English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

سرنوشتی مشابه سرنوشت مردم آرال در انتظار مردم ارومیه است

آذوح: دریاچه ارومیه خشک شد. کارون، تنها رود قابل کشتیرانی در ایران خشک شد. کرخه و سیمره و هورالعظیم هم خشک شدند. گاوخونی و زاینده رود هم خشک شدند. شادگان و سیروان و… در حال خشکیدن هستند. اگر همین طور پیش برویم و به خودمان نجنبیم، نباید انتظار داشته باشیم جز خزر و خلیج فارس و دریای عمان هیچ خط یا نقطه آبی روی نقشه ایران داشته باشیم.

بحران آب در ایران آشکار است: از خشکیدن رودها، دریاچه ها و تالاب ها با سدسازی و انتقال ناکارآمد و ناپایدار آب ها. بحران آب آشکار است: از افت خطرناک سفره های آب زیرزمینی. بحران آب آشکار است: از مصرف زیاد آب در این سرزمین کم آب و آلودگی شدید آن، از ساخت وسازهای ناشیانه فارغ از تامین، فارغ از تدبیر برای کاهش مصرف و فارغ از بازچرخانی آب. بحران آب آشکار است: از تهی شدن سدها و بهای رایگان آب برای توانگرترین و نامولدترین اقشار کلانشهرها در سرزمینی با منابع بسیار محدود آب. «فاطمه ظفرنژاد»، کارشناس حوزه آب، کشاورزی و توسعه پایدار است. رسانه یی نیست. آدم سختی است. در گفت وگو راحت راه نمی دهد. علاقه یی به رسانه ها و رسانه یی شدن نداشته و ندارد. تنها دغدغه اش آب و طبیعت و محیط زیست است. از آن دست آدم هایی است که همه چیزش را فدای طبیعت و محیط زیست کرده است. او خود را در برابر بچه های و آیندگان مسوول می داند. او می گوید انسان ها باید مسوولیت اعمال شان را بپذیرند و پاسخگو باشند. باید طبیعت را همان طور که تحویل گرفته اند تحویل نسل بعدی دهند. دنیایی از اطلاعات دارد. هر چه تلاش کنید حاضر به مصاحبه تلفنی نمی شود. با اصرار من راضی شد که به صورت حضوری با هم ملاقات کنیم ولی به شرط آنکه کتاب هایش را پیش از گفت وگو بخوانم. کتاب هایش را به سختی تهیه کردم و خواندم: «مدیریت آب در ایران و توسعه پایدار» و «رودهای خاموش»: یکی درباره مدیریت آب در ایران بود وکتاب دیگر که ترجمه شده بود به بیان تجربیات مدیریت ناکارآمد منابع آبی در جهان می پرداخت. هر چند کتاب اول خیلی سنگین و تخصصی بود ولی اطلاعات خوبی در اختیار خواننده می گذاشت. بعد از مطالعه کتاب ها، سوال های اولیه را طراحی کردم و به سراغش رفتم. سه روز در هفته در دفتری در سعادت آباد تهران، جنب بیمارستان عرفان مشغول است. در نخستین برخورد چیزی که به چشم می آید سادگی و بی آلایشی اوست. چند گلدان کوچک و چند گلدان بزرگ در دفترش است که معلوم است خوب به آنها رسیدگی می کند. شاید طبیعی باشد چون رشته تحصیلی خانم مهندس کشاورزی بوده و در زمینه پرورش و نگهداری گیاهان تخصص دارد. گیاهخوار است و چای سبز می نوشد. اطلاعات عمومی بالایی دارد و همگام با فناوری اطلاعات و تکنولوژی به روز است. به ادبیات فارسی و تاریخ تسلط دارد. در صحبت هایش خیلی از اشعار شعرای نامدار ایرانی به ویژه حافظ و مولانا استفاده می کند. با او قرار گفت وگو گذاشتم. روز موعود با ۵ دقیقه تاخیر آمد. با اینکه مسافت زیادی را پیاده آمده بود و چهار طبقه را هم با پله بالاآمده بود ولی نشانی از خستگی در چهره اش دیده نمی شد. به قول خودش ورزشکار است و به کوهنوردی علاقه خاصی دارد. او مولف کتاب دانشگاهی «توسعه پایدار و مدیریت آب در ایران» و مترجم کتاب های «رودهای خاموش»، «مدیریت و اقتصاد زیست محیطی» است و همچنین بیش از ٧٠ مقاله در نشریات ایرانی و مجله های علمی معتبر بین المللی منتشر کرده است. اگر نام او را به زبان انگلیسی در گوگل جست وجو کنید، می توانید مقالات علمی او را به زبان انگلیسی پیدا کنید. این گفت وگو، بحث با بحران آب و توسعه پایدار در ایران آغاز می شود. بحث به مدیریت ناکارآمد منابع آبی در ایران و جهان و سیاستگذاری های کارشناسی نشده و نادرست می رسد. او کارگزاران، دیوانسالاران و مدیران دولتی را بحرانسازان اصلی در بخش آب می داند و واژه مافیای آب را درباره آنها به کار می برد. بحث به حال و روز رودها، تالاب ها و دریاچه های خشکیده و خاموش در ایران می رسد. همچنین عملکرد کارگروه دریاچه را بررسی می کند و برای همه این بخش ها راهکار کارشناسی شده می دهد. او در ادامه از تمدن آبی ایران و جایگاه ایران در منابع آبی جهان می گوید و شیوه های سنتی بهره برداری از منابع آبی در ایران را بهترین روش برای مدیریت کارآمد منابع آبی می داند. در پایان هم به حکمرانی آب و امنیت غذایی می پردازد.

در بخش جنوبی دریاچه آرال شیوع تب تیفوییدی، هپاتیت، بیماری های کلیوی و معده و دردهای مزمن به گونه سرسام آوری تا ۶۰ برابر افزایش یافت. نزدیک به ۷۰ درصد از جمعیت بازمانده در شهری در نزدیکی دریاچه آرال شرایط پیش سرطانی داشتند، بیش از ۸۰ درصد زنان منطقه از بیماری کم خونی رنج می بردند و ۱۳گونه سم حشره کش در شیر مادران پیدا شد

دیوانسالاران باوجود جنگ جناحی ظاهری، در اتحادی پنهان به ساخت و سازهای ناسازگار با بوم می پردازند. آنها به طرح های پردرآمد و ناپاسخگو مانند انتقال از خزر، ارس، کارون یا سدسازی، راهسازی، شهرک سازی ناسازگار با موازین بوم شناختی و مغایر با توسعه پایدار سرگرمند

کشاورزی با بحران روبه رو است و« امنیت غذایی» که از مهم ترین مولفه های امنیت ملی و توسعه پایدار است، در خطری بزرگ افتاده و با نگاه کاسبکارانه ناشی از «مزیت اقتصادی» تمسخر می شود. همه چیز در گرو « تغییر سیاستگذاری های کلان کشور» است. امروز دریاچه ارومیه بدترین وضعیت را دارد و تشکیل کارگروه نجات آن، امیدی در دل ها زنده کرد تا شاید دیگر پیکره های آبی ارزشمند کشور را نیز دریابیم و نجات شان را آغاز کنیم، اما متاسفانه تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده که هیچ، حتی مطرح هم نشده است

درباره خشکیدن پیکره های آبی بارها هشدار دادیم ولی کسی ما را جدی نگرفت. گفتیم ارومیه می خشکد و همه خندیدند و این داستان هنوز ادامه دارد. دریاچه ارومیه با ساخت بیش از ۵۶ سد، دریاچه های سه گانه پارک ملی بختگان با سدسازی روی کر و سیوند، خشکیدن تالاب جازموریان با سدسازی روی هلیل رود و رودشور، تخریب تالاب انزلی با سد سفیدرود و…، تخریب تالاب شادگان با سدسازی روی کارون- دز، زهره-جراحی، خشکیدن تالاب گاوخونی و زاینده رود و… که اثرات و پیامدهای ناسازگاری بر سلامت و معیشت مردم بومی مولد، بر امنیت غذایی، امنیت اجتماعی و امنیت ملی دارد

برنامه ریزی متمرکز در حقیقت نسخه پیچی برای مردمی است که از قرن ها پیش رفتار بوم شناختی درستی با زیستگاه و بوم سامانه پیرامون خود داشتند. مدیریت بد، دانش جزمی و بیگانه با جامع نگری را جانشین حکمت ژرف اندیشانه بومی کرد. کلانشهرها و مصایب شان را به جای باغشهرهای کم مساله و سازگار با بوم گذاشت

در دوران مدرن انسان با گرایش زیاد به سوی مصرف زدگی و رفاه طلبی بی مرز، هم به گونه یی باورهای ارزشی و نیز احترام و ارز ش گذاری به طبیعت را از دست داد و هم در سایه سودطلبی و خودبزرگ بینی نابجا به «از خود بیگانگی» رسید. در دو سده اخیر انسان مدرن عادت کرد که نه بر پایه نیاز که بر پایه آز ، منابع جهان را مصرف کند. آب نیز از این قاعده بیرون نماند

رودها خاموش شدند. دریاچه ها خشکیدند. دریاچه های امریکا و کانادا و اروپا آسیب زیادی دیدند. آسیا و آفریقا به سبب دنباله روی از همان الگوی موسوم به توسعه یافتگی، بدون توجه به اقلیم، به فرهنگ جامعه و باورهایش، و بدون توجه به زیست بوم های گوناگون، به همان بلامبتلاشدند. خشکیدن دریاچه آرال بزرگ ترین پیکره آب شیرین آسیا با پیامدهای فاجعه بار آن بر جوامع بومی پیرامون آن و تا بسیار دوردست ها، یک نمونه نزدیک به کشور ما است

این روزها همه جا صحبت از آب و بحران آب است. در این میان افراد مختلفی هم به عنوان کارشناس، مسوول یا پژوهشگر با رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری گفت وگو می کنند و به بررسی وضعیت منابع آبی و ارایه راهکارهایی برای نجات دریاچه ها، رودها و منابع آبی می پردازند. به نظر شما به عنوان یک پژوهشگر حوزه آب و توسعه پایدار، واقعیت بحران آب و مدیریت منابع آبی در ایران چگونه است؟

۱۲۳

واقعیت این است که الان یک بحران فراگیر آب در مملکت مشاهده می شود. به خاطر اینکه از چندین دهه پیش ما شاهد خشکیدن تالاب ها، دریاچه ها و رودخانه های کشور هستیم و این روند همچنان ادامه دارد. دولت ها آمده اند و رفته اند. ولی ماجرا همچنان ادامه دارد. هر کسی تقصیر را گردن دیگری می اندازد اما داستان باز هم ادامه دارد. در واقع انگار داستان ورای سیاست های بیرونی مملکت باشد. داستان مربوط به سیاستگذاری های عمومی مملکت است و این سیاست ها از طریق کارگزاران، مهندسان و دیوانسالاران که رده های معاونان وزارتخانه ها هستند ادامه پیدا می کند.

جناح های مختلف سیاسی می آیند و می روند ولی این سیاست ها سر جای خودشان باقی می مانند. و در واقع جناح های سیاسی یک پوشش نازک بیرونی هستند که هر ۴ یا ٨ سال می آیند و می روند و هیچ تفاوت معناداری در سامانه اصلی اداره مملکت ندارند. آنچه مربوط به وزارت نیرو است به حدود ۶٠ سال پیش باز می گردد. یعنی ۶ دهه است که سد سازی به عنوان الگوی توسعه منابع آبی کشور انتخاب شده است. این با نادیده گرفتن تجربه ملی ما و تقلید از یک الگوی نابومی (یعنی الگویی که مال اقلیم و زیست بوم ما نیست) اتفاق افتاده است.

دیوانسالاران باوجود جنگ جناحی ظاهری، در اتحادی پنهان به ساخت و سازهای ناسازگار با بوم می پردازند. آنها به طرح های پردرآمد و ناپاسخگو مانند انتقال از خزر، ارس، کارون یا سدسازی، راهسازی، شهرک سازی ناسازگار با موازین بوم شناختی و مغایر با توسعه پایدار سرگرمند. آنها طبیعت شکننده و بوم سامانه های بسیار مهم این سرزمین را جولانگاه ناسازگارترین ساخت و سازها کرده اند و ما در عالم سیاست زدگی و سینه چاک کردن برای این جناح یا کوبیدن آن جریان، در دفاع از طبیعت سرزمین مان ناکوک مانده ایم و عملاآنها را برنده میدان کرده ایم.

بحران آب آشکار است: از خشکیدن رودها، دریاچه ها و تالاب ها با سدسازی و انتقال. بحران آب آشکار است: از افت خطرناک سفره های زیرزمینی. بحران آب آشکار است: از مصرف زیاد آب در این سرزمین کم آب و آلودگی شدید آن، از ساخت و سازهای ناشیانه فارغ از تامین، فارغ از تدبیر برای کاهش مصرف و فارغ از بازچرخانی آب. بحران آب آشکار است: از تهی شدن سدها و بهای رایگان آب برای توانگرترین و نامولدترین اقشار کلانشهرها در سرزمینی با منابع بسیار محدود آب.

جناح های سیاسی می آیند و می روند و مهندسان و فن سالاران شرکت های مشاور، پیمانکار، کارفرما، ناظر دولتی – خصوصی به تخریب سرزمین ادامه می دهند. در واقع اینها «مافیا» هستند که به مدیریت ناکارآمد منابع آبی درایران می پردازند و هرگاه سروصدا بلند می شود، این مافیا همه چیز را به گردن طبیعت یا مردم بومی بدون وکیل مدافع می اندازند. یا جبران اثرات ناسازگار شش دهه برنامه های متمرکز نسخه پیچی شده در پایتخت را به «طرح بالادستی» و «آمایش» واگذار می کنند گرچه تجربه ۴٠ساله آمایش نشان داده که آمایش هم ادامه برنامه ریزی های متمرکز نسخه پیچی شده در پایتخت است.

لطفا بیشتر درباره دخالت دیوانسالاران و مافیای مذکور در مدیریت ناکارآمد منابع آبی که منجر به بحران فراگیر آب شده توضیح دهید؟

مدیریت ناکارآمد منابع آبی یعنی دخالت ناشیانه دیوانسالاران در شیوه تولید و زندگی جوامع بومی و زیست بوم های گوناگون به کمک برنامه ریزی متمرکز که به نابودی بخش بزرگی از بوم سامانه های حیاتی کره زمین و نابودی گونه ها انجامیده است. برنامه ریزی متمرکز با تصمیم گیری کارگزاران دولتی – خصوصی پایتخت انجام می شود که تخریب جدی زیستگاه های کره زمین را دربرداشت.

تعجب می کنید اگر بگویم که در خود ایالات متحده، قانون تشکیل اداره عمران اراضی در ١٩٠٢ برای اجرای برنامه های متمرکز عمران و مدیریت آب به تصویب رسید و این اداره (USBR)، در ١٩١٨ ساخت «سد هوور» برای مهار آب کلرادو را پیشنهاد کرد که از سوی رسته مهندسی ارتش امریکا (ACE)، ساخته و در ١٩٣۵ آبگیری شد. کلرادو از کوه های راکی سرچشمه می گرفت، دوهزار و٣٣٠ کیلومتر طول داشت و به خلیج «باجاکالیفرنیا» در مکزیک می ریخت. برنامه ریزی متمرکز و ساخت ٢٩ سد بزرگ، کلرادو را به «پرسدترین، پرمساله ترین و پرتعارض ترین رودخانه جهان» تبدیل کرد.

سازمان عمران دره تنسی (TVA) نیز از ١٩٣٠ برنامه ریزی توسعه با سدسازی روی رودخانه تنسی را برعهده گرفت و بیش از ٣٠ سد در این دره ساخت. در شوروی سابق برنامه گوسپلان، همراه با برنامه انرژی و برنامه های پنج ساله توسعه و عمران، نسخه پیچی از پایتخت برای همه مناطق گوناگون امپراتوری بزرگ روسیه را از ١٩١٩ آغاز کرد. سدسازی ژرف اندیشی نشده روی سیحون (سیردریا) و جیحون (آمودریا)، بخشی از برنامه های متمرکزی بود که به خشکیدن دریاچه آرال بزرگ ترین دریاچه آب شیرین جهان انجامید و پیامدهای ناسازگاری برای جوامع بومی و محیط زیست پدید آورد.

چین برنامه ریزی متمرکز را پس از انقلاب ١٩۴٩ آغاز کرد. سدسازی بی رویه، شکست سدهای هنان، ساخت سد پرمساله سه گلوگاه روی رود یانگ تسه و… نمادهایی از این برنامه های مخرب طبیعت و محیط زیست به شمار می روند. «رودهای خاموش» تجربه مدیریت بد در جهان با برنامه ریزی های متمرکز در سراسر دنیاست که «پاتریک مک کالی»، سردبیر نشریه معتبر رودهای جهان آن را نوشت. او در کتابش طرح های سدسازی و انتقال آب در سراسر جهان را تشریح و ارزیابی کرد و اثرات محیطی و اجتماعی و اقتصادی آنها را به نقد کشید. برنامه ریزی متمرکز عموما در مراکز حکومتی از سوی کارگزاران دولتی – خصوصی با پشتیبانی قوای سه گانه نوشته می شود.

مک کالی در کتاب «رودهای خاموش» درباره دریاچه آرال می نویسد: «بستر خشکیده و نمک پوش دریاچه هم اینک صحرای آکوم نامیده می شود. غبار پر از فلزات سنگین و سموم ناشی از کود های شیمیایی و حشره کش های به کار برده شده در بالادست، با وزش باد تا دوردست های آلاسکا نیز رفته و همراه آب به شدت آلوده، پیامد فاجعه آمیزی روی سلامتی میلیون ها نفر مردمی که پیرامون دریاچه زندگی می کنند، داشته است.

جمهوری فالاکالپاکیا که بخش جنوبی دریاچه را در بر می گیرد، بالاترین نرخ مرگ و میر کودک و مادر در شوروی سابق را داراست. شیوع تب تیفوییدی، هپاتیت، بیماری های کلیوی و معده و دردهای مزمن در این جمهوری به گونه سرسام آوری تا ۶۰ برابر افزایش یافته است. در شهر مویناک بر پایه آمار مرکز پژوهش های پزشکی شهر، نزدیک به ۷۰ درصد از جمعیت بازمانده در شهر شرایط پیش سرطانی داشته اند، بیش از ۸۰ درصد زنان منطقه از بیماری کم خونی رنج می برند و ۱۳گونه سم حشره کش در شیر مادران پیدا شده است».

متاسفانه کارگزاران سدساز ویژگی های برنامه و به ویژه اثرات و پیامدهای حقیقی اجتماعی، زیست محیطی و اقتصادی آن را مردم بومی منطقه در میان نمی گذارند و در نتیجه سهم مردم بومی پیامدهای ناسازگاری است که به کاهش تولید و درآمد یا ازدست رفتن منابع موروثی شان می انجامد. آمایش از مصدر آزمودن و آماده کردن، در دهه های ۶٠ و ٧٠میلادی برای برنامه ریزی متمرکز فضایی یا برنامه ریزی سرزمین به کار گرفته شد و مفهومش مجموعه عملیاتی است که بخش خصوصی یا بخش عمومی برای مهیاکردن پهنه یک سرزمین برای زندگی بهتر انجام می دهند. آمایش با داعیه برنامه ریزی بوم شناسانه همان ماهیت تصمیم گیری متمرکز را دارد و پیش از دهه١٣۵٠ در ایران فعال شده است.

برنامه ریزی متمرکز تغییرات ناسازگار و خطرناکی در کالبد کره خاکی پدید می آورد. نقد این برنامه ریزی های متمرکز و ناسازگار با زیست بوم از دهه١٩۶٠ شروع شد و گروهی از استادان دانشگاه واشنگتن امریکا و از آن میان « محمدتقی فرور» اصطلاح « فناوری های نسنجیده» را برای این برنامه ها و دستکاری های ناشیانه به کار گرفتند. همچنین اسناد همایش استکهلم، دستور ٢١همایش ریودوژانیرو١٩٩٢، اسناد همایش های ٢٠٠٢ ژوهانسبورگ و ٢٠١٢ ریو، تصمیم گیری کارگزاران دولتی پایتخت نشین را نقد کردند و در نهایت توانمندسازی جوامع بومی و احیای روش های بومی، در دستور کار برنامه توسعه و محیط زیست سازمان ملل قرار گرفت و توقف نسخه پیچی از مراکز به ضرورت نجات کره زمین بدل شد.

آیا این برنامه ریزی های متمرکز به ایران هم راه پیدا کردند و اجرایی شدند؟

بلی، در ایران پس از ١٣٣٢ برنامه ریزی متمرکز با به کارگیری بازوهای دولتی و خصوصی گسترش زیادی یافت. طرح آمایش نیز از دهه١٣۵٠ به آن کمک کرد و دهه هاست چه پیش از انقلاب اسلامی و چه در کنار و بالادست ١١دولت پس از انقلاب حضور داشته است.

این برنامه ریزی های متمرکز چه پیامدهایی را برای ایران به دنبال داشته است؟

نخستین پیامدهای دهه ها برنامه ریزی متمرکز در ایران، پیدایش کلانشهرهای آلوده، پرازدحام، سامان ناپذیر و پرمعضل به جای شهرباغ پایدار و خودکفای ایرانی به کمک سدسازی و انتقال آب کشاورزان به شهرها بود.

دومین پیامد، خشکیدن بیش از صدرود اصلی و مهم کشور از کارون قابل کشتیرانی تا زاینده رود همیشه جاری با سدسازی های ناکارآمد، پرهزینه، ناسازگار با اقلیم، با چشم پوشی بر تجربه ملی چندین صدساله کنارگذاری سدسازی به سبب تبخیر شدید آب بوده است.

سومین پیامد، تخریب قنات، سامانه هوشمند و پرارزش ملی که آبراهه های زیرزمینی را برای گسترش کشاورزی به کار می گرفت و آب را از ده ها کیلومتر دورتر بدون تبخیر به کشت می رساند، بود. این در حالی است که امروزه قنات با حمایت های FAO، UNEP و UNESCO در جهان گسترش می یابد و ما خودمان از اشتباهات آشکار دیگران تقلید و پیروی کورکورانه می کنیم و اصل و ریشه خودمان را فراموش کرده ایم.

یک دیگر از پیامد های برنامه ریزی های متمرکز، تخلیه سفره های آب زیرزمینی و افت خطرناک سطح زمین در بیش از ٢٠٠دشت کشور است. شهرک سازی مخرب معماری- شهرسازی درخشان ایرانی که تغابنی مستحق خون گریستن است و ساخت وسازهای مغایر با توسعه پایدار مانند برج های مسکونی و غیرمسکونی و هتل های چندصدطبقه، پارک های آبی به شدت ناسازگار با اقلیم و بوم شناسی از دیگر پیامدهای دنباله روی کورکورانه با شعار عقب نماندن و توسعه یافتگی است. ویلاسازی به بهای تخریب جنگل هیرکان، کهن ترین موزه طبیعی بازمانده از دوران ژوراسیک را نمی توان از قلم انداخت.

بزرگراه سازی ناکارآمد و ویرانگر طبیعت مانند بزرگراه تهران- شمال، کنارگذر انزلی، میان گذر ارومیه و… به جای گزینه ارزان تر و کم پیامدتری چون قطار از دیگر پیامدهای توسعه دروغین است. تخریب بوم سامانه های ارزشمند خط ساحلی دریای خزر با ساخت بیش از ١۵٠سد در جایی که اراضی پایین دست بدون سد هم مستعد شالیکاری و باغ بودند و اصلانیازی به سد نبود.

از مهم ترین پیامدهای برنامه ریزی های متمرکز می توانیم به پایمال شدن حقوق جوامع مولد بومی و نادیده گرفتن حقابه های آنها و زیرآب کردن اراضی کشاورزان ساکن مخزن سدها و اشغال به زور روستاها اشاره کنیم. و در پایان شاید خشکیدن پیکره های آبی کشور مهم ترین آسیبی است که این برنامه ریزی های غیراصولی و متمرکز به بار آورده اند.

لطفا درباره این مورد آخر یعنی «خشکیدن پیکره های آبی کشور» بیشتر برایمان بگویید.

ما درباره خشکیدن پیکره های آبی بارها هشدار دادیم ولی کسی ما را جدی نگرفت. گفتیم ارومیه می خشکد و همه خندیدند و این داستان هنوز ادامه دارد. دریاچه ارومیه با ساخت بیش از ۵۶ سد، دریاچه های سه گانه پارک ملی بختگان با سدسازی روی کر و سیوند، خشکیدن تالاب جازموریان با سدسازی روی هلیل رود و رودشور، تخریب تالاب انزلی با سد سفیدرود و…، تخریب تالاب شادگان با سدسازی روی کارون- دز، زهره-جراحی، خشکیدن تالاب گاوخونی و زاینده رود و… که اثرات و پیامدهای ناسازگاری بر سلامت و معیشت مردم بومی مولد، بر امنیت غذایی، امنیت اجتماعی و امنیت ملی دارد: این پیامدها از مدیریت بد سرچشمه می گیرد که دهه هاست به آن مبتلاهستیم. برنامه ریزی متمرکز در حقیقت نسخه پیچی برای مردمی است که از قرن ها پیش رفتار بوم شناختی درستی با زیستگاه و بوم سامانه پیرامون خود داشتند.

مدیریت بد، دانش جزمی و بیگانه با جامع نگری را جانشین حکمت ژرف اندیشانه بومی کرد. کلانشهرها و مصایب شان را به جای باغشهرهای کم مساله و سازگار با بوم گذاشت. مدیریت نابومی منابع آب را به جای مدیریت بومی درخشان آب ایران نشاند و رودها، تالاب ها، دریاچه های کشور را خشکاند. مصایب زیادی برای جامعه مولد خوراک کشور و برای روستاها پدید آورد. روستاها از جمعیت خالی شدند. کشاورزی با بحران روبه رو است و« امنیت غذایی» که از مهم ترین مولفه های امنیت ملی و توسعه پایدار است، در خطری بزرگ افتاده و با نگاه کاسبکارانه ناشی از «مزیت اقتصادی» تمسخر می شود. همه چیز در گرو « تغییر سیاستگذاری های کلان کشور» است. امروز دریاچه ارومیه بدترین وضعیت را دارد و تشکیل کارگروه نجات آن، امیدی در دل ها زنده کرد تا شاید دیگر پیکره های آبی ارزشمند کشور را نیز دریابیم و نجات شان را آغاز کنیم، اما متاسفانه تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده که هیچ، حتی مطرح هم نشده است.

به کارگروه نجات دریاچه ارومیه اشاره کردید. ارزیابی شما از عملکرد این کارگروه که آقای «عیسی کلانتری» با حکم مستقیم رییس جمهوری هدایت آن را بر عهده گرفته اند چیست؟ فکر می کنم این کارگروه دو گزارش مکتوب هم در دو مقطع ارایه داده اند؟ آیا این گزارش ها را دیده اید؟

۱۲۴

همان طور که گفتم متاسفانه پیش بینی ما در «دفتر فنی آب»، درست از آب درآمد و دریاچه ارومیه سرانجام خشکید. امروز میلیون ها انسان در این منطقه با معضل بزرگی رودررو هستند. غبار نمک برخاسته از بستر خشکیده دریاچه ارومیه، کشتزارها و باغ ها را تهدید می کند. به زودی بیماری های خطرناک و سرطان افزایش می یابد. صنایع منطقه با خطر تعطیلی روبه رو هستند. اتفاق فجیعی که برای ساکنان دریاچه آرال افتاد و مک کالی در کتابش به آن اشاره کرده، در شرایط وخیم تری در انتظار مردمانی است که در نزدیکی دریاچه ارومیه زندگی می کنند.

در ٢٧مرداد ١٣٩٢تشکیل کارگروه نجات ارومیه در دولت یازدهم تصویب شد و این بارقه امیدی در دل ها افکند. اما متاسفانه مسوولیت کارگروه به وزارتخانه هایی داده شد که خود در پنج دهه با مدیریت غلط عامل خشکیدن دریاچه بودند. در ٢٣بهمن٩٢ این کمیته اعلام کرد که ١٩راهکار برای نجات ارومیه در نظر گرفته شده که متاسفانه ماهیت برنامه ریزی متمرکز بخشی- وزارتی با رویکرد سازه یی مغایر با توسعه پایدار در آنها مشهود بود.

١٩گانه نخست کارگروه سرشار از رویکرد سازه یی به مدیریت آب بود با چندین طرح انتقال آب از ارس و خزر به ارومیه ! یا طرح های عجیبی چون برداشت نمک از سطح خشکیده دریاچه برای نجات آن که با نقد خبرگان آب کشور مواجه شد. در تیرماه ٩٣ کارگروه راهکارهای ١٠ گانه دیگری ارایه کرد. این ١٠ گانه نشان می دهد که متاسفانه هنوز هم مدیریت بد منابع آبی با گرایش برنامه ریزی متمرکز و با پشتوانه تکثیر مکانیکی دانش هواداران قدرتمندی در قوای سه گانه دارد.

ارزیابی شما از این ١٠گانه تازه کارگروه نجات دریاچه ارومیه چیست؟

در جای دیگری هم پیش از این ارزیابی خودم را از این ١٠ گانه مطرح کرده ام. در اینجا هم به طور کوتاه این ١٠ گانه را مرور می کنم:

١-ساخت کانال چهارکیلومتری سیمینه رود به زرینه رود برای جمع آوری آب های سد شهید مدنی و تخصیص آب آن تا اطلاع ثانوی به دریاچه به جای کشاورزی و رها سازی آب در نزدیک دریاچه در شوره زارها و احداث کانالی برای جمع آوری این آب ها و… که وخامت داستان ارومیه کجا و این کانال بی فایده کجا؟!

٢- دومین مصوبه شناسایی کانون های تولید ریزگرد و تثبیت شش کانون فعال تولید ریزگرد در منطقه با استفاده از روش های مختلف بیولوژیکی و کاشت گیاه است تا در ماه های آینده گردوغبار و نمک تولید نکنند و به محیط زیست آسیب وارد نشود. می دانیم این راهکار سبب احیای ارومیه نمی شود. می دانیم تا دریاچه احیا نشود کانون های ریزگرد بستر خشکیده آن از میان نخواهد رفت. به جای آسیب شناسی و بازکردن طناب دار از گردن قربانی، فرصت سوزی می کنیم. کارگروه لازم است خشکیدن دریاچه را آسیب شناسی کند و سدها را از میان بردارد نه اینکه در شوره زار گیاه بکارد.

٣-سومین مصوبه مطالعه و اجرای برنامه حفاظت اکولوژیکی پارک ملی دریاچه با اولویت قسمت جنوبی است تا زیستگاه جدید گیاهی و جانوری ایجاد شود. می دانیم حفاظت اکولوژیکی دریاچه به احیای آن و بازگشت آب در آن وابسته است بنابراین باید برای بازگشت آب کار کنیم وگرنه برنامه حفاظت ناکارآمد خواهد ماند. اگر ارومیه را نجات دهیم، پارک ملی به روزگار پیشین خود بازخواهد گشت.

۴- مطالعه درباره اثرات بهداشتی، اجتماعی و زیست محیطی ناشی از خشک شدن بخشی از دریاچه ارومیه تا زمان احیای آن و همچنین اجرای برنامه پیشگیری کاهش ریسک اثرات محتمل هم از دیگر مصوبات ١٠گانه کارگروه است که به نظر می رسد بازهم کاری فرعی به جای حل مشکل است.

۵- برنامه اشتغال و معیشت جایگزین در منطقه تا از بخش کشاورزی به بخشی که مشکلات زیست محیطی ندارند تبدیل شود این هم کاری فرعی است که دریاچه را احیا نخواهد کرد.

۶- انجام مطالعات امکان سنجی استفاده از فناوری های نوین برای بخش پایش و کاهش تبخیر از دیگر مصوبات اخیر است که به نجات دریاچه مربوط نیست. کلیات این طرح بسیار پرهزینه و ناکارآمد در جای دیگری نقد شده و به نجات و احیای دریاچه هیچ ربطی ندارد.

٧- ایجاد یک مرکز آینده پژوهی در دریاچه ارومیه توسط سازمان حفاظت محیط زیست از دیگر مصوبات اخیر کارگروه است. آینده ارومیه مانند دریاچه آرال است که در کتاب های بسیاری نوشته شده و دریاچه را هم نجات نخواهد داد. ما به حاشیه مشغول هستیم.

٨- بند ناشفاف بعدی انجام عملیات آبخیزداری است برای افزایش حجم آب ورودی به دریاچه در محل هایی که انجام عملیات آبخیزداری موجب افزایش ورودی آب به دریاچه می شود! اگر معنای آبخیزداری ساخت وسازهای وزارتخانه های نیرو و کشاورزی باشد به فرصت سوزی مشغولیم. اما اگر راهکار شبیه به طرح گربایگان مدنظر است چرا از خبرگانی چون استاد کوثر و دکتر فرور دعوت نشده راهکارهای خود را در کارگروه، ساری و جاری کنند؟

٩- ایجاد هماهنگی با قوه قضاییه برای تسریع اجرای قانون تعیین تکلیف چاه های غیرمجاز بر آب های سطحی بند نهم است: یعنی کارگروه به جای نقد و آسیب شناسی کارکرد دستگاه ها و تلاش برای تحقق مدیریت یکپارچه آب، از قوه قضاییه خواسته به جای بررسی کارکرد نادرست و خدشه آمیز دستگاه های دیوانی و مجلسی، مردم و چاه هایشان را مقصر خشکیدن ارومیه معرفی کند. دریاچه یی به آن عظمت ممکن نیست در اثر چاهکنی کشاورزان بخشکد بلکه سدهای غول پیکر جلوی میلیاردها مترمکعب آب ورودی به دریاچه را گرفته اند.

١٠- مصوبه دیگر، تصویب اجرای طرح انتقال آب ارس به ارومیه بر اساس پروتکل بین کشورهای منطقه است تا طرح در حال اجرا تسریع شود و در سال١٣٩۶ به بهره برداری برسد. ظاهرا گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. هر چه گفته شود انتقال آب غلط و برای نجات دریاچه بی فایده است. در دانش مکانیکی شرکت های دولتی- خصوصی منتفع در ساخت وساز بی اثر است. نجات ارومیه با انتقال آب ناممکن است و برنامه های آمایشی و غیرآمایشی نسخه پیچی شده در پایتخت بیشتر با سود شرکت ها، هماهنگ است تا با نجات دریاچه و با منافع مردم منطقه و منافع ملی. فرصت سوزی امروز پنج سال دیگر نتیجه اش نابودی بازگشت ناپذیر ارومیه است. لازم است سیاستگذاری های کلان کشور در راستای امنیت غذایی و امنیت ملی کشور تغییر یابد.

با این اوصاف به نظر شما چگونه می توان بر تهدیدهای ناشی از استفاده های نادرست از منابع آب در ایران غلبه کرد؟ شیوه های اصلاح مدیریت منابع آب به نظر شما چیست؟

در دنیای مدرن آب به بدترین شیوه مصرف می شود. مصرف آب در کلانشهرها از معیارهای جهان بسیار بیشتر است. رقم ١/١ مترمکعب و رقم ٢ مترمکعب در روز سرانه مصرفی آب در تهران از سوی مسوولان آبفا اعلام شده است. حال آنکه مصرف آب معیار جهان ١۵٠ لیتر است. یعنی ما به تعبیری ٧ و به تعبیر دیگر ١٣ برابر معیار آب مصرف می کنیم. سایر کلانشهرها هم کمتر از چهار برابر معیار، مصرف آب ندارند. کلانشهر تهران با ساخت «سد کرج» افزایش مصرف آب را آزمود. کمتر کسی به این مساله فکر کرد که این آب حقابه باغ های کرج و شهریار بوده است که به مصرف نامولد تهرانی ها اختصاص داده می شود. کمتر کسی به فکر کشاورزان و باغداران صاحب اصلی این آب افتاد. الگوی توسعه ناسازگار تقلیدی پس از «سد کرج» سدهای دیگری مانند «لتیان» و «لار» و «طالقان» و «ماملو» و… را ساخت و به همان روش زورگیری، حقابه کشاورزان و باغداران را تصرف کرد. جوامع بومی مولد ساکن حوضه های آبخیز به خاک سیاه نشستند تا ما استخرهای خانه هایمان را پر وخالی کنیم. تا ما دوش را ساعت ها باز بگذاریم. تا ما با فشار آب لوله کشی حیاط و کوچه را تمیز کنیم. متاسفانه مدیریت نادرست سخت افزاری در بخش آب (یا مدیریت آب با ساخت سدها و سامانه های انتقال)، تنها ساخت و ساز را روش تامین آب می داند. در حالی که روش های نرم افزاری یا همان روش اصلاح الگوی مصرف، افزایش کارایی مصرف (در کشاورزی، در صنعت، در شهرها)، بازچرخانی آب، و نیز روش های غیرسازه یی تامین آب از قنات یا گردآوری آب باران یا برداشت حساب شده از رودها با سرزمین ما سازگارترند. کاهش هدررفت آب کار نرم افزاری بسیار اثرگذاری است و می تواند سالانه مقادیر زیادی آب در اختیار ما بگذارد. کارایی مصرف آب شهری ما شاید ۵٠ درصد یا کمتر و کارایی مصرف آب کشاورزی ۴٠-٣٠ درصد است. این درصدها از ١٢٠ میلیارد مترمکعب حجم آب تجدیدپذیر سالانه کشور، حجم آب بسیار زیادی خواهد شد. حجم کل سدهای ساخته شده یا دردست ساخت یا مطالعه شده کشور ۴٠ میلیارد مترمکعب است که از رقم صرفه جویی و کاهش مصرف ما بسیار کمتر است. این صرفه جویی به معنی دستیابی به منابع تازه آب می تواند تلقی شود منتها بدون هزینه های سرسام آور سدسازی و سامانه انتقال سازی و…

بازچرخانی پساب از مهم ترین روش های مدیریت آب است که از سویی منابع آب تازه تامین می کند و از سوی دیگر از آلودگی منابع تازه آب، می کاهد.

در ساختمان های صفر که من در جایی دیگر به تفصیل بیشتر از آن گفته ام آب تامین شده بارها و بارها بازچرخانی می شود و در مصارف تازه به کار گرفته می شود. پساب خروجی این ساختمان ها در پایان صفر است چون آخرین بازچرخانی پساب تامین کننده آب برای فضای سبز خواهد بود. می بینیم که این روش نه تنها کاهش مصرف شدید دربردارد که حجم فاضلاب های آلوده خروجی ساختمان را به صفر می رساند و آلودگی آب و پیکره های آبی را به کمترین میزان می رساند.

اما همه اینها مستلزم تغییر مدیریت آب کشور، خروج آن از تسلط شرکت ها و تصمیم گیران ساخت وسازگرا و یکپارچه سازی آن با مدیریت منابع طبیعی و کشاورزی است. کشاورزان این سرزمین کهن از دیرباز با مدیریت درست آب درخشان ترین شیوه های کاهش مصرف را ابداع کرده اند که امروز تحسین جهان را برمی انگیزد. البته صاحبان اصلی رودها و آبخیزها هم همان جوامع بومی مولد ساکن این حوضه ها هستند پس باید با کمک مدیریت یکپارچه آب و منابع طبیعی و کشاورزی آنها را دوباره به توانمندی گذشته شان بازگرداند و تصمیم گیری را به آنها سپرد. تصمیم گیری از بالابه پایین شرکت های دولتی و شرکت های خصوصی اقماری آنها، بدترین شیوه مدیریت آب به شمار می رود.

جایگاه ایران در منابع آبی جهان کجاست؟ آیا اینکه می گویند ایران نخستین تمدن آبی جهان است، درست است؟

رد پای آب و اهمیت آن در همه طول تاریخ تمدن بشر هویداست. کشاورزی دیم، شاید نخستین نقطه عطف تاریخ تمدن بشر باشد. برپایه یافته های نظرآباد کرج با سفال های ١٠-٩ هزار ساله آنکه بی گمان به کشاورزی پررونقی پشت گرم بوده احتمالاکشاورزی دیم در این سرزمین پا به عرصه وجود گذاشته باشد.

کشف کشاورزی آبی دومین نقطه عطف تمدن بشری است. بنابر بررسی های تاریخ شناسان اروپایی و امریکایی، کشاورزی آبی ٧-۵ هزار سال پیش در دامنه های زاگرس آغاز شده است و یافته های باستان شناسی در ایلام، شوش، چغازنبیل تا پایانه جلگه خوزستان در مدائن و امتداد آن این نظریه را تایید می کنند. بنابر بررسی های باستان شناسان ایرانی در دهه های اخیر، شرق زاگرس از «سیلک»، «جیرفت» و تا امتداد آن به سوی شرق در شهر سوخته نیز از نقاط بسیار مهم تمدن آبی جهان به شمار می رفته اند که شاید نخستین بار کشاورزی آبی در این نقاط کشف شده باشد. به هر روی، ایران نخستین تمدن آبی جهان است. این موضوع اهمیت زیادی دارد چون وقتی به تاریخ آب در کشورمان نگاه کنیم می بینیم که باز هم نخستین روش ها و فناوری های مهم بهره برداری از منابع آب در این سرزمین کشف شده است. ساخت سامانه های برداشت آب و هدایت آن در شبکه های آبیاری در کاشان شاید به ٧-۶ هزار سال پیش بازگردد. ساخت بند برای مهار آب نیز پیشینه بسیار طولانی در این سرزمین دارد و نیز به اهمیت چرخ چاه ایرانی در یافته های تاریخ پژوهان غربی برخورد می کنیم.

چرخ چاهی که بعدها کمک کرد تا کشاورزان ایرانی یکی از پایدارترین روش های برداشت آب از سفره های زیرزمینی یعنی «کهریز» یا «کاریز» یا «قنات» را در سه هزار سال پیش ابداع کنند. به طوری که امروز می بینیم همایش های بین المللی از سوی سازمان ملل و یونسکو درباره این روش پایدار، برگزار و گسترش کاربرد آنها توصیه می شود. همچنین گردآوری باران در دامنه های سنگی با حفر گودال در جنوب ایران از هزاره های پیش شناخته شده بود. گردآوری باران نیز یکی از روش های توصیه شده در توسعه پایدار است.

البته ایرانیان نخستین سدهای جهان را نیز ساختند اما به نظر من با پایش و ارزیابی های تطبیقی که بخش جدانشدنی دانش ایرانی بود، بازخوردها را دیدند و دیدند که آب گردآمده در یک مخزن در اقلیم گرم و خشک به یک طشتک تبخیر بدل می شود و آب محدود را از دسترس خارج می کند. ارتفاع تبخیر در بسیاری ازنقاط ایران مانند استان های کرمان و یزد و کاشان در مرکز، بخش های بزرگی از خراسان، در سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، در خوزستان، ایلام و… به ۵ متر در سال هم می رسد. ایرانیان هم در ارزیابی ها و پایش ها به این نتیجه رسیدند که سدها درچند دهه پررسوب و ناکارآمد می شوند و از این رو سدسازی در این سرزمین متوقف شد و روش های دیگر به ویژه قنات گسترش زیادی پیدا کرد. کشاورزی پررونق و خودکفا و درون زاد دراین سرزمین تا قرن گذشته عمدتا بر قنات ها در نقاط گرم و خشک، بر برداشت حساب شده از رودها در آبخیزهای مهمی چون زاینده رود و کارون و… و نیز به گردآوری باران در آب بندان های دامنه های جنوب دریای خزر و… تکیه داشت.

متاسفانه در سده کنونی، پیروی ازیک الگوی توسعه تقلیدی، به ویژه در زمینه مدیریت آب و نیز شهرسازی و راه سازی، پیامدهای بسیار ناسازگاری به بار آورده است. شما خشکیدن «دریاچه ارومیه» را شاهد هستید با اثر ناسازگاری که بر معاش و سلامت شش میلیون انسان حوضه دارد. حوضه یی که همه رودهایش خاموش شده است. این فاجعه دستاورد ساخت بیش از ۴٠ سد نیازسنجی نشده در این حوضه است. نیز خشکیدن «کارون» را می بینید که در اثر ساخت چندین سامانه انتقال به شهرهای اصفهان و کاشان و قم و یزد و… و برداشت نزدیک به یک میلیارد مترمکعب از حقابه های کشاورزان جلگه خوزستان از سرشاخه ها و نیز در پی ساخت بیش از ٢٠ سد غول آسا روی خود آن خشکیده است (بیش از ٢٠ سد هم در دست ساخت است) .

١٢ سد برقابی هم از سوی شرکت آب و نیروی ایران ساخته شده و می شود. همه اینها دست به دست هم داده و تنها رودخانه قابل کشتیرانی ایران را خشکانده است. این مشکل با خشکی «کرخه»، در اثر ساخت سد ۶/۵ میلیاردمترمکعبی «کرخه» و سد ٢/٣ میلیارد مترمکعبی «سیمره» و خشکیدن «تالاب هورالعظیم» گره خورده است که از نتایج آن ریزگرد در شهرهاست که کارخانه ها و مدارس را تعطیل می کند و به سلامت مردم به ویژه کودکان و سالمندان آسیب زیادی می زند. این دو سد سالانه روی هم نزدیک به نیم میلیارد مترمکعب آب را تبخیر و از دسترس بیرون می کنند. آب «تالاب شادگان» با ساخت ٧ سد در سرشاخه های زهره و جراحی به سرعت کاهش می یابد و با اتمام سدهای در دست ساخت در این حوضه (٣٠ سد)، خواهد خشکید. زندگی و معاش میلیون ها انسانی که پیرامون این تالاب زندگی می کنند، در تصمیم گیری ها نادیده مانده است. در اصفهان شما شاهد یکی از بدترین شیوه های مدیریت آب در پنج، شش دهه گذشته هستید. «تالاب گاوخونی» خشکیده است و «زاینده رود» تا ٢٠٠ کیلومتر بالاتر خشکیده و اهمیت تاریخی و گردشگری شهر با مشکل بسیار بزرگی روبه رو است. بگذریم که مردم هوای بسیار آلوده یی را تجربه کرده اند. بگذریم که کشاورزان پایین دست حقابه های خود را از دست داده اند و روستاها را رها کرده و به حاشیه شهرها رفته اند. همین داستان در «بختگان» در فارس تکرار شده و در سراسر کشور اثرات ناسازگاری برجای گذاشته است. بیش از ٩٠ رودخانه ایران خاموش شده اند و این اثر بسیار بدی بر زندگی جوامع بومی وابسته به این رودها داشته و نیز پیامدهای ناسازگاری برای محیط زیست کشور به بار آورده است. اما متاسفانه الگوی توسعه تقلیدی و ناسازگار به منافع گروه هایی اندک از مهندسان و فن سالاران گره خورده است. گویی ما معیارهای ارزیابی خودمان را از دست داده ایم و

دراین بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران / به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد / نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

آیا می توان از شیوه های سنتی بهره برداری از منابع آب در سیاستگذاری های جدید استفاده کرد؟ و آیا شیوه های سنتی می تواند پاسخگوی نیازهای روزافزون جامعه امروز در بخش های مختلف صنعت و کشاورزی و زندگی شهرنشینی باشد؟

همان گونه که می دانیم قنات ایرانی نه تنها به مثابه روش برداشت بسیار پایدار آب زیرزمینی شناخته می شود و همایش های آن از سوی یونسکو و دیگر سازمان های وابسته به سازمان ملل برگزار می شود که همچنین به دیگر کشورهای دنیا توصیه هم می شود. متاسفانه غفلت زیادی در این زمینه داشته ایم. ما ۴٠٠-٣٠٠ قنات فعال و بارور تهران را تخریب کردیم تا به بدترین شیوه حقابه کشاورزان را منحرف کنیم و به مصرف نامولد برسانیم. نیازهای روز افزون، واژه گمراه کننده یی می تواند باشد. انسان مدرن اول باید از نیازهای بیهوده و ناسازگار خود دست بردارد وگرنه کره زمین تنها زیست گاه خود را از دست خواهد داد و نسل انسان از میان خواهد رفت. این اغراق نیست و مساله یی با این همه اهمیت تنها از آنجا به غفلت سپرده شده که آدم مصرف زده حتی نمی تواند خطر ناپدید شدن حیات از روی کره زمین را درک کند. او نمی تواند از چیزی که سبب از خود بیگانگی و فراموشی هویت او می شود، دست بکشد. اما چاره دیگری وجود ندارد. انسان مدرن باید آهنگ زندگی شتابزده را ترک کند. باید گاهی به آسمان نگاه کند. گاهی به طبیعت نگاه کند. البته اگر طبیعتی مانده باشد یا او دیگر بتواند طبیعت را ببیند. مصرف زدگی انسان مدرن شعور او را نیز مختل می کند. کمی نگاه کنیم. رد پای کارهای نامفهوم و ناآشنا با طبیعت و ماهیت انسانی، رد پای فراموشی هویت انسانی را می بینیم. رد پای خودخواهی مفرط و آزمندی را می بینیم. به گفته مولانا

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می دار / از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شردارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه یی گشتی / حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی / که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

نیازهای بیهوده را باید کاست. مصرف درست و بهینه چاره اصلی کار است و نیز کاهش هدررفت و افزایش کارایی مصرف به کمک روش های نوین مانند شیرها و دوش های بسیار کم مصرف، یا چراغ های بسیار کم مصرف و…

به نظر شما نهادهای مدنی چگونه می توانند در جهت فرهنگ سازی یا نظارت بر روند فعالیت های مدیریتی و مهندسی آب تاثیرگذار باشند؟

اگر منظور از نهادهای مدنی، انجمن های کشاورزان و صاحبان اصلی آب ها و منابع طبیعی ایران باشد به نظرم نقش آنها شاید بتواند مدیریت آب را از این وضعیت درآورد و به اصلاح آن کمک کند. این جوامع بومی مولد حوضه های آبخیز و آبریز در ٧-۶ هزار سال گذشته بهره برداری پایدار از منابع و پیکره های آبی کشور را رقم زده اند. به نظر من اگر دست فن سالاران و دیوان سالاران دولتی و مجلسی از برنامه ریزی و مدیریت آبخیزها کوتاه بود و این کار به متولیان اصلی آن، یعنی همان جوامع مولد ساکن حوضه های آبخیز و آبریز، سپرده شده بود شاید کمتر شاهد پیامدهای بسیار ناسازگار گفته شده در بالابودیم. البته اصلاح کامل تخریب های مهندسی انجام شده در ۶ دهه، معجزه یی است که از جوامع بومی نباید یک باره توقع داشت. اما با کمک آنها می توان کار را آغاز کرد و کم کم دوباره مانند گذشته مدیریت حوضه ها را به آنها سپرد. نقش دولت و مجلس تنها باید پایش و میانجیگری در حل اختلافات احتمالی درون حوضه یی و میان حوضه یی باشد و نه بیشتر.

در شهرها هم انجمن های محلی شهری شاید بتوانند در اصلاح الگو و کاهش مصرف موثر باشند و نیز در کاهش آلودگی ها. اگر شهرها و کلانشهرهای ما بتوانند با نگرش ژرف اندیشانه به سوی شهرباغ شدن بروند شاید نسل آینده هم بتواند در این سرزمین کهنسال و در این مهد تمدن آبی جهان زندگی کند.

به هر حال در شهرها هم انجمن های محلی بهتر از مهندسان و فن سالاران و دیوان سالاران تصمیم خواهند گرفت و نیز با دخالت دادن مستقیم آنها در اداره محله ها شاید شاهد کاهش تصمیم گیری های ساخت و ساز و گرایش به تصمیم گیری های متمایل به مدیریت نرم افزاری در محله ها باشیم. با این روش شاید بتوانیم کاهش تولید زباله، مدیریت نامتمرکز بازیافت پسماند و اداره بهتر محله ها را شاهد باشیم.

نظر شما درباره فرهنگ استفاده از منابع آبی و سیستم دفع فاضلاب در ایران چیست؟

نخستین و بهترین شیوه های تامین آب و دفع پساب را در سراسر تاریخ ایران می توان دید. این مساله از سامانه تصفیه چغازنبیل تا شیوه های مدیریت درست آب در سراسر حوضه آبخیز کارون بزرگ، کرخه، زاینده رود و نیز در حوضه فعالیت قنات های کشور به ویژه در استان های مرکزی و شرقی کشور به چشم می خورد. شهرباغ ایرانی الگوی شهرسازی کاملاپایدار و اصیلی بوده است که متاسفانه امروز می توان گفت که دیگر شاید از میان رفته است. ویژگی های شهرباغ را می توان اینگونه نام برد که شهرباغ مولد است و توسعه کمابیش درون زاد دارد. شهرباغ ها بخشی یا همه محصول خوراکی خود را تامین می کردند و تا میزان زیادی خودکفا بودند. شهرها و کلانشهرهای مدرن با خودکفایی فصل مشترکی ندارند، نامولد و مصرف کننده هستند و با موازین توسعه درونزاد و پایدار به شدت بیگانه اند.

اشاره به این مساله بسیار مهم را نخستین بار در کار «آلدوس هاکسلی»، «دنیای قشنگ نو» می بینیم. پیش بینی های دقیق او از انسان مدرن در داستانش که اگر اشتباه نکنم در ١٩٣۶ نوشته شده ما را به درک مساله مدرنیزم و ناتوانی های درونی آن نزدیک می کند. یادمان باشد که انسان نامولد به فراموشی هویت و از خودبیگانگی نزدیک است.

شهرباغ تنوع زیست بومی سرزمین و کاربری ها را بر هم نمی زند. در شهرباغ توسعه برپایه توان بوم شناختی سرزمین انجام می شود. در نقطه مقابل کلانشهرها همه زیست بوم های گوناگون را به مسیر خودرو یا نقاط مسکونی بسیار آلوده کننده تبدیل می کنند. کلانشهرها با تغییرات شدید در کاربری زمین، همه کاربری های طبیعی از جنگل و مرتع تا دره و رودخانه را به شیوه خشنی تغییر می دهند که این مساله از نشانه های بسیار مهم بیابان زایی است که معاهده مبارزه با بیابان زایی در ١٩٩٣ جهان را به مقابله با آن فراخوانده است تا ادامه حیات نسل انسان روی کره زمین میسر باشد. در کلانشهر توسعه ناپایدار است و توان بوم شناختی نادیده گرفته می شود.

در شهرباغ از آنجا که هر خانه مولد بخشی از نیازهای خود است و مصرف سامانمندی دارد، پسماند نیز بسیار کم است. منابع و مواد در شهرباغ و در خانه باغ بارها مصرف می شوند و دورریز کم است. شهرباغ محیط را نمی آلاید. پسماندِ تر شهرباغ می تواند به کود بدل شود و در باغ و باغچه به کار گرفته شود. پسماند خشک را بارها به کار می بندد. چون محل کاربرد آن در باغ و باغچه یافت می شود. پسماندش صفر است. در برابر آن، کلانشهر به شدت آلاینده محیط زیست است. کلانشهر به شدت زباله ساز است و تا دشت ها و دامنه ها تا دوردست ها به گورستان زباله آنها بدل می شود. این گورستان ها خاک ها و سفره های زیرزمینی را نیز به شدت آلوده می کنند. شهرباغ محل زندگی و آسایش انسان است. شهرهای مدرن محل آسایش خودروهاست. به سبب سهم زیاد بزرگراه ها و راه ها و خیابان ها در شهرها، انسان نمی تواند با فراغ بال و آسایش در شهر جابه جا شود. شلوغی و راه بندان های طولانی زمان زیادی از انسان مدرن می گیرد که با اضطراب و دلشوره نیز همراه است. در بیشتر نقاط شهرهای مدرن صدای شبانه روزی بزرگراه ها آسایش را از انسان سلب می کند. شهرباغ جلوگاه هنر اندیشمند و متعالی است. برای نمونه اصفهان از زیباترین شهرباغ های جهان بوده است. شهری که دست کم به گفته «آندره مالرو» زیباترین شهر جهان بوده است. باغ های اصفهان در تاریخ به یادگار مانده اند و ناصرخسرو به سرسبزی این شهر اشاره کرده است و هنر ارزشمند و متعالی اصفهان زبانزد جهانیان است، که به نظر من با شهرباغ بودن این شهر و با هماهنگی اش با ویژگی های بوم شناختی شهر رابطه کاملانزدیک و مستقیم دارد. هنری که ژرف اندیش باشد حتما ویژگی های بوم شناختی را نیز می بیند و نه تنها به آن بی توجه نیست و آن را تخریب نمی کند، که آن را می ستاید.

بسیار متاسفم که معماری فروتن و پرشکوه شهرهای ما به ابتذال بساز و بفروشی سقوط کرده است. بسیار متاسفم که شهرباغ مولد، پایدار و هماهنگ با محیط ایرانی به تقلید از یک الگوی ناسازگار به چنین کلانشهرهای ناپایدار و بی آسایش و زشت رویی بدل شده است. شاید بهتر باشد که معماران ما به جای تفرق و رشته رشته شدن در انجمن های گوناگون، به گونه جدی تر و یکپارچه تر و با اتکا به نگاه ژرف اندیشانه فراجناحی و فراسیاسی، به چاره اندیشی برای مساله بنشینند. شاید بهتر باشد که سیاست زدگی از چهره ارزشمند و پرشکوه معماری ایرانی زدوده شود. در نبود این نگاه بوده است که بسازبفروش ها با بی مسوولیتی هر چه تمام تر و بی هیچ پاسخگویی منابع مالی کلانی به جیب زده اند و کسی هم جلودارشان نیست.

اهمیت آب شرب آنقدر زیاد است که می تواند منجر به بحران های امنیتی در مناطق مختلف دنیا شود. «جنگ آب»، «حکمرانی آب» و «امنیت غذایی» سوژه های تازه یی نیستند و خیلی وقت است که بحث بحران جهانی آب به ویژه در منطقه خاورمیانه مطرح است و این نشان دهنده اهمیت ژئوپولتیک آن است. با توجه به اهمیت سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی این «طلای آبی» به نظر شما منابع آبی در کره زمین چه جایگاهی دارند؟

در دوران مدرن انسان با گرایش زیاد به سوی مصرف زدگی و رفاه طلبی بی مرز، هم به گونه یی باورهای ارزشی و نیز احترام و ارز ش گذاری به طبیعت را از دست داد و هم در سایه سودطلبی و خودبزرگ بینی نابجا به «از خود بیگانگی» رسید. در دو سده اخیر انسان مدرن عادت کرد که نه بر پایه نیاز که بر پایه آز منابع جهان را مصرف کند. آب نیز از این قاعده بیرون نماند. «فرد پیرس» در کتاب «آنگاه که رودها می خشکند» به خانواده هایی با مصرف سالانه بسیار زیاد آب در فلوریدا و دیگر شهرهای مصرف زده اشاره می کند. مصرف زیاد آب دو خطر بزرگ برای طبیعت کره زمین به ویژه پیکره های آّبی آن در بردارد. یکی اینکه منابع آب شیرین کمیاب زمین را بسیار کاهش می دهد. دوم اینکه این ماده سیال و روان با حجم کمی از آلودگی می تواند مقدار بسیار زیادی آب پاک را نیز آلوده کند. دربرداشتن مواد آلاینده گوناگون از مواد شیمیایی تا پاک کننده ها و از مواد نفتی و روغنی تا مواد معدنی و پسماندهای آلاینده، به آلودگی رودها، دریاچه ها، دریاها و سفره های زیرزمینی می انجامد و در تخریب محیط زیست پیکره های آبی و تخریب محیط زیست کره زمین اثری بسیار ناسازگار دارد. سودجویی به معنای گسترده یا همان رانت جویی انسان مدرن به ویژه در چارچوب شرکت های ساخت و ساز را باید به مسائل بالاافزود. این شرکت ها در راستای منافع خود نه تنها به مصرف زدگی دامن زدند که ساخت سدها و سامانه های انتقال با همه پیامدهای بسیار ناسازگار را به جوامع «حقابه بر» و جوامع بومی وابسته به پیکره های آبی تحمیل کردند. در سراسر جهان به ویژه در قرن بیستم بدون هیچ ژرف نگری، سدسازی و غول پیکرسازی به افتخار بدل شد. رودها خاموش شدند. دریاچه ها خشکیدند. دریاچه های امریکا و کانادا و اروپا آسیب زیادی دیدند. آسیا و آفریقا به سبب دنباله روی از همان الگوی موسوم به توسعه یافتگی، بدون توجه به اقلیم، به فرهنگ جامعه و باورهایش و بدون توجه به زیست بوم های گوناگون، به همان بلامبتلاشدند. خشکیدن دریاچه آرال بزرگ ترین پیکره آب شیرین آسیا با پیامدهای فاجعه بار آن بر جوامع بومی پیرامون آن و تا بسیار دوردست ها، یک نمونه نزدیک به کشور ما است.

برای حسن ختام لطفا برای مان از تهدیدهایی که ممکن است در آینده جامعه، منابع و محیط زیست ایران را هدف قرار دهند، بگویید.

ما توانایی و ظرفیت آن را داریم که مسائل و مشکلاتمان را خودمان حل کنیم اما به شرطی که گلوگاه های پیدایش رخدادهای ناگوار و ناسازگار را درست پیدا و درست تصمیم گیری کنیم می توانیم بسیاری از تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم و خیلی از مشکلات را به درستی مدیریت کنیم و همچنین از اشتباهات گذشته درس های عبرت آموزی بگیریم. منظورم این است که اگر بدانیم ریشه نابسامانی های پدیدار شده در کلانشهرها یا در آبخیزها و پیکره های آّبی و محیط زیست کشور کجاست خواهیم توانست آن را برطرف کنیم.

من در سراسر این مصاحبه تلاش کردم در همه جا به ریشه ها که عموما همان سیاستگذاری های نادرست و برنامه ریزی های متمرکز است، اشاره کنم. بخش بزرگی از مساله به گم کردن راه و از دست دادن الگوی توسعه بومی و بی توجهی به هویت مدیریتی، معماری و مهندسی ملی بازمی گردد. ما فکر می کنیم که مدرن شدن یعنی توسعه. می خواهیم شهر تاریخی قم با همه عرصه های تاریخی کهن و با معماری ارزشمند هماهنگ با اقلیم و با هویت شهرسازی هماهنگ با ویژگی های بوم شناختی اش را به یک کلانشهر اروپایی یا امریکایی بدل کنیم که انسان را یاد تقلید کبک از کلاغ می اندازد. اشتباه نشنیدید. ما کبکی هستیم که با کمال تاسف شیوه خرامیدن زیبا و طبیعی مان را می خواهیم به ورجه ورجه های تقلیدی بدل کنیم. بخشی از مساله به سامانه دانش کشور بازمی گردد. مدرک گرایی، رشته به رشتگی (تخصص گرایی فارغ از معنا)، و بیگانگی با ارزش در دانش مدرن کجا و شیوه شاگرد و استادی و پژوهش گری جامع نگر کهن ایرانی کجا. آنکه به دانش آراسته است با ادبیات سرزمینش آشناست، با اقلیم سرزمینش آشناست، با ارزش ها و فرهنگ غنی مردم گوناگون سرزمینش آشناست، با ژرف اندیشی و جامع نگری آشناست، با بازبینی و ارزیابی آشناست، ارزش ها را به سود و رانت لحظه یی نمی فروشد و به سرزمینش مهر می ورزد. چنین کسی به سادگی نیز به خود اجازه هر ساخت و اجرایی را نمی دهد. بلندمدت و ژرف می اندیشد تا دست به چاقو یا دست به اجرا شود و به خیر درازمدت نسل کنونی و نسل آینده می اندیشد. بخشی از مساله نیز به دولت های حجیم سه قوه یی دنیای مدرن باز می گردد که در همه عرصه ها و حیات جامعه بومی دخالت ناشایست می کنند. اندیشمندان جهان این مساله را در اروپا و امریکای دو سه سده گذشته به نقد کشیده اند. دستور ٢١ همایش ریو، و مکمل های ٢٠٠٢ و ٢٠١٢ آن، برنامه ریزی و تصمیم گیری از بالابه پایین دولت های مدرن را ریشه بسیاری از پیامدهای ناسازگار بر زیست بوم ها و بر جوامع مولد تلقی می کند. از این رو کوچک سازی دولت های حجیم مدرن در دستور کار قرن ٢١ قرار دارد و توانمندسازی جوامع بومی برای تصمیم گیری و مدیریت محلی، چاره حل مسائل جهان شمرده می شود.

خوب در کشوری کهن چون ایران بی گمان توان جوامع بومی مولد و تجربه کهن ملی بسیار بیشتر از بسیاری از نقاط جهان است و این یعنی ما ظرفیت های زیادی برای بهبود شرایط و احیای طبیعت زیبای کشورمان داریم. کافی است دست از تقلید برداریم، نگاه های مان را همسو کنیم و هویت اصیل مان را بازیابیم که به گفته خواجه شیراز:

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آری به اتفاق جهان می توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع/ شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

زین آتش نهفته که در سینه من است/ خورشید شعله یی است که در آسمان گرفت

جمله های کلیدی

داستان مربوط به سیاستگذاری های عمومی مملکت است و این سیاست ها از طریق کارگزاران، مهندسان و دیوانسالاران که رده های معاونان وزارتخانه ها هستند ادامه پیدا می کند.

کشاورزی با بحران روبه رو است و« امنیت غذایی» که از مهم ترین مولفه های امنیت ملی و توسعه پایدار است، در خطری بزرگ افتاده و با نگاه کاسبکارانه ناشی از «مزیت اقتصادی» تمسخر می شود.

۴٠٠-٣٠٠ قنات فعال و بارور تهران را تخریب کردیم تا به بدترین شیوه حقابه کشاورزان را منحرف کنیم و به مصرف نامولد برسانیم.

مصرف زیاد آب دو خطر بزرگ برای طبیعت دارد. یکی اینکه منابع آب شیرین کمیاب زمین را بسیار کاهش می دهد. دوم اینکه این ماده سیال و روان با حجم کمی از آلودگی می تواند مقدار بسیار زیادی آب پاک را نیز آلوده کند.

نویسنده: شاهین یاسمی

روزنامه اعتماد شماره ۳۱۶۰ – ۳۰/۱۰/۹۳

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter