«زبان آذری» کشف بزرگ احمد کسروی و پهلوی ها ؛ چه کسانی بعد از انقلاب نیز دنباله رو این راه هستند؟- دورنانیوز
اصرار بر استفاده از واژه تحریفی و بی پایه و اساس «زبان آذری» موجب گشت تا ضمن تحقیق پیرامون دلایل پدید آمدن این واژه،جعلی بودن آن را با ارائه مستندات به اثبات برسانیم. به همین منظور شرح مختصری بر تاریخچه و عوامل تاثیرگذار در تحریف آن ارائه میکنیم به این امید که نه تنها این کلمه بلکه نام اصلی صدها مکان طبیعی و تاریخی شهرهای مختلف آذربایجان که با سیاست های فاشیستی پهلوی تغییر نام داده اند به تلفظ اصلی خود بازگردند.
برای روشن شدن موضوع ابتدا به سراغ کاشف «زبان آذری» یعنی احمد کسروی تبریزی” می رویم تا ضمن آگاهی از گوشه ها و زوایای پیدا و پنهان افکار و اندیشه های او، با پاسخ متقن و غیر قابل انکار برخی از اندیشمندان و فرهیختگان در نقد نظریات غیر علمی او آشنا شویم.اما پیش از آن اشاره کوتاهی خواهیم داشت به دلایل انکار هویت ترکان ایرانی توسط سلسلۀ پهلوی که بی ارتباط با موضوع بحث ما نیست.
چرا هویت ترکان ایرانی با رویکار آمدن سلسلۀ پهلوی انکار شد؟
تأسیس سلسلۀ پهلوی فصل نوینی را در تاریخ ایران رقم زد و تحولات بزرگی را موجب شد. یکی از بزرگترین دگرگونیها که تأثیر بسیاری بر جامعه گذاشت تکیه بر ملیگرایی افراطی (که به شکل آریاگرایی خود را نشان داد) بود. پیش از آن مذهب نقش اصلی را در ایجاد اتحاد میان اقوام ایران ایفا مینمود، ولی عواملی چند از جمله تقلید از اروپائیان (که آن زمان به شدت دچار ناسیونالیسم و نژادپرستی بودند) موجب اصل قرار دادن ملیگرایی در حکومت پهلوی شد. تحریف گستردۀ تاریخ، و آریائی دانستن مردمان ایران از نتایج این امر بود که نظریۀ «آذری» را نیز حمایت نمود.
تحت تأثیر تحولات جهانی قرن بیستم، ملیگرایی در مصر به شکل پانعربیسم، در ترکیه به شکل پانترکیسم و در ایران به شکل پانایرانیسم (که در واقع پانفارسیزم است) خود را نشان داد. نژادپرستی و سرکوب حقوق قومیتها که با هدف حفظ یکپارچگی ارضی صورت میگرفت از اصلیترین ویژگیهای این جریانات در خاورمیانه بود.
جریان آریاگرایانۀ دورۀ پهلوی بسیاری از اقوام ساکن ایران را به دلیل شباهت زبانی و فرهنگی، به سادگی آریایی قلمداد نمود، ولی آریایی دانستن ترکان ایرانی که زبانشان به کل متفاوت از فارسی است، نیازمند بهانهای دیگر بود. جریان پانترکیسم در ترکیه شکل گرفته و اندیشۀ اتحاد ترکان را تبلیغ میکرد و طبعاً به آذربایجان نیز توجه داشت. لذا از دید روشنفکران ایرانگرای آن زمان خطری بزرگ یکپارچگی ایران را تهدید مینمود که برای دفع این خطر نظریه «آذری» به دست «سید احمد کسروی تبریزی» ابداع گردید و با استقبال شدید حکومت پهلوی و روشنفکران جامعه که اندیشههای نژادپرستانه داشتند، مواجه شد. بر اساس این نظریه زبان ترکی زبانی بیگانه و بدون ریشۀ تاریخی در ایران قلمداد گردید و نتیجتاً هویت ترکان ایرانی زیر سؤال رفت و بسیاری از حقوق اساسیشان پایمال شد.
نظریۀ کسروی دربارۀ زبانی فرضی است که پیش از ترکی در آذربایجان بدان تکلم میشد. این نظریه دارای ایرادات آشکار بسیاری است و دربارۀ آن بحثهای زیادی صورت گرفتهاست که در ادامه به بخشهایی از آن اشاره خواهد شد اما مسئلۀ اصلی این است که به کمک این نظریه ترکان ایران، آذری نامیده شده و آریایی فرض میشوند.
بنابراین آذری زبان نامیدن ترکان ایران، هم بر اساس واقعیّات امروزی و هم بر اساس تاریخ، امری نادرست بوده و در اصل به معنای انکار هویت می باشد.
اما احمد کسروی تبریزی کیست؟
سید احمد کسروی در روز چهارشنبه هشتم مهرماه ۱۲۶۹ هـ .شدر هکماوار (قریه حکم آباد) تبریز متولد شد و در پنج سالگی به مکتب رفتو در سیزده سالگی بدلیل درگذشت پدر از تحصیل باز ماند و بکار قالی بافیپرداخت و پس از سه سال عمامه بر سر نهاده و مجدداً به مکتب رفت. در این دوران بود که از گوشه و کنار ،سخنان و زمزمههایی بر خلافبعضی از مطالب اسلامی بگوش میرسید که نام او بعنوان یک فرد منحرف برسر زبان اهالی حکمآباد افتاد و از آن پس سید احمد نتوانست در آنجا بماندناچار به تبریز آمد.
کسروی دوران جوانی را در تبریز سپری کرد. او خود درخاطراتش میگوید: در همان جا بود که نخستین بار شادروان “خیابانی” را دیدم و شناختم او درمسجد “خال اوغلی” تدریس داشت و از هیئت بطلمیوسی و از کتاب تشریحالافلاک درس میگفت. یاد دارم روز نخست که دیدم از “جو زهره” سخنمیراند و آن را روشن میگردانید.”
در ۱۲۸۵ ش (۱۳۲۴ قمری) جنبش مشروطه در ایران دامنه گستردهترییافت و جوانان تبریز را نیز به تکان آورد کسروی مشروطهخواه شد او باشنیدن نام مشروطه و هدفهای آن به مشروطه دل بست و در این راه بهکوشش های سخت برخاست. در (۱۲۸۹ ش) که بیست ساله شده بود پس از چند سال آموزش دینیدر اثر پافشاری خانوادهاش مدتی به کار تبلیغ و موعظه اشتغال مییابد و درمنبر بدون آنکه ذکر مصیبت نمایدموعظه میکرد او خود در این باره میگوید. “من خود به شیوه ملایان رفتار نمیکردم عمامه سترگ شول و ول بهسر نمیگذاردم کفش زرد یا سبز به پا نمیکردم شلوار سفید نمیپوشیدم …پس از مدتی موعظه و تبلیغ را کنار میگذارد.
می شود گفت انحراف کسروی از دین مبین اسلام از همین مقطع بطور جدی آغاز گردید. بعدها او معتقد بود که مانند دیگر انبیاء به وی نیز وحی میشود والقائاتی در خود مییافت. “خدا بنده” یکی از پیروان کسروی در این بارهمیگوید: “…. پیامبران الهی چون زردشت و موسی و عیسی و محمّد چنینمردانی بودهاند و کسروی نیز از برگزیدهگان خداوند است و سراسر ازآمیغها و حقایق سخن رانده است.” کسروی منکر اعجاز انبیاء بود و خیلیاز آیات معجزه قرآن را قبول نداشت: “ما سراسر گفتار قرآن را باور نداریم قرآن برای برگزیدهگان خدا،نتوانستیها و معجزاتی بیان میکند لیک راهنما این نتوانستنی ها را باورنمیداند راهنما به ما میگوید نتوانستنی هاو معجزاتی بر خلاف آیین گیتیهستند و آنچه بر خلاف آیین گیتی باشد، هرگز راست نخواهد بود و درحقیقت نخواهد داشت معجزات پیامبران بیرون از آیین گیتی است وناشدنی است و هرگزنتواند که خورشید برگردد و ماه بشکافد هرگز نتواندشد که نوزادی بدون پدر زاده شود و هرگز نتواند شد که گروهی در غاریبیش از صدها سال به خواب روند و زنده بمانند و هرگز نتواند شد که مردیهزار سال زنده بماند. اینها ناشدنی است و راهنما اینها را آخشیج(مخالف) خردها و دانشها میداند و ما نیز بر این باوریم…
امام خمینی (ره) که خود زمانه کسروی را درک کردهاند، درمورد وی قضاوت منصفانهای دارند: «… یک دفعه آدم میبیند که کسروی آمد و کتابسوزی کرد. مفاتیحالجنان هم جزو کتابهایی بود که سوزاند. کتابهای عرفانی را هم سوزاند. البته کسروی نویسنده زبردستی بود، ولی آخری دیوانه شده بود یا یک مغزی است که این مغز – بسیاری از شرقیها اینطوری هستند که تا یک چیزی، چهار تا کلمهای یاد میگیرند، ادعایشان خیلی بالا میشود. کسروی آخری ادعای پیغمبری میکرد. نمیتوانست به آن بالا برسد، آنجا را میآورد پایین.»
پیروان کسروی در آبادان و خرمشهر بیش از تهران بوده ولی احیاناً دربعضی از شهرها مخالفین کسروی شورش میکردند و صدماتی میزدند برایمثال در ۲۴ بهمن ۱۳۲۲ در تبریز مردم به کانون آزادگان حمله کرده کتابهایکسروی را سوزاندند، کانون را غارت و ویران کردند و دو تن را مضروبساختند. در مراغه و میاندوآب و اهواز نیز این اعمال تکرار گردید.
کسروی در باره آزار و اذیت نسبت به پیروانش که در تبریز سکونتداشتند می گوید: “پارسال که در تبریز آن وحشیگری بسیار بسیار پست رخ داد نمایندگان شوروی در آن شهر رنجیدگی نمودند و به دولت آگهی دادند کهاگر بار دیگر چنان شود و وحشیگری رخ دهد آنان ناچار خواهند بود بهسرکوب وحشیان و آشوبگران برخیزند.”
بعد از وقوع واقعه سوم شهریور ۲۰ که سه دولت قوی به ایران رویآوردند تمامی جراید و روزنامهها بالاتفاق از دربار و دوران اختناق رضا خانیانتقادات شدید نمودند کسروی در روزنامه “پرچم” عکس رضا خان را درصفحه اول گراور کرده و در هر شماره مبسوطتر از دیگر نوشتههای خود درتمجید و توصیف رضاخان نوشته و انتشار میداد. محمدرضا در سال ۱۳۲۳هـ. کسروی را به دربار احضار نمود و از وی تمجید و قدردانی نمود و بهکسروی گفت چیزی از من مطالبه کنید، کسروی پشتیبانی شاه را در حمایت ازخود و گسترش مرامش خواستار شد، شاه به کسروی قول داد که در اشاعهمرامش بدون تظاهر حمایت نماید.
پر واضح است که مرام کسروی در دو چیز خلاصه می شد اولی دشمنی علنی با روحانیت و شرع مقدس اسلام که نقل آن رفت و دوم قوم ستیزی و بالاخص ترک ستیزی کسروی، که بر اساس آن تلاش داشت تا هویت سایر اقوام ساکن در ایران ،بویژه ترکان زیر سؤال رفته که این دو از خواسته های باطنی سران حکومت پهلوی از دوره رضاخانی بوده که در دوره محمدرضا نیز ادامه یافت.
ترور کسروی و کشته شدن او بدست فدائیان اسلام
دشمنی کسروی با روحانیت و دین اسلام موجب آن شد تا تمام علمای دینی به او اعتراض کرده و از وی بخواهند تا نسبت به یاوه سرایی ها خاتمه دهد اما علیرغم این اعتراضات کسروی بر ادامه راه خود اصرار داشت بهمین جهت اعدام او در دستور کار فدائیان اسلام قرار گرفت.
سیدمجتبی میرلوحی معروف به «نواب صفوی» – روحانی شجاع و فعال سیاسی وقت – با کتابهای کسروی در نجف آشنا شد و موجی از احساسات مذهبی و دینی وجودش را فراگرفت. کتابها را نزد علما برد و از آنها نظر خواست که همگی حکم به مهدورالدم بودن نویسنده کتابها دادند.
سیدمجتبی در اواخر ۱۳۲۳ش، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه کسروی رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهینآمیز به اسلام و ائمه شیعه علیهمالسلام و روحانیت برحذر داشت و وقتی مطمئن گردید که وی اصلاحپذیر نیست، آماده اجرای حکم الهی شد.
شهید نواب در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ش، در چهارراه حشمتالدوله به کسروی حمله کرد ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی شد. بعد از آزادی از زندان، موجودیت فدائیان اسلام را طی یک اعلامیه رسمی با جمله هوالعزیز و تیتر «دین و انتقام» اعلام کرد و اعدام کسروی را پیگیری نمود.
نواب صفوی بهتدریج با جاذبه خود، جوانانی چون شهید سیدحسین امامی را جذب نمود و سیدحسین در تاریخ بیستم اسفندماه سال ۱۳۲۴ هجری شمسی، بر کسروی یورش برد و او را زیر ضربات اسلحه سرد و گرم قرار داد و چون فرشته قهر جانش را گرفت. فدائیان اسلام و مجریان حکم الهی دستگیر شدند و خبر اعدام انقلابی کسروی در همهجا منتشر شد و مردم مسلمان را غرق در شادی و سرور نمود.
کشف بزرگ کسروی، «زبان آذری» به جای “زبان ترکی”
البته لازم به ذکر است همانگونه که در بالا نیز اشاره شد،خصومت و عداوت کسروی تنها به شرع مقدس اسلام خلاصه نمی شد .وی برای خوش آمد پهلوی ها ، زبان مادری خود را (زبان میلیونها آذربایجانی) نیز از تاخت و تاز بی نصیب نگذاشت و در این خصوص نظریاتی را ارائه داد که صرف نظر از غیر علمی بودن آنها موجب موضع گیری خیل عظیمی از فرهیختگان فرهنگ و ادبیات زبان ترک قرار گرفت و همه آنها به فراخور نسبت به نقد نظرات متوهمانه کسروی پرداختند.
“یارشاطر(بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک -متولد شده در یک خانواده بهائی -۱۴ فروردین ۱۲۹۹ در همدان) کسروی را اینگونه معرفی می کند: “احمد کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز استفاده می شود وقتی پانترک ها ادعا کردند که از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می گویند ، زبان بومی مردم آذربایجان ترکی بوده است ، کسروی تحقیقات گستردهای از منابع فارسی و عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبان ایرانی به نام آذری سخن می گفتند که بعد از هجوم ترکها ، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفت ولی هنوز ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفاده مردم آذربایجان اطلاق می شود ، اشتباهی که حتی در ویرایش جدید (دوم) دانشنامه اسلام صورت گرفته است.”
وی در ادامه می گوید:”کسروی بعد از بازگشتش به تهران اولین کتابش را به نام آذری (زبان باستان آذربایجان) نوشت و نشان داد که آذری که در بیشتر کتاب های تاریخ قرون وسطی (medieval )، مخصوصاً کتب تاریخ اولیه اسلامی آورده شده ، نام زبان باستانی آذربایجان است که با زبان ایرانی مربوط است و از نسل زبان مادی است که ربطی به زبان ترکی ندارد. کتاب مورد پذیرش جهانی پژوهشگران قرار گرفت.نشر این اثر نیز تأییدی بود بر رابطهٔ ناگسیختنی ایرانیان ترکزبان با ایران. بررسی رابطهٔ زبانشناسی ایرانیان باستان، به همان اندازه که نمایش شادی همهٔ ایرانیان از هویت یکسانشان ارزش داشت، برای ادعای وحدت زبانی آنان در آینده مهم بود.”
پاسخ منتقدان:
اما رضا طالبی(در کتاب “با نگرشی بر ۸ قرن تاریخ پرتنش اسلام و ارامنه و نسل کشی مسلمانان”) در نقد نظریات احمد کسروی و یاوه سرایی های او می گوید: اما برخی نا مطلعین مانند احمد کسروی تبریزی و حمدالله مستوفی با استناد به چند لهجه تاتی و هرزنی و حتی کردی در روستاهای آذربایجان این مردمان را آذری قدیم و مرتبط با پهلوی می دانند در حالیکه اگر به عقیده احمد کسروی تبریزی نویسنده “رساله آذری یا زبان باستان” و امثال او مانند مینورسکی و مستوفی این زبان بر اثر هجوم مغول از بین رفته چرا زبان فارسی از میان نرفته است؟!
با اینکه ترکان سلجوقی و مغولان اکثریت بر مرکزیت مناطق فارسی بودند چرا زبان آنان از میان نرفته است و حتی مغولی نشده است حال از نظر بی ربط مینورسکی که می گوید”اکثر سربازان مغولان ترک بوده اند “بگذریم که مستند تاریخی ندارد.
چرا با وجود اینکه اقوام ترک زبان و حتی مغولان بر افغانستان و هندوستان مدت های مدیدی حکومت کردند زبان آنها از بین نرفت؟ طبار و زبان ترکان قشقایی و خراسانی را چطور می شود توجیه نمود؟!
جالب است بدانید که افرادی مانند مستوفی و احمد کسروی حتی برای خود نمونه هایی می آورند که فقط به چند مورد آنها اشاره می کنیم:
بیتی از همام تبریزی:
اوی یاران مه ول بی مه
وهار و ول و دیم یار خوش
معنی: “بهار و گل و روی یار، خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست”
کشف جدید دیگر به نام “سفینه تبریزی” شامل جملات خاص زبان تبریزی:!
“انانک قده فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث”
معنی: “چندانک فرج را در عالم اورده اند چشم او نه بر قدم افتاده است نه بر حدوث”
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله “بزاز اردبیلی” در “صفوت الصفا” ترجمه شده است:
“بزیان تبریزی علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده است.در این گفتن دست بر کتف گو حریفر ژاته مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد.”
طالبی در ادامه می نویسد: واقعا من نمیدانم این چه زبانی است ؟به نظر بنده این زبان بیشتر شبیه زبان کردی است که از آن حتی یک کتیبه و کتاب باقی نمانده است.این زبانی را که مستوفی با آب و تاب تعریف می کند بیشتر شبیه تاتی و کردی است و جز چند بیت از همام و قطران و نفیسه موردی ندارد و البته واقعا مهمل است که اگر یک شاعر به یک زبان دیگری چند بیتی را بگوید او را آنزبانی بنامیم! همانطور که فضولی را عرب زبان بنامیم.
تاکنون هیچ کتیبه و ارتباطی بین این زبان ساختگی و اقوام موجود در آذربایجان ندیدیم.جالب است اگر ما بر فرض نظریه ترک شدن مردم آذربایجان را بپذیریم،باید کسروی زبان شدن اورارتوها،مادها،لولو یی ها را هم بپذیریم زیرا با پهلوی زبان شدن آنان امکان بروز این زبان نمی رود.
نکته دیگر آنکه نمونه ای از این زبان در هیچ جای ایران دیده نمی شود؟ این زبان کسروی به احتمال قوی همان تاتی می باشد که ایشان حتما دچار یک نوع ابهام شدید در این مورد شده است.
“لویی بازن” تورکولوگ برجسته فرانسوی می نویسد:اینکه گفته شود اقوام مهاجر بزور زبان ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کرده اند نادرست است و نمی تواند واقعیت داشته باشد.بلکه منطقی است گفته شود که با آمدن ترکان مهاجر ساکنان بومی تقویت شدند”
“روشن خیاوی” در مصاحبه ای که با مرحوم دکتر هشترودی انجام می دهد از او در مورد زبان آذری می پرسد ” مسئله زبان یک فرضیه علمی نیست که اگر به اثبات نرسد کنارش بگذارند…..اما زبانی که با انتشار رساله “آذری” کسروی بر زبانها افتاد داستان دیگری دارد… من فقط این را می دانم و خبر دارم که کسروی در اواخر عمرش از این نظر برگشته است و عده ای گفتند پشیمان شده است و برگشته است و در جایی نیز ثبت کرده است.”
اینها بخشی از نظرات اندیشمندان ترک در خصوص عقاید باطل کسروی بود که بدلیل کثرت، امکان درج نظرات سایر اساتید نبود اما همین کوتاه ،کافی است تا به واقعیتی پی ببریم که علیرغم اثبات آن هنوز هم به غلط در مجامع رسمی تکرار می گردد. اطلاق «زبان آذری» بجای “زبان ترکی” ظلمی است که کسروی و کسرویان بر ملت شریف آذربایجان روا داشتند و با کمال تاسف در رسانه های رسمی کشور بدون هیچگونه دلیلی سعی در القای گویش غلط آن دارند! اینجاست که جای خالی فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی احساس می گردد که اگر چنین نهاد فرهنگی وجود خارجی داشت یقینا اساتید زبان و ادبیات ترکی در آن نسبت به پاسداشت و زنده نگه داشتن واژگان اصیل ترکی تلاش می کردند و از تحریف آن توسط نابخردان جلوگیری می نمودند.
حسن ختام مقاله را با شعری زیبا از پروفسور زهتابی به پایان می بریم:
سو دئییب دیر منه اولده آنام، آب کی یوخ
یوخو اؤیره تدی اوشاقلیقدا منه، خواب کی یوخ
ایلک دفعه کی او چؤرک وئردی منه، نان دئمه دی
ازلیندن منه دوزدانه، نمکدان دئمه دی
آنام اختر دئمه ییب دیر منه اولدوز، دئییب او
سو دوناندا دئمه ییب یخ دی بالا، بوز دئییب او
قار دئییب، برف دئمه ییب ،دست دئمه ییب، ال دئییب او
منه هئچ واقت بیا سؤیله مه ییب، گل دئییب او
یاخشی خاطیرلاییرام یاز گونو آخشام چاغی لار
باخچانین گون چیخانیندا کی ایلیخ گون یاییلار
گل دئییردی داراییم باشینی ای نازلی بالام
گلمه سن گر باجینین آستادا زولفون دارارام
او دئمزدی کی بیا شانه زنم بر سر تو
گر نیایی بزنم شانه سر خواهر تو
بلی داش یاغسادا گؤیدن سن او سان منده بویام
وار سنین باشقا آنان واردی منیم باشقا آنام
اؤزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم
ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم
ایسته سن قارداش اولاق بیر یاشایاق بیرلیک ائده ک
وئره رک ال اله بوندان سورا بیر یولدا گئدک
اولا: اؤزگه کوله ک لر له گرک آخمایاسان
ثانیا: وارلیقیما خالقیما خور باخمایاسان
یوخسا گر زور دئیه سن میللتیمی خوار ائده سن
گون گلر صفحه چؤنه ر مجبور اولارسان گئده سن.
تحریریه دورناپرس
منابع:
*کتاب “با نگرشی بر ۸ قرن تاریخ پرتنش اسلام و ارامنه و نسل کشی مسلمانان” / رضا طالبی
*خبرگزاری فارس
*خبرگزاری ایمنا
*ویکی پدیا
*وبلاگ اورمو اؤلکه سی
*وبلاگ تورک ائلیم