English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

نگاهی کوتاه به دیالکتیک ترس و استبداد (بخش سوم) ــ حسن ارک

هدایت و جهت دهی

علاوه بر شعار نویسی که امتحان فیروزمند خود را در زمان شاه نشان داد یکی دیگر از راهکارهای برطرف کردن خوف توده‌ها، هدایت وجهت دهی عملکرد و عوامل استبداد بود. مبارزین راه آزادی باید در نظر داشته باشند که سازمان دهی و جهت دهی عملکرد نیروهای مبارز و مردمی‌تنها یکی از مولفه‌های مبارزه است. مولفه دیگر جهت دهی اقدامات عوامل سرکوبگر استبداد است. با قدرت فکر و اندیشه باید کشف کرد که چگونه می‌شود اقدامات و عملیت عوامل استبداد را جهت داد؟ باید ابتکار عمل را از دست نیروهای سرکوبگر گرفت. باید عامل استبداد را مجبور به انجام عملیاتی کرد که خود به خود منجر به شکست و نا کامی‌بینجامد و دست تهی و استبداد را در پیش چشم مردم باز کند. استبداد همیشه به توهم اقتدار نیازمند است. عوامل استبداد برای این که قادر باشند از فرمانده‌هان و بالا دستان خود کور کورانه فرمان پذیرند و بدون سوال و جواب در راه، از این فرمان‌ها جان‌فشانی کنند، حتما باید اقتدار غیر قابل شکست «مستبد» ایمان داشته باشند. این ایمان تنها زمانی از بین می‌رود که در عمل این چنین نباشد. استبداد در عملیات سرکوبگر خود با مقاومت و ناکامی‌روبرو شود خود آگاهی هر چند بسیار ضعیف نیروهای سرکوبگرش، رسوا می‌شود.

ترس دررونی حکومت مستبـد

استبداد در پروسه تولد و تکمیل خود در اثر عملکرد ترس واقعی و شهامت کذایی در نهایت به نقطه‌ای می‌رسد که ازهمه کس و همه چیز می‌ترسد. ترس تمامی‌وجود او را در هم می‌گیرد، تمامی‌تشکیلات و سازمان‌های تحت امر وی در روح و جان در ترس و هراسند. استبداد آنچنان در ترس عمیق خود گرفتار می‌شود که به همه کس و همه چیز شک می‌کند. او حتی به نیروهای خدمتگزار خود نیز شک می‌کند و این شک آنچنان عمیق است که کور می‌شود و دیگر قادر به تشخیص دوست از دشمن نمی‌گردد.

پیشنهادها و طرح‌های دلسوزانه دوستان واقعی‌اش را نمی‌پذیرد، در اثر سوء ظنی که نسبت به اطرافیان خود پیدا می‌کند به آزار و اذیت آنه می‌پردازد. او با دست خود دوستان واقعی و کاردان خود را از صحنه سیاست حذف می‌کند به تدریج جای آنها را نیروهایی می‌گیرند که ذاتی متملق و چاپلوس دارند. چاپلوسان و متملقان جای نیروهای مومن و صادق را غصب می‌کنند بر علیه آنها توطئه می‌چینند و کم ـ کم و تمامی‌عرصه‌های حکومتی، تحت سلطه چاپلوسان و متملقان در می‌آید. چاپلوسان شخصیت‌های خاص خود را دارند. چاپلوس و متملق وارد یک سازمان یا تشکیلات سیاسی- اجتماعی می‌شود، خصوصیات اخلاقی خود را نیز به درون آن می‌برد او هرگز مومنانه کار نمی‌کند، او کار می‌کند که تشویقی بگیرد او عمل می‌کند که به مقام بالاتر ترفیع داده شود. در واقع او خدمت نمی‌کند بلکه تظاهر می‌کند که خدمت می‌کند او قبل از آنکه به محتوا و نتایج کار خود بیندیشد به ظاهر و جلوه بیرونی و درصد بهره‌برداری و انتفاع خود می‌اندیشد. هر چند که در این مورد دوراندیشی‌های زیاد نیز می‌کند. او اندکی موفقیت در کاری کوچک را، در گزارشی که به بالا ارائه می‌دهد، چندین وچند برابر بزرگ نمایی می‌کند، نقاط ضعف را به مراکز تصمیم گیری‌های بالاتر گزارش نمی‌کند. فقط نقاط قوت است که بزرگ نمایی شده و به نمایش گذاشته می‌شود در اثر این مسائل است که مراکز تصمیم‌گیر حکومت استبدادی، هیچ وقت، شناخت درستی از جامعه و وضعیت واقعی خود ندارد. اشتباه اساسی آنها نیز معمولا این است که خودشان را بسیار قوی و مقتدر می‌پندارند و مخالفان را بسیار ضعیف و ناکارآمد می‌دانند.

دن کیشوت را به خاطر بیاورید

درنتیجه بیماری خود بزرگ‌بینی از سراتاپای تشکیلات استبداد را در خود می‌گیرد، او به توهم قدرت دچار می‌شود. در حالی که هیچ ندارد خود را فرمانده و فرمانروای مطلق جامعه می‌پندارد. تمامی‌سیاست‌ها و تصمیمات و اولی‌تر از همه ادبیات حکومت استبدادی تحت تاثیر این توهم فساد برانگیز گرفته می‌شود. او هرگز واقعیت اجتماعی را نمی‌بیند. او هرگز باور نمی‌کند که گروه‌های ریزه ـ میزه بتوانند عظمت و اقتدار استبدادی وی را نادیده بگیرند. او خود را خدای زمین می‌داند و یا اگر کمی ‌تخفیف بدهد، حداقل خود را درمقام سایه خدا و یا اینکه، نماینده خدا بر روی زمین می‌پندارد. در نتیجه به زیر دستان خود نیز چنین تلقین می‌کند.

ادبیات حکومت استبدادی ساخت و پرداخته توهم قدرت وی هست، همین ادبیات است که طرز فکر و چارچوب اندیشه‌ای زیر دستانش را تشکیل می‌دهد، همان زیر دستانی که باید سرکوب کنند و باید بر وی مردم اسلحه بکشند و به نفع اربابان مستبد خود مردم را به گلوله ببندند، مردمی ‌که شاید خویشاوندان آنها باشند و در این همه تبعیت و دستور پذیری، هرگز و هرگزسئوال نکنند و بلکه باید دستور را اجرا کنند و مردم را بکشند.

ایمان کور زیردستان

برای پرورش زیردستنانی که باید این چنین سرکوبگرو فرمان پذیر باشند ادبیات خاصی ساخته می‌شود. کتاب‌های بیشماری نوشته می‌شود. سخنرانی‌های بیشمارانجام می‌گیرد، در مراکز تحت فرمان استبداد جلسات توجیهی فراوانی تشکیل داده می‌شود هزاران بار اردوهای آموزش و تربیتی ترتیب داده می‌شود. سیستم آموزشی(کودکستان، مدارس، دبیرستان، دانشگاه) کلا درخدمت توجیه تئوریک استبداد قرار داده می‌شود، رسانه‌های گروهی اعم از روزنامه، مجله، سینما، رادیو، تلویزیون همه وهمه در جهت جا انداختن و پذیرفتن مطلقیت و قدرت استبداد و سازماندهی و برنامه‌ریزی می‌شود، از همه این برنامه‌های شکوهمند، یک نتیجه بدست می‌آید، ایمان کور زیردستانی که باید سرکوب کنند. در حکومت استبدادی زیردستان پائین دستی که باید سرکوب کنند، به اقتدار و حقانیت غیر قابل شک و غیر قابل خدشه بالا دستان ایمان دارند. آنان به حقانیت رهبران خود اطمینان صد درصد دارند. به آنان یاد داده شده است که همه چیز را مطلق ببینند در طرز فکر «آن همه چیز صد درصد است، همه چیز سیاه و سفید است، خاکستری وجود ندارد.»

۵۰ یا ۶۰ درصد وجود ندارد. افراد جامعه یا دوستند و یا دشمن. دوستی که دیگر گونه می‌اندیشد وجود ندارد. در نظر او اربابان مستبدش، هرگز اشتباه نمی‌کنند آنها قدرت مطلق هستند و از حقانیت مطلق برخوردارند به همه چیز و همه کس و همه اسرار آگاهی مطلق دارند. در نظر او اربابان مستبد در همه حال و همه چیز، مطلق هستند. زیردستان سرکوبگر و عوامل خدمت‌گذار حکومت‌های مستبد در چارچوب اندیشه‌ای و ذهنی از چنین ساختار خطرناکی برخورداند. ولی این چهارچوب و ساختار چون از بنیان غلط است، بسیار شکننده و بسیار آسیب پذیر است. این ساختار ذهنی تا زمانی که مطلقیت ارباب مستبد خدشه ندیده است، اتوماتیک‌وار عمل می‌کند، ولی اگر کوچک‌ترین شکی در این مطلقیت ایجاد شود، همه چیز در هم می‌ریزد، دقیقا آسیب‌پذیری حکومت مستبد نیز در همین نقطه حساس و تعیین کننده است.

دورویی و بی ایمانی در بالادست، ایمان کور در پایین دست

حکومت مستبد برای همه اطرافیانش شک می‌کند و به همه کس سوء ظن دارد، همه را پپس می‌زند و در نتیجه نیروهای صادق و دلسوز از اطرافش پراکنده می‌شود و جای آن را نیروهای متملق و چاپلوس می‌گیرند. آنان بلی گویی را بهتر بلد هستند. بله قربان را با آب و تاب فراوان می‌گویند، ولی دلسوزانه عمل نمی‌کنند و منافع شخصی خود را اولی تر از کلیت حکومت می‌دانند. این افراد و این تیپ نیروها، به تدریج مراکز تصمیم گیری را در اختیار خود گرفته و مراکز تصمیم‌گیری حکومت را از درون به فساد می‌کشند. از سوی دیگر، در قسمت‌های پائین حکومت مستبد، نیروهایی که باید دست به سرکوب بزنند و به نفع حکومت مستبد مردم را بکشند، باید ایمان داشته باشند، تا بتوانند تحت تاثیر آن ایمان کور ـ کورانه دستورات بالا را اجرا کرده و کشتار نمایند. حکومت مستبد با استفاده از دستگاه تبلیغ و آموزش و پرورش که در این رابطه به راه انداخته است با فریب و دروغ، این ایمان کور را به وجود می‌آورد. ولی این ایمان، ریشه در توهم قدرت و حقانیت دروغین و مطلق دارد. این ایمان ریشه در مطلقیتی دارد که بر مبنای توهم قدرت و خود فریبی به وجود آمده است.

بیرون از چهارچوب حکومت و درعرصه جامعه آنچه که ایمان نیروی سرکوبگر را مستحکم‌تر می‌سازد، تمکین مردم است. تمکین بی چون و چرای مردم و ترس آنان از حکومت ایمان نیروی سرکوبگر را هرچه بیشتر راسخ تر و محکم‌تر می‌کند.

مقاومت مردم، ایمان کور را از بین می‌برد

در لحظه‌ای که ترس مردم فرو می‌ریزد دیگر تمکین صورت نمی‌گیرد، عدم تمکین مردم به خودی خود، چون آب داغی است که بر روی سلطان برفی حکومت استبدادی پاشیده می‌شود و به همین دلیل است که سلطان برفی در اولین لحظاتی که جرقه‌های مقاومت نترس مردم را می‌بیند، به صورت بسیار وحشیانه‌ای عمل می‌کند و کوچکترین اعتراض را با شدیدترین مجازات پاسخ می‌دهد، ولی هرچه قطرات این آب داغ بیشتر باشد و مواردی که عدم تمکین پش می‌آید، بیشتر شود، سلطان برفی به همراه آدم برفی‌های سرکوبگرش بیشتر آب می‌شود.

اولین جرقه‌های مقاومت و اولین نشانه‌های عدم ترس مردم، ایمان نیروهای سرکوبگر را فرو می‌ریزد، نیروهای سرکوبگر که تا دیروز به مطلقیت ارباب مستبد ایمان داشت و عدم تمکین مردم را لامحال و غیر ممکن می‌پنداشت. وقتی با اولین نافرمانی‌ها روبرو می‌شود، نابارورانه دچار شوک روانی می‌گردد. تکرار این نافرمانی‌ها اساس ایمان وی را درهم می‌ریزد. این درست است که در این مقاومت‌ها و اعتراض‌ها، مردم حتما باید پیروز میدان باشند، ولی صرف‌نظر از این پیروزی صرف مقاومت و اعتراض، در تاثیرات اولیه خود ایمان نیروی سرکوبگر دچار نقصان می‌گردد. در یک لحظه هویت این نیرو از دست می‌رود به تدریج او تبدیل به کوری می‌شود که اسلحه‌ای آتشین در دست دارد او یا می‌ترسد و اسلحه‌اش را به زمین می‌اندازد و یا اینکه کور ـ کورانه به هر سو آتش می‌گشاید چه بسا که برخی ازگلوله‌هایش در قلب اربابان مستبدش جای گیرد.

بدین گونه است که نیروی سرکوبگر حکومت مستبد، از کار می‌افتد و ارباب مستبد دیگر ابزاری برای سرکوب در اختیار ندارد در چنین لحظات حساس و سرنوشت‌سازی است که ارباب مستبد، از سویی شدیداً به قدرت نمایی و سرکوب توده‌ها نیازمند است و از سویی دیگر وسیله و ابزار سرکوب وی، کارآمدی خود را از دست می‌دهد.

مرکز فرماندهی نیز از کار می‌افتد

و چون مرکز فرماندهی اطمینان می‌یابد که ابزارهای سرکوب‌گرش از تاثیر باز مانده‌اند، او نیز از کار باز می‌ماند. مرکز فرماندهی در اثر روند تکاملی استبداد به لانه فساد تبدیل شده است، که صادقانه عمل نمی‌کند. مراکز تصمیم‌گیری در حکومت استبدادی پر است از افرادی متملس و چاپلوس که فقط به منافع شخصی خود می‌اندیشند، آنان مردان مقاطع حساس و بحرانی نیستند، آنان به شدت از به خطر افتادن موقعیت حکومتشان می‌ترسند، مراکز فرماندهی نیاز به تصمیم دارد، ولی هر تصمیمی‌ به دنبال خود احتمال شکست را نیز دارد، هیچ یک از مقامات، حاضر به خطر کردن نیست. موقعیت شغلی و حکومتی نباید به ریسک گذاشته شود. پس در بی تصمیمی ‌و بی عملی گرفتار می‌شوند، حکومت در مراکز تصمیم‌گیری خود دچار تشت و سرگردانی می‌شود و مستبد در بالا نیز اقتدار و ابهت خود را از دست می‌دهد.

سقوط مستبد حتمی‌است

روندی که توضیح مختصری داده شده واقعیتی است که از بررسی و جمع‌بندی نحوه سقوط حکومت‌های مستبد به دست آمده است. در نظرات روانشناسان اجتماعی و دانشمندان علوم سیاسی شاید اندک تفاوت‌هایی در چگونگی تحلیل این روند باشد، ولی اصول کلی نظرگاه‌های آندر این مسئله به همان صورتی است که در بالا توضیح داده شد.

استارت اولیه

نقطه آغاز این روند گریز ناپذیر مقاومت و عدم تمکین مردم است، که آن هم از نترسی و شجاعت توده‌ها بر می‌خیزد. وقتی ترس توده‌ها فرو می‌ریزد، عدم تمکین روی می‌دهد و بر عکس هرگاه تمکینی صورت نگیرد، ترس توده‌ها فرو می‌ریزد. این مسئله واکنش حکومت را به دنبال می‌آورد مقاومت مردم در برابر واکنش‌های سرکوبگرانه حکومت، ایمان کور و اعتماد بازوی سرکوب را درهم می‌پاشد. توجه به این مقوله است که ضرورت جهت دهی به عملکرد نیروهای استبداد را به پیش می‌آورد، روشنفکر و فعال سیاسیی مردمی‌ و رهبریت جنبش مردمی‌ باید به این مسئله کاملا دقت کرده و در سیاست‌گذاری‌های خود آن را مورد توجه قرار دهد.

عملکرد نیروهای سرکوب باید در جهتی سوق داده شوند، که مورد نیاز جنبش ضد استبدادی است. باید ابتکار عمل از دست عوامل استبداد گرفته شود، او باید وادار به اقدامات واکنشی و تدافعی شود. اینجاست که مقوله شیوه گزینی، در مبارزات به پیش می‌آید. باید تمامی‌مولفه‌ها را سنجید و زمان و مکان را به درستی دریافت. روشنفکر و فعال سیاسی باید ماتریال‌ها و امکانات موجود و تحت اختیار خود را به خوبی بسنجد، خلاقیت و ابتکار فکری خود را به کار اندازد، توان سازمان‌یابی و قدرت عملیاتی تک به تک نیروها را در یابد. برآورد کلی این مقوله‌ها هرچه که باشد، بعید به مولفه‌های زمان و مکان تلفیق شوند. نیروی سیاسی باید در یابد که در کجا و چه زمانی و چگونه باید وارد عمل شود.

خاطر نشان کنیم که این نوشته در سال ۱۳۸۳ پس از برهم زده شدن همایش قلعه بابک، به قلم آقای حسن ارک فعال و روزنامه‌نگار آزربایجانی نوشته شده است.

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter