به بهانهی سالگرد تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان- روزبه سعادتی
بخش اول؛ آذربایجان قبل از شهریور 1320
- 71 سال پیش در چنین روزی آذربایجانیان با تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان و متعاقب آن با شکلگیری حکومت ملی، بار دیگر توانستند وارد معادلات سیاسی کشور شوند. با روی کار آمدن حکومت ملی، بسیاری از مناسبات حاکم تغییر کرد؛ از جمله حذف انحصار تکزبانگی زبان فارسی، اصلاحات ارضی و اعطای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به زنان برای اولین بار در ایران. قبل از آن و در نتیجهی یکهتازیهای رضاخانی و وقایع سالهای ۱۲۹۹ شمسی، آذربایجان شاهد اوفول همه جانبه بود . به طوریکه تجدد آمرانهی حکومت، سیاستهای یکسانساز تهران و تبعیضهای اقتصادی سیستماتیک، آذربایجان را - که زمانی تاثیرگذارترین منطقهی ایران به شمار میرفت - به حاشیه رانده بود.
حال آنکه قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، ما شاهد نضجگیری جریانهای مترقی در آذربایجان هستیم. میتوان گفت که حتی مشروطهی تهران، مرهون مشروطهی آذربایجان است. در واقع تغییرات اجتماعی در غرب، اصلاحات دورهی تنظیمات تورکیه، مراودات ساکنین دو سوی آراز ، ظهور اندیشهی چپ و … به همراه موقعیت جغرافیایی-تاریخی آذربایجان باعث میشد که آذربایجانیان بیش از دیگر ساکنین ایران در تغییرات سیاسی-اجتماعی منطقه، نقش داشته باشند. بطوریکه اکثریت دموکراتهای مجلس دوم آذربایجانی بودند. ستارخان و انجمن غیبی، فرقهی عدالت به رهبریت غفارزاده و سلطانزاده، حیدرخان عمواوغلو، محمدامین رسولزاده و بسیاری، نمونههایی ازحضور آذربایجانیان در رخدادهای مشروطه میباشند. بعدها فرقهی دموکرت آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی، تقی رفعت سردبیر روزنامهی تجدد، و آذربایجانیانی همچون میرجعفر پیشهوری که در شکلگیری اولین جنبش کمونیستی ایران نقش داشتند را میتوان به این سیاهه ضمیمه کرد. حتی احمد کسروی و امثال تقیزاده، در این دوره جزو نیروهای ترقیخواه به شمار میروند.
با این همه به دلیل عدم وجود یک قدرت مرکزی مقتدر و سرخوردگی برخی نیروهای سیاسی-اجتماعی پس از تجربهی مشروطهای عقیم، به همراه ناامنیهای منطقهای، زمینه را برای به روی کار آمدن رضاخان فراهم کرد. در واقع سنت استبدادزدگی مردم -که برای گریز از هرج و مرج، زیر سلطهی "امنیت رضاخانی" رفتند- ، تغییر بیعت روشنفکران سرخورده -که خواستار ایجاد یک دولت مدرن و یک ملت یکدست بودند- و برخی خرده-عوامل دیگر پایان سلطنت هزار سالهی تورکان را در ایران رقم زد. رضاخان اقدام به سرکوب تمامی جریانها میکند. این سرکوب هم شامل جریانهای ترقیخواه میشود و هم شامل دیگر جریانها؛ در تبریز مشروطهخواهان اعدام میشوند، حکومت شیخ محمد خیابانی در آذربایجان ساقط میگردد و خیابانی کشته میشود. حکومت سوسیالیستی گیلان به همراه قیام شیخ خزعل در جنوب و کلنل پسیان در خراسان سرکوب میگردد. همچنین رضاخان ناامنیهای بوجود آمده توسط ایلات بختیاری و لرها را نیز آرام میکند.
- سالهای رضاخانی، سالهای انزوای آذربایجان و سرکوب روشنفکری در آذربایجان است. روزنامه "مهد ایران" که یک روزنامه ی دستراستی و بورژوا بود در یکی از شمارههایش مینویسد: "دموکراسی در ایران بیست سال به تاخیر افتاده و استبداد عرصه را برای زایش و پیدایش اندیشههای آزاد تنگ کرده است." ولی با وجود سرکوب جریانهای روشنفکری در آذربایجان و حذف این نیروها، بازهم در این بیست سال، برخی جریانها به صورت زیر پوستی به حیات خود ادامه دادند؛ جمع ۵۳ نفر که در سال ۱۳۱۶ به جرم مرام اشتراکی دستگیر میشوند، یکی از این محفلها به شمار میآید. هر چند تعداد تورکهای این محفل به اندازهی انگشتان دست نمیرسد ولی شاخصترین آنها تقی ارانی یک آذربایجانی بود. همچنین میرجعفر پیشهوری -عضو سرشناس حزب قدیم کمونیست ایران و موسس اصلی حکومت ملی در ۱۳۲۴ شمسی- نیز ۱۱ سال را در زندان رضاخان سپری میکند. با این همه تنها پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج پهلوی اول است که تبعیضهای اعمال شده در آذربایجان در خلاء قدرت مرکزی و در یک چشم انداز ملی مطالبه میشود.
بخش دوم؛ فرقهی دموکرات، شکلگیری و پایگاه اجتماعی
در خصوص تشکیل فرقه دموکرات نظرات متعددی وجود دارد که اغلب به علت عدم درک شرایط تاریخی و با پیشداوری به بیراهه رفتهاند. قطعا در شکلگیری حکومت ملی و فرقهی دموکرات آذربایجان زمینههای اجتماعی، تاریخی و سیاسی چندین ساله دخیل بودهاند که بدون لحاظ این زمینهها، شناخت آن برهه از تاریخ معاصر، غیرممکن و همراه با کجفهمی و کجاندیشی خواهد بود.
چرخش حکومت رضاشاهی و نزدیکی آن به آلمان هیتلری در جنگ جهانی دوم باعث ورود نیروهای نظامی شوروی و انگلیس در سوم شهریور ۱۳۲۰ به خاک ایران میشود. روسیه با استناد به ماده شش “پیمان مودت ۱۹۲۱” نیروی نظامی خود را وارد ایران میکند و زمینه برای فرار رضاشاه از ایران و تقویت جریانهای سیاسی-اجتماعی فراهم میگردد. متعاقبا بسیاری از زندانیان سیاسی اعم از کمونیستها، دموکراتها و نیروهای ترقیخواه از زندان آزاد میشوند و برای آنکه بتوانند در تحولات کشور نقشی ایفا کنند، اقدام به تشکیل یکی از تاثیرگذارترین احزاب تاریخ معاصر ایران یعنی حزب توده میکنند. سلیمان میرزا اسکندری، رضا روستا، میرجعفرپیشهوری، اردشیرآوانسیان، زین العابدی قیامی، بقراطی و چندین تن دیگر در تشکیل حزب توده نقش داشتند. هر چند برخی منابع منکر حضور میرجعفر پیشهوری در حزب توده شدهاند.
همزمان نیروهای سیاسی-اجتماعی در آذربایجان نیز فعال میشوند؛ جمعیت آذربایجان، سازمان زحمتکشان آذربایجان، کانون طرفداران دموکراسی، انجمنهای منطقهای، اتحادیههای صنفی کارگری، جمعیت ضدفاشیست آذربایجان از جمله محفلهای شکلگرفته در آذربایجان میباشند. محفلهای آزادیخواهی در شهرهای تبریز، اورمیه، سراب، خوی، مراغه، مرند اقدام به برگزاری میتینگها و سخنرانیهایی میکنند. به گفتهی “میرقاسم چشمآذر” در هر اجلاسی بدون استثنا دربارهی ستم ملی بر آذربایجان سخنانی ایراد میشود. در یکی از اعلامیههای پخش شده در ۲۹ و ۳۰ شهریور۱۳۲۰ در تبریز آمده است “همین قدر که چپاول کردهاید و به یغما بردهاید، دیگر بس است. ما را به حال خودمان بگذارید. محترمانه شهرها و آب و خاک ما را ترک کنید و به خانههایتان برگردید.”
از مهر ۱۳۲۰ تا آبان ۱۳۲۴ بیست و یک روزنامه انتشار مییابد. “وطن یولوندا”، “یومروق” و “ادبیات صحیفهسی” در تبریز، “قزل عسکر” در اورمیه، “یومروق” در اردبیل به زبان تورکی منتشر میشوند. همچنین روزنامههای دو زبانهی ” آذربایجان”، “ستارهی آذربایجان” و “خاور نو” نیز انتشار مییابند. دولت مرکزی به هیچ کدام از روزنامههای تورکزبان مجوز نشر نمیدهد و آنها بدون مجوز چاپ میشوند. این روزنامهها در طول چندین سال در جهت طرح مطالبات ملی و طبقاتی قلم فرسایی میکنند.
علاوه بر آن مناسبات اقتصادی حاکم بر آذربایجان از علل مهمی است که زمینهی شکلگیری فرقه را تسریع میکند. در آن سالها بسیاری از زمینهای زیر کشت آذربایجان در دست فئودالها بود. از ۷۰۰۰ روستای آذربایجان ۳۰۰ روستا متعلق به “ذوالفقاری”ها در زنجان، ۱۶۰ روستا متعلق به “اشراف”ها، ۲۵۳ روستا در دست “فرمانفرما”ها در میانه و سراب، خانوادههای “مقدم” و “موسوی” در مراغه، “پناهی”ها در خلخال و “وهابزاده”ها در اردبیل هرکدام صاحب ۴۰ تا ۱۰۰ روستا بودند. ۶۰ درصد روستاییان نیز فاقد زمین بودند. در واقع ما با یک اکثریت تهیدست و یک اقلیت سلطهگر مواجه هستیم و این اکثریت تهیدست است که پایگاه مردمی فرقهی دموکرات آذربایجان و حکومت ملی را تشکیل میدهد.
در پی رد اعتبارنامهی میرجعفر پیشهوری در مجلس نمایندگان و بازگشت وی به تبریز، فرقه در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ با یک بیانیه ۱۲ مادهای شروع به فعالیت میکند. در این بیانیه به فرازهایی از تبعیضهای روا داشته شده بر آذربایجان و برنامههای فرقهی دموکرات در جهت پایان دادن به آنها اشاره شده است. حق تحصیل به زبان مادری یکی از بندهای این بیانیه را به خود اختصاص میدهد. حقی که چندین سال از آذربایجانیان سلب شده بود. این بیانیه توسط ۷۷ نفر از افراد شناخته شده که بعضا از قشرهای متفاوتی بودهاند، امضا میشود. این خود دلیلی بر فراگیر بودن پایگاه اجتماعی فرقه و تعلق آن به اقشار مختلف جامعه میباشد. در بین امضاکنندگان اسامی صاحبان کارخانه، بخشهایی از اصناف، روحانیون از جمله سه روحانی از اورمیه با اسامی “اسماعیل علیزاده”، “میرکاظم ندیمی” و “حاجی اسماعیل”، روزنامهنگاران، فرهنگیان و… به چشم میخورد. تاسیس فرقه با استقبال اقشار مختلف جامعه مواجه میشود. با وجود مخالفت حزب تودهی ایران با تشکیل فرقهی دموکرات، رضا روستا عضو کمیته مرکزی حزب توده به موسسین آن تبریک میگوید. بازاریان و اصناف نیز حمایت خود را اعلام میکنند. حتی ایلات “قاراپاپاق” و “شاه سئون” نیز از تشکیل فرقه استقبال میکنند. “حسین پاشا” و “امیر فلاح” ایلخان قاراپاپاق از منطقهی سولدوز، قولوخان بورچالی و … خواستار عضویت در فرقهی دموکرات میشوند. طبق شواهد تاریخی در ده روز اول تشکیل فرقه، فقط در تبریز ۱۰ هزار نفر به عضویت آن درمیآیند. شاخهی آذربایجان حزب توده نیز به فرقه میپیوندد. سخنرانیهای پیشهوری مدام در جراید به چاپ میرسند. در تمامی سخنرانیها و مقالات وی، بر دموکراسی و آزادی و سرنوشت ملل تحت سلطه اشاره میشود. در این شرایط نیروهای ارتجاع به شدت با فرقه مخالفت میکنند و آن را تجزیهطلب میخوانند. روزنامههای “نسیم صبا”، “حر” و “ندای عدالت” با انتشار نوشتههایی با فرقه مخالفت میکنند. البته برخی جریانها نیز در تهران از اقدامات آزادیخواهانهی فرقه حمایت میکنند. از جمله روزنامههای “نجات ایران” و مجلهی “زبان” متعلق به آزادیخواهان تهران.
بخش سوم؛ فرقهی دموکرات، شوروی و خاستگاه فکری
– اساسا هیچ حکومتی را نمیتوان یافت که در انزوای کامل به سر بَرد و مراودهای با دیگر قدرتها نداشته باشد. در رابطه با فرقهی دموکرات هم میبایست با درک این مهم، به عملکرد فرقه و مراودات آن پرداخت. به ویژه آنکه طرف دیگر مراوده، شورویِ جنگ جهانی دوم باشد؛ کشوری که در آن برهه به مهد آزادی و ترقیخواهی تعبیر میشد. کشوری که سهم عمدهای در شکست آلمان هیتلری داشت و اروپا نجات خود را به نوعی مدیون آن بود.
از دیگر سوی هیچ سندی به تبعیت بی چون و چرای فرقهی دموکرات آذربایجان از شوروی اشاره نکرده است. برخی در این خصوص مغرضانه دیدگاههای خود را مطرح کردهاند. اما در لابلای اسناد میتوان عکس این نگرش را نیز استنتاج کرد؛ مکاتبات پیشهوری با سران آذربایجان شوروی، اعتراضهای مداوم حزب توده در جهت انحلال فرقهی دموکرات و معامله با قوام و تصدی سه وزارتخانه از قِبل تخطئهی حکومت ملی آذربایجان، قتل پیشهوری در باکو به دستور سران شوروی و نمونههایی از این دست، ایدهی استقلالِ فرقهی دموکرات آذربایجان را تقویت میکند.
با این همه نمیتوان منکر ارتباط فرقهی دموکرات با شوروی شد ولی قطعا در چند و چون این ارتباط بزرگنماییهای مغرضانهای صورت گرفته است. این بزرگنماییها اولا ناشی از برخی ملاحظاتی است که در ایران کنونی اعمال میشود؛ بدنام کردن فرقهی دموکرات آذربایجان شیوهایست برای تخطئهی مطالبات کنونی تورکها و همچنین انحرافی جهت جلوگیری از ارائهی مدلی مترقی از حکومتداری. ثانیا از پسماندهای توهم توطئهای نشات میگیرد که قریب به صد سال در افکار مردم ایران رسوخ کرده است و برای هر رویدادی عاملی بیگانه و دستی پشتپرده را متصور میشود. این توهم از نهضت مشروطه تا انقلاب 57، همه را تبیین میکند و هنوز هم از مجاری قدرت کانالیزه میشود تا ارادهی تغییر را در نطفه بخشکاند. تا زمانی که آن دست پشتپرده بتواند هر انقلاب و تغییری را کلید زند، میل به تغییر و باور به ارادهی جمعی فروکش خواهد کرد.
– امروز به مدد تاریخسازیها و جعلیات ساخته و پرداختهی مرکزگرایان، این دیدگاههای مغرضانه و کجفهمیها علاوه بر ارتباط فرقه و شوروی، شامل سوگیریهای فکری اعضای آن نیز شده است. حوالهی میراث فکری فرقهی دموکرات آذربایجان به اردوگاه “چپ مارکسیستی” از آن رو باب میل مرکزگرایان است که چپ به لحاظ تاریخی جایگاه خوشنامی بین ایرانیان ندارد و این بدنامی با استناد به دیکتاتوریهای میراثخواران چپ تشدید میشود. سنجاق فرقه به این اردوگاه صرفا دستآویزی برای هرچه بیشتر بدنام کردن آن است. اگر چپ سرنوشتی غیر از این داشت، امروز همین مرکزگرایان سعی داشتند دامان فرقه را از آن تطهیر کنند.
پیشهوری پیشتر از اعضای فعال حزب کمونیست بود که در اواخر ۱۲۹۹ اعلام موجودیت کرد. وی حتی در حکومت سوسیالیستی جنگل به نوعی مسئول روابط خارجه بود. ولی فراز و نشیبهای زندگی وی و درک صحیح شرایط زمانی، گرایشات فکری او را تغییر داد که شاید بهتر است نوعی چرخش به سوسیالیسم تعبیر شود. در حالیکه بسیاری از نیروهای چپِ آن برهه، به این درک نرسیدند؛ در جامعهای که هنوز طبقات تحدید شدهای وجود ندارد و هنوز پرولتری در آن شکل نگرفته، صحبت از انقلاب کمونیستی کاری عبث میباشد. پیشهوری با درک این موضوع، در منتها الیه راستِ جناحِ چپ میاندیشید و این تمام دلیل مجادلات وی با امثال تقی ارانی است. وقتی در سالهای زندان همراه جمع 53 نفر بود به عنوان مدافع حقوق خلقها ظاهر میشد، در حالی که تعدادی از جمع 53 نفر برای ترویج سراسری لنینسیم در ایران، به تک زبانگی فارسی تاکید داشتند.
همچنین لحاظ این نکته در بررسی عملکرد فرقه ضروری است که آذربایجان در آن دوره تحت سیطرهی اقلیتی فئودال بود و عملکرد فرقه نه اقدامی در راستای ایجاد یک جامعهی بیطبقه، که تلاشی در جهت بسط عدالت اجتماعی بود. عدالتی که با تکیه بر آزادی خلقها، حقوق اقلیتها و حق تعیین سرنوشت ملتها و تاکید بر حقوق برابر زنان و مردان مجال یک سالهای برای مشق دموکراسی یافت.