارسی میانه (همان پهلوی ساسانی یا پارسیک) (گروه غربی) را نیز اگر با همین فرمول زبان- مکان- هویّت بسنجیم از این که همۀ این ها مربوط به همین محدودۀ ایران ما باشند، و به همین جهت به نام نامی «زبانهای ایرانی» نامبردار شده اند، به اصطلاح از تعجّب شاخ درمی آوریم. چرا که مرکز زبان بلخی، بلخ، بغلان (میان بلخ و بدخشان) و تخارستان بوده است. همان جایی که امپراتوری کوشانیان بوده اند (همان: ص140) که البتّه هنوز هم این مناطق در کشور افغانستان تاجیک نشین و دری زبان هستند. صحبت ما این است: چرا ایرانی؟! چرا افغانی نه؟! چرا بلخی، تخاری، بغلانی، بدخشانی و امثالهم نه؟! مرکز زبان سغدی، سغد قدیم و مرکز سغد قدیم سمرقند و بخارا بوده است (همان: صص 141-142 ونیز ر.ک. تاریخ زبان فارسی ب، ص67). اسناد زبان سغدی از کجا به دست آمده؟ از ناحیۀ تورفان واقع در ترکستان چین! و نیز از تون- هوانگ ترکستان چین! (تاریخ زبان فارسی الف: ص 142 و تاریخ زبان فارسی ب، ص67 ). خوب می دانیم که سمرقند و بخارا از قدیم الایام مرکز سکونت تورکان بوده اند چنان که امروز نیز همین دو شهر به علاوۀ ترمذ که پانفارسها روی این یکی هم ادّعا دارند، جزو کشور اؤزبکستان هستند. در دیوان لغات التّرک نوشتۀ دانشمند بزرگ تورک تورکستانی (تورکستان اشغال شده توسّط چین)، محمود کاشغری در هزار سال پیش به تورکی بودن نام سمرقند تصریح شده است: «از ماوراء النّهر و یَنکَند تا خاوران، همه سرزمین تورکان است. نام سمرقند در اصل سَمِزکَند (سمیز کند: شهر بزرگ و ثروتمند) بوده است و شهر شاش (چاچ) نیز در اصل تَشکَند (تاشکند/ داشکند: پایتخت اؤزبکستان) نام داشته است... کند در تورکی به معنی بَلَد (شهر) است» (دیوان لغات التّرک، ص503). اگر زبان تورکی هزار سال پیش در کاشغر (تورکستان چین) چنان شیوع و قدرتی داشته باشد که دانشمند بزرگی چون محمود کاشغری را پرورانده به عالم بشریّت هدیه کند که اوّلین دانشنامۀ جهان را به دو زبان تورکی و عربی بنویسد، چرا باید با پیدا کردن چند تکّه پارچه، پوست، چوب و امثالهم آن جا را ایران باستان و زبان آنها را ایرانی باستان و سغدی بنامیم؟ چرا ایغوری باستان، تورکی باستان ننامیم؟! چرا زبان سغدی باید ایرانی باشد؟ اگر مرکز سغد سمرقند و بخارا بوده است چه طور مهمترین اسنادش از تورکستان چین به دست می آید؟! و به فرض که این اسناد از تورکستان به دست آمده باشد به چه دلیلی باید آنها را «ایرانی» بدانیم؟! به نظر می رسد همان طور که در این کتاب به تفصیل بررسی خواهیم کرد، استعمارگران غربی و به تبع آنها مقلّدان پانفارس آنها در ایران، از کلمۀ ایران با استفاده از بنیانهای تاریخی- زبانشناختی موهوم و جعلی و سست برای چسباندن نامأنوس ترین و متباین ترین عناصر زبانی، فرهنگی و سیاسی برای ساختن و بازسازی هویّت موهوم و سرتاسر تناقض «ایران آریایی» سوء استفاده کرده اند. عقیدۀ عمومی سراتاپا جعل استعماگران اروپایی و پانفارسهای نژادپرست ضدّ تورک و ضدّ عرب پیرو آنها این است: «از میان زبانهای ایرانی جدید (؟) زبان «افرسی دری»، زبان رسمی، اداری، علمی و ادبی این دوره (بعد از اسلام تا کنون!) است. این زبان دنبالۀ طبیعی و بلافصل زبان «فارسی میانه» است که اصطلاحاً «پهلوی» خوانده می شود. زبان فارسی میانه نیز صورت تحوّل یافته و بلافصل زبان «فارسی باستان» است که صورت مکتوب آن در کتیبه های هخامنشی مضبوط است»!! (تاریخ زبان فارسی ب، ص107).برای کسانی که اندکی آشنایی با زبان و زبانشناسی داشته باشند مثل روز روشن و مبرهن است که هیچ گونه شباهتی بین فارسی باستان و فارسی میانه (پهلوی ساسانی) و زبان دری تاجیکی افغانی که در ایران اصرار دارند نام فارسی یا پارسی را بر آن بگذارند وجود ندارد و اینها همه بازیهای زبانی بازیگران استعمار برای برتری دادن به (زعم انها به) نژاد برتر فارس و افغان و تاجیک و زبان برگزیدۀ فارسی، دری و تاجیکی در منطقه است وگرنه اصل مسئله جز حقّه بازیهای سیاسی در پوشش علم نیست. در این کتاب به شگردهای استعماگران انبوه غربی و مقلّدان عبد و عبید پانفارس آنها برای استعمار ملّت فارسی زبان و تمامی ملل ایران به تفصیل خواهیم پرداخت.  

 شواهد بسیاری است که این زبانی که نگارنده مجبور است برای تفهیم مطالب کتابم، هموطنانم از آن و از خطّ عربی بهره ببرد، به شیوۀ «دری وری» توسّط کاتبان درباری و شعوبیّه، با استفاده از زبانهای تورکی و عربی و هندی و حتّی مغولی و چینی  برساخته و جعل شده است؛ یعنی زبانی ساختگی بوده است که به علّت این که پارسی پهلوی، زبان مختصّ قوم مجوس (زردشتی) و طبق نگرشهای اسلامی حرف زدن و نوشتن بدان مکروه و حرام شمرده می شد، شعوبیّه نژادپرست زردشتی  که با حیله و فریب تظاهر به اسلام آوردن می کردند امّا در خفا و خلوت به قول حافظ «آن کار دیگر» می کردند، از فرصتهای به دست آمده در تحوّلات سیاسی و اجتماعی بهره برده و درست مثل زبان «اردو»، که آن نیز مخلوطی از چند زبان است و برای تمایز هویّت مسلمانان پاکستان از هندیان با ترکیب کردن چند زبان از جمله هندی و تورکی و عربی و فارسی و ... لغات و افعال آن  جعل شد، بعد از اسلام آن را برساخته و با ترجمۀ آثار و تواریخ و اساطیر مجعول ساسانی از زبان و خطّ پهلوی به زبان دری و با خطّ عربی، هویّت متمایز و نژادپرست و ضدّ عرب و ضدّ تورک خود را حفظ کرده اند که بعدها توسّط حاکمیّتهای ضد عرب و ضد تورک مثل صفّاریان و سامانیان به کار گرفته شده است و می توان گفت این زبان دری، در ایران کنونی زبانِ هیچ قوم و ملّتی نبوده و نیست. نکته اینجاست که تاجیکهای افغانستان و تاجیکستان صورت اصیل و قدیمی و کمتر ترکیب شدۀ این زبان را به عنوان زبان مادری شان (زبان دری یا تاجیکی) به کار می برند و فارسهای ایران به ویژه فارس¬زبانان تهران صورت دگرگون شده و جعلی آن را با تلفّظهای غریب و مضحک و جعلی در ایران رسمی کرده اند و به این هویّتِ جعلیِ وصله پینه ای استعماری مباهات می کنند و اساس ضدیّت ما تورکان با این هویّت ضدیّت با تاجیکهای محترم افغانستان و تاجیکستان نیست، بلکه ضدّیت و مبارزه با نوکران نژادپرستان استعمارگر اروپایی، فراماسونها، صهونیستها و یهودیان، یعنی پانفارسهای ایران (اکثریّت نخبگان ملّت جعلی فارس¬زبان ایران) تروریستهای ضدّ تورک و اشغالگر آزربایجان و مانقورتها (نوکرانِ نوکرانِ نژادپرستان ضدّ تورک، ضدّ عرب و ضدّ اسلام) از هر ملّیّتی در ایران هست که این تناقضات آشکار را در اساس هویّت ادّعایی خودشان نمی بینند یا می بینند و لاپوشانی می کنند و بدتر از همه خودشان را بر اساس این زبان وصله پینه ای دری وری،  آریایی اصیل از نژاد کوروش می خوانند و قبر جعلی کوروش پارسی را سجده می کنند و با توهین به ملّت تورک در ورزشگاهها، سربازخانه ها و جامعه و رادیو و تلویزیون سعی در تحقیر و فریب این ملّت تورک و متنفّر کردن ما تورکان از هویّت اصیل واحدمان دارند. علّت مخالفت ما همین است ما همواره در موضع دفاع هستیم. حمله را پانفارسها دری زبان نژادپرست یک سده است که به ما شروع کرده اند و استراتژیِ پایه و بنیادینِ ما فعّالان حرکت ملّی آزربایجان بعد از فاجعۀ شکست حکومت ملی آزربایجان در سال 1325ه.ش/1946م. دفاع مسالمت¬آمیز و بر پایۀ گفت¬وگو و گفتمان است. ما دفاع کرده و می کنیم امّا گاهی این دفاع ما به حدّی قاطع، محکم و قهرمانه است که ساعد مشت زنندۀ ناجوانمردِ نژادپرست را می شکند. پیداست که تقصیر خودش است که چنین بی¬محابا و محکم مشت زده -است! و ما باز در موضع «دفاع» هستیم دفاع از هستی، هویّت، زبان، فرهنگ، دارایی، ثروتهای روزمینی و زیرزمینی و منابع انسانی ارزشمند و نیروی انسانی و «مغز»ها و «دست»هایمان که در خدمت استعمار پارسی (هم گونۀ مذهبی  و مدل حاکمیّت اسلامی ایرانش و هم مدل نژادپرستی پارسی پهلوی و اپوزیسیون قلّابی حاکمیّت اسلامی ایرانش) توسّط استعمارگران سیاسی و مذهبی پانفارس ایران بر ضدّ منافع ملّی ملّت تورک آزربایجان و ایران به کار گرفته می¬شود. 

 نژادپرستی ضدّ تورک، ضدّ عرب و ضدّ اسلام ایرانی (آریایی- پارسی) در قرون بعدی پشت مذهب تشیّع خزیده و پنهان شده است و البتّه «تشیّع پارسی» یعنی سخیف ترین و کینه ورترین و خطرناکترین و سادیست¬ترین و مازوخیست¬ترین و احمقانه¬ترین نوع تشیّع را ساخته و پروده است و در اشعار کسانی مثلِ فردوسی، اسدی، کسایی و به ویژه ناصر خسرو قبادیانی بلخی تجلّی می یابد (برای نمونه ر. ک. لغت نامۀ دهخدا، بیتهای شاهد و مثال از اسدی و ناصر خسرو و فردوسی برای واژه های ترک، آزاده، ایران و غیره) ، در حالی که اساساً بین اسلام حقیقی با دیدگاههایی چون آیۀ 13 سورۀ حجرات – که خدا در آن همۀ قبایل و ملّتها را «برابر» دانسته¬است و فرقی بین «عرب» و «عجم» جز در داشتن تقوی قائل نشده است- و آیۀ 22 سورۀ روم- که خدا اختلاف میان زبانها و رنگهای انسانها را از سوی خود و «خدادادی» و «طبیعی» و از روی حکمت الهی و نه برای اغراض نژادپرستانه و برتری¬جویانۀ بشری دانسته است-  و آیۀ 4 سورۀ الرّحمن- که خداوند در آن یاددادنِ «بیان» و «زبان مادری انسانها» را موهبتی از سوی خودش و استعدادی فطری و طبیعی از سوی خودش در وجود انسانها دانسته است- و این گونه نژادپرستی ضدّ بشری و ضدّ خدایی نمی تواند سنخیّتی وجود داشته باشد. این پتانسیلِ نژادپرستانۀ «برتری انسان سفیدپوستِ هندواروپایی زبانِ به اصطلاح آریایی» در قرون اخیر میلادی از قرن 17 میلادی توسّط استعمارگران اروپایی ساخته و پرداخته شد تا این که توّسط عوامل خودفروختۀ اقلیّت تاجیک دری زبان خودفروخته و خوش نشین ایران (تاتهای غیرتورک) که در دوران قاجار در هیچ جنگی به کار گرفته نمی شدند با دمدمه و مکر استعمارگران اروپایی پروده و بازتولید و تقویت شد تا پاداششان که حاکمیّت بر ایران بود از اربابان استعماگرشان بگیرند. بر خلاف تورکان آزربایجان که بدنۀ اصلی لشکر قاجار را در مقابل روسها، انگلیسها و بیگانگان تشکیل می دادند و در جنگها و لشکرکشیها در دفاع از مرزهای ایران به تعداد فراوان قتل عام می شدند این اقلیّت تاجیک آلت دست استعمارگران قرار گرفتند و استعمارگران غربی با بردن نخبگان این اقلیّت و پرورش آنها در لژهای فراماسونری که شرح مبسوطی از این صدها نخبه در کتاب مشهور سه جلدی فراموشخانه و فراماسونری در ایران (1348هـ.ش.) اثر اسماعیل رائین آمده است، نسلی از نخبگان فارسی زبان و از بیخ و بن جعلی و بی ریشه و نژادپرست پدید آوردند که مشخّصۀ اصلی آنان خدمت خالصانه، مخلصانه، عبدانه، عبیدانه، با کمال حضور ذهن و رضایت قلبی و امانت و صداقت به سیاستهای نابکارانۀ استعمار غرب و مخصوصاً امپریالیسم انگلیس، باستان گرایی، نژادپرستی، آریایی پرستی، پارس پرستی و ضدیّت نژادپرستانه و فاشیستی با تورک و عرب بود و این امر در کشوری مثل ایران که از هفت هزار سال پیش تا کنون و در هر زمانی بیش از نیمی از جمعیّت آن را تورکان تشکیل می دادند خیلی جالب و حائز اهمّیّت است. آنچه قلم به دستان پانفارس می کوشند با لطایف الحیل مخفی کنند این است که سیاست زیرکانۀ انگلیس در جهت ابداع و ترویج تاریخ دروغین برای ملل ایران به نفع ملّت فارسی زبان و تاریخ جعلی هخامنشی، ساسانی و امثالهم ، در جهت ایجاد اختلاف در بین ملل ایران (تورک، فارس، عرب، کورد، تورکمن، بلوچ و...) برای قدرت و عظمت بخشیدن به ایران، پیشرفت مملکت، آبادی آن و حفظ تمامیّت ارضی نبوده و نیست بلکه در اصل برای ضعیف نگه داشتن ایران  و تجزیۀ آن در آیندۀ نزدیک یا دور است.

کتاب حاضر شامل پیشینۀ تحقیق، روش شناسی تحقیق و چهار فصل است. در فصل اوّل دلایل تورک بودن واژۀ ایران را بر طبق منابع قدیم و جدید تورکی اثبات کرده ایم. در فصل دوم سوء استفادۀ شعوبیها و به ویژه فردوسی از این کلمه را بررسی نموده ایم. در فصل سوم چگونگی تحریف اساطیر و افسانه های اصیل تورکی توسّط موبدان پارسی زردشتی، شعوبیّه و نوشعوبیهای سدۀ اخیر با بررسی تحلیلی چند اسطوره بررسی کردیم و در فصل آخر سوء استفادۀ هژمونی نژادپرست حاکم بر ایران را از کلمۀ ایران به اختصار بررسی کرده ایم. بدین وسیله خواندن کتاب را به فعّالان ملّی و مدنی آزربایجان جنوبی و مانقورتها (برای بیدار شدن) توصیه می¬کنیم. به امید آزادی آزربایجان و تمام ملّتهای تحت ستم ایران از سلطۀ شووینیسم نژادپرست پانفارس مذهبی حاکم بر ایران.

ادامه ی این کتاب ارزشمند و بیش از 500 صفحه ای را از لینک زیر دریافت نمود:

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=697

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter