English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

ناآرامی در جمهوری آذربایجان و ما مزدوران!- گونای تبریزی

بدون شک سونامی اعتراضهای مردمی بر علیه دیکتاتورهای جهان ، بسیار شدیدتر از سونامی اخیر ناشی از زلزله 8.9 ریشتری ژاپن است. هر روز خبرهای جدیدی از کشورهای تونس – مصر – یمن – عمان – بحرین – عربستان – عراق – لیبی – لبنان – ایران و... مخابره می شود و آخرین خبر: جمهوری آذربایجان!

این را من نمی گویم ، خبرگزاریهای بین المللی می گویند ، حتی سایت "جرس" هم می گوید:

http://www.rahesabz.net/story/34076/

اما گویی همه حق دارند در این خصوص سخن گویند غیر از ما. چرا که هر کس در آذربایجان جنوبی از تظاهراتهای باکو و دستگیریها و... سخن گوید "مزدور ایران" است. هر روز دامنه این "مزدور شناسی" گسترده تر می شود و افراد بیشتری در محدوده مزدوران جای می گیرند.

استدلالی پیچیده برای این سخنان آورده می شود ، گویا "مصباح یزدی" در فروردین 89 در سخنرانی خود که از شبکه قرآن سیمای جمهوری اسلامی پخش شده و اکنون در اینترنت موجود است و "تنها شبکه تلویزیونی ما" ، به این ویدئو دست یافته و اعترافی مهم از زبان این "دست راست خامنه ای" گرفته شده که ایشان حقوق مردم را در برابر مفهوم ولایت فقیه انکار کرده اند. پس مزدوران ایران به جای انتقاد از دولت "الهام علی یئو" ، پاسخگوی نظرات مصباح یزدی باشند؟

اگر شما از این سخنان چیزی فهمیدید من هم فهمیدم.

***

وقتی در یکی از سخنرانیهای معمول آیت اله محمدتقی مصباح یزدی به عنوان سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه تهران ، امام جمعه آن هفته ، آیت اله احمد جنتی به علت اینکه کمی زودتر از موعد به محل نماز جمعه رسیده بود از سخنان استاد نیز بهره مند شد و بلافاصله بعد از او در جایگاه خطیب جمعه قرار گرفت تا با قدی که از اسلحه ای که بدان تکیه زده بود کوتاهتر بود برای حهانیان سخن گوید ، آن چنان از سخنان مصباح یزدی خشنود بود که او را "سخنگوی اسلام" لقب داد.

مصباح یزدی سالهاست که سخنگوست ، یعنی فقط سخنگوست. آنگاه که دکتر عبدالکریم سروش را به اصرار به مناظره طلبید ، پاسخ سروش چنین بود که من اندیشه هایم را مکتوب کرده ام شما هم بنویسید تا بدانیم بر چه پایه ای مناظره می کنیم. اما استاد نمی نوشت ، فقط سخن می گفت ، و ایراد دکتر سروش هم بسیار گران بود. پس باز هم سخن گفت ، در "موسسه در راه حق" ، مدرسه حقانی و امثالهم ، تا شاگردانش سخن مکتوب کنند و چند کتاب از برایش دست و پا ، اما لب کلام او معلوم بود ، مثل همه آنهایی که در پی یافتن منشأیی الهی برای حکومتند ، فقط گناهش این بود که بی پرده سخن می گفت.

"یکسان بودن انسانها در انسانیت لازمه اش آن نیست که همگی در شهروند بودن یکسان باشند ، چرا که حقوق شهروندان از لحاظ تابعیت یکسان نیست. این مغالطه است که چون انسانها در انسانیت یکسان هستند ، پس شهروند درجه یک و دو نداریم. انسان درجه یک و دو نداریم اما می توانیم شهروند درجه یک و دو داشته باشیم." (آیت اله مصباح یزدی ، روزنامه آریا ، 28/9/1377)

خدا رحمت کند شیخ فضل اله نوری را که صد سال از اعدامش گذشت و افکارش هنوز پابرجا:

"ای ملحد اگر این قانون دولتی (متمم قانون اساسی مشروطه) مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات... ای بیشرف ، ای بی غیرت ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را ، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم." (حرمت مشروطه ، شیخ فضل اله نوری ، صص 161-162)

و صاحب شرع ، چقدر سرافرازمان کرده و چه شرف و چه امتیازی برایمان داده که قدرش را نمی دانیم ، وای بر ما!

"ملت که به عنوان ایتام (یتیم ها) محسوب می شوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند ، کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند." (آیت اله جنتی ، روزنامه صبح امروز ، 13/11/77)

و چقدر روح شخ فضل اله در آرامش است که او به زور ، لایحه ای را به قانون اساسی مشروطه تحمیل کرد که "در هر عصری از اعصار ، هیئتی که کمتر از 5 نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدین" قوانین مجلس را به دقت بررسی کنند تا مخالف با "قواعد مقدسه اسلام" نباشد و "این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر ، عجل اله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود" و صد سال گذشت تا همفکرانش چنین آسوده بگویند:

"ما در شورای نگهبان مواظب هستیم تا جوانان مان طعمه جهنم نشوند... شورای نگهبان وقتی در مورد مسئله ای اظهارنظر می کند و می گوید درست است ، دیگر تمام شد و اگر گفت باطل است تمام شد." (آیت اله خزعلی ، روزنامه خرداد ، 11/3/78)

و همین آیت اله خزعلی برای جلوگیری از اینکه جوانان طعمه جهنم نشوند و همگی به بهشت روند پیشنهاد داد که "در اطراف تمامی استانهای کشور سیم خاردار کشیده شود..." (روزنامه سلام ، 17/3/78)

البته این فقیه محترم نتوانست پسر خودش را از آتش جهنم محافظت کند و فرزندش در جریانات اخیر به صف معترضان پیوست و زندانی شد!

اما همه اینها توجیه خودش را دارد:

"اطاعت از شاه با زور و سرنیزه باطل است اما اطاعت از ولی فقیه واجب است." (آیت اله خزعلی ، روزنامه خرداد ، 16/3/78)

در آن ویدئو که از "تلویزیون ما" پخش شد گویا مصباح یزدی رأی مردم را انکار می کرد که مردم چه کاره اند... ، و این چیز جدیدی نیست:

"قانون اساسی می گوید قوای ثلاثه زیر نظر ولایت فقیه است. شما وقتی ولایت فقیه را قبول نداشته باشید 20 میلیون که هیچ 30 میلیون هم رأی بیاورید تا این رأی به تأیید مقام ولایت نرسد معتبر نیست." (آیت اله خزعلی ، روزنامه خرداد ، 5/3/78)

مصباح یزدی و همفکرانش سالهاست که این حرفها را می زنند ، سخنرانیهای او در پیش از خطبه های نماز جمعه تهران ، نوعی تئوریزه کردن خشونت بود برای روزهای مبادا...

"اگر تحقق اهداف اسلامی بجز از راه خشونت امکان پذیر نباشد ، این کار ضروری است..." (آیت اله مصباح یزدی ، روزنامه صبح امروز ، 17/3/78)

***

پیشینه بحث ولایت فقیه به زمان قاجاریه می رسد هر چند که پیش زمینه های آن به زمان صفویه و مطرح شدن فقیه به عنوان "نایب امام" باز می گردد و در حقیقت ، قدرت خارق العاده و بی حد و مرزی که برای فقها در دوره صفویه در نظر گرفته شد کم کم آنها را از "نایبان امام دعاگوی پادشاهان اسلام پناه" در زمان صفویه به فقهایی که داعیه ولایت هم شأن با امامان و پیغمبر را داشتند تبدیل کرد و این سیر ، طبیعی و قابل پیش بینی بود.

"مرحوم نراقی همه شؤون رسول اله (ص) را برای فقها ثابت می دانند و مرحوم آقای نائینی نیز می فرمایند که این مطلب از مقبوله ی عمر بن حنظله استفاده می شود." (ولایت فقیه ، حکومت اسلامی – روح اله موسوی خمینی – چاپ جدید 1357 – انتشارات امیرکبیر – ص 173)

نمونه های بسیاری در عهد قاجاریه در خصوص ولایت فقها و تعامل آنها با دیگران در این موضوع وجود دارد که فقط به ذکر دو نمونه اکتفا می شود:

میرزا ابوالقاسم قمی مشهور به میرزای قمی در عهد فتحعلی شاه قاجار در رساله "ارشادنامه" از تائید سلطنت سخن گفته بود لکن در اواخر عمر خود از نظریه سابق خود عدول کرد و در نامه ای به فتحعلی شاه قاجار ، صراحتا به نیابت عام فقیه از امام انگشت نهاد.(در این مورد نک. به: نخستین رویاروئیهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب – عبدالهادی حائری – انتشارات امیرکبیر – تهران 1367 – صص 328 و 369)

بعدها در دوره محمد شاه قاجار ، سید محمدباقر مجتهد اصفهانی (شفتی) علنا داعیه حکومت کرد و در اصفهان با شاه بنای مخالفت گذاشت و حتی با سفرای خارجی بر علیه شاه مذاکراتی نمود که در نهایت ، محمد شاه قاجار مجبور به لشگرکشی به اصفهان گردید و بساط حکومت اسلامی شفتی را برچید. (در این مورد نک. به: ایران در راه یابی فرهنگی – هما ناطق – چاپ لندن – سازمان نشر و پخش پیام – صص 52 – 60)

بحث در خصوص ولایت فقیه و رابطه آن با نقض حقوق اساسی شهروندان به نام اسلام ، بحث درازی است. اگر شالوده آن را ملا احمد نراقی (1245-1185 ه.ق) ریخت در زمان ما آیت اله منتظری نقش اساسی در ارائه آن داشت هرچند که او شجاعت قبول اشتباه را هم داشت. و اکنون امثال مصباح یزدی ، نتایج مترتب یک حکومت دینی بر اساس سنت شیعی و نظریه ولایت فقیه را می گویند ، چرا باید بر صراحت و یک رنگی آنان خرده بگیریم ، همه که نمی توانند مثل آیت اله خمینی هزار رنگ داشته باشند ، قبل از انقلاب یک حرف بزنند ، در پاریس جور دیگر و در اوج قدرت یک جور دیگر:

"در اسلام آزادی به طور مطلق است." (صحیفه نور ، ج 4 ، ص 199)

"ما میخواهیم مطابق اعلامیه حقوق بشر عمل کنیم ، ما میخواهیم آزاد باشیم." (همان ، ج 2 ، ص 242)

و اینها را مقایسه کنید با نظراتی که در اصلاح قانون اساسی بیان کرد و بحث ولایت "مطلقه" فقیه.

***

اما اینکه این حرفها چه ربطی به ناآرامیهای جمهوری آذربایجان دارد من هم نمی دانم.

آیا جدا کردن مفاهیم "حکومت" و "دولت" این قدر سخت است که برای انکار حوادث باکو یا پشتیبانی از عملکرد یک دولت (که حتما مادام العمر نخواهد بود) اینقدر بیراهه می روید؟

گونای تبریزی

23/12/89

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter