English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

تاریخ ادبیّات ایران یا تاریخ ادبیّات فارسی؟!- اختیار بخشی

دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه گیلان

بررسی جلوه های«ترک ستیزی»در تاریخ ادبیّات صفا

«تاریخ ادبیّات ایران»؟! در همان نگاه اوّل نام این کتابها قابل توجّه و تأمّل است.خواهشمند است که کتاب تاریخ ادبیّات ایران را باز کنید! فرق نمی­کند نوشتۀ صفا باشد یا جلال الدّین همایی؛ نوشتۀ بدیع الزّمان فروزانفر باشد یا صادق رضازاده شفق؛ نوشتۀ عباس اقبال آشتیانی باشد یا سلیم نیساری؛ یا محمدرضا دایی جواد یا حسین فریور یا میرباقری فرد و دیگران یا عبدالحسین زرین­کوب (از گذشتۀ ادبی ایران) یا سعید نفیسی(تاریخ نظم و نثر در ایران)یا حتّی کتابِ استادِ فراماسونرِ مرموزِ انگلیسی، ادوارد براون «تاریخ ادبی ایران» فرق نمی­کند، اگر کسی در تمام آثار یاد شده«یک بیت»، «فقط یک بیت» از «اشعار ترکی» شاعران به قول خودشان «پارسی گویی» که در هنرگاه « شعر ترکی» نیز طبع آزمایی کرده اند همچون سلطان ولد(پسرِ مولوی)، قاسم انوار، قبولی، میر حیدر مجذوب،لطفی ،قطبی، لطیفی، میرعلی کابلی، میر حیدر ترکی گوی، امیر علیشیر نوایی، ظهیرالدّین بابر، خطایی(ختایی=شاه اسماعیل صفوی) (توضیح: اسامی تماماَ از صفا ،1380،ص67 است وخدای نکرده تصوّر نشود که نگارندۀ مقاله تحت تأثیر احساسات «پان ترکیستی»(!) شاعرانی که به «زبان مقدّس پارسی» سخن گفته­اند به «زبان نامقدّس ترکی» منسوب کرده است!) اگر کسی بتواند از میان صفحات این همه کتابِ قطورِ تاریخِ ادبیّاتِ ایران از شاعران ترکی سرای ایران و یا شاعران دو زبانه و سه زبانه «یک بیت تنها یک بیت  ترکی» مثال بیاورد، نگارنده به او جایزه خواهد داد! حال ما نمی خواهیم شاعران و نویسندگان قدرتمندتر یا قدیمی­تر دیگری که در محدودۀ این سرزمین زیسته و به ترکی (زبان مادری­شان)شعر گفته و نثر نوشته اند ذکر کنیم همچون حسن اوغلو ، نصیر باکویی(قرن 5هـ .ق)، هندوشاه نخجوانی(قرن7 هـ .ق/کتاب صحاح العجم)،قاضی ضریر ، قاضی برهان­الدّین، حقیقی ، حبیبی و خلیلی، یوسف حاجب خاص(نویسندۀ قوتادقو بیلیک = علم اقتدار و سعادت) ادیب احمد یوکنگی(نویسندۀ عتبه الحقایق)،احمد یسوی مشهور به پیر ترکستان(نویسندۀ دیوان حکمت)، ناصر رابغوری( نویسندۀ قصص الانبیای ترکی)، شاهکار حماسی ترکان«دده قورقود» و... را که بسیار قدیمی تر از صفویّه و به زبان ترکی آذربایجانی هستند، مثال بزنیم(ر.ک.راشدی،1386،صص 226-223 و262). عجیب­تر و جالب­تر آن­که خلاصه کنندۀ تاریخ ادبیّات صفا (البتّه زیر نظر صفا) در جلدهای دوّم و سوّم خلاصۀ تاریخ ادبیات ایران حتّی از نام بردن اسم شاعران قدرتمندتر و شاخص و نوع­آور و صاحب سبک ترکی­سرا و سه­زبانه  مانند سید علی­عمادالدّین نسیمی(820-771هـ .ق) و محمّد فضولی(936-890هـ .ق) که هر دو به سه زبان ترکی، عربی و فارسی شعرهای قدرتمند سروده­اند( فضولی در شعر ترکی بنیانگذار مکتب نو است که امثال علی­آقا واحید شاعر بزرگ آذربایجان شمالی آن را تداوم بخشیده­اند)، به دلایلِ مشخّصِ بهداشتی (!) خودداری کرده­اند!! لابد به گمان صفا ادبیات ایران آن­قدر شاعر پارس دارد که نام آفرینندۀ هنرمند«دیوان ترکی و فارسی»(نسیمی) و نام خالقِ بزرگ مثنوی­های «بنگ و باده» (ترکی) و «لیلی و مجنون»(ترکی) و «دیوان ترکی و فارسی» و نویسندۀ «فرهنگ لغت جغتایی- فارسی»و...(استاد فضولی)در بین گویندگان بی نام ونشانی مانند «بساطی سمرقندی» و امثال این شاعر نیاید(ن.ک.صفا،1380صص200-197)!!  

حال یک سؤال اساسی ، بنیادین و حیثیّتی: راستی چه خبر است؟! آیا در محدودۀ جغرافیایی که امروزه روز «ایران»نامیده می شود فقط« قوم پارس» (صورت کهن «فارسِ» عربی شده!) زیسته و می­زیند که این محققان بزرگ(؟) اسم کتابهای خود را چنین گذاشته اند؟! آیا ترک و گیلک و عرب و بلوچ و مازنی وترکمن و لر و...) ایرانی نیستند و به ناحق خاک ایران را غصب کرده و در آن نشسته اند؟! آیا این اقوام 7000ساله «زبان» و به تبع آن«ادبیّات» و «تاریخ ادبیّات» ندارند و به قول معروف «از زیر بته بیرون آمده اند» که در کتابهای این دانشمندان محقّق و علمایِ فاضل، فقط شعر و نثر قوم فارس(فارسی) مورد نقد و بررسی و تعریف قرار گرفته اند؟!

آیا نویسندۀ بزرگ و دانشمندی مانندپرفسور«یوگنی ادواردویچ برتلس روسی» ونیز محقّقی مانند «هرمان اته آلمانی» در نامیدن دقیق کتابهای خود «تاریخ ادبیّات فارسی» دچار خطا شده یا آن که افکار ضدّایرانی داشته اند وتوطئه ای در کار بوده است؟!

جالب­تر این­که در هیچکدام از کتابهایی که تا کنون در نقد و بررسی تاریخ ادبیات نویسی در  ایران نوشته شده است ؛یعنی «نظریۀ تاریخ ادبیّات»(نقد و بررسی تاریخ ادبیّات نگاری در ایران)،دکتر محمود فتوحی،تهران: ناژ،1382 و «دربارۀ تاریخ ادبیّات»، دکتر امیرعلی نجومیان و دیگران،تهران ،مرکز تحقیق و توسعۀ علوم انسانی (سمت)،1384، در مورد این حقیقت عریان و واضح حتِّی دریک جملۀ کوتاه سخنی گفته نشده است!

راستی چرا این همه نویسنده و محقّق و منتقد این حقیقت را نادیده گرفته اند؟آیا می­توان پذیرفت که تمایز و تفاوت آشکار «ایران» و «فارسی» را نمی­دانسته اند؟!اگر غیر این است پس چرا...؟! نگارنده نیز سالها درسِ تاریخ ادبیّات ایران را خوانده و درس داده بود امّا «خودآگاهی روش­شناختی» نداشت تا این که عمیقاَ درست به زیر پای خودش نگاه کرد!

جلوه های ترک ستیزی در تاریخ ادبیّات صفا

1- «استراتژی تحقیر»:

1-1- غلام، کنیز ،و زرخرید نشان دادن همۀ ترکان با رویکردی نژادپرستانه:

 صفا دربارۀ سبکتکین و محمود غزنوی می­نویسد«اینان از یک سلسله غلامان ترک بودند که...»(صفا،67،1381)، «تسلّط غلامان ترک در قلمرو سامانیان...(همان،68)«در دستگاه سامانیان و دیالمه غلامان و کنیزان ترک بسیار بودند»(همان،70) «قیمت این بردگان ترک بسیار بود!»،«چیرگیهای پیاپی قبایل و غلامان ترک بر ایران...»،«در تشکیل حکومتهای ترک ...تقدّم با غلامان بود/ غلبۀ غلامان ترک...»(همان،162)«غلامان ترک نژاد غوری...»(هماان،167)، «ترکمانان سلجوقی و دیگر طوایف ترک،یا غلامان امارت یافتۀ آنان...» (همان،172)و...! صفا آن چنان در این باره مبالغه می­کند که گویی معنای ترک «غلام»و   «برده» است! برای همین از سلطان محمود مقتدرترین شاه غزنوی با عنوان «محمود ترکزاد» یاد می­کند (صص119،120)!

حال بیاییم برای چند سطر هم که شده قلم را از «دشمن» بگیریم و به «دوست» بدهیم تا یک ترک دانشمند و آزاده و اصیل که در قرن پنجم هجری می­زید خودش ازحیثیّت وشرافت خودش وملّتش دفاع کند:

شیخ محمود کاشغری(380هـ .ق-477هـ .ق) کتاب عظیم «دیوان لغات الترک»(اوّلین لغتنامۀ زبان ترکی: ترکی به عربی)را  که حاوی 7500تکواژ،290 ضرب المثل و220 قطعه شعر است و از حیث وسعت اطلاعات لغوی ،ادبی ، اساطیری ، ادبیّات شفاهی ،فولکلور و...شاهکاری بی نظیر است و بنا به نظر تمامی صاحب­نظران بی­طرفِ ترک و غیرترک نه «واژه نامه» بلکه «دانشنامه» محسوب می­شود، بین سالهای 464 تا466هـ.ق تألیف کرده است. (کاشغری،1384،ص 26 و پشت جلد). با مقایسۀ تعداد لغات و اصطلاحات این کتاب با کتاب مشابه به زبان دری(فارسی دری) که در همان اوان(قبل از 465هـ ق) نوشته شده است یعنی «لغت فرس اسدی توسی» با 1200 واژه (ن.ک.تاریخ ادبیّات ایران و جهان(1) ،60،1383)می­توان قدرت و گستردگی و اصالت دو زبان را سنجید.

کاشغری در مقدّمۀ کتابش می نویسد«تابش خورشید بخت و دولت در برجهای ترکان از سوی خداوند و گردش دوائر آسمانها بر مملکت و فرمانروایی آنان را دیدم. خداوند نام آنها را «ترک» نهاد و بر روی زمین فرمانروا ساخت.خاقانهای روزگار ما را از بین آنان به در آورد، زمام امور ملّتهای جهان را بر کف آنان نهاد....ایشان را از هر کس برتر ساخت و بحق آنان را نیرومند گردانید و کسانی را که به آنان وابسته گشتند و در خدمت آنان به کوشش برخاستند، گرامی داشت و...» (کاشغری 1384،74،75،و224-225)بقیه را می­توانید از این کتاب نفیس بخوانید.

برای این که به مهمل بودن نوشته های صفا در مورد ترکان بیشتر پی ببریم برای مثال به دو منبع تاریخی معتبر فارسی دری که دقیقاَ در دورۀ مورد بحث صفا در کتاب تاریخ ادبیّات جلد اول(از قرن چهارم تا اوایل قرن هفتم هجری) نیز می­توانیم مراجعه کنیم:

«...آن اعیان مستأصل شدند و نامه ها نبشتند به ماوراءالنهر و رسولان فرستادند و به اعیان ترکان بنالیدند.»( بیهقی ،1378،638)، و در جای دیگر «...و بغراتگین که پسر مهتر بود و ولی­عهد به خانیِ ترکستان بنشست» (همان،ص650)«...وسه خلعت بساختند... و اسب و اِستام و کمر بزر(از جنس طلا) هم به رسم ترکان...»(همان،ص 715)و نیز سراسر کتاب وزین ومعتبر «سیاستنامه» نوشتۀ وزیر دانشمند سلجوقیان «خواجه نظام الملک طوسی» از ستایش عدل، هوشمندی و روشهای پسندیدۀ پادشاهان ترک مسلمان غزنوی و سلجوقی همانند «آلپتگین،سبکتگین،محمود، مسعود، طغرل، و الپ­ارسلان(آلپ ارسلان) مشحون است.(برای نمونه،ر.ک.نظام الملک طوسی،1373،صص 83،99،127،182،194) خواجه نظام­الملک از بزرگترین قهرمان تمام تاریخ پرافتخار مسلمانان همۀ جهان، درهم­شکنندۀ امپراتوری عظیم روم شرقی(بیزانس) و مایۀ افتخار تمامی مسلمانان جهان وجهان شرق «آلپ ارسلان سلجوقی»با لقب «سلطان شهید» نام می­­برد و نمونه های زیادی از حسن سیاست و روشهای مملکت­داری او می­آورد.(برای نمونه ر.ک.همان،1373، صص83، 194 ،195و...)او از زبان آلپ ارسلان دربارۀ ترکان و قدرت ،جنگاوری وسروری آنها می­نویسد«شما ترکان لشکر خراسان و ماوراءالنّهرید،و در این دیار(عراق عجم و دیلمان) بیگانه اید و این ولایت به شمشیر و قهرگرفته ایم ...»(همان،ص196). از خلال آنچه خواجه می­نویسد«در دنبال هر ترکی دویست (نفر) از ایشان ( تاجیکها و فارسهای عراق عجم و دیلمیان)می­دوند»! (همان،ص194)آیا آنهایی که این­گونه پشت ترکان می­دویدند آقا بودند یا غلام؟!

1-2- وحشی و بی­فرهنگ شمردن ترکان با دیدگاهی نژادپرستانه:    

نکتۀ جالب این­که صفا دلیل جور و ستم ترکان را به تاجیکان «عقده ای» شدن آنان در اثر برده بودن و جور کشیدن از برده ­­فروشها می­داند«این ترکان ...با جورهایی که از نخّاسان کشیده و بلاهایی که دیده بودند،چون قدرتی حاصل می­کردند داد دل خود از خلق می­ستاندند»(صفا ،70،1381)و در همان صفحه محقق ارجمند و استاد دانشگاه و تاریخ نگار بی­طرف  با دید علمی(؟) کاملاَ «احساساتی» شده و کینه و عداوت خود را رو می­کند و کار علمی و آکادمیک به فحش و ناسزاگویی احساسی می­کشد: «...این ناکسان... این نبهرگان...خاندانها از دست آنان(ترکان) برافتاد ،رسوم و آداب و عادات ملّی در زیر موزه های آنان لگدکوب گشت(!) و راستی و مردمی و اصول سروری و بزرگواری با نامردمی های و دون­پروریهایشان راه نیستی گرفت و...»!!(همان)آیا صفا دربارۀ دشمنی ترکان با آداب و رسوم ملّی ایران (؟)راست می­گوید؟! بیاییم سری به بهترین ،کاملترین و  معتبرترین سند تاریخی از عهد غزنویان، تاریخ بیهقی بزنیم: «روز شنبه بیست­و­چهارم ذی­القعده«مهرگان» بود امیر(سلطان مسعود غزنوی)رضی­الله عنه بجشن مهرگان نشست،...»(بیهقی،724،1378)و به دنبال آن صحنه­های از جشن باشکوه مهرگان را توصیف می­کند(ر.ک.،همان)! و نیز بیهقی در صفحات 422 ،925 و...از برگزارشدن این جشنهای باشکوه در هرسال خبر می­دهد! پس نتیجه می­گیریم که یکی از مظاهر «مخالفت ترکان ایران با آداب و رسوم ایرانیان(؟)» برگزاری جشن مهرگان و دهها آداب و رسوم درباری و مردمی بوده است که از خلال سطر به سطر این تاریخ معتبر می­توان استنباط کرد! خوب است که امثال بیهقی و نظام­الملک کتابهایی در دربار غزنویان و سلجوقیان و دیگر ترکان ایران نوشتند و گرنه امثال صفا با تاریخ این ملّت چه­ها می­کردند!

وقتی که به گواهی تاریخ و اسناد و مدارک متقن و به اعتراف خود صفا در جای جای کتابش می­بینیم که بلند نظری و انعطاف و تساهل فرهنگی،و به قول امروزی­ها اعتقاد به پلورالیسم و همه صداییِ زبانی و فرهنگی ویژگیِ شاخص،درخشان و ممتاز ترکان حاکم بر ایران در تمام اعصار تاریخ  وبه ویژه در دورۀ مورد بحث در کتاب صفا بوده است، به سلامت نیّت این محقق دانشگاهی به شدت مظنون می­شویم .حمایت محمود غزنوی از زبان و ادبیّات فارسی با پرورش و نوازش بیش ازچهارصد و به قولی  پانصد شاعر در دربار خود که شاخص­ترین آنها عنصری، فرّخی،منوچهری ، عسجدی و عیّوقی بوده­اند (همان،صص،100و67/ نیز ن.ک. نظامی عروضی،1369،44)را با این سطور خود صفا مقایسه کنید تا بفهمید که نژادپرستی به قول ما ترکان آذربایجان «چشم و ابرو ندارد» و همین است: «چون این نبهرگان(ترکان) به امارت و قدرت رسیدند با فرهنگ ایرانی کردند آنچه کردند»!!(همان،70)

2-«استراتژی تحمیل ناروای مقوله های هم­زمانی و مدرن به مقوله های درزمانی و تاریخی» :

جالب این که تاریخ ادبیّات صفا یک رویۀ دیگر نیز دارد و آن ستایش بی دریغ ایرانیان میهن دوستِ نژادپرستِ(؟) غیر ترک  است. (برای مثال ر.ک.صفا،1381صص  25 ،42،67 ،68 ،70 ،  172و...)  .حال این به اصطلاح ایرانیان هر که باشند باشند تنها شرط مهم این است که ترک­زبان نباشند و اگر پارس نژاد باشند که چه بهتر!! او درمورد صفّاریان ویعقوب می­نویسد«صفاریان مردمی میهن دوست وشجاع بودند. یعقوب شخصاَ بر اثر تربیت محلّی و صنفی خود در احترام به مبانی ملّیت (؟)و بزرگداشت رسوم و آداب ملّی سختگیر بود و به زبان پارسی علاقه ای تام داشت»(همان ،25)در این جا نکتۀ جالبی است که تاریخ ادبیّات صفا و همۀ نوشته های شبه آکادمیک فارس پرستان پهلوی اوّل و دوّم را به قول آلن سوکال ،در نگاه امروزی به «یاوه­های مد روز» و «خرافات مدرن» تبدیل کرده که متأسفانه هنوز هم عدّه­ای جوان ناآگاه و کم سواد تحت القاعات و دمدمه­های عده­ای پیر باسواد اما مغرض، فریفتۀ این گونه «دگم»ها و شعارها و کوتاه­اندیشی­های شبه آکادمیک می­شوند. نکته این است: باید از مرحوم صفا و پیروان زندۀ او پرسید که کدام ملّیت؟! ملّیت که مفهومی مدرن است و در اروپا بعد از رنسانس و بعد از درورۀ بیداری و و قبل از انقلاب صنعتی تحت تأثیر نهضت پروتستانیسم به وجود آمد و بعد از آن در قرن نوزدهم قدرت گرفت؟!وکشورهای به نام آلمان ،انگلستان ،فرانسه و... از نظر فرهنگی و سیاسی و دینی خود را از سلطۀ زبان لاتین واتحادیه مقدس روم و امثالهم آزاد کردند و شروع به استعمار ملّتهای ضعیف تر کردند و سر آخر در قرن بیستم و در جنگهای جهانی اول و دوم به جان هم افتادند و...! در ایران نیز نگرشهای ملی، جدیدتر و مربوط به بعد از شکست مشروطه است که «ممالک محروسۀ ایران» در دورۀ رضاخان تبدیل به «مملکت ایران» شد،چگونه صفا این مفاهیم مدرن را به جامعۀ قرون وسطایی و ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به اصطلاح «قبیله­ای»آن روزگار تعمیم می­دهد؟! آیا این یک نوع شیّادی در عرصۀ علم نیست؟!آیا در آن روزگاران، بحث ترک و پارس از دید نژادپرستانۀ پان­آریایستی­اش که صفا شدیداَ تحت تأثیر آن است، اساساَ مطرح بوده است؟! اگر بحث نژاد و ملّت و وطن مطرح بوده است نه قومیّت و ساختار قدرت بر اساس فرهنگ قبیله ای، پس چرا طغرل سلجوقی و برادرش چغری(ترکمن ترک زبان)با مسعود غزنوی (ترک زبان) می­جنگند؟!اآیا با هم «اختلاف مذهبی» دارند یا «اختلاف نژادی» یا «اختلاف زبانی» ؟!گر به قول صفا ایرانیان پاک نژاد، بافرهنگ و  وطن پرست به وطنشان ایران می­اندیشیدند پس چرا «اسماعیل بن احمد سامانی» مؤسس سلسلۀ نورچشمی ایشان(سامانیان) با «عمرو لیث» برادر یعقوب صفّاری  دلبندشان جنگید و او را از حکومت و هستی ساقط کرد؟!چرا صفا جنگ اسماعیل با عمرو را خیانت به ایران باستانی و فرهنگ و تمدّن پرافتخار ایرانی- آریایی(کدام آریایی؟!) قلمداد نمی­کند؟!بر اساس این آیا ترکان پرافتخار غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی،غوری، ایلک خانی و... غیر از «ترکان ایرانی»هستند؟!مشکل اصلی صفا و امثال صفا این است که نمی­خواهند کلّیتی به نام «ترک ایرانی» را قبول کنند.

3- استراتژی« سوء استفاده «آگاهانه» از قسمتی از متن ادبی(عموماَ شعر) به قصد سفسطه و تعمیم ناروا»:

این ترفند، بچگانه­ترین و درعین حال عوام فریبانه ترین کاری است که از یک محقق دانشگاهی ،استاد دانشگاه و دارندۀ دکتری زبان و ادبیّات فارسی از معتبرترین (؟)دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران می توان انتظار داشت! این که ما صفت« آگاهانه» را برای این گونه سوءاستفاده ها آورده ایم برای این است که حداقل آدم زیرک و باهوشی مثل دکتر صفا به خوبی می­دانست که این گونه سوءاستفاده ها تقلّب و خیانت در امانت است. این را از کتاب دیگر صفا که پایان نامۀ دکتری او هم است؛ یعنی از  «حماسه سرایی در ایران»می توان به خوبی فهمید. او به این سوءبرداشت واقف بوده است:«...تحقیقات اخیر و مطالعۀ دقیق شاهنامه بر من ثابت کرده است که فردوسی در عین علاقه به ایران و دشمنی با عناصر غیرایرانی در شاهنامه خود مردی بی غرض است و هر دشنامی که به عرب و ترک و...در شاهنامۀ او می بینیم منقول از یک متن یا زبان حال گوینده ای است که بدان تفوّه کرده بود و لاغیر...آثار وطن پرستی او را تنها در آن موارد می توان شناخت که...به زنده کردن آثار عجم فخر و مباهات می کند و الا دشنامی که از زبان یزدگرد ویا سرداران او به تازیان و دین اسلام داده می شود...شایستۀیک پادشاه و سردار زردشتی ایرانی است که با دین اسلام و نژاد عرب در جنگ باشد و عین این کیفیّات را در مخاطباتی که میان ایرانیان و تورانیان وجود دارد می بینیم.»(صفا،1379، صص191و192)

حال سری به تاریخ ادبیات فارسی ایشان می زنیم: «شاید یکی از جلوه های ناخرسندی ایرانیان(=تاجیکان)از ترکان، پیدا شدن یک نوع عصبیّت نژادی باشد که  در آثار شعرای آن عهد به صورت دشنام آمیز به ترکان و خوی ترکی و ترکتازی آنان ظاهر شده است و در این جا فقط به نقل یکی از آنها که اتّفاقاَ(!) خطاب به ترکان نیز هست اکتفا می­شود...اسدی(توسی) می­گوید:

...از ایران جز آزاده هرگز نخاست      خرید از «شما»بنده هرکس که خواست!

ز ما پیشتان نیست بنده کسی                      و هست از شما بنده ما را بسی!

وفا ناید از ترک هرگز پدید      وز ایرانیان جز وفا کس ندید!!(صفا،171،1381)

و در جای دیگر مینویسد«...اگرچه بی وفایی ترک مثل بود...» (همان،71)!! این محقق بی­غرض(!)در پاورقی به طور رندانه­ای فقط یک مصراع از سنایی(!) را شاهد و مثال می آورد:«تو ترکی و هرگز نبود ترک وفادار»(همان)!!

پیداست که ما در این نوع بهره­گیری از متون ادبی با یک نوع شیادی و سوء استفاده از متون ادبی مواجه هستیم که از دیدگاه روش­شناسی(methodology) و رویکرد(approach) بسیار جالب توجّه است.این کار از دیدگاه منطقی نوعی «سفسطه»(تعمیم دیدگاه یک قهرمان در یک داستان حماسی خاص به کل ادبیات فارسی) و «مصادره به مطلوب»،و«به خطا رفتن روش­شناختی » است.این امر از دیدگاه ساختارگرایی (زبان ­شناسی ساختگرا)نیز  قابل توصیف و تبیین است: شاعر چنین ابیاتی را هرگز خارج از متن(text)، و بافت کلام(texture) و زمینۀسخن (context)، ابراز نمی­کند اما نویسندگان شوونیستی چون صفا و کسروی و اقبال آشتیانی و دو افشار(محمود و ایرج) و...با دیدگاههای نژادپرستانۀ خود چنین ابیاتی را –که نقلِ­قول (quotation)،هستند و از زبان شخصیّتهای متخاصم داستان (به طور مثال ایرانیان و تورانیان در متون خاصّی چون شاهنامۀ فردوسی و گرشاسپنامۀ اسدی توسی)بیان شده­اند- از بافت و زمینۀ خاص آن جدا و به عنوان شاهد و مثالی برای «ادعاهای شوونیستی و پان-آریایستی خودشان»(misquotation) مطرح می­کنند!! ناگفته پیداست که یک نوع حقّه­بازی عوام­فریبانه در کار است.البته عیب اصلی ما ایرانیان؛یعنی «خواندن تحلیلهای تاریخی و ادبی و... بدون مراجعه به اصل کتاب یا منبع» (پخته خواری!)و پذیرفتن این ابیات مثل«آیۀ منزل»(توجه کنید به اصلِ ایرانیِ  مقدّس انگاشتنِ شعر و شاعر)دست به دست هم می­دهد تا این­گونه ابیات از طرفی عدّه­ای مستعد یا مغرض به عنوان برتری نژاد پارس بر نژاد ترک با شوق و رغبت پذیرفته و نقل شوند! پیداست که با نگاه ایرانی به متون؛ یعنی اثر(مطلق) انگاشتن متون به جای متن (نسبی) انگاشتن آنها، «ترفندهای نژادپرستانه» این­گونه صاحب قلمان نیز پنهان می­ماند. وقتی ما یک یا چند بیت از شعر یا یک مصراع(!) را از بافت خاص  و متن اصلی و زمینۀ سخن بدون توجّه به «محور عمودی»شعر جدا و به عنوان «عقیدۀ شاعر» در مورد نژاد ترک و عرب و... می­آوریم علاوه بر مصادره به مطلوب،از جهت تحمیل دیدگاههای نژادپرستانه­مان به آن شاعر خاص به «خیانت در امانت» نیز متهم خواهیم شد که بدتر از دزدی ادبی است. ما در این روش عوض این­که از متن ذهنیّت بگیریم ،ذهنیّت خود را به متن تحمیل می­کنیم.

برای اثبات گفته هایمان چند بیت از شاهنامۀ فردوسی را می­آوریم که در آنها شائبه های نژادپرستانه غلیظ تر از گرشاسپنامه اسدی دیده می­شود:

دل پارسی باوفا کی بود                    چو آری کند رای او نی بود

(فردوسی،1380،پادشاهی بهرام گور، بیت2330،ص1007)

...که ایرانیان مردمی ریمنند                همی ناگهان بر طلایه زنند

(همان،پادشاهی گرشاسپ، بیت127،ص121)

و بر اساس بیتهای بالا، منِ منتقدِ تحلیل­گرِ هویّت­طلبِ ترکِ آذربایجانیِ ایرانی چنین اظهار فضل کنم که«به نظر فردوسی فارسها بی­وفا هستند و در بی­وفایی ضرب­المثل هستند و علاوه بر آن ریاکار و دورو و منافق نیز هستند و زبانشان با دلشان یکی نیست و نیز به نظر فردوسی ایرانیان مردمی پلید و اهریمنی و کینه­توز هستند و البته شواهد زیادی از آن در ادبیات فارسی قرون چهارم تا ششم هجری هست که متأسفانه مجال این نوشته تنگ است و...»!!آیا این نوشته ­ها به همان اندازۀ نوشته­­های نژادپرستانۀ صفا و امثال صفا یاوه و جفنگ نیست؟

(می­توانید به این ابیات و قبل و بعد آنها در متن شاهنامه رجوع کنید تا بفهمید موضوع از چه قرار است و چه کسی به چه کسی چنین می­گوید)!!

در مورد مصراع  یا نیم بیت(!)سنایی هم که استاد دانشگاه تهران برای اثبات سخنان گهربارش آورده است، باید بگوییم که هر دانشجوی ترم اوّل ادبیات فارسی می­داند که یکی از معانی مجازی ترک در ادبیات فارسی «زیبا و پری­رو»است و این امر آن قدر وسیع و گسترده است که تبدیل به «سنّت ادبی» شده­است. مصراع سنایی هم ناظر به «بی­وفایی معشوقان ترک­رو» است نه لزوماَ نژادِ ترک!! همان­گونه که همین شاعر در این بیت از قطعه ای زیبا هم گفته است:

...لب و دندان این ترکان چون ماه                          بدین خوبی چه باید آفریدن؟

(شفیعی کدکنی،240،1372)

پیداست که زیبا بودن موهبتی الهی برای ترکان است و آنها در این مورد کاملاَ بی­گناهند! اگرچه همین موهبت طبیعی و خدادادی موجب اعجاب و رشک امثال صفا شود: «...و از عجایب این است که ایرانیان خراسان و ماوراءالنهر در این ترکان و ترکزادگان حسنی و ملاحتی نشان کرده بودند و آنانرا بدین صفت می­ستودند.»(صفا،70،1381)!!

باید از پیروان صفا (خودش که نیست)پرسید که آیا این کارها چیزی جز عوام فریبی از نوع دانشگاهی­ و موجّه­اش است؟!

هدف : هدف صفا و پارس­پرستان شوونیست تاریخ­نگار و غیرتاریخ­نگار چون او که با بسط و رواج ایدئولوژی آریایی­گرای باستان پرست سلطنت مطلقۀ سراسر جور و خفقان دو پهلوی(رضاشاه و محمدرضا شاه)را تئوریزه می­کردند، همانا این بوده­است که ترکان  مسلمان وغیور ایران به هویّت اصیل و پرافتخار خود بدبین شوند و زمینه برای راحت­تر آسیملیه شدن و ازخود بیگانگی فرهنگی آنان فراهم شود و راحت­تر در میان ملّت پارس هضم و ذوب شوند و سلطه فرهنگی- سیاسی باستان پرستانی مثل پهلوی را راحت­تر بپذیرند.   

منابع

 1-  بیهقی ،ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، چ هشتم، تهران:انتشارات زریاب، 1378

 2-­ تاریخ ادبیّات ایران و جهان(1)، (کتاب درسی)، وزارت آموزش و پرورش، سازمان پژوهش و برنامه­ریزی آموزشی ،دفتر برنامه­ریزی و تألیف کتاب­های درسی، 1383

3- راشدی، حسن، ترکان و بررسی تاریخ، زبان و هویّت آن­ها در ایران، تهران، اندیشۀ نو،1386

4- شفیعی کدکنی، دکتر محمدرضا، تازیانه­های سلوک(نقد و تحلیل چند قصیده از سنایی)، تهران:مؤسسه انتشارات آگاه، 1372

 5- صفا، ذبیح­الله، تاریخ ادبیّات در ایران(جلد اوّل از خلاصۀ جلد اوّل و دوّم تاریخ ادبیّات در ایران)، چ بیستم، تهران انتشارات ققنوس،1381

6- ــــــــــــــــ ، تاریخ ادبیّات ایران،(جلد سوّم،خلاصۀ جلد چهارم از تاریخ ادبیّات در ایران)، چ پنجم، تهران، انتشارات فردوسی، 1380

 7- ـــــــــــــــــــ ، حماسه سرایی در ایران، چ ششم، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، 1379

8- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی،(متن کامل بر اساس چاپ مسکو)، چ هفتم، نشر قطره،1380

9-کاشغری، شیخ محمود بن حسین، دیوان لغات­الترک، برگردان به فارسی از دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز، نشر اختر،1384 *

 10- نظام­الملک طوسی، ابوالحسن حسن بن علی، سیاستنامه، چ ششم، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی( با همکاری مؤسسه انتشارات امیرکبیر)،1373 

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter