تفسیر ذهنیت تُرکها از رویکرد رسانههای فارسی زبان- ابراهیم رشیدی (ساوالان)
ششم مهرماه سال ۱۳۹۴ دکتر محمد حسین مبین پدر معنوی جذامیهای ایران و یکی از نویسندگان عرصه فرهنگ و ادب آذربایجان چشم از جهان فرو بست. تقریبا یک ماه پیشتر از آن، سعید متین پور بعد از تحمل هفت سال زندان و شکنجه به آغوش خانواده بازگشت. در ماه رمضان دولت چین کشتار بیرحمانه ای را بر علیه تُرکهای آن کشور مرتکب شد. یک ماه پیش از آن نیز اولین دورهی بازیهای اروپایی در باکو برگزار شد و صد البته در روزهای آخر اردیبهشت تبریز که در یک بازی معماگونه از دستیابی به جام قهرمانی لیگ برتر فوتبال ایران ناکام مانده بود، در عکس العملی نمادین با کارت قرمز به استقبال حسن روحانی رئیس جمهوری ایران رفت. هیچ یک از این وقایع انعکاس در خور توجهی در رسانه های فارسی زبان نداشت. توقع تُرکها به پوشش خبری این وقایع در رسانه های فارسی زبان نه تنها بر آورده نشد بلکه اکثر فارسی نویسان طرح چنینی انتظارات و توقعاتی را بحق ندانسته، به صراحت بیان داشتند که صداهای ناخوشایندی از آذربایجان به گوش میرسد. این نویسندگان در جریان اعتراضهای ضد نژادپرستی اخیر با طرح پرسشهایی در خصوص چرایی اعتراض تُرکها به مسائل غیر مهم(به زعم آنها) و عدم اعتراض به مسائل مهمتر(مانند شرایط اقتصادی و سیاسی) درصدد مشروعیت بخشی به عدم همراهی خود با این اعتراضها برآمدند.
اینک طرف مقابل نیز توقع خود را از آذربایجان به زبان آورده و از برآورده نشدن آنها شکوه مینمود. آذربایجان مدعی شد که صداهای شونیستی از همه ی رسانههای فارسی زبان به گوش می رسد.
پژوهشگران علوم اجتماعی چنین شرایطی را «اختلال در فضای مفهومی» مینامند که در آن انتظارات طرفین با عملکرد یکدیگر همخوانی ندارند. ازنظر رسانه های فارسی زبان داخل کشور آذربایجان خوب، اگر نگوییم آذربایجان مرده است لااقل آذربایجان خفته است و نباید با انعکاس اخبار و وقایع آن باعث بیداری تُرکها شد. این آذربایجان اگر سالی دوبار یکی در روز بیست و نهم بهمن و دیگری هنگام سفر سران یکی از قوای سه گانه به تبریز بیدار شده و حمایت خود را از انقلاب بیان نماید، سزاوار تقدیر است. انتظار جامعه تُرکها بیشتر متوجه رسانه هایی است که خود منتقد این رسانه های مرده هستند و علاقمندند تا تصویر خود را در آن رسانه ها ببینند. بدین منظور این نوشته، تلاشی در جهت تفسیر دلایل و نتایج اختلال در فضای مفهومی تُرکها و رسانه های فارسی زبان بر اساس دیدگاه «ویکتور ترنر» و با بررسی بیبیسی فارسی به عنوان یکی از رسانه های فارسی زبان منتقد میباشد.
میتوان ادعا کرد که در حوزه ی گسست و تداوم اجتماعی، انسان شناس بریتانیایی، ویکتور ترنر یکی از صاحبنظرانی است که بیش از همه به آثار او ارجاع داده میشود. برای همین انتخاب نویسنده ی کتاب مشهور «جنگل نمادها» و کتابهایی مانند «گسست و تداوم در یک جامعه آفریقایی» برای چنین نوشته ای بیراه نخواهد بود. همچنین ازبیبیسی فارسی نیز به عنوان یکی از اصلیترین سازندگان فضای مفهومی موجود در میان کنشگران ایرانی یاد میشود که علاوه بر نشر مطالب نوشتاری با تهیه برنامههای دیداری و شنیداری جایگاه بخصوصی در میان رسانههای فارسی زبان داشته و دارد. به تأسی از ویکتور ترنر و کتاب جنگل نمادها میتوانیم در این نوشته بیبیسی فارسی را نماد و نمایندهی رسانههای فارسی زبان و غیر دولتی در نظر بگیریم.
تفسیر تُرکها از رسانه های فارسی زبان
از نظر جامعه شناسان رفتار آن چیزی است که انجام میدهیم بدون اینکه «معنایی» به آن نسبت دهیم. مانند عطسه که نتیجه نوعی فرآیند فیزیکی در بدن ماست ولی فرد برای کنشهای خود معنایی ذهنی متصور است، این کنش در صورتی اجتماعی خواهد بود که به صرف معنای ذهنی که فرد یا افراد کنشگر به آن نسبت میدهند، رفتار دیگران را نیز به حساب آورده و بر اساس آن جهت گیری نمایند. ماکس وبر نیز وظیفه جامعه شناسی را مطالعهی «تفسیر کنشگر از موقعیتی» میداند که برای او «معنادار» میباشد. تا از این رهگذر به تبیین علی روند و جلوه های آن دست پیدا کنند. به بیان واضحتر اگر تُرکها موقعیت فعلی خودشان در ایران را دارای معنا و مفهوم خاصی بدانند و بر اساس تفسیرشان از موقعیت دست به کنش بزنند وظیفه پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران باید بر مطالعه تفسیر تُرکها از خود و جهان پیرامونی متمرکز گردد.
علاوه بر ماکس وبر، ماروین هریس تاکید مینماید که پژوهشگر باید به تفاوت ابعاد امیک و اتیک نظامهای اجتماعی-فرهنگی توجه ویژه ای داشته باشد. این استاد انسان شناسی دانشگاههای کلمبیا و فلوریدا بعد امیک را به معنی دیدگاه درونی یا پنداشت فرد درباره ذهنیتها یا رفتارهای خود و بعد اتیک را دیدگاه برونی یا پنداشت ناظر از ذهنیت یا رفتار عامل مورد مطالعه تعریف میکند. اگر پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران به عنوان یک ناظر به فهم پنداشت تُرکها درباره مسائل پیرامونی نایل آید، گام بزرگی در جهت گفت و گو پیرامون انتظارات و عملکرد طرفین برداشته خواهد شد.
طی سالهای گذشته برخی از نخبگان آذربایجان تفسیری از ایران معاصر ارائه داده اند که روز به روز بر طرفداران آن تفسیر افزوده میشود .به باور این نخبگان در تاریخ معاصر ایران دستگاه های دولتی بیشترین تاثیر را در تشکیل و یا تغییر خودآگاهیها داشتهاند. برای مثال خودآگاهی غالب بر روشنفکران ایران در دوره ی پهلوی غرب گرایی، سکولاریسم و آزادی بود در حالیکه در سالهای استقرار جمهوری اسلامی ارکان هویت سیاسی مردم به غرب ستیزی، بازگشت به اسلام و عدالت تغییر یافت و هر دو دولت خود را در قبال فارسی سازی غیر فارسهای ایران متعهد میدانستند. بر این اساس تعریف ایران با محوریت زبان فارسی تهدیدی بر علیه هویت زبانی و خودآگاهی ملی تُرکها محسوب میشود و با توجه به اخراج زبان تُرکی از مدارس و ادارات ایران حصول به چنین نگرشی زیاد مشکل نخواهد بود، این نگرش با توجه به گسستهایی که طی سالهای اخیر بوجود آمده است در حال تبدیل شدن به نگرش غالب در میان تُرکهاست بطوریکه هویتها و خودآگاهیهای دیگر را نیز تحت الشعاع قرار میدهد.
از منظر تحلیلگران امور اجتماعی هویت معمولا به وسیله معیارهای عینی مثل ملیت، جنسیت، طبقه و غیره تعریف می شود. اما خودآگاهی تفاوت ظریفی با هویت دارد و بیشتر مقوله ای ذهنی یا تصور شدهای است که ممکن است بر همان تکیه گاه های عینی استوار باشد و یا با واقعیت عینی فاصله داشته باشد. خودآگاهی به مجموعه ارزشها، نمادها و جهان بینیهایی اشاره دارد که مردم آگاهانه برای معنا بخشیدن به زندگی خود بدانها متوسل می شوند و یا آنها را تولید می کنند. خود آگاهی یعنی معنایی که فرد به نمادهای پیرامونی داده و جهان بینی خود را بر اساس آنها میسازد.
دولتهای ایرانِ معاصر سعی در تحریف و دستکاری هویت و خودآگاهی مردمی داشته و در بی ارزش جلوه دادن هویت ها و خودآگاهیهایی مانند خودآگاهی فرهنگی- زبانی و هویت جنسی اصرار میورزند تا پذیرندگان این هویتهای دولت ساز را با خودآگاهی زبانی و خودآگاهی جنسی بیگانه نمایند. اینکه مسئولان دولت جمهوری اسلامی بارها و بارها فرهنگ سازی (همان هویت سازی) را وظیفه اصلی نهادهای دولتی و رسانههای رسمی عنوان کرده اند، مفهومی جز تلاش برای ساخت هویت مد نظر آنها نمیتواند داشته باشد آنها ابایی نیز از طرح مباحثی مانند اینکه در صدد ساخت «آدم» جدیدی هستند نداشته و ندارند. «آدم» مد نظر آنها انسانی است که همه ی خودآگاهیها و هویتهای متنوع خود را به منظور تقویت هویت ایرانی- اسلامی خویش رها ساخته و یا بی ارزش پندارد. در چنین محیطی همه وقایع آذربایجان به مانند سنگ اندازیهای تعمدی مسئولان لیگ برتر فوتبال در برابر تیم تراکتور، سکوت رسانهها هنگام درگذشت دکتر محمد حسین مبین برای تُرکها معنادار خواهد بود و تفسیر آن از منظر کنشگران آذربایجان چیزی جز تداوم سیاست یکسان سازی و فارسی سازی دولتی و رسانه ها و روشنفکران غیر دولتی نخواهد داشت. دیدگاه اکثر کنشگران تُرک به بیبیسی فارسی نیز چیزی جز این نخواهد بود و این پنداره حاصلی جز گسست و شکاف نخواهد داشت.
همچنانکه «ماروین هریس» تاکید مینماید اگر رسانهها و روشنفکران میدانستند که با جایگزینی زاویه دید کنشگران آذربایجان با زاویه دید خود، به درک تفسیر ایران معاصر از دیدگاه تُرکها نایل میشدند شاید برای تجدید نظر در رویکرد فعلی خود درنگ نمیکردند.
دیدگاه «ویکتور ترنر» و بیبیسی فارسی
ویکتور ترنر، فرآیند های ناهماهنگ و تنش آمیزی را که نظم اجتماعی را بر هم ریخته و پس از چرخه ای خاص آن را احیا میکند؛ درام اجتماعی نامیده و به چهار مرحله گسست (شکاف)، بحران، جبران و پیوند دوباره تقسیم میکند.
گسست(شکاف): ظهور شکاف در نظم اجتماعی ناشی از تخطی از قواعد و هنجارها و زیر پا گذاشتن روابط مورد انتظار میباشد. تُرکها برخی روابط زیر پا گذاشته شده طی سالهای گذشته را چنین بیان میکنند، در حالی که هیاهوی صدا و سیما درخصوص دربی تهران جذابیتی برای هواداران تراکتور آذربایجان ندارد، همچنان مجریهای برنامههای ورزشی اصرار بر پرسش دوگانه «آبی یا قرمز» از مهمانان برنامه ی خود دارند و این مفهومی جز نادیده انگاشتن هواداران این تیم ندارد و همگان در چارچوب سرخابی پایتخت سنجیده میشوند. در حالیکه همه فعالان رسمی و قانونی عرصه سیاست کشور دوست دارند با همسان سازی همه جریانهای فکری، دوگانه اصولگرایی و اصلاح طلبی را بر جامعه حاکم سازند ولی جناح بندی سیاسی در آذربایجان تغییر کرده است تغییری که بر اساس آن هویت زبانی نیروهای سیاسی بر گرایش فکری آنها مقدم میباشد و باید این تغییر رویکرد به رسمیت شناخته شود. برای مثال مردم معترض به آلودگی آب و هوای زنجان توسط کارخانه های سرب و روی بدون توجه به گرایش سیاسی استاندار یک صدا فریاد میزنند «مسئول غیر بومی نمی خوایم نمی خوایم». در جریان تعیین استاندارها توسط وزارت کشور در استان های آذربایجان تقریبا اکثر نخبگان محلی در کنار شایسته سالاری فاکتور بومی بودن را نیز از مشخصه های یک استاندار مورد قبول عنوان نمودند. در حالیکه در دوره های قبلی بیشتر به گرایش سیاسی شخص معارفه شده (آنهم از نوع متعهد یا متخصص بودن) توجه داشتند. اینک خودآگاهی زبانی بر خودآگاهی های سیاسی و جناحی پیشی گرفته است. حتی زمانی که فرهنگستان زبان فارسی در برابر احتمال تدریس زبان تُرکی در مدارس که از ناحیه اعتدال گرایان مطرح شده بود موضع سفت و سختی گرفت برخی چهره های اصول گرای آذربایجان در برابر حداد عادل واکنش نشان دادند تا تمایل به رشد خودآگاهی فرهنگی- زبانی را خاطر نشان سازند.
موارد فوق تنها نمونه هایی از گسست بوجود آمده ما بین آذربایجان و هویت دولت ساز می باشد همچنانکه نادیده انگاشتن و انکار هویت متمایز تُرکها باعث ایجاد این شکاف گردیده است انکار همین شکاف نیز به بحران(مرحله دوم ) بدل خواهد شد. سایت تحلیلی خبری «اویان نیوز» مستندی در مورد زلزله قره داغ تهیه کرده و عنوان تهدید آمیز «ائشیدیلمه ین چاتلاق» به معنی «شکافی که صدایش شنیده نشد» را برآن نهاده بود اما باید اذعان کرد که در همان روزها بیبیسی فارسی صدای آن شکاف را شنید و اولین رسانه ای بود که وجود این شکاف را به عینه دیده و خواهان ترمیم گسست های آتی اجتماعی شد. چند روز بعد از زلزله مهیب قره داغ یکی از مهمانان این رسانه در گفتکو با بیبیسی فارسی بیان نمود که «فرصت خوبی برای جمهوری اسلامی فراهم شده است تا شکاف بین خود و آذربایجان را ترمیم بخشد.» اما حتی تکمچی های آذربایجان باستان هم قادر نبودند با یک گل بهار را به سرزمین خود بیاورند و مشاهدات جسته و گریخته ای مانند مثال فوق نتوانست مانع عمیقتر شدن شکاف گردد و این شکاف خیلی زود خود را به مرحله بحران رساند.
بحران: از نظر ترنر بی توجهی به شکاف باعث عمیقتر شدن آن و ظهور بحران میگردد و کنشهای متقابل اجتماعی را از نظم خارج میکند. وعده دروغ اصلیترین محرک بحران خواهد بود. بیستم خرداد سال نود وسه همان افرادی که یک سال پیش نزدیکان خود را به انتخاب روحانی تشویق میکردند در تبریز و اورمیه دست به تجمعات خیابانی زدند تا وعده های انتخاباتی روحانی مبنی بر نجات دریاچه اورمیه و تدریس زبان تُرکی در مدارس را به وی گوشزد نماید. هر چند بیبیسی فارسی ظهور شکاف را دریافته و ترمیم آن را به حکومت توصیه کرده بود اما خود در طول این سالها همان توصیه خود را به ورطه ی فراموشی سپرد تا ظهور بحران آن هم در توهینی فتیله ای ممکن گردد. مجموعه اخبار و تحلیلهایی که در طول سه سال گذشته و در ارتباط با مسائل آذربایجان ازبیبیسی فارسی پخش شده است از شمار انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. این یعنی تداوم انکار تُرکها وعمیقتر شدن شکاف و ظهور بحران.
یکی از خبرنگاران بیبیسی فارسی بعد ازاعتراضات صورت گرفته در آذربایجان، با نوشتهای که بیشتر نوشدارویی بعد از مرگ سهراب بود؛ ظهور بحران را تایید کرده پیشنهادهایی ارائه میدهد که بیشتر، راهکارهایی برای مهار بحران توسط دولت میباشد نه تشویق دولت برای برآورده ساختن مطالبات مردمی. محتوای نوشته ی ایشان صرفا از نظر تایید ظهور بحران مد نظر ماست و بیشتر با مرحله سوم نظریه ترنر یعنی مرحله جبران همخوانی دارد و از نظر عمل جبرانی بیراهه ای بیش نیست.
جبران: در این مرحله مکانیسمهایی توسط بازیگران اجتماعی و رهبران جامعه به کار میافتد تا از گسترش گسست و بحران جلوگیری کند این مکانیسم ها طیفی گسترده دارند که از دخالتهای اخلاقی و میانجیگری های مسالمت آمیز تا به کار گیری دستگاههای انتظامی و قضایی(انتخاب دولتها) امتداد دارند. یادداشت خبرنگار فوقالذکر خاطرنشان میسازد: «شیوهای که تاکنون از حکومت دیده شده این است که اولاً پیش از به پا شدن اعتراضها، اقدام پیشگیرانه مؤثری انجام نمیدهد و پس از به پا شدن اعتراضها نیز برخورد امنیتی را سرلوحه کار قرار میدهد. حداکثر کارآیی این شیوه، خاموش کردن اعتراضهای خیابانی است، اما در مقابل، هم بر نارضاییها میافزاید و بحران را افزایش میدهد. یکی از کارآمدترین شیوهها برای مهار حرکتهایی مشابه آنچه این روزها درچند شهر تُرکنشین ایران جریان دارد، توسل به نخبگان میباشد. شخصیتهای فرهنگی یا سیاسی، میتوانند در شرایط بحران، معترضان را به آرامش فرا بخوانند و در عین همدلی با آنان جلوی گسترش بحران را بگیرند. بخش مهمی از همین نقش را رسانهها، بهویژه رسانههای محلی نیز میتوانند بازی کنند».
بهترین اقدام جبرانی که از طرف بیبیسی فارسی صورت گرفت تصمیم مدیر این رسانه برعدم استفاده از بر چسب مجعول آذری برای تُرکهای آذربایجان بود، امری که عدم پذیرش آن از طرف برخی چهره های سیاسی و دولتی باعث عمیقتر شدن هر روزه گسست خواهد شد و احساس انکار وجودی را به تُرکان میدهد. این اقدامها ممکن است بر اساس ماهیت و نحوه اجرا به یکی از دو نتیجه زیر منتهی شود.
پیوند دوباره: در پایان میتوان از پیوند دوباره یاد کرد که مفهومی است دائر بر کاهش تعارض و تنش در جامعه، از طریق تشکیل سامان جدید یا ثبات نظم کهن.
حال که غفلت سالیان از هویت و زبان تُرکی در ایران از یک طرف و ظهور خود آگاهی مبنی بر هویت زبانی از طرف دیگر مناسبات آذربایجان و رسانه های فارسی زبان را بعد از گذار از مرحله گسست اجتماعی با بحران مواجه ساخته است اگر اقدامات جبرانی دولت و سایر کنشگران اجتماعی نتواند تُرکها را متقاعد سازد که تهدید یکسان سازی و فارسی سازی منتفی شده است برقراری نظم جدید در مواجه با استقرار نظام اجتماعی فعلی محتملتر به نظر میرسد اما این با درک صحیح از خواسته های تُرکها امری قطعی نخواهد بود.