English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

تیم امنیتی پشت صحنه -بدون این که بداند، دست اش را لو داد!- دکتر کاوه احمدی علی آبادی

زد و بندهای تعدادی فسیل برای هیچ!

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

انتخابات اخیر به اصطلاح خبرگان، نمودی "تمام نما" از رژیم ملاهای ایران بود. یعنی درست همچون آخوندهای حکومتی ایران بعد از انقلاب که روی صحنه و پیش چشم مردم اصطلاحاً جانماز آب می کشند، ولی پشت صحنه انواعی از ساخت و پاخت و خرید و فروش که برایشان عادی است، به خاطر یک پست فرمایشی حاضرند سر به تن دیگری نباشد و مهمتر از همه، تصمیم گیرندگان پشت صحنه کسانی دیگر هستند و روی صحنه ای ها تنها مشتی عروسک اند.

بازی به معنای دقیق کلمه خیلی دیدنی پیش رفت. هر طیفی سعی می کرد، شخصی که به باند خودش متمایل است سر کار بیاورد، اما اگر آرای کافی نداشت باید طی بازی با کاندیداهای محتمل، کاندیداهای قطعی، ائتلاف با دیگران و یا یارکشی های لحظه ای، بازی را از دیگران ببرد. کار اصلی همچون تمام انتصاب ها و عزل و نصب ها توسط تیم امنیتی پشت صحنه انجام می گرفت و آنان بودند که پس از  تمایل به کاندایداتوری هر آخوند، یاری گیری ها و اوزان را می سنجیدند و اگر مناسب گزینه شان نبود، با رجوع به کاندیداها برخی را منصرف می ساختند و به برخی تکلیف می کردند که کاندیدا شود و طیفی به نفع طیفی دیگر رأی دهد (کار مشابهی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز صورت گرفت و صبح که نیروهای امنیتی از طریق ناظران انتخابات میزان رأی ها را سنجیدند و با موبایل هماهنگ کردند، بعد از ظهر کاندایداهای اصول گرای دیگر را مکلف کردند تا به طرفداران شان بگویند که بعد از ظهر همگی به نفع یکی از کاندیداها رأی دهند) و منتخب نهایی ریاست خبرگان نیز دقیقاً یکی از کسانی بود که در لحظه آخر توسط تیم امنیتی برای ورود به بازی "مکلف" شد. گزینه نهایی، انتخاب اول هیچ یک از طیف های سیاسی روی صحنه نبود (باز همچون انتخابات ریاست جمهوری نهم که منتخب آن دوره، گزینه اول تیم امنیتی پشت صحنه بود و بقیه بدان تمکین کردند؛ کاندیدایی با شعارهای تند ضد اسرائیلی برای حذف آن از صفحه روزگار)، بلکه تیم امنیتی، همه را به بازی گرفت و در نهایت کاندیدای خودش را بیرون کشید. آن نمود دیگری از عروسک بودن تمام کسانی که روی صحنه سیاسی ایران هستند و حتی بیت های شان بود (چون نیروهای امنیتی بیت ها نیز گردانندگان اصلی نیستند، بلکه تنها رابطی هستند بین عروسکان روی صحنه و تیم امنیتی اصلی پشت صحنه؛ یعنی سرویس زیتون، شاخه موساد در ایران؛ که در ساختمان های سرّی آنان حتی وزرای اطلاعات اجازه ورود و حتی جستجو ندارند و شنودها توسط آنان صورت می گیرد). قبل از جلسه وزن کشی های منفرد (قبل از یارگیری ها) هر یک از کاندیداها از طریق رجوع به فسیل های روی صحنه صورت گرفت. پس از آن بازی شروع شد. کاندیدای مورد نظر تیم امنیتی از هر دو کاندیدای میانه روها و بیت رهبران روی صحنه شکست می خورد، اما نه وقتی که یکی ناگزیر به کناره گیری شود و طیف او ناچار به کاندیدای تیم امنیتی رأی دهد و دقیقاً نیز همین گونه شد. فقط کافی بود تا کاندیداتوری یکی موجب کنار کشیدن دیگری می شد. کاندیدای میانه رو به صحنه آمد و کاندیدای بیت کنار کشید و تیم امنیتی از بیت خواست تا برای شکست نخوردن در انتخابات به کاندیدای آنان رضایت دهد و برای طیف وی مکلف کند که به نفع کاندیدای مورد نظر تیم امنیتی رأی دهد؛ بازی تمام بود. با این همه، حتی تیم امنیتی پشت صحنه نیز برنده نهایی این بازی نبود؛ چون دست اش را برای انتخابات اصلی که جانشین رهبر روی صحنه را تعیین می کند، لو داد. انتخاب اخیر نه در انتخاب گزینه رهبری توسط خبرگان تعیین کننده بود و نه تضمینی است برای برنده شدن دوباره گزینه مورد پسند برای رهبری توسط تیم امنیتی پشت صحنه، تنها دستگرمی و تمرینی بود برای آن با کاندیداهای غیراصلی (تا هزینه ای برای فرعون مخفی نداشته باشد و در آخرین لحظه برای انتخاب جانشین، وی را رو کنند)، که البته با این بازی دست شان و نحوه بازی شان نیز خوانده شد.

در چند سال اخیر بازی و جریان تحولات هم در منطقه و هم در ایران مطابق خواست موساد پیش نرفته است؛ هم در بهار عربی تمامی اسلام گرایان مورد حمایت موساد نه تنها در "تصاحب حاکمیت ها" شکست خوردند که قتل عام شدند و هم در رساندن دولت ها و مقاماتی طی انتخاباتی نمایشی بر سر کار در ایران که نقشه شان را تا به آخر و مو به مو پیدا کنند (به سبب دخالت یک "عامل ناشناخته"). موساد موفق نشده تا آمریکا را برای جنگ با ایران پیش بفرستد و از این سبب مخالف درگیری با ایران به شکلی است که تنها دو کشور ایران و اسرائیل یکدیگر را بمباران کنند و آمریکا صرفاً با بیانیه دو طرف را به خویشتنداری دعوت کند (به همین خاطر موساد اخیراً گزارشی خلاف دولت اسرائیل در مورد فعالیت های هسته ای ایران داد). برایم مثل روز روشن بود که برنامه ای را که نیم قرن موساد برای آن در منطقه و حتی جهان طراحی و برنامه ریزی کرده و انقلاب 57 را برایش مهندسی کرده، به این راحتی کنار نمی گذارند و اگر جریان مذاکرات به توافق با آمریکا کشیده شود، هر کسی را که به چنین توافقی تن دهد، می فرستند پیش احمد خمینی و یک عروسک دیگر می گذارند به جایش تا مذاکرات لغو شود (و به همراه چند شعار انقلابی تند توسط ملاهایی که در تریبون های نماز جمعه، آن را برای مردم صحنه سازی و توجیه کنند) و جنگی که برایش لحظه شماری می کند و طیفی از نظامیان ایدئولوگ (پاسداران بی ناموس) را –از طریق شستشوی مغزی و ایدئولوژیک چون عروسک کوک کرده- برای آن تربیت کرده اند، کلید زده شود. از زمانی که "پروژه تمارض" کلید زده شد، می دانستم که ماجرا چیست و بسیاری از بیمارهای واقعی مسئولان رده بالای نظام از مردم برای سال ها پنهان نگه داشته می شد، ولی چه شد که ناگهان آقایان با مردم رو راست شدند!؟ این مورد نیز چون موارد دیگر پروژه های تیم امنیتی پشت صحنه از یک "استراتژی غیرمستقیم" پیروی می کرد و همواره جلوی چشم بازیگران چیزی نمایش داده می شود تا گام هایی برداشته شود که درحقیقت هدف نهانی پشت صحنه شان تأمین شود. تمارض به منظور جلب ترحم و محبوبیت برای گول زدن این روضه خوان های از همه جا بی خبر، طعمه راحتی بود. هدف اصلی آماده ساختن افکار عمومی برای جانشینی فرعون مخفی به جایش بود. البته باز چون انتخابات اخیر خبرگان، گزینه بیت با گزینه تیم امنیتی فرق می کند و تیم امنیتی در حالی که به بیت وانمود می کند که فرعون مخفی را برای آن نگه داشته تا همگان از ترس انتخاب فرعون، به گزینه بیت رضایت دهند، اما هدف اصلی و نقشه اش آن است تا گزینه های با رأی بالا و میانه روها و "کاندیدای بیت" را وادار کند که یا کنار بکشند یا آرای شان در تقابل با یکدیگر شکسته شود تا در نهایت فرعون مخفی شان از صندوق بیرون کشیده شود و بر کرسی خلافت بنشیند؛ همچون بازی اخیرش در انتخابات اخیر خبرگان (و مشابه جانشینی خمینی. خمینی که پس از کنار گذاشتن آیت الله منتظری گزینه هایی از جانشینانش را می شنید، برای این که به خیال خودش، خیالش را از خلع ید برخی راحت کند، نکته ای را بهانه کرد و گزینه نامطلوب از نظر خودش را طی "بیانیه ای رسانه ای" –در حالی که بارها چنین نکاتی را از طریق گفتگوها و پیغام و پسغام های پشت صحنه رفع و رجوع می کرد، این مورد را تعمداً علنی و رسانه ای کرد- به صراحت گفت که ولایت فقیه را درست نفهمیده است. با این وجود، در حالی که حتی یک سال از آن سخن نمی گذشت، دقیقاً همان گزینه تیم امنیتی به عنوان جانشین اش گذاشته شد و آب هم از آب تکان نخورد).

اما هدف نهایی از چنین بازی هایی چیست؟ کل ماجرا ساده تر از آن است که پنداشته می شود. فرض کنید شما شخصی بی چاره را که یک تکه نان نیز کسی برایش پرتاب نمی کرد (قبل از انقلاب برای امور سیاسی که هیچ، حتی در حوزه های علمیه از لیوان خمینی و فرزندان و شاگردانش آب نمی خوردند، چون نجس می دانستند؛ و موساد نیز خوب می دانست که سراغ چه کسانی برود، که تا آخر عمر آن را قدر بدانند و حتی اگر لازم شد حاضر به قتل فرزندانشان شوند، چون در غیر این صورت به جای یک فرزند، تمام خانواده و زندگی شان را از دست خواهند داد) آورده اید خوراک و پوشاک و پست و مقام و رفاه کامل به وی داده اید و با وجود فساد و خیانت و دزدی و ریاکاری شان، ایشان را "متبرک و مقدّس" نیز در انظار مردم جلوه داده اید، به این شرط که در پست سرباز پیاده رو بجنگد. حالا پس از سال ها آن سرباز تصور می کند که با تجربه شده و دیگر نیاز نیست در صف اول جنگ یا حتی در جنگ باشد. اما شما به او می گویید که شما را از شخصی بی  سرو پا به همه جا رساندم تا در صف اول بجنگی و گرنه به همان بی سروپای سابق (عین اصطلاحی که خطاب به دلقکان روی صحنه به کار می برند، این است: «خودمان بزرگت کردیم، خودمان نیز کوچکت می کنیم») بدل خواهی شد (کار مشابهی که در روم باستان با گلادیاتورها می کردند) و در غیر این صورت کسی دیگر را به جایت می گذارم که آن نقش را بازی کند ("اسرار نظام" که خمینی ملعون به حفظ آن اصرار داشت چیزی جز همین ساخت و پاخت با تیم امنیتی موساد در ایران –زیر نظر فردوست- نبوده و نیست –و دجال یعنی همین "ریاکار بزرگ"- و گرنه رژیم "جنایت ها و فجایع اش" را که پنهان نکرده و نمی کند و به صراحت می گویند که بدان ها افتخار هم می کنند). ماجرای مهندسی انقلاب 57 و به قدرت رساندن تعدادی ولگرد و بی سرو پای و حتی فاسد تحت عنوان انقلابی و اسلام گرا – کسانی که به تف ابلیس نیز نیارزند- توسط تیم امنیتی فردوست (سرویس زیتون) نیز دقیقاً همین است و رژیم ایدئولوگ ایران توسط موساد علم شده تا اول "چشم روی چپاول ایران به نفع موساد و مزدورانش ببندد و دوم در مقابل هژمونی آمریکا در منطقه بایستد" (هر بار که لغو تقابل با آمریکا و به رسمیت شناختن اسرائیل به خمینی پیشنهاد شده بود، او با زبان بی زبانی می گفت که این ها هویت انقلاب ماست. و گرنه خمینی و باندش را نیز می فرستادند پیش بهشتی و یارانش و باندی دیگر را به جای شان می نشاندند. رژیم ملاهای ایران توسط موساد سر کار گذاشته بود تا هم علیه هژمونی آمریکا در منطقه عمل کند و هم نقش "دشمن فرضی" –اولین بار این نازی ها بودند که فهمیدند مهمتر از دوست "برای جاه طلبی هایشان" به دشمن فرضی نیاز دارند- را مقابل اسرائیل روی صحنه بازی کند؛ به همین خاطر در حالی که رژیم مدام شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل می داد و مدعی بود که با عراق می جنگد، چون راه قدس از کربلا می گذرد، در همان زمان از آمریکا با واسطه اسرائیل اسلحه می خرید؛ آن نقشه ای بود در راستای تقویت "طرح کمربند سبز")، آن هم نه با هزینه اسرائیل که با هزینه برای کشور و مردم ایران (بازی مشابهی که چین از طریق کره شمالی با آمریکا می کند)، و ملاها و پاسداران ایران در نهایت جنگی منطقه ای راه بیاندازند که خروجی اش ویرانی منطقه و پیشتازی اسرائیل باشد (مشابه آن چه در جنگ جهانی دوم در جابجایی های قدرت در جهان روی داد) و توافق با آمریکا به جای تقابل با آن، تنها بدین معنی است که اشخاص دیگری باید به جایگاه مورد نظر تکیه زنند و در نقش سربازان پنهان موساد این بازی را پیش برند؛ البته به نام اسلام و انقلاب و "با فرمان موساد، اما از حنجره ولی فقیه وقت نظام"!

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter