English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

سال‌های جهنمی برای کارگران ایران- گزارش میدانی

آذوح: طاهر خلجانی

سال ۱۳۹۲، قدرت خرید کارگران برابر با یک سوم قدرت خرید سال ۸۴ شد. هزینه‌‌های زندگی نیز در سال ۹۲ نسبت به سال ۸۴ بیش از پنج برابر شده است.

برای بازنشستگان و کارگران ایرانی که افزایش حقوق‌شان در سال ۱۳۹۳ نسبت به مجموع افزایش نرخ تورم از سال ۱۳۵۷ تاکنون، ۳۰۰‌درصد عقب است، این سال‌ها جهنمی‌ترین سال‌هایی است که به عمرشان دیده‌‌اند.

این گفته یکی از فعالان کارگری اهل خراسان است و توسط کارگرانی که دوران جنگ ایران و عراق را تجربه کرده‌اند، تأیید می‌شود: «من ۱۶ سالم بود. با پدرم می‌رفتم میدان برای بار. پدر خدا بیامرزم بهش می‌گفتند رضا بی‌کله. آژیر می‌کشیدند، فرار نمی‌کرد. بمباران هم می‌شد فرار نمی‌کرد. می‌گفت که برای آدم بدبخت و بیچاره، مردن هم شانس می‌خواهد. این‌طوری نیست که ترکش و بمب بخوری و راحت بیفتی و بمیری. آدم بدبخت و بیچاره صدی نود باید برود مریض‌خانه و از سل و عفونت و قلب‌درد بمیرد.»

او در ادامه می‌گوید: «این دوره و زمانه وضع زندگی خیلی بدتر از قبل شده. آن موقع نه این حقوق‌ها بود، نه این پول‌ها، نه این زندگی‌ها، ولی راحت‌تر بودیم. من خیلی فکر می‌کنم به اینکه چطوری بود آن موقع با پول کم مردم خوش بودند و خرج‌شان را می‌رساندند ولی الان با این همه پول، زندگی مردم راحت نیست و آخر برج دست همه خالی است.»

این کارگر خراسانی اضافه می‌کند: «بعضی وقت‌ها این‌قدر بهم فشار می‌آید که با بچه‌محل‌ها عرق می‌خوریم تا فکر و خیال از سرمان برود. زنم می‌گوید نجس است، می‌روی جهنم. می‌گویم دلت خوش است. توی این سرما که قبض گاز برای چهار نفر آدم می‌آید ۱۷۴هزار تومان، تو فکر کردی گاز مفت است که وصلش کنند به جهنم، الکی برای خودش ۲۴ساعته بسوزد؟ به قرآن جهنم همین زندگی‌ست که ما داریم.»

    یکی از فعالان سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی معتقد است در شرایط بسته سیاسی باید «روی مسائل فرهنگی و صنفی به‌صورت همزمان کار کرد.»

یک پیرمرد بازنشسته که به گفته خودش ۴۱ سال در مزرعه چای و کارخانه کار کرده است و بعد با تنها ۱۶ سال سابقه بیمه بازنشسته شده، در پاسخ به این سوال که شرایط زندگی در دوران کنونی با چه برهه زمانی از ۳۵ سال اخیر قابل مقایسه است، می‌گوید: «یک سال قبل و بعد از انقلاب همه چیز به هم ریخته بود. از این بابت که مملکت صاحب نداشت و معلوم نبود تکلیف مردم چه می‌شود، سخت بود. بعدش همیشه یک چیزی بوده. یا جنگ بوده یا حالا چیزهای دیگر. ولی من هیچ‌وقت مثل الان توی زندگی‌ام لنگ نبودم. با این سن نه کاری از دستم بر‌می‌آید و نه توانش را دارم. فامیل و پارتی هم ندارم که به خاطر آن‌ها کسی به ما محل بگذارد. نمی‌دانم. خدا خودش یک رحمی کند، یک فرجی درست کند جلوی پای مردم.»

فعالان کارگری از ایده‌های خود می‌گویند

یکی از فعالان سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی معتقد است در شرایط بسته سیاسی باید «روی مسائل فرهنگی و صنفی به‌صورت همزمان کار کرد.»

به گفته این فعال کارگری «در شرایطی که هر کاری ما بخواهیم انجام بدهیم، مخالفت می‌کنند و بازداشت می‌کنند، ما یک سری تجربیات داخل سندیکا داریم که به درد می‌خورد. به نظرم جمع‌های کارگری گروه‌هایی تشکیل بدهند برای ترک اعتیاد کارگران معتاد که این خودش در شرایط بد اقتصادی باعث آسیب زدن به خانواده‌های کارگری است و همه می‌دانند کارگری که معتاد باشد، دنبال حق خودش نمی‌رود. آدم معتاد دنبال این چیزها نیست و به فکر مواد و این‌جور مسائل است. در سندیکای شرکت واحد ما افرادی را داشتیم که در کلاس‌های سندیکا، ترک کردند و بعضی‌هایشان خیلی پیگیر شدند در مسائل سندیکا.»

یکی از فعالان کارگری عضو یک اتحادیه کارگری جدیدالتأسیس که تأکید دارد صحبت‌هایش از جانب خودش است و به نمایندگی از اتحادیه حرف نمی‌زند، ایده متفاوتی برای پیشبرد فعالیت‌های کارگری دارد اما در زمینه مشکل اعتیاد در بین کارگران می‌گوید: «نمی‌دانم آمار هست یا نه ولی چیزی که ما می‌بینیم این است که بیشتر افراد مبتلا به اعتیاد از خانواده‌‌های فقیر یا کارگری هستند. این مشکل را یک تعداد از دانشجوها آمده بودند و رویش کار می‌کردند در رابطه با کارگران ساختمانی. اوضاع اعتیاد درشان از همه بدتر است. غذای خوب ندارند و کارشان سنگین است. مواد مصرف می‌کنند که بدن‌شان خستگی را نفهمد. مخصوصاً مخدرهای جدید که مغز را کُمپِلِت تعطیل می‌کند.»

این فعال کارگری در بخش دیگری از حرف‌هایش به مسائل روانی و مشکلات فکری کارگران اشاره می‌کند و می‌گوید: «من زیاد بلد نیستم. نمی‌خواهم دخالت کنم که انگار روان‌شناسی بلدم ولی همه ما معتاد دیده‌ایم. دور و بر ما هست. ایران چیزی که زیاد دارد آدم معتاد است. بیشترشان از زور فشار اعصاب می‌روند سراغ مواد. یک زمان مشکلی پیش می‌آید که مال چند روز است اما کارگری که هر روز در زندگی‌اش مانده و کم آورده است، هیچ آینده‌ای هم ندارد، پناه می‌برد به این مسائل. آتش آن ولی دامن‌گیر زن و بچه‌اش می‌شود.»

یک فعال کارگری آذری زبان از بی‌توجهی به «امکانات در دسترس» می‌گوید: «حالا درست است “خانه کارگر” و دار و دسته محجوب وضع‌شان معلوم است اما ما خودمان را کشیدیم کنار و میدان دادیم به آن‌ها. اشتباه کردیم به نظرم. یک امکانی فراهم شده که قانونی است و می‌توانستیم حرف‌های خودمان را بزنیم. آن کسی که تا شروع به صحبت می‌کند مرگ بر خامنه‌ای می‌گوید، این می‌خواهد به کجا برسد؟ وقتی گنده‌تر از ماها که با آمریکا زد و بند کرده‌‌اند و پشت‌شان قرص است، به جایی نرسیده‌اند. مرگ بر خامنه‌ای هم بخواهی شعار بدهی اگر وصل نباشی به توده‌ها، فایده ندارد.»

او خود در ادامه پرسش مطرح می‌کند و به سوال‌های خود جواب می‌دهد: «اول باید چه کار کرد؟ از هر کسی بپرسی می‌گوید اول تشکل. قانون این را اجازه نمی‌دهد. اینکه می‌گویند در قانون اساسی هست، بله! خیلی چیزها در قانون اساسی هست اما چه اجرا می‌شود؟ این مهم است.»

او در قسمت دیگر از صحبت‌هایش می‌گوید: «می‌رفتیم نفوذ می‌کردیم داخل این شوراهای اسلامی و کار خودمان را انجام می‌دادیم. یکی از اعضای شوراهای اسلامی کار آمده بود تهران برای شکایت. ما هم جلسه داشتیم آنجا اتفاقی همدیگر را دیدیم. شب رفتیم خانه یکی از دوستان چند ساعت صحبت کردیم. کارگران در شهرستان‌ها، خواسته‌هایشان یکی است با ما. از یک مرحله‌ای جلوتر را فکر نمی‌کنند چون کسی به آن‌ها نگفته و یاد نداده. تقصیر ما نیست. خود من با اسم اسلامش مشکل داشتم و نرفتم. حالا که فکر می‌کنم از خودم می‌پرسم مگر قرار بود نماز جماعت برگزار کنیم؟ فوقش مراسم حکومتی دعوت می‌کردند و ما نمی‌رفتیم. فعالان کارگری باید این جاها را بگیرند دست خودشان.»

    یک عضو کمیته پیگیری: «یک سری متن ساده لازم است که در حد چند صفحه درست کنیم و پخش کنیم بین کارگران. چیزهایی بنویسیم که مهم باشد ولی ساده هم باشد که وقتی می‌خوانند احساس کنند به زندگی‌شان مربوط است.»

یکی از اعضای کمیته پیگیری معتقد است که «گر‌چه ممکن است سطح آگاهی در طبقه کارگر پایین باشد، ولی شرط انصاف نیست بگوییم تقصیر کارگران است. چیزی که می‌خواهی به دست‌شان بدهی باید بتواند بخواند. یک سری از بچه‌های تهران آمده‌اند اینجا و با خودشان نشریه آورده‌اند. بماند که حالا قبل از ایست بازرسی ترسیده بودند و زنگ زدند که بیایید خودتان ببرید. رفتیم نشریات را آوردیم و داخلش را نگاه کردیم. بهشان می‌گویم شما بچه‌های خوبی هستید، دست‌تان درد نکند، کلی راه آمده‌اید تا اینجا ولی این چه طرز فعالیت است؟ این چه وضع هماهنگی است؟ با موبایل زنگ‌ می‌زنید خطر شنود دارد.»

او در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «این‌ به کنار، نشریه باز کردیم، درباره هگل مقاله نوشته‌اند. این را من بدهم دست کی؟ برای کارگر نوشتی یا برای کی؟ شما بخواهی با یک نفر ریاضی شروع کنی اول می‌روی فرمول سخت جلویش می‌گذاری؟ معلوم است که فرار می‌کند و توجه نمی‌کند.»

این عضو کمیته پیگیری می‌گوید: «یک سری متن ساده لازم است که در حد چند صفحه درست کنیم و پخش کنیم بین کارگران. چیزهایی بنویسیم که مهم باشد ولی ساده هم باشد که وقتی می‌خوانند احساس کنند به زندگی‌شان مربوط است.»

کارگران نساجی

یک فعال کارگری جوان اما با تأکید بر اینکه ایده‌اش خام است و باید روی آن فکر شود، این ایده‌‌ها را برای پیشبرد فعالیت‌های کارگری این‌طور توضیح می‌دهد: «تمرکز کنیم روی فساد. در دولت منظورم است. نامه بنویسیم و امضا جمع کنیم که برای ما کارگران اینکه معلوم شود پرونده فسادها به کجا رسیده مهم است. آخرش هم بنویسیم در انتخابات به کسی رأی می‌دهیم که بیشتر فسادها را پیگیری کند. شکایتی که از مرتضوی شد به خاطر تأمین اجتماعی، خیلی بود. چرا از دست برادر لاریجانی و خود احمدی‌نژاد شکایت نکنیم؟»

این فعال کارگری در ادامه می‌گوید: «من این را جاهای دیگر گفته‌ام. مخالفتی که هست، می‌گویند کسی تا دزد نباشد که نماینده مجلس نمی‌شود. خود محجوب خدا می‌داند برای زد و بند‌هایی که به اسم کارگر می‌کند چقدر گیرش آمده اما فرق نباید بگذاریم بین محجوب که بالاخره سایتش هست و خبرهای اعتصاب را پخش می‌کند با افرادی مثل کوچک‌زاده و رسایی. مهمترین اتفاقی که نزدیک است، انتخابات مجلس است. کارگران و مردم را متحد کنیم حول مسأله فساد دولتی.»

یک ماه حقوق، بیست کیلو گوشت

کارگر ۳۰ ساله‌ای که در یک خیاطی کار می‌کند و ساکن استان قزوین است، روی موبایل خود عکسی را نشان می‌دهد که در آن جدول قیمت سکه از سال ۱۳۵۸ تاکنون نمایش داده شده. او می‌گوید: «سال ۱۳۵۸ قیمت هر سکه ۱۳۰۰ تومان بود. الان سکه شده است بیشتر از یک میلیون تومان. من نمی‌دانم آن موقع یک نفر با حقوق کارگری چند تا سکه می‌توانسته بخرد اما این پول دیگر آن پول سابق نیست. ارزش ندارد. یک ماه حقوق من الان اندازه ۲۰ کیلو گوشت ارزش دارد. حقوق که مهم نیست، باید ببینی با این حقوق چه می‌شود خرید. حقوق بشود ۱۰ میلیون تومان ولی پول ارزش نداشته باشد که فایده‌ای برای کسی ندارد.»

عجیب نیست که این کارگر به آمار اقتصادی دسترسی نداشته باشد. در سال ۱۳۵۸ حداقل حقوق یک کارگر ۱۷۰۰ تومان بوده است و با آن می‌توانسته است یک سکه کامل طلا به علاوه یک عدد ربع سکه خریداری کند. در دوران محمود احمدی‌نژاد، با حمایت علی خامنه‌ای از دولت او برای پیشبرد برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی، قیمت سکه از ۲۸۸ هزار تومان در سال ۱۳۸۸ به یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در دو سال پایانی «خدمتگزار‌ترین دولت دوره‌های اخیر» از منظر رهبر ایران رسید.

در بهمن سال ۱۳۹۱ یک کارگر با حقوق ۳۹۰ هزار تومانی خود می‌توانست یک عدد ربع سکه خریداری کند و در سال جاری یک کارگر با حقوق خود می‌تواند یک نیم سکه خریداری کند.

    یک زن فروشنده که با حقوق چهارصد هزار تومان در ماه در مرکز تهران مشغول کار است، معتقد است که جمعیت زیاد، بیکاری و نداشتن قرارداد، بزرگ‌ترین «مشکل حقوق» مردم است.

آقا علی، نام یکی از معروف‌ترین قهوه‌چی‌های تهران است. به دلیل چابکی در کارش، ماهانه یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد. در قهوه‌خانه‌ای که او کار می‌کند، سه جوان با حقوق اداره کار نیز مشغول به کار هستند که دو نفر از آن‌ها به ازای نگهبانی، اجازه دارند شب‌ها در مغازه بخوابند.

سرعت حرف زدن آقا علی مثل سرعت دستانش است: «دور از جان شما خر شدیم. اولش این یارانه را می‌ریختند به حساب، آخر برجی کارت می‌کشیدیم ازش خرج می‌کردیم و کیف می‌کردیم. چند ماه بعد شد وسط برج، چند ماه بعد شد اول برج. الان از ماه قبل منتظریم یارانه ماه بعد را بریزند. زرنگ‌تر از این آخوندهای […]توی دنیا نیست. این چهل هزار تومان‌ها را دادند، مردم فکر کردند این‌قدر پول زیادی آمده است که دارند خرده‌اش را پخش می‌کنند. نگو می‌خواهند بکنند توی پاچه ملت و به جای این ۴۰ هزار تومان‌ها از جیب هر خانواده‌ای ۴۰ میلیون تومان بکشند بیرون. اولش ملت راضی بودند. خود من سه ماه پشت سر هم یارانه‌ها را دادم به زنم گفتم بیست سال است داری برای ما زحمت می‌کشی. برو برای خودت یک چیزی بخر. طفلک این‌قدر ذوق می‌کرد، فکر می‌کرد دیگر یارانه همیشه هست.»

او ادامه‌ می‌دهد:«من فقط می‌خواهم بدانم این پول‌ها از جیب مردم به جیب کی رفت؟ قبلاً که همه‌اش می‌رفت توی جیب هاشمی رفسنجانی. این سری کی برد؟ کی خورد؟ می‌گویند سپاه برده است یعنی الان پول‌ها توی پادگان‌هاست یا توی حساب خامنه‌ای؟ جان خودم اگر توی حساب کسی بود تا حالا عکس حسابش روی ماهواره و اینترنت پخش می‌شد. می‌گویند این پول‌ها را می‌برند سوئیس توی بانک‌های سوئیس قایم می‌کنند.»

یک زن فروشنده که با حقوق چهارصد هزار تومان در ماه در مرکز تهران مشغول کار است، معتقد است که جمعیت زیاد، بیکاری و نداشتن قرارداد، بزرگ‌ترین «مشکل حقوق» مردم است.

او می‌گوید: «بیکار زیاد است. من نباشم، یکی دیگر هست. برای صاحب مغازه فرقی ندارد. برای همین نمی‌شود حرف زد.»

او همچنین می‌گوید: «اسم قرارداد را بیاورم اخراج می‌شوم. یک ساعت هم نگهم نمی‌دارد.»

یک خانم شاغل در یک فروشگاه زنجیره‌ای می‌گوید: «در طبقه ما ۲۵ نفر خانم کار می‌کنند و شش نفر آقا ولی به جز یکی از مردها که آدم خودشان است، هیچ‌کس قرارداد ندارد. روزی که ما قراداد را امضا کردیم هر دو نسخه را برای خودشان برداشتند. برای همین حقوق ما الان زیر ۵۰۰ هزار تومان است و فقط ۱۰۰ هزار تومان عیدی به ما می‌دهند.»

این خانم اولویت هر گونه تغییر در شرایط کارگران را «نظارت دولت» و مجازات کارفرمایانی می‌داند که قرارداد کارگران را به آن‌ها نمی‌دهند.

یک خانم شاغل در هتل هم می‌گوید که قبلاً در یک شرکت خدمات مسافرتی کار می‌کرده است و به دلیل اختلاف با کارفرما از کار اخراج شده و نتوانسته است حقوق خود را از کارفرما بگیرد: «من شکایت کردم ولی چون قرارداد نداشتم دستم به هیچ جا نرسید. یک نسخه از قراردادی که من سفید امضا کرده بودم هر طوری دل‌شان خواسته بود پر کرده بودند. اختلاف ما سر مرخصی بود که من صحبت کرده بودم یک روز در ماه باید مرخصی داشته باشیم ولی صاحب شرکت مرخصی نمی‌داد و اگر کار اورژانسی بود و مجبور می‌شدیم مرخصی بگیریم، از حقوق ما کم می‌کرد. در قراردادی که به اداره کار دادند از طرف من نوشته بودند که من توافق کرده‌‌ام این شغل فاقد حق مرخصی است. به آقایی که آنجا مسئول بود گفتم شما به نظرتان منطقی است یک نفر حق مرخصی نداشته باشد؟ گفتند شما نوشتید و امضا کردید. گفتم از من قرارداد سفید گرفته‌اند. گفتند باید ثابت کنی. نتوانستم ثابت کنم.»

یک دختر ۱۷ ساله، با یک سال سابقه کار به عنوان کارگر در یک آرایشگاه زنانه‌ کار می‌کند. حقوق او ماهی ۳۰۰ هزار تومان است و قرار بوده که کارفرما به جای مابقی دستمزدش به او آرایشگری یاد بدهد اما بعد از شروع کار، به این دختر گفته شده که خودش باید با نگاه کردن کار یاد بگیرد و آموزشی به او نمی‌دهند.

پدر این دختر از کار افتاده است. برادر بزرگش ازدواج کرده و تحت پوشش کمیته امداد هستند اما او همراه مادرش باید کار کند تا مخارج‌شان را تأمین کنند. از صحبت‌های جدی می‌ترسد و بعد از دقایقی، موبایل خود را بیرون می‌آورد و یک اس‌ام‌اس می‌خواند: «اگر از شدت قرض، تورم، گرانی، قسط و … شب‌ها خواب‌تان نمی‌برد، نترسید. شما دچار بیداری اسلامی شده‌اید.»

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter