نگاهی به کلمۀ تبریز از دیدگاه ریشه¬شناسی لغت- دکتر اختیار بخشی
مقدّمه
علی اکبر دهخدا در «لغت نامۀ دهخدا» در ذیل مدخل «تبریز» دربارۀ اسم تبریز چنین نوشته است: «نام اين شهر همچنانكه در معجم البلدان ياقوت ج1 ص 822 آمده تِبريز تلفظ ميشده است. و ياقوت در اين تسميه به ابوزكرياى تبريزى (شاگرد ابوالعلاء مصرى 363 – 449 ه . ق.) كه بيك لهجۀ محلى ايرانى صحبت ميكرد استناد ميكند. (ن ك: السمعانى. كتاب الانساب، مجموعۀ گيب، مادۀ التنوخى) و سيداحمد كسروى تبريزى در آذرى يا زبان باستان آذربايگان. طهران، 1304 ه . ش. ص11 نويسد: تلفظ تبريز بكسر تاء يكى از خصايص لهجۀ منسوب به خزرها است اما يگانه تلفظ كنونى تبريز بفتح تاء ميباشد و در خود تبريز بر وفق لهجۀ تركى آذرى بطور مقلوب يعنى تربيز تلفظ ميشود. منابع ارمنى اين تلفظ را بفتح اول تأئيد ميكنند، «فاوست» بيزانسى (در قرن چهارم) آن را «تورژ» و «تورش» نوشته و «آسوليك» (در قرن يازدهم ميلادى) «تورژ» و «واردان» (در قرن چهاردهم) «تورژ» و «دورژ» ذكر كرده است. و گويا تسميۀ اخير از لهجۀ عاميانۀ ارمنى مشتق شده و اصل كلمه «د – اى – ورژ» ميباشد كه معنى «اين براى انتقام است» دارد... پس هم منابع ارمنى تأئيد ميكند كه نام شهر در قرن پنجم (بلكه چهارم) ميلادى «تورژ» بود و هم بپارسى «تورز» تلفظ كردهاند و آن در زبان فارسى متداول بمعنى «تب ريز» و «تب پنهان كن» و بقول اوليا چلبى «ستمه دوكوجو[1]» است و احتمال ميرود اين تسميه يعنى «پنهان كنندۀ تف و گرما» با جنبشهاى آتشفشانى كوه سهند مربوط باشد [ و همچنين به تپريز كه نام معبرى است بين بايزيد و وان... ] . و خط ارمنى خصوصيات لهجۀ پهلوى شمالى را نشان ميدهد «تپ > تو» و بخصوص «رژ» بدل از «رچ» و بنظر ميرسد كه بايستى اين تسميه بسيار قديمى يعنى قبل از دورۀ ساسانى و شايد قبل از اشكانى باشد. اين مسأله كه آيا تبريز عيناً نام يكى از شهرهاى قديم ماد بود يا نه مشاجرۀ زيادى بر پا كرده است... از تجزيه و تحليل صيغۀ ارمنى كه قبلا اشاره شد كمتر محتمل است كه تبريز همان كلمۀ يونانى باشد كه بطلميوس آن را در فصل دوم از جزء ششم آورده است... واردان مورخ ارمنى كه در قرن چهاردهم ميلادى ميزيسته نوشته: بانى تبريز خسرو ارشاكى (اشكانى 217 – 233 م.) حكمران ارمنى است و آن را براى گرفتن انتقام از اردشير (224 – 241 م.) نخستين پادشاه ساسانى قاتل اردوان (ارتباخوس) آخرين پادشاه پارتى بنا كرده است اين داستان در هيچ مأخذ باستانى ديده نشده است و شايد علت پيدايش آن اشتقاق عاميانهاى باشد كه قبلا ذكر گرديد و در كتاب «فاوست بيزانس» ترجمۀ لوئر ... فقط اين آمده كه هنگام فرمانروايى ارشك دوم حكمران ارمنستان (351 – 367 م.) «واساك» سردار ارمنى به شاپور دوم ساسانى (309 – 379 م.) كه در «تورژ» اردو زده بود حمله كرد و «بويكان» سردار ايرانى را بكشت و قصر شاهى را آتش زد و تيرى بسوى مجسمۀ شاه كه در آنجا وجود داشت انداخت و سپس «موشق» پسر «واساك» سپاه ايران را در تبريز شكست داد. بايد توجه داشت كه اسم «تبرمئيس» نيز با اسم «تورژ» مشتبه نشود چه تبرمئيس شهرى بود در مشرق گنزكا (جنزكه) و هراكليوس امپراتور روم در 623 م. پس از ويران ساختن گنزگا، شهر تبرمئيس و آتشكدۀ آن را طعمۀ حريق ساخت» (لغت نامۀ دهخدا، مدخل تبریز). با بررسی بیشتر از منابع اصیل بومی (تورکی باستان، سومری و تورکی میانه) به نظر میرسد که ریشهشناسی استاد علیاکبر دهخدا که کوشیدهاست با تکیه بر منابع تاریخی ارمنی و پارسی و زبان آذری باستانِ مجعول احمد کسروی، ریشهشناسی علمی به دست دهد، شتابزده، عامیانه و بی اساس باشد. ناگفته پیداست که ریشهشناسی فارسیِ «تب + ریز» نیز عامیانه و کاملاً بی اساس است. در این مقاله کوشیدهایم که ریشهشناسی علمی بر اساس منابع اصیل و معتبر تورکی و سومری از این واژه به دست دهیم.
تحلیل
در کتاب «فرهنگ ترکی آذربایجانی ارک» با نام اصلی «ارک، آذربایجان تورکجه سی سؤزلوکو» که یک فرهنگ تکزبانۀ «تورکی به تورکی» است، دربارۀ وجه تسمیۀ تبریز چنین آمده است: «بو شهرین تیکیلمه تاریخی میلاددان چوخ چوخ قاباقلارا آپاریلیر. 714 جو ق.م. ایللرده چوخلو داش یازدیلاردا تبریزین آدی چکیلیب و دئمک اولار کی بو شهر یئر آلتیندا قالمیش «بابیل»، «اور»، «اروروک»، «شوش» شهرلریله بیرلیکده دوزلمیش و «روم» شهریندان چوخ قاباق وارایمیش. بو شهر داش یازیلاردا «تامراکیس = تارماکیس» آدلانیب، آیری طرفدن ایندیده بیر سیرا کندلرده تبریزی آدینا «تومروس» دئییلیرکن بو شهرین آدی آذربایجانین چوخ اسکی حاکیمی «تومروس خانیم» «آلپ ارتونقا»نین قیزینا نیسبت وئریلیر. و بونو بیلیریک کی تبریز، تومروس خانیمدان چوخ چوخ قاباق تیکیلمیشدیر و بئله دئمک اولار کی تومروس خانیمین آدی و هم تامراکیس، بیر قایناقدان و بیر ائل آدینین بیر بؤلوموندن عمله گلهرک دوزلمیشدیر. تامراکیس «اورارتو»لارین بؤیوک شهرلریندن ساییلیردی و سانیلیر بو آد دَییشهرک تامراکس> تامراکیز> تامروس> تامریز> تاوریز> تبریز شکیلینه دوشوبدور. اسکی کلمهیه باخدیقدا بو کلمه نیین «تومروم» (تومورجوق> توورمورماق> توماق> تومان: قونچا) سؤزیله ایلگیلی اولماسی سانیلیر» (آذربایجان تورکجهسی ارک سؤزلوگو (فرهنگ ترکی آذربایجانی ارک) دو جلدی، ج. اوّل، ص 727 و نیز ارک آذربایجان تورکجهسی سؤزلوگو (فرهنگ ترکی آذربایجانی ارک) تک جلدی، ص437). ترجمه به فارسی: «منابع موجود، تاریخ بنای این شهر را به زمان بسیار کهنتر از میلاد مسیح برمیگردانند. در سال 714 ق.م. در سنگنبشتههای زیادی اسم تبریز آمدهاست و میتوان گفت که این شهر همزمان با شهرهای در زیرِ خاک ماندۀ «بابل»، «اور»، «اوروک» (دو شهر اخیر از شهرهای کهن تمدّن پروتورک سومری هستند)، و «شوش» (پایتخت کهن تمدّن پروتوتورک ایلام) بنا شدهاست و بسیار پیشتر از شهر «روم» وجود داشتهاست. نام این شهر (از یک سو) در سنگنبشتههای کهن«تامراکیس = تارماکیس» آمدهاست، از سوی دیگر با توجّه به اینکه هنوز هم در برخی از روستاهای آذربایجان به جای نام تبریز، «تومروس» میگویند، نامِ این شهر به فرمانروای کهنِ آذربایجان«تومروس خانم» دخترِ «آلپ ارتونقا» (افراسیاب) نسبت دادهمیشود. این نکته را نیز میدانیم که تبریز بسیار پیشتر از تومروس خانم بنا شدهاست. و میتوان چنین گفت که هم اسمِ تومروس خانیم و هم تامراکیس، از یک منبع برآمده و بر اساسِ نام یک قوم و یک منطقه گذاشتهشدهاست. تامراکیس از شهرهای بزرگ «اورارتو»ها به شمار میآمدهاست و چنین به نظر میآید که این اسم تطوّر یافته و به شکلِ تامراکس> تامراکیز> تامروس> تامریز> تاوریز> تبریز درآمدهاست. با توجّه به نامِ کهنِ این کلمه، به نظر میرسد که این کلمه با کلمۀ«تومروم» (تومورجوق> توورمورماق> توماق> تومان: غنچه) در ارتباط بودهباشد».
در بدو امر، به نظر میرسد کلمات تامراکیس یا تومروس با کلمۀ کهنِ پروتوتورک prototurk سومری «تیبیر» (tibir) در معنیِ فلز (همان «تمیر» «təmir» یا «دمیر») در ارتباط باشد. صفت جنگجویی و صلابتِ ملکۀ جنگاور آزربایجانی (تومروس) با صفت استحکام و صلابتِ آهن مطابق میشود. همین امر نشان دهندۀ ارتباط نام ملکۀ تورکِ دلاور، زرهپوش، شمشیرزن و جنگجوی کهن ماساژتها (سکاها/ ساقاها/ ایشگوزها/ایشغوزها) است که در ایالتِ «داغستان» روسیّه و «آذربایجان شمالی» امروزی میزیستند و بنا به تحقیقِ ارزندۀ زندهیاد پروفسور محمّدتقی زهتابی در کتاب وزین «ایران تورکلرینین اسکی تاریخی» (تاریخ دیرین ترکان ایران) در سال 529 ق.م. کوروش پارسی را شکست دادند و کشتند سر بریدۀ او را تومروس آنا، چنان که از قبل قول داده و به خدای خورشید قسم خوردهبود، در خیکِ پر از خون فرو کرد تا از خونخواری سیر شود! (ر.ک. ایران تورکلرینین اسکی تاریخی، ج. اوّل، صص 632 تا 641، و نیز تاریخ دیرین ترکان ایران، صص209 تا 213). تبریز در ارتباط با تمیر/ دمیر، به معنی «شهر مستحکم و دارای برج و باروی محکم مانند آهن» است. روشن خیاوی در کتاب «فرهنگ سومری» دربارۀ یکیبودن کلمۀ سومری تیبیر (tibir) به معنی فلز، با کلمۀ تورکی «تمیر» təmir یا «دمیر»dəmir (آهن و فلز) چنین نوشته است: «واژۀ دمیر (آهن) در زبانهای تورکی در نقاط مختلف آسیا، به شکلهای گوناگون ملاحظهمیشود. از جمله دمیر dəmir ، تمیر təmir، تیمور teymur، دامور damor ، تامیل tamil، تومور tumor و واژۀ تومور به معنی غدّه یا گلولۀ چربی یا گوشتی (سفتشده و برآمده) یا... شکلی از واژۀ مورد بحث است. واژۀ «تامیل» که نام بخشی از کشور تایلند است، شکلی از واژۀ دمیر و به همان معنا است. این واژه از ریشۀ دراویدی و از شاخۀ تامیلی است و زبان دراویدی جزء زبانهای آلتائیک و دارای دو شاخۀ دراویدی تامیلی و دراویدی مالی است» (ر.ک. فرهنگ سومر، صص 205، با اندکی تصرّف در لاتیننویسی کلمات تورکی). پروفسور «عثمان ندیم تونا» نیز تناظر بین «tibira» (فلز) سومری با تمیر təmir/ temir ترکی قدیم را از جملۀ تناظرهای بین حداقل 52 کلمه از دو زبان دانستهاست که به راحتی قابل تشخیص هستند (ر.ک. رابطه تاریخی زبانهای سومئری و ترکی، ص47). ب. گری نیز ارتباط اینهمانی بین«tibira» (فلز) با دمیر dəmir/ demir یا تمور temur/ təmur را قید کردهاست (ر.ک. سومریان نیاکان ترکان، ص246) . در دیوان لغات التّرک، دمیر به صورت «تَمُر» (تَمور) təmür آمدهاست (ر.ک. دیوان لغات التّرک، صص228 تا 229). در سنگلاخ همین کلمه به صورت تورکی شرقی (جغتایی) تیمور teymur/ təymur آمده است (ر.ک. سنگلاخ، ص129). صورتهای دیگر این واژه در لهجههای مختلف زبان تورکی، təmür temür/dəmür/ timür/timur/təmur/temur/ təmir/dəmir است.
با نگاه دقیقتر درمییابیم که نام تبریز/ تامراکیس / تومروس، از نظر ریشهشناسی لغت، به کلمات تورکیِ از ریشۀ «توم» tum/tom/tüm نزدیکی و قرابت معنایی داشتهباشد، نه به کلمات فارسی، ارمنی و دیگر زبانهای هندواروپایی و امثالهم چنانکه علیاکبر دهخدا گمان کردهاست. اجزای «توم» سومری از دید ریشهشناسی چنین است: «تو» tu (بنِ کلمه: در سومری و تورکی: توغماق / دوغماق)، «توم»: tu + m : در سومری: توخوم وئرمه (تخم دادن) و در تورکی: دوغ + ما: دوغما (نسل دادن) و کلمات مشابه مثل «تود» tu +d : در سومری: دوغدو و در تورکی: دوغ +دو doğ+du و دومو du + mu: در سومری: نسل، فرزند (tu= du): در تورکی دوغ + ما doğ + ma: نسیل و بالا تؤرهمه (نسل و بچّه زاییدن) پیداست که ریشۀ «تؤ» tö همان «تو» tu است (ر.ک. ایران تورکلرینین اسکی تاریخی، ج.1، ص136). ارتباط نام تبریز/ تامراکیس/ تومروس با کلماتی از ریشۀ «توم» tum/tom/tüm قابل تأمّل و توجّه است[2]: کلماتی مثل توم tum (تخم، بذر، دانه، نسل، منی و... ر.ک. فرهنگ ترکی- فارسی داشقین، صص686 تا 687) توم tom (بیر شئیدن اولان کوما و دسته، مثل «ساچ تومو» دستهای از هر چیز مثل «دستهای از مو» ر.ک. آذربایجان تورکجهسی ارک سؤزلوگو، ص771) ، تام/ دام tam/ dam («دیوار» ر.ک. دیوان لغات التّرک، ص505 و «سقف» و «خانه» و نیز «قطره»> «تامجی»/ دامجی (تامماق/ دامماق): ر.ک. سنگلاخ، صص106 تا 107). توم tom/tum و واژههای مشتق از آن: تومور tomur و تومروم tomrum و تومورجوق tomurcuq (هر سه به معنی «قابارجیق، آغاج دویونو»= گرهِ درخت، غدّه و جوانه) ،توماق tumaq/tomaq و تومورماق tumurmaq (بستن، با فشار مسدود کردن، چوماق درست کردن از چوب درخت، یک نوع چکمۀ ستبر و سنگین) توق/ دوق toq/doq تویماق/دویماق toymaq/doymaq (سیر شدن، رسیدن، زیاد شدن، پروارگشتن)، دولماق dolmaq (پر شدن)، تون/ دون ton/don و تونماق/دونماق (به هم پیوستن و بزرگ شدن و محکمگشتن و یخ بستن) توخلو toxku (گوسفند پروارشده)، تومار tumar (همان طومار فارسیشده) (کاغذ لوله شده و پیچیدهشده) توماج tumac (پوست دبّاغیشده، نازک و نرم گوسفند و بز)، توغ tuğ (پرِ بسته شده بر تاج و پرچم)، تولوق/ تولوم tuluq/tulum (کیسۀ درستشده از پوست، مُشک)تولقان tolqan (قادین/قارین کوپهسی؟)، تولماق/ دولماق tolmaq/dolmaq (پر شدن،انباشتهشدن، انبوهشدن، پروارشدن) و... ر.ک. آذربایجان تورکجهسی ارک سؤزلوگو، صص 771 و 778-789) و نیز کلماتی از ریشۀ تام/ دام tam/dam : دامار damar (رگ و قطرهقطره چکنده) و نیز دامار صورت دگرگونشدۀ واژۀ «تومار» tumar (اسم خاص تورکی که در آزربایجان رایج است) با اتیمولوژی توم + اَر = تومَر (انسان تنومند و پر و کامل و قوی و شایستۀ ازدیاد تخم و نسل): تومر/ تومار/ تامار/دامار + لیق/ لیک= تومارلیق/ تومرلیک/تامارلیق/دامارلیق = دامازلیق ( تخم قوی و شایستۀ کاشت و ازدیاد محصول و نیز انسان قوی و تنومندِ تخم گرفتنی/ نسل گرفتنی!) (روشن خیاوی این ریشه را دربارۀ اتیمولوژی «دوموزی/ توموزی/ تَموز» سومری (تورورق تانریسی، ایزد تناسل و باروری سومری)، البتّه نه به شیوۀ نگارنده، بررسی کردهاست ر.ک. فرهنگ سومر، ص271). ، تامور/ دامور tamur/damur (از ریشۀ توم و تام و مشابه تامار/ دامار) در معنی «رگ و ریشۀ درخت» (ر.ک. سنگلاخ، ص107). محمدصادق نائبی در مدخل «تام» (تمام عربی) آن را برگرفته از واژۀ «توم» tum/tüm تورکی کهن در معنای «کامل» دانسته است و «تامای» (نام الههای از فرهنگ پروتوتورک در معنای ماه کامل/ بدر) را به عنوان مثال آوردهاست. او در مدخل «تخم» چنین نوشتهاست: «توخوم toxum، توغوم toğum ، دوغوم Doğum ، دوغ doğ (دوغماق= زاییدن، تکثیر کردن و زیاد شدن) (ر.ک. یكهزار واژه اصیل تركی در پارسی، مدخلهای 294 و 306). دوغ و دوغماق از ریشۀ تو tu/ تو(د)tu(d) سومری به معنی زادن و زاییدن است که در تورکی به صورتهای توی toy ، توگ tog ، توه tuh توغ toğو دوغ doğ تطوّر یافتهاست (ر.ک. سومریان نیاکان ترکان، صص 246 تا 247). در دیوان لغات التّرک نیز توم tüm در معنی رنگی یک دست از رنگهای اسب و نظیر همان معنی «کامل» و «یکدست» آمدهاست (ر.ک. دیوان لغات التّرک، ص219 و نیز برای «توم» tüm به معنی تمام، کامل، تمام و کمال، کاملاً، یکپارچه ر.ک. فرهنگ دوسویه اختر، ص 253 و نیز فرهنگ فارسی-ترکی شاهمرسی، ص725). پیداست که واژۀ تخمtoxm ، صورت تطوّریافتۀ واژههای توخوم و توم ترکی است و نباید آن را فارسی انگاشت (ر.ک. فرهنگ فارسی- ترکی شاهمرسی، ص287). چنان که ملاحظه میشود، در زبان تورکی، ابدال واجهای /t/ به /d/ در واژههایی که از ریشۀ توم مشتق شدهاند در میان لهجههای زبان تورکی امری رایج بودهاست از این رو میتوان در ریشهشناسی تبریز به واژههایی از این دست توجّه کرد: توم، تومماق tummaq، تومولماق، توموشماق،توموشدورماق، تومولماق (در معانیِ به آب فرو رفتن ر.ک. سنگلاخ، ص122 و ملول و ساکت در کنجی نشستن، فرورفتن، غوص، تعمّق در فکر، مبهوت شدن، غرق حیرت گشتن و... (همان «دومماق») ر.ک. فرهنگ جغتایی-فارسی، ص119 ر.ک. دیل دنیز، 325 تا326) «توماق» (بستن،مسدود کردن، ر.ک. دیل دنیز، همان و نیز «نهر، رود، جوی، رودخانۀ کوچک» ر.ک. فرهنگ جغتایی-فارسی، ص118 همان «توتماق» تورکی امروز که این واژهها از ریشۀ «تو» tu سومری و تورکی باستان هستند که به معنی «به مدخل چیزی واردشدن» و «تپمک و تیخماق» (مدخل چیزی را با فشار شیئی بستن، پوشاندن) بودهاست (ر.ک. رابطۀ تاریخی زبانهای سومئری و ترکی، ص47) تومان/ دومان (شلوار، مه، دههزار،«بسیار» ،«متراکم»، دیرین، زیاد، کثیر ر.ک. همان و نیز سنگلاخ، همان و فرهنگ جغتایی-فارسی، ص119)، تومروق (پابند و کندۀ پای زندانیان، ر.ک. سنگلاخ، ص122 و نیز بیخ و بنِ بریدۀ درخت: ر.ک. فرهنگ جغتایی-فارسی، ص119)، توموجی (به آب فرورونده)، توماغه/ (توماغا): «کلاهِ چشمپوشِ چرغ و شاهین» و نیز «کلاهخود چرمی محکم، کلاه رایج میان قزاقهای دشت قیبچاق. بن مایۀ معناشناختی استحکام در ریشۀ «تو»to /tu/tü در واژههای بسیار کهن سومری و تورکی باستان «توکو» tuku (سومری) و «توکو» toku (تورکی باستان) در معنی «بافتن و لباس» و نیز «کوبیدن و تکان دادن، با توخماق زدن، له کردن، زدن» و نیز «توگدو» tugdu (سومری) و «توگون» tügün (تورکی باستان) هردو به معنی «گره» دیده می شود (ر.ک. رابطۀ تاریخی زبانهای سومئری و ترکی، صص47 و36 و نیز سومریان نیاکان ترکان، ص247) تومانگینی/ تومانکی: در تورکی رومی یا عثمانی: جلو کشتی = همان «دماغه کشتی» (فارسی شده)، تومشوق (منقار طیور، بینی انسان و دماغه کوه)، تومانماک/ تومانماق (ثروتمند شدن، غنی شدن، توانگر شدن، پولدار شدن) توملوک tümlük / تونلوک tünlük (ازدحام، کثرت، جمعیّت، تجمّع، شلوغی)، «تومماک»/ تومماق: پر کردن، زیاد کردن، لبریز گردانیدن، «تومبالاق»: گرد، مدوّر، گلولهای شکل، کروی، زیبا، جذّاب، قشنگ، توپی شکل و نظیر توپالاق، تومبلاق/ دومباق: تپه، تل، پشته، توپ، مفرغ مخلوط شده با طلا، گرد و مدوّر، «توم» در شکل «تیم» (بنای قبّه دار، چهار سوق، بازار سرپوشیدۀ جواهر و قماش) و... (برای کلمات اخیر ر.ک. سنگلاخ، ص 122 و فرهنگ جغتایی-فارسی، صص 118 تا 119و 156).
نتیجه
از جمعبندی و حاصل معانی به دستآمده در این تحقیق و با توجّه به ویژگی التصاقی و قاعدهمند بودن زبان تورکی و این که «بن» kök در اوّل کلمه میآید و تغییر نمیکند (یا کمتر تغییر میکند) و معنی اصلی و اورجینال کلمه را در طیّ هزارهها حفظ میکند و با عنایت به ریشۀ اولیّه و اصلی واژهای تامراکیس/ تومروس/ تبریز، یعنی «تو» tu/to/tü ، «توم» tum/tom/tüm و «تام» tam، از دیدگاه اتیمولوژی تبریز را میتوان به معانی از این دست مرتبط دانست: دارای مردمان و برج و باروها، قلعهها وخانههایی محکم و صلب و سخت، آباد و دارای ساختمانهایی با پی و پایه محکم مثل آهن، مردمانی جنگاور زرهپوش و شمشیرزن، تیرانداز و سپرگیر و سلحشور، شهر کامل، تکمیل، پر از خانهها و آبادانیهای زیاد، کثیر، متراکم، دارای شکل مدوّر و دایره مانند، دارای آب و هوایی بهشتسان و «عدن» مانند، سرسبز، پر از گلها، درختان و گیاهان متراکم و انبوه، پیشرفته، خانههایی با سقف (گنبدی شکل) بلند (تپه مانند)، دارای مردمانی اصیل، کهن، زیادشونده، پر از ازدحام، غنی، ثروتمند، زایا، زاینده(دوغ/ دوغال/ دوغار)، طبیعی، سالم، نیرومند، تنومند، پیشرو، زیبا و قوی که شایستهاند که از آنها فرزندان و نسل قوی و توانمند (توم/تخم) گرفتهشود (تومرلیک/ دامازلیق/دامارلیق) و امثالهم. و به ضرس قاطع میتوان چنین نتیجه گرفت که کلمۀ تبریز هیچ ربطی به زبان ارمنی یا پارسی ندارد و کلمهای مربوط به زبان و فرهنگ اصیل و ریشهدارِ پروتوتورک (تورک باستان) است.
پینوشتها
[1] - دهخدا این ترکیب تورکی را به صورت « Sitma Dokucu » در معنای «ریزندۀ تب» آورده است که البتّه با معنایی که پس از آن می آورد: «پنهان كنندۀ تَف و گرما با جنبشهاى آتشفشانى كوه سهند مربوط باشد» نمی خواند. «تب» یا درجۀ حرارت زیاد بدن، در لهجۀ تورکی تورکیّه امروزی «sıtma» و ریزنده « Dökücü» یا «Döken» است (ر.ک. فرهنگ دوسویه اختر، صص 238 و 222). در لهجۀ تورکی آذربایجانی تب «ایستیمه» istimə و «قیزدیرما» qızdırma است (ر.ک. فرهنگ فارسی- ترکی شاهمرسی، ص 276) کلمۀ قیزدیرما نیز از بنِ «قیز» است و با قیزماق (گرم شدن، داغ شدن) هم ریشه است (ر.ک. دیل دنیز، صص630 تا 633). دؤکن و دؤکوجو Dökücü و Döken در تورکی آذربایجانی به صورت tökücü و tökən میآید. البتّه همان گونه که در مقاله بدان خواهیم پردخت این موارد، وجه تسمیۀ عامیانۀ کلمۀ تبریز است و وجه تسمیۀ علمی و ریشهشناختیِ لغت etymologic آن در این مقاله و نتیجۀ آن مشخّص شدهاست.
[2] - در تورکی تورکیه کلماتی از ریشۀ توم tüm رایج هستند: tüm: تمام، کامل، تمام و کمال، کاملاً، یکپارچه، tümen : تودۀ بزرگ، لشگر (ده هزار نفری)، tümleç: متمّم، کاملکننده، مفعول، tümlemek: تمام کردن، کامل کردن، tümör: غده، تومور، غدّۀ سرطانی، tümsek: بالا آمدگی، تپۀ کوچک، کپه، بلندی، tümsekli: برجسته، محدّب. tümadmiral: دریابان، tümgeneral: سرلشکر، tümsayı: عدد تمام، تمام عدّۀ یک جلسه یا یک کمیسیون (فرهنگ دوسویه اختر، ص253).
منابع
آذربايجان توركجه سي ارك سؤزلوگو (فرهنگ تركي آذربايجاني ارك) (2 ج.)، اسماعيل جعفرزاده، تبريز: انتشارات احرار، 1389
ارك آذربايجان توركجه سي سؤزلوگو (فرهنگ تركي آذربايجاني ارك)، اسماعيل جعفرزاده، تبريز: انتشارات احرار، 1385
ایران تورکلرینین اسکی تاریخی، پروفسور دكتر محمّدتقي زهتابي «كيريشچي»، ویراستار ناهید شریزاده، تبریز، نشر اختر، چ. دوّم، 1378
تاريخ ديرين تركان ايران، پروفسور دكتر محمّدتقي زهتابي (كيريشچي)، ترجمه و تلخيص علي احمديان سراي، تبريز: نشر اختر، چ. پنجم، 1385
ديل دنيز لغتنامة جامع اتيمولوژيك تركي- فارسي، اسماعيل هادي، تبريز: نشر اختر، چ دوّم، 1386
دیوان لغاتالترک، شیخ محمود بن حسین کاشغری، برگردان به فارسی از دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز: نشر اختر،1384
رابطه تاریخی زبانهایِ سومئری و ترکی و مسئلۀ قدمت زبان ترکی، پروفسور عثمان ندیم تونا، ترجمه فخران پورنجفی، ارومیّه، انتشارات اولکر، 1390
سنگلاخ: فرهنگ تركي به فارسي از سدة دوزادهم، ميرزا مهدي خان استرآبادي، ويرايش روشن خياوي، تهران: نشر مركز، چ. دوّم، 1384
فرهنگ تركي- فارسي داشقين، علي داشقين، تبريز: نشر اختر، چ سوّم، 1386
فرهنگ جغتايي – فارسي، شيخ سليمان افندي اوزبكي البخاري، ترجمه حسن عبداللهي جهاني (اومود اغلو)، تبريز: انتشارات دنيزچين، 1392
فرهنگ دوسویه اختر (استانبولی-فارسی، فارسی-استانبولی)، دکتر قدیر گلکاریان، چ. دوّم، تبریز: نشر اختر
فرهنگ فارسي- تركي شاهمرسي، پرويز زارع شاهمرسي، تبريز: نشر اختر، 1388
فرهنگ سومر، روشن خیاوی، با همکاری ساوالان پوراکبری خیاوی، قم: انتشارات بخشایش، 1384
سومریان نیاکان ترکان، ب. گری، تبریز: انتشارت ندای شمس، چاپ دوّم، 1389
لغتنامه دهخدا، علياكبر دهخدا، زير نظرِ محمّد معين، تهران: انتشارات و چاپِ دانشگاه تهران، 1346
یكهزار واژه اصیل تركی در پارسی (نسخۀ PDF) خلاصه كتاب «واژگان زبان تركی در پارسی»، محمدصادق نائبی