English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

دوعامل اصلی – قحطی و مهاجرت در فروپاشی دولت ترکان در ایران- رحیم جواد بَیلی

نویسنده : رحیم جواد بَیلی[1] (Rahim Cavadbeyli)

کارشناس مسائل سیاسی ایران و قفقاز

  مترجم: کاظم محمدزاده 

 وکیل دادگستری پایه یک و فعال سیاسی

در مقاله تحقیقی زیر ۵۳ منبع معتبر مورد استفاده قرار گرفته و بیشتر از ۵۰ پانویس ذکر گردیده. علاقمندان می توانند از لینک پایین که متن اصلی مقاله را در بر دارد استفاده فرمایند.1

چکیده:

در این تحقیق ابتدا تاریخ عمومی ایران و ساختارهای ملی آن را به منظور اثبات اینکه تا سالهای 1925 میلادی ایران یک سرزمین متعلق به ترکها بوده است را به صورتی گذرا مورد مطالعه قرارخواهیم داد .

در این راستا اساساً مهاجرت های رخ داده در اراضی ایران در سده های اخیر را مبنا قرار خواهیم داد. که جای دارد که اولین قحطی رخ داده طی سنوات 1870 و 1871 میلادی را نقطه شروع این عصر بدانیم.

متعاقباً دلایل سیاسی موج مهاجرت های بین تاریخ های 1850-1925 به خارج از کشور را بررسی خواهیم نمود. در ادامه مدارکی را که راجع به قحطی و گرسنگی سالهای بین 1917 تا 1919 که ثابت می کنند در حقیقت فجیع ترین نسل کشی در ایران رخ داده است و تا همین دهه اخیر مخفی نگاه داشته شده بوده اند عرضه خواهیم کرد.

بعد از قحطی با کودتای 1925 که به منظور ساقط نمودن حکومت ترک های قاجار از ناحیه انگستان ترتیب داده شده بود ، به تاسیس دولتهای ترک ستیزی و پان فارسیزم که به مثابه یک مترسک خیمه شب بازی ادامه کار را عهده دار شدند اشاره خواهد شد.

مسایلی که بواسطه پناهندگان افغانی به ایران ملل غیر فارس زبانها را تحدید می کند و همینطور فجایع مرتبط با کولی های هندو تباری که در صدهای اخیر به ایران سرازیر شدند نیز مورد بررسی قرار می گیرد.

پیرامون زبان معاصری که تحت عنوان فارسی از آن یاد می شود ، و اینکه آیا زبان و ملتی بنام فارس وجود داشته یا نه جستارهایی خواهیم داشت.

از سال 1979 تا به امروز مهاجرت سیاسی را بررسی و نقش و نتایج حاصل از موج مهاجرتی را که طی 400 سال گذشته رخ داده و نهایتاً به ساقط نمودن حاکمیت ترکها منتهی شده است را با دقت بیان خواهیم کرد.

کلمات کلیدی:

مهاجرت اجباری، جنبش مهاجرت، قتل عام، ترکهای ایران؛ ترکهای آذربایجان، امپراتوری ترک ایران ، گرسنگی و قحطی، پناهندگان افغان، کولی های فارس زبان.

مقدمه :

« با وجود اینکه ایران در پشت همین کوهها قرار دارد ، ولی زیاد هم احساس نزدیکی نمی کنیم ، حال مملکتی است بیگانه ، مثل یک تمدن خارجی می توان راجع به آن صحبت کرد ، اما قابل فراموش شدن نیست که این هویت و تمدن و فرهنگی که از آن تحت عنوان ایران یاد می شود در حقیقت چیزی جز یک تمدن ترک و دولت متعلق به ترک ها نیست که نزدیک به هزار سال در آن کشور حاکمیت داشته اند . همه آن تمدن و فرهنگ ترکی که به آن می بالیم و در تمام زمانها در این اراضی در تکاپو و جریان بوده است ، ما از طرف تبریز به اینجا (آنادولو) آمده ایم …!»

بر خلاف تصویری که امروزه از ایران داریم ، تا سالهای 1925 میلادی قطعاً کشوری بود که اکثریت نفوس و حاکمیت ودولتها در آن با ترکها بوده است . به عبارتی ساده تر، باید بگوییم، ایران همواره کشور و دولتی ترک بوده است که فارسها و کسانی که ترک زبان نبوده اند هرگز امکان پیوستن به ارتش را نداشته اند . دکتر فلسفی بعنوان یک پانفارسیست و ترک ستیز قهار که در ارتباط با عصر حاکیت صفویه تحقیقات جامعی دارد با عنوان تاریخ صفوی در ده مجلد در این رابطه با سوز دلی وصف ناشدنی سخن می گوید . او بدین صورت بیان می کند که : « در عصر زمامداری این ترک ها یک فارس حق سوار بر اسب را نداشته است و در نهایت تنها می توانسته اند دم اسبی را که آنها سوار می شده اند لمس کند »

هر چند درست است که این سخنان او از روی غرض ورزی و به قصد ایجاد تنفر و دشمنی با ترکها بوده است.اما هیچ جای انکار نیست که تا سال 1925 ایران سرزمینی متعلق به ترکها بوده است . در نتیجه مداخلات نیروهای ضد ترکهای مسلمان فجایع بزرگی رخ داد و ترکها همزمان با از دست دادن حاکیمت خویش در سرزمینهای متعلق به خودشان به نوعی به اسارت گرفته شدند.

«مهاجرت سیاسی» موضوعی است که در اینجا به آن می پردازیم ، یک تراژدی که ترکها با آن روبرو بودند . البته تنها یکی از هزاران فاجعه بزرگی که برای آنها رخ داده است …

در «ممالک محروسه قاجار» (ایران) با توجه به بررسی هایی که راجع به ماهیت قومی حاکمیت ترک وجود دارد حد اقل دو سوم نفوس مملکت را ترک ها تشکیل می دادند . این امر از تخمین هایی که دولت مردان و سیاستمداران و عالمان و محققین کشور در آن زمان داشته اند استنباط می گردد در عین حال که زیر ساختهای طبیعی و فیزیکی و جغرافیایی و اینکه قومهای مختلف کجا و چگونه و به چه میزانی استقرار داشته اند نیز تا حدودی قابل تخمین است.

پروفسور دکتر محمد تقی کیریشچی (زهتابی) در اثر معروفش بنام «تاریخ دیرین ترکهای ایران» به صورت مفصلی به این مطلب پرداخته و در مقدمه آن بر اساس تحقیقات انجام شده نشان می دهد که تعداد نفوس ترکها بالغ بر 55% بوده است .

محمدرضا شعار که در دشمنی با ترک معروف است بسال 1947 درصفحه 39 اثرش بنام «بحثی در باره زبان آذری» در رابطه با موضوع مورد بحث ما چنین می نویسد: «بیشتر از نصف جمعیت 22 میلیونی کنونی ایران را ترک زبانان تشکیل می دهند»

این ارقام راجع به بعد از قحطی سالهای 1917 تا 1919 است که موجب مرگ و میر ترکها و یا موجب ترک مملکت آنها گردیده است. یعنی می توان گفت که پیش از سال 1917 ترکهای ایران حد اقل دو سوم جمعیت کشور را تشکیل می داده اند.

در رابطه با جمعیت ایران در قرن نوزدهم و بیستم گزارشات متنوع ارائه شده توسط نمایندگان کشورهای خارجی و دیپلماتها نیز قابل توجه است . پرسی سایکس دیپلمات و وابسته نظامی بریتانیا (1867-1945) جان آل کالدول نماینده سیاسی ایالات متحده ، سابوستینسکی دیپلمات روسی ، گیلبار ، شوستر ، راسل و تنی چند نیز در رابطه با میزان جمعیت شهر های مهم تخمینات مشابهی دارند .

این ارقام بدین گونه است : جمعیت تهران 350 هزار (با اکثریت قطعی ترکها ) تبریز 300 هزار (ترک) ارومیه 100 هزار (ترک) اردبیل 50 هزار (ترک) خوی 40 هزار (ترک) اهر 40 هزار (ترک) مرند 40 هزار(ترک) مراغه 40 هزار(ترک) قزوین 40 هزار نفر (ترک) زنجان 40 هزار (ترک) اصفهان 40 هزار(فارس زبان و ترک) شیراز 40هزار (فارس زبان و ترک) کرمان 30 هزار نفر ( فارس زبان و ترک) خراسان 70 هزار (فارس زبان و ترک) گیلان40 هزار (گیلک و ترک) میانه 15 تا 20 هزار (ترک) و س. بوده است.

در آن زمان اکثریت غالب شهرهای کشور را ترک ها تشکیل می دادند. حجم بالایی از جمعیت ایران درمناطق شمال، شمال شرق، غرب، جنوب غرب را که در بر گیرنده بزرگترین مرکز اقتصادی و سیاسی وقت کشور بود قرار داشت با این توضیح که نصف جمعیت در ایالت آذربایجان قرار داشتند . در این سه منطقه (شمال شرق، شمال غرب، جنوب غرب) ترک ها اکثریت مطلق جمعیت را تشکیل میداند.

در شمال و شمال شرق یعنی خراسان، فارسی زبانها و اقلیت های دیگری همراه با ترک ها زندگی می کردند. لرها , عربها و فارس زبانها ، کردها و ترکها در غرب و جنوب غرب سکونت داشتند . در آن عصرقریب به اکثریت مطلق جمعیت در پیشرفته ترین مراکز ایران یعنی «دارالسلطنه آذربایجان» و «دار الخلافه تهران» را ترکها تشکیل می دادند.

برای فهم بهتر موضوع توجه به یکی از مستندات کمک شایانی خواهد نمود. ویلیام سووارد وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا به سال 1866 در جلسه کنگره پیرامون روابط بین المللی در خصوص لزوم برقراری روابط سیاسی متقابل با ایران به شدت دفاع می کند. وی این موضوع را با موقعیت ژتواستراتژیکی منطقه و داشتن شهرهای بزرگ مرتبط می دانست. ویلیام سووارد در گزارش تقدیمی خود به کنگره چنین می گوید: «تبریز بزرگترین مرکز اقتصادی محسوب و پرجمعیت ترین شهر ایران می باشد ، شاهزاده نشین است و یکصد و بیست هزار جمعیت دارد. در تاثیرگذاری بر ایران و آنادولی و قفقاز اًزبیشترین نقش برخوردارمی باشد. تهران دومین شهر ایران با نود هزار جمعیت دارالحکومه و پایتخت ایران است.»

اکنون راجع به عصری که هم حاکمیت مختص ترکها و هم ایران از آن ترکها بوده ، در خصوص اینکه بیشترین تعداد مهاجرین هم شامل ترکها می شدند سخن خواهیم گفت .

مهاجرت چیست؟

«مهاجرت» به معنای رفتن ساکنین یک کشور به یک کشور بیگانه به منظور اقامت دائمی یا موقتی می باشد. مقررات سازمان ملل متحد در تعریف اصطلاح «مهاجرت» می گوید: «از منظر عام تغییر منطقه جغرافیایی و از منظر خاص تغییر منطقه سکونت از یک منطقه به منطقه دیگر به منظور سکونت می باشد» این جابجایی ها اساساً به معنای جابجایی های بلند مدت محسوب می گردند.

امواج مهم مهاجرتی برون مرزی در ایران طی دو قرن اخیر صورت گرفته است. امواج مهاجرت های دو قرن اخیر از کشور یکی از عوامل مهم در کاهش نفوس ترکها و نهایتاً تغییر ترکیب نژادی و تغییر حاکمیت در کشور محسوب می گردد.

سه موج مهاجرت عمده زیر نقش اساسی در تغییر بافت نژادی و تغییر حاکمیت درکشور ایفاء کردند:

•        دوره قحطی و گرسنگی از 1870 تا 1871

•        دوره قحطی و گرسنگی از 1917 تا 1919

•        انحلال و تبعید دولت ترک قاجار در سال1925

پا به پای این سه عامل مهم ، سه نوبت موج مهاجرت برون مرزی نیز در کشور رخ داده است .

از آنجا که موضوع بررسی ما اساساً کوچ یا مهاجرت می باشد ، در شش دوره و مرحله به بررسی امواج سلسه وار مهاجرتی خواهیم پرداخت . این موارد به ترتیب از حیث تقدم تاریخی از قرار ذیل است.

•        سالهای قحطی و گرسنگی 1870

•        امواج مهاجرت سیاسی صورت گرفته طی سنوات 1850 تا 1925 به واسطه اقداماتی به ظاهر تجددگرایانه ولی در واقع مرتبط با فعالیتهای ترک ستیزانه

•        دوره قحطی عمدی بین سالهای 1917 تا 1919 که باعث نابودی نه میلیون نفر از جمعیت، بر اثر گرسنگی که باعث ایجاد موج مهاجرتی شد.

•        موج مهاجرتی سال 1925 که ناشی از شکست و فروپاشی حزن انگیز دولت ترک قاجار بود.

•        مهاجرت های که اساساً ناشی از مخاصمات سیاسی و دشمنی حاکمیت پان فارسیزم مدار پهلوی طی سالهای 1925 تا 1979 بود.

•        مهاجرتهای ناشی از فعالیت های سیاسی بعد از انقلاب اسلامی سال 1979

موج اول مهاجرتی

دوره قحطی و گرسنگی بین سالهای 1870 و 1871 باعث از بین رفتن یک سوم جمعیت کشور شد . ابراهیم قیزل باش زنجانی در خاطرات خودش این گرسنگی را بدین گونه بیان می کند: «تاراج مردگان و خوردن خون ، بالاترین لذت ها را داشت ! پوست و چرمهای کهنه ، کفشها و نخها در آب خیسانیده و سپس جوشانیده می شد تا نرم شده و با خوردن آن بر گرسنگی غلبه گردد.

گوشت اسب ، قاطر و خر به کنار ، خوردن گوشت سگ و گربه نیز شروع شده بود. در بعضی جاها انسانها از گرسنگی به خوردن گوشت یکدیگر روی آورده بودند. اوائل کار اهالی اجسادشان را با هزینه خود شسته و کفن و دفن می کردند. ولی زمستان سال بعد کسی توان کندن خاک و کفن و دفن مردگان را نداشت. مردگان در همان جایی که مرده بودند در معابر بر جای می ماند و می پوسید و غذای حیوانات وحشی می شد. در معابر اجساد متعفن بی حد و حسابی پیدا می شد که سگها از آنها تغذیه می کردند. در جاده های روستایی جنازه های بی شماری از زنان و کودکان و سالخوردگان و جوانانی که از گرسنگی تلف شده بودند پشت سر هم تل انبار شده بود.»

شیخ ابراهیم قیزیل باش این سالهای گرسنگی را با این شعر توصیف نموده است:

گرانی که آدمخواری باب گشت

هزار و دویست است و هشتاد

شیخ می نویسد که یک سوم جمعیت کشور یا از گرسنگی تلف شدند و یا کشور را به مقصد قفقاز ، یا از طریق خراسان به آسیای میانه و یا آنادولو ترک نموده و کوچ کردند.

ژنرال سر هنری رالیسون نماینده انگستان در ایران در فاصله سنوات 1859 تا 1860 جمعیت ممالک محروسه قاجار ها در سال 1850 بالغ بر ده میلیون نفر قید نموده است .

لرد جرج ناتهانیل کورزون (1859-1925) که از سیاستمداران بنام انگلستان در امور ایران محسوب می گردید هم می نویسد که در سال 1873 بواسطه گرسنگی و فقر جمعیت کشور به زیر شش ملیون نفر رسیده بود.

در همان زمان گیلبر جامعه شناس و تاریخدان بنام هم می نویسد که یک الی پنج میلیون نفر در قحطی سال 1871 تلف یا کشور را به مقصد آنادولو و قفقاز یا شرق ترک نمودند. این را هم بعنوان نمونه قید می کند که در دوره گرسنگی سنوات 1870 تا 1871 از شصت هزار خانواده قشقایی که در جنوب ایران سکونت داشتند به دوازده هزار عائله تقلیل پیدا کرده بود.

درآن عصر فجیع ترین رخداد از بین رفتن یک سوم از جمعیت، نه یا ده میلیون نفری کشور یعنی قریب به سه میلیون انسان می باشد ، به هر شکلی که صورت گرفته باشد مهم نیست. نزدیک به دو ملیون انسان از گرسنگی مرده و بالغ بر یک میلیون از جامعه ترک ، نیز مجبور به کوچ به آسیای میانه از طریق خراسان ، مناطق آنادولو و ارزروم و قفقاز شده بودند. همزمان با بروز این وقایع فجیع ، یعنی در سال 1870 منطقه شرق سیستان به کنترل حکومت افغانستان که تابع حاکمیت تحت امر بریتانیا در هندوستان بود در آمد.

باید خاطرنشان ساخت که ، این بحران گرسنگی در آن ایام منجر به شکست ارتش آذربایجان خصوصاً نیروهای قارا سوواریلر آن که متشکل از نبردجویان غیور قاراداغی در افغانستان با بریتانیا در نبرد بودند گردید و آنها مجبور شدند منطقه را ترک و آنرا به حاکمیت انگلیس واگذار کنند.

لازم به توضیح است که در همان زمان ، همانطور که شیخ ابراهیم قیزیل باش زنجانی در خاطرات خود می نویسد در ورای این قحطی تجار وابسته به حاکمیت انگستان نیز مستقیماً نقش داشته اند. به روایت قیزیل باش تجاری که در حوزه هندوستان فعالیت می کردند با گران خریدن محصولات غذایی و صادر نمودن آن به هندوستان در تشدید آثار این گرسنگی نقش داشتند.

موج دوم مهاجرت

آنچه که تحت عنوان نوگرایی و تجدد بروز می کرد، نیرویهای در ارتباط با فعالیت های سیاسی، اساساً بین سالهای 1850 تا 1925 رخ دادند. میرزا فتح علی شاه ، بعنوان سلطان قاجار ازاوایل سالهای 1800 به منظور پایان دادن به اختلافات بین ترکهای مسلمان به یک سری اقدامات مثبت و عام الشمولی دست زده بود .

یکی از این اقدامات برداشتن قدمهای موفق در تداراک نزدیک نمودن و از میان بردن اختلافات مذهبی با دولت برادر و ترک عثمانی بود که در حال جنگ با روسهای مسیحی آیین بودند. از آنجا که فتح علی شاه از مثبت نبودن دیدگاه روحانیون شیعه به این تصمیم آگاه بود ، ترجیح داد که از طریق مذهب «شیخیه» این سیاست خود را اعمال و تعقیب کند. سعی کرد این سیاست خود را از طریق شیخ احمد احصایی به صورت قدرتمندانه ای در مقابل روحانیت شیعه به میدان آورده و بیازماید و در این راه موفق هم شد .

بعد از وفات شیخ احمد احصایی سید کاظم رشتی و پس از مرگ او نیز داماد خودش محمد کریم خان قاجار، بواسطه طریقت شیخیه اداره امور دینی کشور را سامان داد. در این فاصله نزدیکی و بهبود روابط بین قاجار و عثمانی ملموس است. حاکمیت تحت امر بریتانیا در هندوستان که ناخرسند از این سیاست بود ، در جنوب ایران ایجاد یک سری اختلافات مذهبی را در سرلوحه سیاستهای خود قرار داده بود. به منظور ایجاد زمینه اختلاف سیاسی در روابط حکومت مرکزی و تشدید اختلافات با توسل به دین و مذهب دوباره در راس کار قرار گرفته بود.

اعلام و شروع ادعای «مذهب باب» از ناحیه علی محمد باب در مناطق بیابانی جنوب که غالب ساکنین آن فارس زبان بودند ، به سال 1844 از نتایج اقداماتی بود که در عرصه مذهب صورت می گرفت. هنوز بابیگری تازه شروع شده بود که به منظور ایجاد اختلاف در جامعه ، موفق شدند در بوشهر ، شیراز ، یزد و حتی بعنوان نمونه بعداً در دو شهر بزرگ ترک نشین قزوین و زنجان، اعتراضات وسیعی را سامان بدهند.

بعد از وفات فتح علیشاه (1838-1772) نوه او ، میرزا محمد شاه پسر عباس میرزای بزرگ (1848-1807) بر تخت جلوس کرد. دوره چهارده ساله حکومت میرزا محمد شاه مشخصاً دوره ای بود که عصیانهای بزرگی سر برآوردند. پس از مرگ میرزا محمد شاه پسرش ناصر الدین شاه (1831-1896) در معیت کابینه ای که در تبریز تشکیل داده بود به تهران رفت و در سال 1848 بر تخت نشست و از موضعی قدرتمندانه ادامه و استمرار سیاستهای پدربزرگش فتح علی شاه را شروع کرد.

ناصرالدین شاه و «امیرکبیر» بعنوان صدراعظم خوب می دانستند که به منظور سرپا نگاه داشتن دولت ضرورت دارد که در مقابل این اختلافات دینی– مذهبی که با هدف رو در روی هم قرار دادن جامعه از ناحیه حاکمیت تحت امر بریتانیا در هندوستان ترتیب داده شده بود و به طرز خائنانه ای بازی را به جاهای ترسناکی می رسانید ، قاطعانه باید ایستاد.

در همان بدو شکل گیری اعتراضات طرفداران باب، نه از ناحیه طرفدارانی که از میان طبقات فرودست داشتند ، بلکه بر عکس از ناحیه هواداران ثروتمند جنوب کشور تقویت می شدند. طرفداران باب مستقیماٌ از ناحیه زرتشتی های فارس تبار جنوبی ، یهودیان مخفی ترک تبار و علی الخصوص زرتشتی های ساکن در هندوستان که دشمنی با ترک و عرب داشتند و آتش پرستان حمایت و تقویت و تکثیر می شدند. رشد بابیگری و بهایی گری در کشور، همزمان که جامعه را به تقابل و تضاد سوق می داد جدایی و ضدیت جامعه و دولت را هدف قرار داده بود و در پس این سیاست ، مستقیماً نماینده مخفی سرویس امنیتی حاکمیت تحت امر بریتانیا در هندوستان مانکجی هاتریا قرار داشت. مانکجی از سال 1854 تا 1890 بعنوان مسئول مستقیم این پروژه فعالیت می کرد. هواداران باب از سالهای 1840 اعمال تروریستی را شروع کردند.

«فریدون آدمیت» جزو افراد شناخته شده ای است که در زمان خودش دسته های وابسته به میرزا حسین علی بها الله را «میر غضب» و «گله قاتلها» خطاب می کرد. پیروان باب ابتدا تعداد بی شماری از مسئولین دولتی را در جنوب پشت سر هم ترور کردند و برای کشتن صدر اعظم امیر کبیر نیز اقدام کردند.در پانزدهم آگوست 1852 نیز سوء قصد نافرجامی را علیه سلطان ناصرالدین شاه به انجام رسانیدند. پس از این دو سوء قصد نافرجام ناصر الدین شاه و صدر اعظم امیر کبیر به تلافی سختی دست زدند. امیر کبیر بعنوان یک دولت مرد بزرگ ترک در مدتی اندکی علی محمد باب و دیگر همدستانش را دستگیر و تمامی آنان را با مجازات اعدام بسزای اعمالشان رساند.

پس از این اتفاقات در سال 1868 و با مداخله حاکمیت تحت امر بریتانیا در هندوستان میرزا حسین علی نوری بهاء (وجه تسمیه بهائی گری) و اطرافیانش را به بندر عکا (منطقعه ای در اسراییل فعلی) که جزو سرزمینهای عثمانی محسوب می گردید منتقل می کنند. بهایی ها پس از استقرار در فلسطین که جزو حاکمیت عثمانی بود همکاری های خود را با سرویسهای مخفی روزبروز افزایش داده و بر مبنای دشمنی با ترک ها برای انجام هر خیانتی آماده می شوند.

بهایی ها در ایران تحت عناوین متعددی خصوصاٌ تحت پوشش تجددخواهی را ترتیب دادند و از دیگر سوی در زمان جنگ جهانی اول با تشکیل یک شبکه جاسوسی بر علیه دولت عثمانی و به نفع بریتانیا به یک عملیات کامل جاسوسی دست یازیدند. علیرغم اطلاع وزارت جنگ عثمانی و طرح نقشه انهدام مرکز عکا و مجازات بهایی ها ، بواسطه شکست و فروپاشی عثمانی درجنگ این موضوع توسط جمهوری خواهان جوان به بوته فراموشی سپرده شد.

پس از اعدام علی محمد باب جانی ، امیر کبیر مقام ارشد حکومت ترک از ناحیه بهایی ها ترور می شود. همزمان و مقارن با این اقدامات تروریستی طرفداران باب و پیروان بهاییت یا همان بابیگری و بهاییگری به دو شاخه تقسیم شده بودند. اینان با مدیریت مستقیم سرویس امنیتی انگلستان و با طرح هویت جعلی به اصطلاح تمدن پارس بعنوان یک طرح روبنایی برای ساقط نمودن حاکمیت اسلام محور تُرکها فعالیت های مخرب خود را دنبال می کردند.

با القاء این تصور که ترکها با قبول اسلام و همراه با اعراب تمدن بزرگ پارس را ویران و محو نموده باشند. با این روش، یعنی خود را تجددگرا می نامیدند و کاری جز گسترش ترور، وحشت نمی کردند. این گروه قتال و وحشی در حرف روشنفکر و آنطور که اغلب سیاستمداران آنرا روشنگرا و تجددخواه نام ننهاده اند ولی در واقع به سردمداران مراکز آنتی ترک و آنتی اسلام تبدیل شدند.

مرکز واقعی این اقدامات آتش پرستان و زرتشتی های هند بودند. صدها آتش پرست هندی ضداسلام و ترک از طرف آقای مانکچی به مناطق مختلف ترک نشین گسیل و اسکان داده شده و در آنجا اقدامات ضد اسلام و ضد ترک خود را در حرف بنام روشنفکری و بنام نواندیش و تجددگرا به انجام می رسانیدند.

بررسی هویت نژادی آنانی که در مناطق ترک نشین بنام تجدد و در لفافه جعلی تجددگرایی ، تمدن باستانی را در نقطه مقابل ارزشهای اسلامی و ترکها مطرح می نمودند، امری ضروری و مهمی است .

غالب این به اصطلاح منور الفکرها که در ایران و قفقاز جنوبی ظاهر شده اند اصالتاً ترک و مسلمان نبوده اند ، بلکه اعضاء گروههای جاسوس بی نام و نشانی بودن که در آن زمان از هند توسط مانکچی سازماندهی و به همراه خانواده هایشان به منطقه گسیل شده بودند. مطلقاً لازم است راجع به تبار زین العابدین مراغه ای نماینده معروف ناسیونالیستهای فارس ایران ، نماینده سرشناس ارمنی تبار ناسیونالیست های آزادیخواه فارس ایران ملکم خان و بعد از وی طالبوف (طالبزاده) و میرزا آخوندزاده و اطرافیان آنها و دیگر تجددخواهان سرشناس عهد مشروطیت ، تحقیق و بررسی گردد.

جدی ترین جمعیت ماسونی ایران با نام «لژ بیداری ایران» علیرغم جمیع اختلافات مابین بهائیان و ازلی ها تحت تعلیمات شاپور ریپورتر که از طرف آقای مانکجی هاتریا به این سمت تعییین شده بود، در سال 1907 تاسیس شد.

فریدون آدمیت راجع به نفرتی که در آن زمان بهایی ها از مسلمانان داشتند چنین می گوید: « اینان یعنی پیروان باب و پیروان بهاء به طرز خیلی وحشیانه ای دستهای اسرایی را که گرفته بودند می بریدند و زنده زنده در آتش انداخته و می سوزاندند…» آدمیت، درصفحه 227 اثرش بنام «صبحی ، پیام پدر» با مقایسه این ضدیت بهایی ها با ترک ها و مسلمانان با خلق و خوی کردهای زیدی (ایزدی – یزیدی) چنین می گوید: « اینان همانند کردهای زیدی بی فرهنگ ، بدوی ، وحشی ، خونخوار و بی رحم هستند. اگر از کسی بترسند گردن خم کرده وبرده می شوند ولی معاض الله اگر از کسی نترسند ، برای آنها خدایی می کنند… »

بهایی ها از سال 1916 در سطح وسیعی مجدداً موجی از ترور را در کشور به راه انداخته بودند.

این موج ترورها چهار سال تمام یعنی تا بیست و یکم فوریه 1921 کودتایی انگلیسی رضا خان ادامه داشت . تلاشهای روانی – اجتماعی مورد نظر صورت گرفته در طی چهار سال در نهایت به اهداف مورد انتظارش رسید. در واقع دولت ترک قاجار ساقط و دولت تحت سلطه و مطلقاً وابسته به بریتانیای فارس پهلوی در سال 1925 تاسیس شد.

پیروان بهاییت درجریان فروپاشی دولت ترک قاجار و ایجاد دولت فارس پهلوی عملاً مرتکب جنایت های بزرگی شدند. ام آی 6 بریتانیا از مذهب بهایی بعنوان یک دستگاه مرگ در سطح وسیعی علیه حکومت ترک قاجار استفاده نمود. متاسفانه خطوط سیاسی تلاشهای تجددخواهانه در ایران را که متاسفانه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در راستای اهداف انگستان تبیین می شدند ، زرتشتی های هند و پیروان بهاییت و پیروان بابیگری مرتبط با آنها ، به میدان آورده بودند. بدین سبب بود که شعار های تجددگرایانه بیشترین خسارت و ضرر و زیان را ، اساساً به کشور و مشروطیت خواهان واقعی وارد آورد.

به چه دلیل ! زیرا که مقصد واقعی آن دموکراسی ، حقوق ، سکولاریزم و برقراری جمهوریت نبود. هر آنچه بود برای نابودی ساختار ترکی اسلامی و تامین خواسته های انگستان صورت گرفته بود. در این میان آنچه که مورد انتظار زرتشتیان و آتش پرستانی که از هند گسیل شده بودند یعنی مقابله با اقتدار مسلمان ترک و ایجاد زمینه برای تحق خواسته های فجیع و وحشیانه مبتنی بر حس کینه و نفرت آنان به انجام می رسید.

جمیع سیاستمداران مدرن و تجددخواه مستقل ، اعتراف و اذعان نمود اند که نتیجه خواسته های تجددگرایی را چه در سال 1906 یعنی در هنگام اعلان مشروطیت و چه بعد از مشروطیت و بستن دوره سوم مجلس ملی از طرف سلطان محمد علی شاه همان مطالبی بوده که در بالا عنوان نمودیم. در سال 1915 همزمان با جنگ اول جهانی ، در ایران ، در مقابل نیروهای اشغالگر روس و انگلیس ، علیرغم بیانیه آزادی طرح شده از ناحیه سران «حکومت موقت ملی» ، و تفاهم نامه همکاریهای مشترک بین آلمانی ها و ترک های عثمانی ، کار مهمی صورت نگرفت .

حکومت موقت ملی که ابتدائاً در قم تشکیل شده بود ، پس از اشغال قم به کرمانشاه و سپس به سرزمینهای عثمانی ، در بغداد ، کاظمین و نهایتاً استانبول نقل مکان نمود. حکومت موقت ملی به مدت 6 ماه در استانبول فعالیت داشت . اقدامات این حکومت در بغداد چیزی فراتر از صدور چند فقره بیانیه نبود. مهمترین کارشان در استانبول شرکت در کنفرانس بین المللی برست لیتووسک به تاریخ سوم مارت 1918 بود. در نهایت طی بیانیه ای اختتام حکومت موقت ملی را اعلام و به کار آن پایان دادند.

محمد علی فروغی ام الفساد، مطیع اوامر سرویس مخفی انگلستان ، عضو سرشناس خانواده بهایی و وزیر امور خارجه و از بانیان اصلی پروژه ترک ستیزی ، در سال 1919 به همراه همفکرانش با مشارکت در کنفرانس پاریس و با صرف کمکهای مادی دولتی در امر بازگشت مهاجرین حکومت ملی تلاش و اقدام می کرد. به بیان دیگر بانیان «حکومت موقت ملی» در نهایت قانع و به این نتیجه رسیده بودند که هیچ گریزی از فروپاشی حاکمیت قاجار نیست و برپایی یک حاکمیت جدید امری محتوم است ، بنابر این تلاشهایشان را متوقف و سیاست تسلیم را در پیش گرفته بودند.

تبریزلی میرزا قاسم خان ، نظام السلطنه ، مدرس ، تربیت ، تقی زاده ، ستار خان ، باقر خان ، آیت الله بهبهانی ، آیت الله طباطبایی ، آیت الله شیخ ابراهیم قزلباش زنجانی و اشخاص بسیاری مثل آنان ، از جمله افراد سرشناسی بودند که بعنوان مشروطه طلب و تجدد خواه شناخته می شدند و جملگی می گفتند: « ما را به بیراهه بردند ، ما به خاطر این مبارزه نمی کردیم ، ما به این نتیجه قایل نبودیم ، به ما خیانت کردند ! کاری کردند که اسباب ویرانی خانه متعلق به خود را فراهم آوریم (اشاره ملموسی به حاکمیت ترک قاجار) ، می خواستیم بنیانی نو در اندازیم ، ولی این وضعیت، این ناتوانی و این قضیه ها را نه می فهمیدیم و نه به آن فکر کرده بودیم…»

البته ! از سالهای 1800 تا 1920 سیاستهای تاثیر گذار خارج از کشور نیز اساساً بعنوان نیروهای خارجی از همان بدو شکل گیری خواسته های تجددگرایی در این موضوع ذی مدخل بوده اند. این قدرتها کار خود را با مهاجرینی که خود را به حاکمیت تحت سلطه انگستان در هند شروع کردند و سپس کار خود را با مهاجرینی که خود را به قفقاز و سرزمینهای عثمانی رسانیده بودند ادامه دادند.

بهایی ها و دیگر سرسپردگان انگلیس که به اروپا و سرزمینهای عثمانی و قفقاز و آسیای میانه مهاجرت نموده بودند در سطح وسیعی خصوصاً بعد از کودتای 21 فوریه 1921 توسط رضا خان به ایران آورده شدند و بهایی ها را پنهانی به مقامهای دولتی رسانیدند و در ابتدا امر تشکیل و ادراه دولت جدید را کسانی به عهده گرفتند که غالباً جزو بهاییان مخفی محسوب می شدند.

مجوسیان هندی و یهودیان ترک تبار و زرتشتی های شیراز و یزد و کرمان تحت لوای بهاییت، در جریان فروپاشی حاکمیت ترک قاجار ، و تضعیف و لگد مال کردن و ناتوان نمودن اسلام و روحیه سازنده و تاثیر گذار ترکان ،نقش ممکنه را بازی کردند.

موج سوم مهاجرت

این موج مهاجرت متاثر از نابودی عمدی نه میلیون نفر از جمعیت کشوربین سالهای 1917 تا 1919 بواسطه آن چیزی است که تحت عنوان ادعایی ایام گرسنگی از آن نام برده می شود. این قتل عام ناشی از گرسنگی و فقر ،که به فروپاشی دولت ترک قاجار ،وبروز فاجعه ای که منتهی به نابودی جمعیتی عظیمی از ترکها گردید با پنهانگری که در خصوص علل این واقعه معمول شده است ، یک فاجعه بین المللی قلمداد می شود.

این قحطی و گرسنگی در امر نابودی قسمت بزرگی از ترکها و فروپاشی حاکمیت ترک قاجار ، قطعاً عاملی اصلی بوده است. این فاجعه که موجب زمین گیری و مهاجرت در کشوری بیست میلیونی شد که نه میلیون نفر آن از گرسنگی تلف شدند ، برای ما ترکها که قرنهای متمادی در آنجا حضور و اکثریت داشته ایم و حاکمیت ها از آن ما بوده، باعث از دست دادن اداره کشور و تحت حاکمیت قرار گرفتن گردید. این فاجعه بزرگترین نقش را داشت که ملتی حاکم به ملتی تحت سلطه تبدیل شوند و تسلیم کشتاری وحشیانه گردد.

با مدارکی قطعی گفته می شود که به تحقق رسانیدن این فاجعه مستقیماً از طرف بریتانیا بوده است! زرتشتیان هندی تبار بهایی شده اعزامی به ایران، با همراهی پیران باب و بهاییان ، در ضدیت با اسلام و ترکها ، تاریخ جعلی پارس را به میان کشیدند و انگلستان که در پی ایجاد نفاق و دشمنی تازه ای بود آخرین ضرباتش را در بین سنوات 1917 تا 1919 در اثنای گرسنگی به حاکمیت رسمی کشور یعنی قاجارهای ترک و مخالفان تجددگرا و مشروطه خواه وارد آورد.

من فکر می کنم قطعاً اکثریت مردمانی که در این فاجعه جان دادند ترک بودند. که برای بررسی این موضوع به صورت جداگانه کار بیشتری باید کرد.برای جلوگیری از فراموشی آن ،بر اساس منابع ارائه شده وسیله مدیریت ثبت و بایگانی ملی ایالات متحده امریکا در سال 2003 که فقط بر اساس خاطرات نسل کهن از گرسنگی و کشتار بوده ، موضوع طی کتابی بنام «بزرگترین… نسل کشی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 » با سعی یک شهروند امریکایی بنام محمدقلی مجد در عرصه جهانی مطرح گردید.

به گفته نویسنده چاپ و انتشار این کتاب در ایالات متحده امریکا فارغ از مشکلات نیز نبوده است. با به میان آمدن این کتاب و حقایق که توسط ام آی 6 مدت زمانی مدیدی بود مخفی نگاه داشته شده بود ، راه پر پیچ و خمی که به تدوین تاریخی جعلی برای مفهموم تاریخ ایران انجامیده ، با چالشی جدی رو برو گردیده . جای تاسف است که این اثر آنطور که باید می بود ، نه در ایران و نه در جهان بازتاب نداشته است . و حتی بر عکس تلاشهایی برای خاموشی آن صورت گرفته است. جالب است که طی 10 سال گذشته هم انتقادهایی اندک و آنهم معمولی نسبت به آن ابراز شده است ! یعنی به منظور در سایه قرار دادن و بایکوت کتاب سعی شده که کمتر به آن پرداخته شود.بقول یک منتقد که به آن توجه نشان داده ، مبنای نقد این بوده که : «چرا فقط به اسناد آمریکایی استناد کرده، چرا به منابع بریتانیا رجوع نشده است»!

دکتر محمدقلی مجد در پاسخ این نقد بی پایه می گوید: « من به صورت کتبی از مرکز اینتلجنت سرویس بریتانیا درخواست نمودم ، متاسفانه بواسطه پاسخ منفی امکان بهره گیری از آن آرشیو برایم میسور نگردید. باید خاطرنشان سازم که اینتلجنت سرویس به صراحت اعلام نمود که اسناد مورد نظر برای بررسی را تا پنجاه سال دیگر یعنی تا سال 2052 در آرشیو محرمانه نگاه خواهد داشت .آیا فکر نمی کنید که در پرونده های مربوط به سنوات مذکور واقعاً چه چیزهای هست که نباید مطرح شود ؟»

به فهم ما ، برای نابود کردن یک حاکمیت اسلامی متعلق به یک ملت ترک و مسلمان و به اسیری گرفتن آنان ، طراحی یک حکومت جعلی فارس ، با تدارک فاجعه ای کم و بیش بزرگ وایجاد شبکه ای که به این کارها اقدام کند همگام بوده است . پنهان نمودن مدارکی در ارتباط با فاجعه ای که صد سال پیش رخ داده برای پنجاه سال دیگر هم تنها در این راستا می تواند توجیه داشته باشد.

این اثر بر پایه گزارشات روزانه مرتبط با ایران و خاطرات جان کالدون امریکایی ، سر پریسی مولسوورت سیکس و دیگر نمایندگان دولتی و مسیونرهای دینی و ژنرالهایی انگلیسی مثل لیونل چارلز دونترویل ، تدوین شده است.به محتویات پاره ای از این گزارشات خواهیم پرداخت.

در جنگ جهانی دوم علیرغم اعلام بی طرفی ایران روسها و انگلیسی ها به کشور وارد شدند. نیروهای ارامنه با حمایت مستقیم قوای متفقین در منطقه غرب آذربایجان کشتاری فجیع و وحشتناک بر علیه مسلمانان براه انداختند. در کشور ابتدا بین روسها و مردم محلی و سپس بین عثمانی ها و روسها جنگ در گرفت. کمبود مواد غذایی در کشور در پاییز 1917 به قحطی تبدیل شد. در بهار 1917 عثمانی ها و به دنبال آن روسها مملکت را ترک نموده بودند.

قحطی شروع شد ، هنگام شروع قحطی تنها ارتش بریتانیا در کشور حضور داشت. علیرغم کمبود مواد غذایی در کشور ، این ارتش در سراسر کشور شروع کرد به خرید محصولات غذایی با قیمت بالا و خارج کردن آن از کشور . به جای واردنمودن مواد غذایی به کشور سعی در خریداری و خارج نمودن مواد غذایی گردید. از طرف دیگر بواسطه موقعیت ممتازی که داشت اجازه ورود مواد غدایی از هند یا سرزمینهای عثمانی و حتی ایلاات متحده امریکا را نمی داد. در واقع در مملکت یک فاجعه بزرگ بنام گرسنگی همه جا را فراگرفت.

بر اساس نوشته های شوستر و منابع روسی در سال 1910 جمعیت تهران 350 هزار نفر و در سال 1917 که 400 هزار نفر بود بسال 1920 میزان جمعیت شهر به 200 هزار نفر تقلیل یافته بود.

سیکس می نویسد درماه اکیم (اول پاییز) سال 1917 جمعیت 50 هزار نفری شیراز یک پنجم، یعنی 10 هزار نفر شده بود.

به سال 1918 ویات ساوسهارد می نویسد : «در کنار خیابانها بچه های لختی را می بینیم که با پای برهنه در حرکتند … پوستهایشان چروکیده ، رنگشان پریده ، بچه هایی که از پوست و استخوان تشکیل شده اند … می روند … حتی اگر ندانند به کجا می روند، افتان و خیزان می روند… خیلی ها کنار جاده از پای در آمده اند … کلاغها چشمان براق شیشه مانند بچه ها را که مثل سنگ فالگیری بازمانده اند ، منقار زنان سوراخ می کنند … در همدان مردم به خوردن گوشت انسان روی آورده اند …»

داناهو روزنامه نگار بریتانیایی بتاریخ پنجم آوریل 1918 وقتی که از سمت غرب (ایالت آذربایجان) به ایران می رفت درخصوص آنچه را که دیده است می نویسد: « در آنسوی مرز در باره این گرسنگی و فقر و بحران اقتصادی ایران خیلی چیزها شنیده بودم … اما الان با چشمان خودم می بینم و عمق سنگین و وحشتناک و مرگ آور بودن آنرا نظاره می کنم و حالا می فهمم گرسنگی چیست… »

در جای دیگری می نویسد: « در کنار جاده انسانهای بی شمار افتاده و مانده اند … بی شمار کهنسال و زن و مرد … مرده اند … پوسیده اند … در لای انگشتان خشک شده شان علفهایی گیر کرده است … گویا با این علفها می خواسته اند در مقابل گرسنگی بایستند …»

در جای دیگری هم : « انسانهایی لخت و پاپتی … در کنار جاده ها راه می روند … چشمانشان به گودی افتاده ، موجوداتی که از پوست و استخوان تشکیل شده اند … به حدی که به انسان شباهتی ندارند … در کنار جاده ها چهار دست و پا و کشان کشان راه می روند …»

وضعیت در تهران رو به بهبودی می رود:

«سلطان بزرگ احمد شاه تمام انبارهای غله خود را به ارزانترین قیمت به بازرس بلژیکی تازه تعیین شده وزارت غله داری داده بود . این حرکت انسان دوستانه سلطان در حل بحران مفید واقع شد و همزمان کمکهای خیرین امریکایی نیز در راه است .»

کالدول می نویسد : « اگر در خیلی از نواحی کشور گرسنگی و فقر سپری هم شده باشد در حال حاضر در آذربایجان گرسنگی با شدت تمام ادامه دارد. گرسنگی در آذربایجان تا اواخر سال 1919 ادامه داشت .»

آذربایجان آن زمان شامل اراضی چهار برابر آذربایجان کنونی بود. با بررسی داده ها به سال 1917 می توان گفت که تعداد جمعیت کشور بیست میلیون بوده است. این رقم پس از دوسال قحطی و گرسنگی ، یعنی به سال 1920 به یازده میلیون کاهش نشان می دهد. نه ملیون نفر یا تلف شده و یا کشور را ترک نموده بودند. در این دوران گرسنگی و حتی بعد از آن ساکنان مناطق ترک نشین به صورت دسته جمعی به قفقاز ، آنادولو و از طریق خراسان به آسیای مرکزی کوچ کرده اند.

این موضوع در ادبیات قفقاز و آنادولو نیز قابل مشاهده است. در فیلم آذربایجانی «او اولماسین بو اولسون – مشهدی عباد» نقشهایی مثل حمال و غیره بیانگر همان نسلی است که بخاطر این گرسنگی از آنجا گریختند . خاطر نشان باید کرد که در آن ایام اکثریت مطلق نفوس تهران را ترک ها تشکیل می دادند. تهران قطعاٌ یک شهر ترک نشین بود. خلاصه تر بگوییم که ، این قحطی ساکنین بزرگترین شهرهای ترک نشین را از میان برداشت.

از زمان رضا پهلوی فارس زبانهای مناطق بیابانی به شهرهای ترک نشین ایران و حومه آن ، خراسان ، مشهد، اراک ، همدان ، قم ، قزوین، اصفهان و دیگر شهرها انتقال یافتند و سعی نمودند زیر ساختهای نژادی – بافت اتنیکی را بر علیه ترکها تغییر دهند و در سطح وسیعی موفق هم بوده اند. مثلاً امروزه ترکهای تهران و اطراف آن مهاجر خطاب می شوند، و تلاش می شود که فارس زبانها نقش جمعیت محلی را بازی کنند. این گرسنگی و قحطی اقدامی حساب شده به منظور از بین بردن کامل (محض) ترکها در ایران و فروپاشی کامل حاکمیت آنها بوده است .

موج چهارم مهاجرت

این موج مهاجرت نیز از تبعید دولت ترک قاجار که در سال 1925 قتل عامی بزرگی را پشت سر گذاشته بود داشت به وقوع می پیوست. این موج مهاجرت به صورت همزمان در روند سیاسی با قتل عام و تبعید و دور نمودن شخصیت های موثر ، سیاستمداران بزرگ و کاردان و فرماندهان باشهامت و با از بین بردن بازوی اصلی نظام ترک، یعنی قوای قاراسوواریلر به پایان رسید.

این موج مهاجرت سیاسی بزرگترین موج مهاجرت سیاسی ما ترکها بوده است . متاسفانه در تاریخ ملی ما آنچه که دارای اهمیت است اینکه , سعی بسیاری در جهت فراموشی این موج مهاجرت سیاسی با این شایستگی ها و این ماجرای فجیع ، صورت گرفته و خیلی هم موفق بوده است . قابل ذکر است که ، با این همه، دولت ترک قاجار هیچ وقت از مبارزه با بریتانیا و روسیه عقب نکشید.

ناصر الدین شاه در اول می 1986 طی اقدامی تروریستی کشته شد ، محمد علی شاه هم پس از پانزده سال زندگی مبارزاتی و سیاسی در خارج از کشور نهایتاً بسال 1925در شهر سان ریمو ایتالیا سرش بریده و کشته شد. سلطان احمد شاه بسال 1929 و سلطان میرزا محمد حسن هم در سال 1942 در پاریس کشته شدند. یعنی چهار تن از پنج پادشاه آخر دولت ترک قاجار با ترور از میان برداشته شده اند . مظفر الدین شاه ترک محور هم به صورت مشکوکی متعاقب ابتلا به یک بیماری وفات نمود. در سال 1925 دولت ترک قاجار ، مقارن با پادشاهی سلطان احمد شاه (متولد 1897 تبریز – متوفی 1929 پاریس) جمعیت کثیری از دیگر هم قطاران وی نیز مجبور به ترک کشور گردیدند.

احمد شاه و هم قطارانش نسبت به این کودتا و جنایتهای تروریستی هدایت شده از ناحیه انگلیسی بی تفاوت نبوده و به فرانسه که رقیب آن بود مهاجرت نمودند و در آنجا احمد شاه «دولت ممالک محروسه قاجار در تبعید» را استمرار بخشید و در مقابل این مداخله وحشیانه سکوت پیشه نکرد و مبارزه سیاسی خود را در تبعید نیز تا آخر پی گرفت . متاسفانه احمد شاه سی و دوسال بیشتر نداشت که در تاریخ 1929 در فرانسه به طرز مشکوکی کشته شد. بعد از احمد شاه در پاریس میرزا ولیعهد محمد حسن (متولد 1899 تبریز – متوفی 1942 پاریس) بعنوان دولت ممالک محروسه قاجار در تبعید بسال 1929 بر تخت نشست. میرزا محمد حسن شاه در شهریور سال 1320 (آگوست 1941) بدنبال مداخله نظامی روسیه و انگلستان در ایران قصد خود را به منظور مراجعت به کشور و برپایی مجدد دولت قاجار را به نشریات بین الملل بیان نموده بود.مدتی پس از انتشار این بیانیه جسد بی جان سلطان میرزا محمد حسن در منزل خود در فرانسه پیدا شد. آخرین رییس سلاله قاجار بسال 2012 در اورپا وفات نمود.

موج پنجم مهاجرت

در عصر حکومت فاشیستی پهلوی که بر اساس دشمنی با ترکها بنا شده بود ، بین سالهای 1925 تا 1979 موج دیگری از مهاجرت ها که ناشی از مبارزات سیاسی بود شکل گرفت .

قرارداد مورخ 1907 بین روسیه و بریتانیا در خصوص تقسیم منطقه نفوذ ایران و در امتداد آن قراردادی که بتاریخ بیست و ششم فوریه سال 1921 با شرکت سید ضیاء نخست وزیر دولت کودتا (قرارداد همکاری بین ایران و اتحاد شوروی) کشور را از حیث سیاست خارجی وابسته و مطیع دو کشور مذکور می نمود. پس از شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی وضعیتی مغایر با توانایی نیروهای اقتصادی و ژئو استراتژیک بوجود آمد. تعامل ایدئولوژیک فیمابین نیز هر چه بیشتر به این بخش نهایی منجر می شد. در آن عصر عمده گروههای سیاسی شامل سه گروه ذیل می گردید:

* گروه وابسته به روسیه تزاری و میراث دار حقوقی آن اتحاد جماهیر شوروی ،سوسیالیست ها ، کمونیست ها و دیگر دسته های آلوده .

* گروه وابسته به بریتانیا و متفقین آن ، گروه های مذهبی و پان فارس ها و گروههای لیبرال ترک ستیز.

* طرفداران تجدید و تقویت حاکمیت قاجار و دولتمداران حامی برقرار ارتباط با عثمانی و پاره ای از محافل مهم و روحانیان دینی روشنفکر و اصالتاً ترک تبار.

انقراض قاجارها ، شکست عثمانی و مواجهه با تجربه فجیع و تلخی مشابه طالع قاجارها ، به شکست گروه سوم ، خارج شدن آنها از گردونه میدان سیاست انجامید. غالب نمایندگان سرشناس این گروه چه در داخل و چه در خارج از سیاست کنار زده شده و خنثی گردیده و در ادامه مبارزه آنها هم به شکل دردناکی از میان برداشته شدند.

در این مدت زمان گروه اول و دوم موثر ترین گروه ها در حیات سیاسی ایران بودند. ترک بودن در دعوای بین این دو گروه محلی از اعراب نداشت. هویت شیعی–فارسی ایران در دستور کار قرار گرفته شده است. ترک ها دیگر انکار می شوند ، چون روسیه و بریتانیا منافع خود را در آن می بینند. خاطر نشان سازم که روسیه و بریتانیا علی الرغم اختلافات فیمابین خود ، بسال 1806 بر اساس توافقی مخفی که امضاء نموده بودند در آسیای مرکزی ، هندوستان ، قفقاز و علی الخصوص ایران به منظور پایان دادن به حاکمیت ترک ها به همکاری با یکدیگر متعهد گردیده بودند. تا سال 1990 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، در خصوص ایران متفقاً به منظور مقابله با حاکمیت ترک ها کم و بیش با این قرار پیش رفته بودند.مخاصمات سیاسی در ایران هنوز هم به اعتبار این دو قدرت ادامه دارد.

از سال 1925 تا 1991و انکار هویت ترک ها در ایران یا «سوسیالیستهای متمایل به فارسگرایی» هوادار روسیه ، یا بر عکس آن «فارسگرایی بر اساس لیبرالیستی» هوادار غرب ، «فارس گرایی» بعنوان یک زیربنای مشترک محسوب و «لیبرال آذری» یا عکس آن «آذریهای سوسیالیت» بعنوان زیر مجموعه آن اجبارا شکل گرفت. سیاستمدارانی که به این قرار پایبند نبودند هرگز فرصت عرض اندام پیدا نکردند . در این هفتاد سال یک شخصیت سیاسی با بکار بردن عبارات «من فارسگرای لیبرال هوادار غرب نیستم» ، «من فارسگرای سوسیالست هوادار مسکو نیستم» و یا «من آذری جعلی که فارس بودن را عامل مشخصه وحدت می داند، نیستم» هرگز اجازه ادامه حیات سیاسی و فرهنگی را در این جامعه پیدا نکرد. سرکوب کردند ، طرد کردند ، به فراموشی سپردند و مجبور به فراموشی نمودند. کسانی که در این زمینه فعالیت می نمودند تماماً طرد و بدنبال آن به فراموشی سپرده شدند.

این روند کم و بیش تا انقلاب 1979 ایران خصوصاً فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی ادامه داشت . موج قدرت گروههای سوسیالیست نسبت به لیبرالها خیلی زیاد شده بود. بین سالهای 1945 و 1946 سقوط حکومت ملی آذربایجان جنوبی منجر به مهاجرتهای دسته جمعی گردید.

بعد از سقوط حکومت ملی یکصد هزار ترک آذربایجانی کشته یا متواری و یا در زندانها پوسانیده شدند. روزنامه دولتی کیهان در این زمینه در شماره تاریخ بیستم شهریور سال 1379 شمسی (سال 2000 میلادی) چنین می گوید: «بر خلاف تمام نوشته هواداران رژیم پس از ترک رهبر حکومت ملی سید جواد زاده موسوم به «پیشه وری» ، بازگشتی که از خون ریزی اجتناب شده باشد در کار نبوده است . بیش از بیست هزار انسان کشته شد ، 2500 نفر تیرباران شدند ،بیست و پنج هزار نفر در زندانها پوسانیده شدند و پنجاه هزار نفر مجبور به مهاجرت شدند.» موج مهاجرت سال 1945 اساساً به طرف اتحاد جماهیر شوروی انجام شد و اکثریت آنها در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان اسکان داده شدند .

بعد از این مهاجرت دسته جمعی یک موج مهاجرت دسته جمعی دیگر متعاقب انقلاب اسلامی سال 1979 شروع شد. از سالهای 1980 به بعد همراه با گروههای سوسیالیست ، اکثر گروههای لیبرال هوادار ایالات متحده امریکا نیز مجبور به ترک کشور شدند. اینان اساساً در اروپا و ایالات متحده امریکا ساکن شدند. در خصوص میزان این موج مهاجرت ارقام متفاوتی ذکر می شود. مقامات مسئول ایرانی تعداد مهاجرین رسمی و غیر رسمی ساکن در خارج را حدود شش میلیون اعلام می کنند. محسن کرمی بعنوان یک مقام رسمی لیست کشورهایی را که بیشترین مهاجرین ایرانی در آنجا زندگی می کنند به روزنامه نگاران اعلام نموده است .

بموجب این لیست ایالات متحده امریکا با 1400000 نفر در رده نخست ، کشورهای اتحادیه اروپا با 800000 نفر در رده دوم ، انگلستان و کانادا با 410000 نفر در رده سوم ، آلمان با 210000 نفر در رده چهارم ، فرانسه با 125000 نفر در رده پنجم ، سوئد با 110000 نفر در رتبه ششم یعنی جمعاً 3495000 نفر قرار دارند.

موج ششم مهاجرت

این موج شامل مهاجرتهای بعد انقلاب اسلامی سال 1979 و خصوصاً بعد از فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی و ناشی از فعالیت های سیاسی بود. این موج اخیر مهاجرت خیلی متفاوتی بوده و گاهاً گروههای غالباً متضاد با هم را همراه و هم داستان نموده است. این گروههای مهاجر غالباً متضاد ولی همراه در موج جدید را چنین می توان توضیح داد:

گروههای ملی گرای دلبسته به ارزشهای ملی خود.

_ کردها جزو آنها هستند که در ایران حدود پنج میلیون جمعیت دارند ، سازمانهای سیاسی مدعی نمایندگی از کردها که به دین چندان اهمیتی قائل نیستند ، و سعی می کنند از آن در پیشبرد اهداف سیاسی سوءاستفاده کنند ، و بیشتر مشخصه های ملیگرایی فاشیستی و آتئیستی دارند از این گروه ها محسوب می شوند.

_ بلوچها که از حیث اتنیکی تعدادشان حدود سه ملیون بوده ، و در این گروهها به ارزشهای ملی گرایی با اتکاء به مذهب سنی بها داده می شود.

_ عربها که از حیث نژادی حدوداً سه ملیون بوده ، این گروه هم به ملی گرایی عربی متکی به دین تاکید می کنند.

_ فارس زبانها (اصطلاح جعلی موسوم به هنداروپایی) ، تعداد فارس زبانها بین 18 تا 21 ملیون می باشد.

ملی گرایی بر اساس فارسگرایی با توجه به دین و مذاهب گوناگون چنین اوصافی دارد. ملی گرایی فارس متکی به شیعه گری ، ملی گرایی فارسی بر پایه دین زرتشت ، ملی گرایی فارسی بر پایه دین مسیحیت ، ملی گرایی فارسی متکی بر آئین بهائیت ، ملی گرایی متکی بر آتئیستی ، ملی گرایی مبتنی بر مدرنیسم. ایرانگرایی بر محور فارسی و بر اساس استحاله در سیستم فکری اسلام شیعی که با فارسی گرایی مبتنی بر ترک ستیزی پایه گذاری شده است .که همین نگرش خودبه دو بخش تقسیم شده است . گروهی موسوم به اصلاح طلب که شیعه گری را صرفاً وسیله ای در جهت تقابل با اسلام و ترکها مد نظر دارند و گروه دومی که تا بحال شیعه فارسیگری را در دستور کار خود قرار داده است.

ترک ها در ظاهر اقلیت ولی بواقع تشکیل دهنده اکثریت کشور هستند و در حال حاضر تعدادشان نزدیک به چهل ملیون نفر است . متکلمین ترکی در حال حاضر بین 30 تا 35 میلیون نفر تخمین زده می شود. علیرغم اینکه از ناحیه مراکز قدرت مشخصی سعی می گردد که «مفهوم آذری بودن» تحمیل گردد ولی این موضوع همانطوریکه گفته شد تنها در سطح همان قدرتها گفتمان دارد. در ایران و آذربایجان ترک بودن در دستور کار قرار دارد. تا سال های 1925 بواسطه داشتن حاکمیت در تمام نواحی کشور فعال بوده و در حال حاضر هم به هر قیمتی که باشد این فعالیت ها ادامه داشته و دارد. از سالهای 1925 تا 1990 در گیر تجدد شده ، مظلوم واقع شده ، استعمار شده ،سعی شده تا به اجتماعی، تبدیل شود که بعنوان قربانی برای هر اقدامات نامعلومی مورد استفاده واقع گردد. در حال حاضر نیز همان سیاست با یک روایت متفاوتی دنبال می گردد.

از سالهای 1990 در قالب حرکت ملی ، سعی وافی می شود که بزرگی و هیبت قبلی خود را به میان کشیده و هویت ملی خود و ترک بودن را در دستور کار قرار دهد. مسئله اصلی ترک بودن و دارای تفکر تُرکیت بودن است. علیرغم موارد استثنایی که در طول زمان مطرح می شوند هر چند محتمل بنظر میرسد که بر مبنای اختلاف شیعه و سنی ، ترک ها را در مقابل هم قرار دهند. بر اساس مبارزات ملی خلق ها در ایران پان فارسیست هایی که خود را فارس زبان معرفی می کنند این امر را با شدت در بین ملت ترک تعقیب خواهد کرد.ترکها اگر بتوانند عربها و بلوچها را با خود همراه سازند می توانند بعنوان پیروز این جنگ ، مدیران اصلی نظم و عدالت نوینی باشند.

دیر یا زود با شکل گیری مبارزه ملی ، پان فارسها و مراکز قدرت نزدیک به آنها با بهره گیری از شیعه فارسیگری ،ناگزیر به جای هویت اسلامی ترکها به استفاده از « ترکهای ایرانی» ادامه خواهند داد و آینده ایران را این مبارزه تعیین خواهد کرد. با گسترش این اختلاف ترکها فقط و فقط با اتکا به وحدت حدود 40 ملیون ترک که در تمامی استانها و شهرهای کشور زندگی می کنند می توانند توانایی های خود را تقویت نموده و با جلوگیری از اختلافات و به پشتوانه ترکهای قشقایی و خراسان و تهران و دیگر نیروهای محلی در مقابل پان فارسها یک نیروی واحد تشکیل داده و این بیماری موسوم به پان فراسیزم را که قدرتهای ضد اسلامی در برابر آن قرار داده اند، شکست بدهند.

از سال 1980 خصوصاً سالهای 1990 در ارتباط با موجهای مهاجرت صورت گرفته رقمهای متفاوتی بیان شده است. سایت پناهندگی به نقل از مرکز بین المللی کریسشن تعداد مهاجرین را چهار میلیون و بر اساس ارقام بعضی دانشگاهها با نیم میلیون تا دو میلیون اختلاف دانسته است .

بولتن نیوز بر اساس بر آوردهای جدید «مرکز مطالعات پیو» مقاله ای منتشر نموده است . این مقاله پیرامون موضوع مهاجرت در ایران بین سالهای 1990 تا 2013 می باشد . بر اساس آماری که در اینجا ارائه شده 1600000 مهاجر ایرانی کشور را ترک نموده است . تعداد 390000 نفرشان در ایالات متحده امریکا و بقیه به ترتیب در آلمان ، کانادا ، انگلستان ، سوئد ، ترکیه ، استرالیا ، هلند ، فرانسه و دیگر جا ها اقامت گزیده اند.

طی 23 سال گذشته ایران 2800000 نفر مهاجر افغان را در خود جای داده است. پان فارسیست ها به منظور افزودن بر تعداد فارس زبانها سیاستی بی نهایت غیر انسانی و وحشیانه را در پیش گرفته اند. با قبول پناهندگی افغانی های دری زبان هدف افزودن بر تعداد فارس زبانان را دنبال می کنند. البته این امر این پناهندگان افغانی را در آتیه در شرایط خیلی خطرناکی قرار خواهد داد. نباید فراموش گردد که این 2800000 پناهندگان افغانی که در مدت زمان کوتاهی زبان فارسی را یاد می گیرند ، متاسفانه خیلی بیشتر شخصیت پانفارسیزمی به خود می گیرند. این امر در طول زمان ساختار نژادی کشور را در سطحی گسترده با وضعیت بدی مواجه خواهد کرد.

نباید فراموش بکنیم که همین برادران دینی دری زبان افغانی پناهنده می توانند توسط مراکز قدرت پان فارسیزم به یک ماشین مرگ خیلی بی رحمی بر علیه ترک ها مورد استفاده واقع گردند. برادران افغانی ما تنها قصد پناهندگی و زندگی در ایران را دارند ، ولی مراکز پان فارسیزم با استفاده از شرایط وخیم و غیرقابل تحمل زندگی، آنان را با آموزش به طرف افکار پان فارسی کشانیده ، و هدفشان استفاده از آنها در برابر غیرفارسها می باشد. این برای ما یک تهدید بزرگ است.

بعنوان یک تدبیر پیشگیرانه هم که شده برادران دینی افغان ما را در کرمان ، سیستان بلوچستان ، جنوب سمنان ، یزد ، جنوب خراسان و نواحی جنوبی اصفهان باید در شهرهای موقتی جمع نموده و اسکان داد و در حد نیاز تمامی کمکهای انسانی را به آنان نمود و در زمان مقتضی امکان بازگشت آنان به کشور خودشان را فراهم نمود. هر اقدامی جز این چیزی جز ترک ستیزی نیست.

سوالی که در اینجا می توان مطرح نمود این است که در این صورت حق انسانها در تغییر محل زندگی خودشان چه می شود؟ البته ، این درست است که این موضوع می تواند یک تغییر مکان زندگی است باشد ، ولی معلومات تاریخی ما حکایت از آن دارد و قطعاً ما می دانیم که این امر یک تغییر محل سکونت نیست . این اقدامات موجود در جهت تغییر ساختار اتنیکی بعضی از مناطق حساس کشوربوده و با گذشت زمان می تواند به نسل کشی های بزرگ منتهی گردیده و در خدمت گزاری به کسانی که با حیله و اجبار طرح قربانی نمودن انسانها و با رو در رو قرار دادن آنها در برخی مناطق می پردازند قرار گرفته و به تغییر حاکمیت ها منجر گردد.

کسانی که از این معلومات تاریخی بی اطلاع هستند یا نمی خواهند بدانند و بعضی ها هم عامدانه بعنوان حقوق خواهی و یا دفاع از حقوق بشر ، در ارتباط با اعلامیه بین المللی حقوق بشر سال 1948 و مرتبط با وضعیت حقوق پناهندگان 1951 و با استناد به توافقنامه ژنو با اصرار اسکان دادن میلیونها افغان در ایران را مطالبه می کنند. بعضی افراد فعال خودمان در زمینه حقوق بشر که ادعای دفاع از ترکهای ایران و آذربایجان جنوبی را دارند ، با حساب و کتاب بر علیه خودمان این بازی ترسناک و با اسباب بازیهای کودکانه را تدارک می بینند و با استناد به توافقات حقوق بشری به عملی شدن این پروژه خوفناک کمک می نمایند.

لازم می دانم اشاره کنم به حقیقتی تاریخی که تا به امروز سعی در کتمان و پوشیده نگاه داشتن آن شده است . اکثریت فارس زبانانی که امروزه در ایران هستند جمعیت محلی (اصلی) محسوب نمی شوند. باید بدانیم که بعد از اسلام در ایران ملتی بنام پارس و یا فارس نبوده است . بعد از اسلام فارس زبانها را همانند یک ملت تبلیغ نمودن ، اشتباه تاریخی بزرگی است.

این امر یک اندیشه سیاسی است که بعنوان یک عامل اختلاف بر علیه دنیای اسلام در خاور میانه و شرق از ناحیه تاریخ دانان غربی مناسب تشخیص داده شده است . در تاریخ اصطلاحی بنام ملت فارس نبوده است ، فارس زبان بوده است.

اگر گیلک ها ، تالش ، مازنی ، لر ، کرد ، بلوچ و دیگر را بعنوان گروههای جمعیتی مستقلی قبول کنیم ، فارس زبانان موجود درایران اساساً محدود به چهار گروه خواهد بود.

* کسانی که جزو مردمان بومی ما بوده اند ، جمعیت هایی که در تاریخ به پهلوی سخن می گفته اند. امروزه در مرکز و منطقه فارس زندگی می کنند. ترکهای فارس زبان به ظاهر مسلمان در باطن یهودی که شامل ترکهای خزران و ترکهای که از سر ناگزیری سیاسی در مناطق مرکزی قرنها به فارسی خو گرفته اند ، لر ها ، بلوچها و دیگر اقلیت ها می شوند.

* گروهایی بزرگی از کسانی که تحت نام چینگنه ، کولی – کۇله ، قاراچی از هندوستان آورده می شدن و یا در طول زمان انتقال داده می شدند . یقیناً نیمی از کسانی که امروزه در ایران به فارسی صحبت می کنند از این گروه هستند.

بعد از اسلام حاکمیت ترکها در مرکز کشور و مناطق شرقی آن (خصوصاٌ جنوب خراسان ، کرمان ، یزد ، سمنان ، جنوب شرقی اصفهان و اطراف آن ) گسترده تر گردید و به منظور جبران کمبود جمعیت ، در طول زمان و طی لشکر کش هایی که صورت می گرفت ، مردمان بدوی و برده هایی از جنوب هندوستان به نقاط نام برده شده آورده می شدند. لشگر کشی های امپراطوری غزنویان به مناطق یاد شده اساساً به قصد کسب غنائم و ثروت های مادی نبود ، بالعکس آنها چینگنه های هندی تبار را به سرزمینهای مرکز و جنوبی ایران آورده و اسکان می دادند. این روند مختص به غزنویان نبود و قرنهای متمادی ادامه داشته است .

درحال حاضر در ایران دو اصطلاح تاریخی مرتبط با این موضوع وجود دارد. یکی «قاراچی» به معنای چینگنه و دیگری کلمه ای است که هم از ناحیه ما ترکها و هم از ناحیه فارس زبانها به صورت مشترک مورد استعمال و استفاده قرار می گیرد. این کلمه در میان فارس زبانها «کولی» و نزد ما تحت عنوان «کۇله – برده» کاربرد دارد. برابر تحلیل های مآخذشناسی، «کولی» شکل تغییر یافته کلمه «کۇله» ترکی است. «قاراچی» یا همان «چینگنه» با شهری که در پاکستان امروزی «کراچی» نام دارد مرتبط است و این همان اسمی است که به کولی های که در طول زمان از آنجا آورده می شدند و یا به نیت های سیاسی نقل و مکان داده می شدند اطلاق می گردد.

گروههای گوناگون چینگنه کوچانیده شده از جنگلهای هندوستان با گذشت زمان پرشمار شده و ساختار جمعیتی منطقه خاورمیانه را تحت تاثیرات منفی خود قرار داده است. بعدها بریتانیا با فهمیدن تاثیری که این اجتماعات تغییر یافته می توانست در برابر حاکمیت ترکها داشته باشد ، شروع به استفاده از آنها بعنوان یک وسیله مهلک سیاسی نمودند. استعمار گران بریتانیایی در قرن 17 مشخصاً از سال 1807 زمانی که کل هندوستان را تحت حاکمیت خود گرفته بودند گروه جدیدی از هندی های موسوم به چینگنه ، چیقان ، قاراچی را عمدی به طرف ایران سرازیر نمودند و روند جدیدی از سیاستهای مهلک بر علیه اهالی محلی و بر علیه حاکمیت ترکها را شروع کردند. این کولی های سرازیر شده از هندوستان بیشترشان در نواحی مرکزی و جنوب ایران اسکان داده شده و ترکیب جمعیتی منطقه را به ضرر ترکها تغییر دادند. به دنبال آن بخشی از کولی ها را به شمال و شمال شرق ایران امروزی و بعضی از نواحی منطقه آذربایجان مشخصاً همدان ، بختیاری و لرستان ، قم ، قزوین و دیگر مناطق گسیل داشتند. گسیل نمودن کولی ها ، شکل ساختاری جمعیتی کشور را تحت تاثیر قرار داده و بعنوان یک روند سیاسی که بر علیه ما بکار بسته شدند ، بواسطه آثار منفی اش منجر به نسل کشی های بزرگ ، گرسنگی و دست بدست شدن حاکمیت منجر گردید.

انگلیسی ها از اوایل قرن بیستم در جنوب ایران با ایجاد «پلیس پارس جنوب»، بخشی از فارس زبانهای مهاجر را مسلح نموده و بر علیه دولت ترک قاجار از آنها استفاده کرده و در مناطق مرکزی و جنوب کشور با هدف ساختار جمعیتی ، فکر از میان بردن حاکمیت ترک ها را عملی نمودند. در واقع دولت ترک قاجار بسال 1925 ساقط ،و ترکهای برکنار شده از حاکیمیت و مردم محلی با فجایع بزرگی رو به رو شدند و الان در آغازین سالهای قرن بیست و یکم نیز هنوز نتایج بد و سنگین این وضعیت از میان نرفته است.

مطلبی را نباید فراموش کنیم و آن اینکه از حیث ساختار جمعیتی موجود در کشور ، خلوص ترکیب جمعیتی کشور در حال حاضر در تبریز ، اردبیل ، اورمیه ، زنجان و دیگر مناطق آذربایجان در نهایت حد حفظ شده است ، زیرا که حاکمیت ترک در حد امکان اجازه اسکان کولی های آورده شده و یا کوچانیده شده از هندوستان را در این مناطق نداده و بافت جمعیتی منطقه را حفظ نموده است . البته در قرن نوزدهم سرویس ام آی 6 بریتانیا تعدادی از خانواده ها و گروههای هند تبار مجوسی را با هدفهای سیاسی به این منطقه گسیل داشته است. این گروه بعنوان ستون پنجم ام آی 6 عمل نموده و از عصر پهلوی به انجام فعالیتهایی بر علیه ترکها روی آورده و تا کنون نیز این روند ادامه دارد. قدمهای اساسی در بر هم زدن زیرساخت نژادی آذربایجان جنوبی از دوره پهلوی ها کار خود را از سر گرفت و کار گسیل نمودن عشایر کرد خانه بدوش جنوب به منطقه آذربایجان شروع گریده است.

در اینجا سوالی ممکن است مطرح گردد و آن اینکه این کولی های آورده شده چرا به جای ترکی به فارسی صحبت کردن، روی آورده بودند؟ پاسخ این سوال را باید با توجه به پشت پرده پروژه ای که قرنها توسط یهودیان مخفی ترکتبار خزری به ظاهر مسلمان در جریان بوده وآنها از فعالیت های خود قصد داشتن که حاکمیت خود را با مشخصه های متفاوتی که برای خودشان می خواستند در دنیای اسلام برپا نمایند، جستجو کنیم . می دانیم که نزاع بین امپراطوری ترک های خزران – آذربایجان و خلفای عرب مسلمان سالهای مدیدی ادامه داشته است . در نهایت ترکهای محلی تابع آنان، داوطلبانه اسلام آورده و امپراطوری خزرها در مقابل ارتش اسلام شکست خورد. علیرغم اسلام آوردن اتباع باز هم یک گروه از طیف حاکمان ، با مخفی نمودن یهودی بودن خود ، در ظاهر مسلمان ولی در حیطه عملی یک پروژه بزرگ را به منظور بازگشت به قدرت ضد اسلامی و ضد اسلامگرایان ترک تدارک دیده و قرنها مبارزه نمودند. نباید فراموش کنیم که ، زبان فارسی که در حال حاضر در ایران مورد تکلم است ، زبانی نیست که در طول زمان بوجود آمده و توسعه یافته باشد . در اصل زبانی است که توسط یک گروه مخفی ازاندیشمندان ترک خزر ایجاد و عرضه شده است. خیلی از واژه ها و کلماتی را که گمان می بریم فارسی اصیل باشند بواقع نقل قولی عینی از ترکی خزر ها هستند.

کلماتی که در ترکی ترکیه امروزی با «ی» آغاز می شوند:

با تبدیل حرف ی به س و حرف ء به آ : ییل = سال

با تبدیل یئر به سر و سار در ترکیب های اضافی: ( کوهسار= داغلیق = داغ یئری) (لاله زار = لاله لیک) (آهو زار= آهو لارین یئری)

وقتی حرف ی حذف می شود: یاپراک = پاراک (در عربی واراک و در فارسی برگ) یانار = نار = نور (که در عربی و فارسی استعمال می گردد) یورو = رو (به معنای راه رفتن) یاتاک = تاکت = تاخت = تخت

با تبدیل شدن حرف ی به ن : یگ = نگ = نیک (به معنای خوب) ایچ=ایش= نوش ( به معنای نوشیدن) یاز=ناز=نویس (نوشتن ) نویسنده

با تبدیل حرف ی به حرف گ : یاناک = گاناک = گونه (توام با حذف حرف ک از آخر) آللانماک = آل = گال = گول ( که از مآخذ یالان به معنای دروغ بوده که ابتدا ی حذف شده است.

با تبدیل حرف گ یا ک به خ : کارپوز = خاربوز = خربزه ، گزر= خزر+ادن= خزیدن (نوعی راه رفتن در هنگام جستجو) قان=خون ، هاکان(کاآن)=خاخان(هاهام) ، کوتای (نام یکی از خدایان اساطیری قدیمی ترکها) = خودا=خدا

دلیلی دیگر در اثبات این سخنان اینکه تا اواخر سده چهاردهم یعنی در قرون دهم تا پانزدهم بسیاری از شاعران معروف به فارسی را «هندی» و فارس زبانان را «هندو» خطاب می کردند. ولی بر عکس آن یعنی شعرا ترکها را همواره ترک خطاب نموده اند. در اینجا از مولانا و نظامی گنجوی مثال می زنیم. مولانا در این رابطه در شعرش چنین می گوید:

بیگانه مگوئید مرا زین کویم

در شهر شما خانه‌ی خود می‌جویم

دشمن نی‌ام ار چند که دشمن رویم

اصلم ترک است اگر چه هندی گویم

ویا :

خمش کن کز ملامت او بدان ماند که می‌گوید

زبان تو نمی‌دانم، که من ترکم، تو هندویی

نظامی گنجوی هم در آثار خودش در این رابطه چنین می گوید:

دولت ترکان که بلندی گرفت

مملکت از داد پسندی گرفت

چونکه تو بیدادگری پروری

ترک نه ای هندوی غارتگری

همانطور که دیده می شود ، هندو (هندی تبارانی که فارسی صحبت می کنند و فارسی می نویسند ) در نوشته های آن زمان اساساً بعنوان دشمن ، پست ، رذل ، وقیح و … تعریف می شدند. مولانا در شعر خودش با بیان (دشمن نیستم ، هر چند به آنها شباهت دارم) می خواهد بگوید : «ترک هستم ، ولی بخاطر نوشتن به فارسی به آنها شبیه هستم ، یعنی شبیه به دشمن هستم.» نتیجه اینکه فارسی که امروزه در ایران مورد استفاده است تا قرن چهاردهم از ناحیه غالب شعرا و علمای اسلامی زبان بیگانه و دشمن قلمداد می گردید. خلاصه این داده های علمی بیانگر این است که زبان فارسی در ایران زبان اشغالگران بوده است. بر اساس این معلومات اگر از بعد «طرح اسلام واقعی» به موضوع توجه شود اینکه زبان فارسی زبان اجباری دولت باشد باید از میان برود و زبان مشترک در کشور ترکی و عربی باید باشد. زبانشناسان جوان ما انشا الله دراین زمینه کار خواهند کرد ومطمئن هستم که سفتی و سختی این داده ها اثبات خواهند نمود. ما امید داریم این موضوع را متفقاً با تاریخ دانها و زبانشناسان و دیگر متخصصین جوانمان تعقیب نماییم . انشا الله که چنین شود و بر این تاریکهای اساسی تاریخ مان نوری تابانیده باشیم.

مختصر اینکه بریتانیایی ها بتوسط «چینگنه ها و قاراچی ها و بردگان» و با تملیک تاریخی ساختگی بنام «پارس قدیم» به نام آنان ، موفق شدند حاکمیت ملت بومی و محلی را غصب و از آن خود سازند. امروزه ترکهای ایران از نظر مبنایی باید فهمیده باشند که با گروهی خطرناک رو در روی هستند که بخاطر حکومت حاضر به انجام هرگونه کشتار و پستی و خیانت و فرومایگی هستند. هرگز و هرگز نباید فراموش کرد که میراث داران این گروه متفرعن ،که عامدانه با درک عمیقی ، رسمی بودن زبان فارسی بعنوان زبان دولتی را در مقابل خواستاران حاکمیت فرهنگی بعنوان یک جریان سیاسی مدافعه می کنند در حال حاضر در حرف بعنوان گروه اصلاحات طلب مطرح هستند.

موضوع این است که ، باید بین مهاجرت و کوچ دسته جمعی عامدانه و برنامه ریزی شده فرق قایل گردید. امروزه متاسفانه سیستم پان فارسیزم ایران خصوصاً گروه موسوم به اصلاح طلبان آنتی اسلام و آنتی ترک ، قصد دارند از برادران دینی دری زبان افغان بر علیه ترک ها استفاده کنند. از پذیرش میلیونها افغانی به کشور ، تغییر زیرساخت نژادی برخی از مناطق حساس و استفاده در راه تحقق منافع طیف فارس زبان را مد نظر دارند. در این میان صرفاً برادران دینی افغان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.

برابر اعلامیه عمومی ملل متحد راجع به حقوق بشر سال 1948 ، و برابر مصوبه حقوق پناهندگان 1951 و بر پایه توافق نامه ژنو ، کمکهای لازمه انسانی نسبت به 2800000 افغان پذیرفته شده صورت نپدیرفته و حقوق و آزادیهای آنها تامین نمی شود. بر چه اساسی وقتی کمکهای انسانی لازمه صورت نمی پذیرد و حقوق و آزادیهای آنان به رسمیت شناخته نمی شود، تعداد 2800000 افغانی بعنوان پناهنده پذیرفته می شود؟

گروههای پانفارسیزم ایران موسوم به اصلاح طلب فقط و فقط به منظور استفاده از این افغانها در مقابله با اسلام و ترکها آنها را به کشور راه داده اند. هرگز در ایران هیچ آینده مطلوبی در انتظار این افغانیها نیست. هر چقدر هم تمایل و احساس نزدیکی با افکار پان فارسیزم داشته باشد باز هم برای آنان آینده و زندگی خوشی فراهم نخواهد ساخت. چون آنچه در اینجا تعقیب می شود، فقط استفاده از آنها در مقابل مردمان بومی که مدافع تفکر اسلامی و ترک ها میباشند ، است. سیستم پان فارسیستی ایران که مشخصاً بر ضد اسلام و ترک ها بوده و تحت عنوان گروه اصلاح طلب خود را معرفی می کنند هدفشان تنها استاده از افغان ها در این عرصه ها می باشد.

* پذیرش سه تا پنج میلیون افغانی و القاء افکار پان فارسیستی و ضد ترک به آنها و اسکان دادن آنها در مناطق حساس خصوصاً تهران ، خراسان مرکزی ، شیراز ، شمالغربی اصفهان ، اراک ، کرج ، همدان و استانهایی که ترکها در آنجا غالبیت دارند به منظور تغییر زیرساخت نژادی بر علیه ترک ها.

* در آینده ، هدفشان این است که این افغان های دارای افکار ضد ترک افراطی تر از فارس زبانها را در راستای مدیریت اعتراضات مردم علیه پان فارسیزم فقط بعنوان یک دستگاه جنگی مورد استفاده قرار دهند.

* ایجاز کلام اینکه ، هدف اصلی گروه حاکم پان فارسیزم از پذیرش افغانها به کشور غرقه در خون نمودن اعتراضاتی است که در مخالفت با پان فارسیزم پای می گیرند.

در چنین شرایطی پان فارسیست ها و بعضی از رسانه های حقوق بشری ، بر قبولی افغانها در ایران بعنوان پناهنده و شناسایی حقوق و آزادیهای ناشی از قراردادهای بین الملی برای آنان اصرار می کنند. این تناقضات از کجا سرچشمه می گیرند!؟ سازمانهای اجتماعی و مدنی بی طرف ، مراکز مدافع آزادیهای و حقوق بشری و رسانه های بین المللی بواقع افغانیها را بعنوان ماشین جنگی آینده پان فارسیست ها علیه مردم بی گناه ایران دیده و حوادث و بیشتر فجایع انسانی پیش روی را مد نظر دارند و قابل تصور نیست که مخالفتی با اسکان دادن افغانها در ایران داشته و راجع به لزوم جلب کمکهای دیگر کشورها به منظور حل مشکلات پناهندگان مطلبی را در دستور کار خود داشته باشند. با توجه به پخش افغانیهای پناهنده در سطح دنیا تحقق این امر را نیز ممکن می بینیم.

برابر آمار سال 2013 ، در هندوستان 18 هزار، تاجیکستان 4000 ، قطر 3000 ، ایالات متحده امریکا 90 هزار ، سوئد 6000 ، انگلستان 56 هزار ، استرالیا 19 هزار نفر ، کانادا 16 هزار و دیگر کشورهای اروپایی هر کدام بین 10 تا 20 هزار پناهنده قبول کرده اند. جمهوریهای ترک آسیای میانه پناهنده افغان خیلی کمی قبول نمود اند . فقط در پاکستان 2500000 افغانی وجود دارند که بعد از ایران در رتبه دوم قرار دارد. که آنها هم در سال 2014 رسماً اعلام نموده بودند که در حال تدارک و آمادگی برای برگردانیدن افغانها می باشند.

نتیجه گیری و تحلیل

ترکها تا اوایل قرن بیستم با داشتن حداقل دو سوم جمعیت کشور هم از نظر اتنیکی و هم از نظر حاکمیت اصلی ترین عنصر کشور محسوب می شدند. بدنبال شیوع گرسنگی در سالهای 1870 – 1871 ایران دو نیم تا سه میلیون از جمعیت نه میلیونی خود را از دست داد. این گرسنگی با توجه به نوشته های آیت الله قزلباش و دیگر نویسندگان و محققین آن عصر به صورت عمدی از ناحیه دولت تحت سلطه انگلیس هندوستان تحقق یافت . آنها با خریدن محصولات غذایی با قیمت بالا و خارج نمودن آن از کشور موجبات بروز قحطی شدیدی شدند. مهمترین خسران سیاسی ناشی از این گرسنگی الحاق نمودن سیستان و بلوچستان به افغانستان بود که تحت امر حاکمیت تحت سلطه بریتانیای هندوستان قرار داشت. با مد نظر قرار دادن موج مهاجرت ناشی از تحولات سیاسی بین سالهای 1850 تا 1925 و تاثیرات ناشی از آن در کشور می توان چنین نتیجه گیری نمود:

در سودای تجدد و دموکراسی که هنوز هم نداریم ، دولت مستقل ترک قاجار را از دست دادیم ، نیروی حافظ اصلی دولتگری ترک در ایران، یعنی قاراسوواریلر به وسیله قره داغی های قهرمان که در حکم یک ارتش مدرن ترک بود، نابود شد و مردمان قره داغ هم در حد عقب مانده ترین مردمان جامعه ایران تنزل یافتند. حیثیت و غرور ملی ترکها قربانی شد، و دو سوم از جمعیت کشور که حداقل %80آنها ترک بودند، مردند و یا در دیار غربت استحاله شدند.

آیا با این همه هزینه ای که تقبل شد در کشور از چیزی که تجدد و نو اندیشی نامیده می شد در دوران پهلوی اثری بود ؟ براستی پهلوی ها کدامین تجدد را به این کشور آوردند! نو سازی ارتش ! ایجاد سیستم آموزش و پرورش نوین ! احداث شوارع جدید ! صنعتی شدن ! بهبود ارتباطات ! نه !

تمام این امور در عهد قاجار شروع شده بود و قدمهای اساسی در این رابطه برداشته شده یا می شد. آن رضا خان پهلوی بی کفایت و بی سواد، غیر از کشف حجاب اجباری زنان هیچ کار مثبتی انجام نداد. چون او را نیاورده بودند تا کار مثبتی را به جای آورد. خالی از لطف نیست یاد آوری شود که ، اخیراٌ جناب ملتم وورال نویسنده بنام ترکیه ای در کتابی «ایرانی که در پشت این کوه است» متاسفانه سعی کرده است که حقایق را به نحو وارونه ای به خورد خوانندگان ترک بدهد .

فجایع ناشی از گرسنگی و قحطی بین سالهای 1917 تا 1919 اضمحلال دولت ترک قاجار را قطعی ساخت. باعث گردید که سه چهارم جمعیت کشور را که قسمت اعظم آن را ترکها تشکیل می دادند بمیرند و یا با ترک کشور به قفقاز و آنادولو پناه ببرند. تصور و درک وحشت و فجایعی که رخ دادند با توجه به اینکه در طی دو سال بواسطه کاهش جمعیت بیست میلیونی کشور به یازده میلیون رسید چندان سخت بنظر نمی رسد.

همزمان با این قحطی و گرسنگی بهایی ها بعنوان مزدوران بریتانیا ، شروع نمودن به از میان برداشتن مسئولین دولتی سرشناس و دولتمداران ترکی را که احتمال مخالفت آنها با طرح انگلیس متصور، در تبریز همه روزه اشخاص شناخته شده ، تحت عنوان متحجر به فجیع ترین صورت از میان برداشته می شدند.

چرا باید به منظور زمینه سازی از موقعیت برای از بین بردن دولت ترک قاجار ، از مرگ فجیع میلیونها انسان از گرسنگی چشم پوشی می گردید؟ آیا ارزش آن را داشت که فقط به منظور تامین اهداف استعماری دولت برتانیا و دشمنی با ترکها ، اقدام به طرح و تاسیس حاکمیت پانفارسیزم پهلوی کرد ؟

لازم به یاد آوری است که ، در اثر مهاجرتهای دسته جمعی ناشی از گرسنگی فجیعی که در سالهای 1870 تا 1871 و بین سالهای 1917 تا 1919 به طرف آنادولو راه افتاد در آن مناطق نیز باعث وقع قحطی گردید. طبیعی است که کوچ دسته جمعی صدها هزار انسان در جایی هم که می روند قحطی و کمبود و گرسنگی را سبب شود. در اثر مهاجرت دسته جمعی ناشی از گرسنگی سالهای 1870 و 1871 به طرف آنادولی در منطقه آنادولی نیز طی سالهای 1873 و 1874 قحطی رخ داد. به همین روال در اثر سیل مهاجرت دسته جمعی به سوی آنادولو که ناشی از گرسنگی سالهای 1917 تا 1919 بود ، در آنادولو نیز در فاصله سالهای 1925 تا 1928 قحطی و گرسنگی اتفاق افتاد.

بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 در ایران ، آیت الله روح الله خمینی بر اساس استراتژی خود در برابر روسیه و بریتانیا عمل نمود و توانست مخالفین خود را از حمایت های خارجی محروم نماید. با تضعیف احزاب، تشکیلاتی که اساساً با خمینی مخالف بودند ، در سطح وسیعی از بدنه دولت و سپس از بخش خصوصی نیز دور و حذف گردیدند. پس از این تضییقات سوسیالیست ها و اساساً لیبرال ها که دیگر توان تعامل و رقابت با آیت الله خمینی را نداشتند مجبور شدند بین ترک کشور و یا دوری نمودن مطلق از سیاست یکی را انتخاب کنند.

در دهه 1990 ، یعنی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، افکار سیاسی جدیداً ایجاد شده و یا جریانهای سیاسی قبلی که خود را استتار نموده بود، وارد عرصه شدند و این جریانها راه جدید خود را بواسطه فضای جدیدی که در اجتماع پدیدآمده بود یافته و شروع به تاثیر گذاری نمودند. البته همین فعالیت ها نیز خود بخود سبب ایجاد موجی از مهاجرت گردید.

کلام آخر اینکه ، بعد از انقلاب حرکتهای مردمی خصوصاً ، حرکت ملی آذربایجان جنوبی که ترکها را نمایندگی می نماید، بعنوان یک جریانی متفاوت و مستقل نسبت به جریانهای 90 سال اخیر در ایران، متولد شده بود. این حرکت خود را بر مبنای دفاع از وحدت قاجار– عثمانی و ترک و اسلامیت تعریف نموده است. این حرکت ملی در حال باز تعریف خود بر اساس و مبنای روح برادری عثمانی و قاجار و پیوستگی معنوی ترک بودن و مسلمانی است. براستی هم ملت ترک ، مسبب اصلی قربانی شدن خود را در اختلافات فیمابین پادشاهان ترک عثمانی و ایران بر سر زمامداری ، و دعاوی بی سرانجام آنان بر سر ایجاد وحدت اسلامی ترکها در هنگامه جنگ جهانی می بیند. یعنی اگر دشمنی ناشی از رقابت بین ترکهای عثمانی و ایران نبود و مساعی فرمانده بزرگ و رشید انور پاشا در جنگ بواسطه فقدان وحدت اسلامی ترکها به شکست نمی انجامید و وحدت بین قاجارها و عثمانی ها به آن شکل فجیع از بین نمی رفت ، وضعیت قطعاً چنین نمی شد و ما بعنوان ترکهای ایران هرگز و هرگز تصور اینرا هم نمی کردیم که به چنین وضعیت اسفباری بیافتیم.

به این تدبیر و روش ، باید به صورتی جدی از ناحیه سیاست پردازان و تئوریسین های ترکیه اندیشیده و بها داده شود.

تابستان 2015

ضمائم:

آلبوم 1

آلبوم 2

فهرست منابع و مآخذ

آلبوم 1 : (عکس اشخاص)

مانکجی لیمجی هاتریا (1890-1813)

رئیس سرویس مخفی حکومت تحت سلطه انگلیسی هندوستان در امور ایران که از موثرترین اشخاص در زمینه سرنگونی دولت ترک قاجار بود. بعد از مرگ او اردشیر ریپورتر و بعد از او هم پسرش شاپور ریپورتر این راه را ادامه داد.

ناصرالدین شاه (1896-1831) که سلطنتش از 17.09. .1848 تا زمان شهادتش ادامه داشته و لقب شاه شهید را کسب نمود. تجدد واقعی و فراگیر در ایران با ناصرالدین شاه شروع می شود. اگر بگوییم که یکی از ارکان و موثرترین شخصیت های دخیل در روند تجددگرایی و نو اندیشی بوده است ، خطا نکرده ایم. بعنوان یک نقاش و عکاس هم آثار بزرگی بوجود آورده بود.

اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) در 22 آگوست 1865 در شهر بمبئی در یک خانواده زرتشتی زاده شد. ازسال 1893 بعنوان رئیس سرویس مخفی حاکمیت تحت سلطه انگلیسی هندوستان در زمینه ایران انتخاب شد. ترور ناصر الدین شاه به سال 1896 و سازماندهی بهاییان و طراحی ترورهای وحشیانه و کشف و تربیت رضا شاه پهلوی و کودتای 1921 که منجر به حاکمیت رسیدن او گردید همگی در سایه شخصی بنام اردشیر ریپورتر شکل گرفتند. او بعنوان رئیس سرویس مخفی حکومت تحت سلطه هند انگلستان در ایران فاصله سنوات 1893 تا 1933 یکی از اشخاص موثر در رخدادهای سیاسی ایران بود. پسرش شاپور هم راه پدرش را ادامه داد و مدت مدیدی جز اشخاص تاثیر گذار و اصلی در حیات سیاسی ایران بوده است.

مظفرالدین شاه در سال 1853 در تبریز زاده شد. بلافاصله بعد از ترور پدرش بسال 1896 بر تخت نشست . با سیاست ترک محوری و اصلاحگری خود کارهای ارزشمندی انجام داد. بعد از ده سال حکومت بسال 1906 بعد از امضاء قانون مشروطیت ، جسد وی به طرز مشکوکی در منزلش یافتند.

احمد شاه (1929 – 1897) در پاریس به قتل رسید.

ولیعد میرزا محمد حسن (1278-1942) بعنوان پادشاه دولت ممالک محروسه قاجار در تبعید در سال 1929 بر تخت نشست و به سال 1942 که در تدراک بازگشت به ایران بود کشته شد.

محمد علی شاه به سال 1872 در تبریز زاده شد. علیرغم شناسایی حقوق کثیری برای مشروطه طلبان علی الظاهر از ناحیه مشروطه خواهان مورد سوء قصد واقع شد . شاه پس از نجات از سوء قصد از مجلس درخواست مجازات عاملین آنرا داشت که بی نتیجه ماند . و از این روی وی مجلس را به توپ بست . و بدنبال آن بواسطه فشار قدرتهای خارجی مجبور به ترک کشور گردید. پس از پانزده سال زندگی و مبارزه سیاسی در خارج از کشور در شهر سان ریموی ایتالیا سرش بریده و کشته شده بود.

آلبوم 2: (عکسهایی از قحطی و گرسنگی در سنوات 1917 تا 1919)

Kaynakça منابع /

•        Yazarın 452 saylı /Mart-Nisan 2014 Tarihli Devlet dergisinde konu ile ilgili ‘Dünden Bugüne Gerçek İran…’ başlıklı araştırması.

•        Prof. Dr. Muhammed Taki Zehtabi ‘Kirişçi’ ‘İran Türklerinin Eski Tarihi’ eseri, Birinci Cilt, İran-Tebriz 1378-1999, s.9. Bu kitap kısaltılarak, aynı başlıkta, 2010 tarihinde Türkiye’de basılmıştır. http://www.kitapyurdu.com/kitap/default.asp?id=574360

•        Dr. Muhammed Gholi Majd, ‘The Great Famine and Genocide in Persia 1917-1919’ 2003 ABD-University Press Of America.

•        Farsça Çevirisi: Muhammed Kerimi, ‘Ghahti-ye Bozorg’ Tahran 1387-2008, mossese-ye Motaleat ve pajuheşhaye Siyasi.

•        ‘Abdullah Şahbazi’nin Muhammed Goli Maced’le Demeci’ bu linkten elde edinebilir: http://www.shahbazi.org/pages/majd3.htm

•        Reza Taheri, ‘Mohaceret-haye Agvam ve terkib-e Gomiyyeti ve Cemiyeti der İran’ 1392-2013, 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinmiştir: http://www.rezataheri.ir/?p=2391

•        Şahbaz Abdullahi, ‘Zendegi ve zamane_ye Şeykh İbrahim Zencani’ makalesi, s.2. 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinmiştir. http://www.shahbazi.org/pages/zanjani1.htm

•        Mirza Salih Gulam Hüseyin’in çalışmasıyla Şeyhin Hatıraları ‘Khaterate Şeykh İbrahim Zencani (Sargozashte Zendegani Man)’ ismiyle basılmıştır. Kevir Yayınevi, 1379-2000, Tahran.

•        Fa.Wiki den 14 Aralık 2014 tarihinde elde dinmiştir: http://fa.wikipedia.org/wiki/

•        Rıza Rais-e Tusi, ‘Esterateji-ye sarzamin-haye Sukhte: Sistan ve Nokhostin Gam-haye Nüfuz-e Estemar’; Faslname-ye Takhassosi Tarikh-e Moaser-e İran, birinci yıl, ikinci sayı, Yaz 1376-1997, S.72.

•        Şahbaz Abdullahi, ‘Mirase Farhangi İran ve Kar name Esfandyar Rahim Maşayi’ S.5, 10 Aralıkta bu linkten elde edinmiştir: http://www.shahbazi.org/pages/Mashai_Chicago_Affair.htm

•        Şahbazi. Abdullah, ‘Manekci Hateria ve Bahayigeri-e Avvaliye’, 29 Bahman 1388/18 Şubat 2010 , ‘Bahaism’.

•        ‘Emir Kebir ve İran’.

•        Süphi ‘Payam-e Pedar’.

•        Fateme Haşemi, ‘Teşkil-e Dolat-e Movaggat Dar Kermanşah’ 15.12.1389/2011, 10 Aralık tarihinde bu linkten elde edinmiştir: http://www.jamejamonline.ir/NewsPdf/1576704755760522085

•        Erfan Karimi, ‘Negahi be Taşkil-e Dolat-e Movaggat Tey-e Jang-e Jahani-ye Avval Dar Kermanşah’ ,‘Resalet’ , 30.10.1388/2009, 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinmiştir: http://www.resalat-news.com/Fa/?code=16175

•        Safayı, ‘Tarikh-e Bist Sale’.

•        Yazarın ‘Çağdaş Tarihimizin Perde Arkası, Maksat ve Stratejimiz’ başlıklı diğer araştırmasından. Bu linkten elde edine bilir: www.rahimjavadbayli.blogspot.com

•        Abdullah Şahbazi’nin Dr. M.G.Majd ile Demeci, 1382-2003, 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinebilir: http://www.shahbazi.org/pages/majd3.htm

•        ‘Southerd to Vickery, letter and memorandum, 891. 48/127, December, 24, 1918.’

•        Yazarın 26 Kasım 2014 tarihinde Azerbaycan mMedyasında yayınlanan söyleşisi, buradan elde edinebilir: http://www.olaylar.az/news/diaspora/103061#.VIkV_oyjBYI.facebook

•        http://sultanahmadshah.blogspot.com.tr/

•        Yazarın 454 saylı /Temmuz-Ağustos ve 456 saylı Ekim-Aralık 2014 tarihli Devlet dergisinde konu ile ilgili ‘Gürcistan Türklerine Dair Türk-İslam Konsepti’ başlıklı araştırması ardışık olarak yayınlanmaktadır. Bu linkten elde edinebilir: http://www.devlet.com.tr/makaleler/yazi/54/GURCISTAN_TURKLERINE_DAIR_TURK_ISLAM_KONSEPTI.html

•        08. 09.2012 tarihli, Ebtekarnews, 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinmiştir: http://ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=104168

•        http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_contentHYPERLINKhttp://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”&HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”view=articleHYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”&HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”id=68:1389-09-28-08-34-47HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”&HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”catid=22:1389-04-16-20-58-29HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”&HYPERLINK “http://www.panahandegan.com/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-09-28-08-34-47&catid=22:1389-04-16-20-58-29&Itemid=34”Itemid=34

•        www.bultannews.com , ‘hadaf-e Jors az khanesh-e drugin Amar-e Mohaceran-e Iranıyan ’, 14.12.2014, tarihinde bu linkten alınmıştır, http://www.bultannews.com/fa/news

•        Meltem Vural, ‘Şu Dağın Ardı İran’ İstanbul 2012,

http://hibod.blogfa.com/post-21.aspx

http://www.presstv.com/DetailFa/2015/02/23/398863/PakistanAfghanistan

https://fa.wikipedia.org/wiki

http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2013/11/131120_k05_afghan_refugee_in_iran

http://www.radiozamaneh.com/156857

http://heavenman.blogfa.com/

•        Prof. Dr. Mikdat Kadıoğlu, ‘Türkiye’nin açlık ve Kıtlık Tarihçesine Bakış’ , 10 Aralık 2014 tarihinde bu linkten elde edinmiştir. www.hurriyet.com.tr/yazarlar/18594623.asp

•        Alirıza Nazmi Afşar, ‘çeşm andaz-e conbeş-e hovviyett telebi der Azerbaycan’. 10 Aralık 2014 Tarihinde bu linkten edinmiştir: http://www.anadilitv.com/fr/index.php/m/11857-2014-12-18-19-24-26.html

1 http://www.devlet.com.tr/makaleler/y133-GOC_VE_ACLIK_ETMENLERININ_IRANDA_TURK_EGEMENLIGININ_KAYBINDAKI_R

OLU_.html

[1] کارشناس و محقق مسائل سیاسی ایران و قفقاز در مراکز تحقیقی زیرٍ:

$11.       مجله سیاسی، تاریخی و فرهنگی دولت؛ (www.devlet.com.tr )

$12.       مجله دانش، تفکر و فرهنگ توران؛

$13.       آژانش خبری و تحلیلی خبرهرگون؛ ( (www.haberhergun.com

$14.       آژانس خبری و تحلیلی خبرآچیسی؛   ( www.haberacisi.com )

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter