نگاهی به مسئله استقبال از رئیس جمهور ترکیه در آذربایجان و عکس العمل ها به آن- حسین کرامت
خبر اينست که رئيس جمهور ترکيه در جريان يک بازديد دو سه روزه از ايران به تهران و اصفهان و تبريز سفر کرده است. در تبريز در مقابل درخواست وي براي رفتن به بازار تبريز، مقامات دولتي مسائل امنيتي را بهانه کرده و سر و ته بازديد وي را با ديدار از موزء مشروطيت و ناهار استانداري سرهم آورده اند. در موقع عبور ماشين حامل رئيس جمهور ترکيه از خياباني در تبريز، مردم متوجه وي شده و شروع به ابراز دوستي کرده و شعار آذربايجان- ترکيه سر داده و سپس به اعتراض، شعار محوري حرکات ملي در آذربايجان يعني تورک ديلينده مدرسه را فرياد کرده اند. در اين اتفاق يک چيز بديهي و نرمال و يک چيز معني دار وجود دارد که ميخواهم به اختصار به اين دو اشاره کنم و سپس به عکس العمل محافل ضد ترک در ايران نسبت به اين اتفاق به پردازم.
آن چيز نرمال و طبيعي اينست که رئيس جمهور کشوري که همسايه آذربايجانيها است، داراي فرهنگ و زبان مشترکي با آنها است و از نظر اقتصادي و سياسي نيز خود را با موفقيت از دوره خلفاي عثماني کنده و همرديف کشورهاي متمدن اروپا و آمريکا قرار داده است، مورد استقبال تبريزي ها قرار گرفته و با مهر و محبت آنها مواجه شده و مردم به دوستي آذربايجانيها و ترکيه ايها شعار داده اند. چيز غريبي دراين نيست. مثل اينکه آقاي طالباني به سنندج برود و مردم در آنجا با ديدن وي ابراز احساسات کنند. اگر نکنند عجيب است.
اما نکته جالب و تامل بر انگيز در اینجا شعار "تورک ديلينده مدرسه" است که ظاهرا ربطي به رئيس جمهور ترکيه ندارد اما در اصل خطاب به ايشان است تا وي چشم هاي خود را به سرکوب فرهنگي آذربايجانيها در ايران نبندد و با طرح اين موضوع در مذاکرات خود با مقامات ايراني، آنها را تحت فشار بگذارد. اين شعار در مقام مقايسه ميتواند شبيه اين باشد که مردم تهران در جريان بازديد يک مقام اروپائي که با جمهوري اسلامي روابط ديپلماتيک دارد، ناگهان شعار آزادي زندانيان سياسي را سر دهند. اين شعاردهي نشان از موقعيت سنجي و ذهن خلاق شعار دهندگان دارد و قابل تقدير است.
اما در مورد عکس العمل هاي هيستريک مدافعان سيستم نژاد پرستانه در ايران نيز چند نکته گفتني است.
اول اينکه براي من قابل هضم نيست که اين حضرات به چه حقي به خودشان اجازه ميدهند که براي مردم آذربايجان تعيين تکليف کنند که چه کسي را دوست داشته باشند و از چه کسي متنفر باشند. اگر اين حضرات از ترک و عرب بيزارند بروند خودشان را درمان کنند. اگر جمعي از آذربايجانيها- در گذشته بيشتر و در حال حاضر خيلي معدود- از هويت ترک خود شرمگين هستند بروند احساس خود کم بيني خودشان را درمان کنند. اگر جمعي از حضرات طرفدار سيستم راسيسم در ايران، ميخواهند همه ترک ها را آسيميله کنند اين مشکل آنهاست که ديگر نميتوانند. با اين ننه من غريبم هاي مدل آخوندي کسي در آذربايجان ديگر فريب نميخورد.
من وقتي مقاله ای تحت عنوان " استقبال پان ترکهای تبریزاز رئیس جمهور ترکیه و بی تفاوتی آنها نسبت به قتل عام برادرانشان در خیابانهای تهران" را در ايران گلوبال ميخواندم و سپس وقتي کامنتهاي سايت بالاترين را در ذيل مطلبي در اين ارتباط مرور ميکردم واقعا اين احساسم تقويت شد که اين حضرات به اصطلاح سبز چه قدر از مرحله و واقعيت عيني جامعه در ايران بخصوص آذربايجان بي خبر هستند. در عين حال که خودشان از اينترنت و ماهواره و فيس بوک استفاده ميکنند، درک نميکنند که اين وسائل در اختيار بقيه هم هست. منتها آذربايجانيها به جاي ماهواره هاي لس انجلسي "هخا" و "ما بيشماريم" و "آريامهر" و "سبز" و سايتهائي مثل بالاترين، به کانال هاي ترکيه و آذربايجان و سايت هاي ترکي توجه دارند و اين ها را همراه و الگوي ود ميدانند.
دوم اینکه اين حضرات ضد ترک آنقدر از مرحله پرتند که درک نميکنند که وقتي در ارتباط با يک عمل مشترک نيز ميخواهند توقعي داشته باشند، نبايستي از موضع تحقير و حکم ، امريه صادر کنند. کسي که ميگويد " واقعا آدم باید بی غیرت باشد که برادرانش را در شهرهای دیگر ایران بکشند آنوقت گلویش را برای رئیس جمهور اسلامگرای ترکیه جر بدهد” مسلم است که درکش از برادر بودن و هموطن بودن چيست. اصلا از خودش نميپرسد که اين برادرانش آيا فقط در شهرهاي ديگر است که کشته ميشوند يا در آذربايجان هم هست. آيا علقه برادري يک طرفه است و يا يک برادر مکلف است که هميشه چشم بسته امر و نهي برادر ديگر را گوش کند و سر آخر حق حرف زدن هم نداشته باشد که هيچ بلکه تو سرش هم بزنند و حق حيات برايش قائل نباشند.
از آن گذشته به چه دليل اين توقع است که همگان بايستي موظف باشند که مسير مبارزه عليه ديکتاتوري را در خط اين حضرات دنبال کنند. مثلا اگر انها يکروز گفتند که برويم نماز جمعه رفسنجاني، لابد همه بايد اطاعت کنند. يکروز گفتند در پشت بام ها آلله اکبر بگوئيد بايستي همه بگويند چشم. يک روز بگويند نسل ما نسل آرياست، ترک ها هم بگويند باش اوسته. يک روز بگويند همه زير لباس هايشان سبز بپوشند و بروند تظاهرات دولتي و در آنجا لباس هايشان را در آورند و بگويند يا حسين مير حسين همه بايد اين کار را بکنند. اگر الان هم براي خودشان راه پيمائي گذاشته اند، آذربايجاني ها هم بايد شال و کلاه کنند و بروند دنبال اينها. از خودشان سوال نميکنند که مردم آذربايجان به چه دليل بايد پشت سر امثال موسوي و رفسنجاني و سازگارا و پسر شاه راه بيافتند؟ آيا دشمني اينها با آذربايجان فراموش شده است؟
بعضی خوش خیال ها البته خيلي که هنر کنند ميگويند بيائيد اول حکومت جمهوري اسلامي را بر اندازيم تا بعد همگان به حقوقشان ميرسند. اينکه اين حقوق چيست البته جائي گفته نميشود اما از فحواي کلام اينها ميشود به نحوه تفکرشان در مورد ترکها و حقوقي که قراراست براي آنها کنار گذاشته شود پي برد. من دو نمونه از تفکر اينها در مورد حقوق ترک ها را از سايت بالاترين در اينجا مياورم تا خودشان دوباره بخوانند به ببينند ساده کيست!
( تمامی سایتهای پان ترکها از طرف وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی اداره می گردند و این همان ترفند قدیمی ” تفرقه بینداز و حکومت کن ” می باشد که به خوبی از طرف جمهوری اسلامی اجرا می گردد و متاسفانه ما ترکها که به سادگی مشهور هستیم ، به راحتی احساساتی شده و فریب این کثیفان اطلاعاتی را خورده ایم ).
اينکه اين کامنت بالا را واقعا يک آذربايجاني گفته يا مثل جريان شهيد دزدي جمهوري اسلامي، اين کامنت گذار نيز بنام يک ترک آمده و آذربايجانيها را مشهور به سادگي (همان مضومن جوک هاي ترکي) خوانده نشان ميدهد که اينها در چه محدوده بسته فکري سير ميکنند و افق فکريشان تا کجا سير ميکند. . حالا که سادگي آذربايجانيها را مطرح کردند، در ارتباط با حقوق ملي ترکها، تکليف نهائي را خيلي روشن و ساده به اين صورت دريک کامنت ديگر ميبينيم( جریان دروغگو و موذی و مکار پانترکیسم به رهبری وطنفروشانی امثال براهنی و عقده ای های ساکن آران و شروان در طی چند روز گذشته به صورت مرموزی مجدد شروع به هیاهو و ماهیگیری کرده. دولت های ایران همیشه باید با این عناصر ضد ملی و دشمن تمامیت ارضی کشور شدیدترین برخوردها را داشته باشند. من حتی موافق حذف فیزیکی این دشمنان ملت هستم. از بین بردن چهار تا وطنفروش دشمن ملت ایران بسیار عاقلانه تر است تا اینکه بعدا از مسامحه با این دشمنان ایران ابراز پشیمانی کنیم ).
با اين تفکرات در مورد “سادگي” ترک ها و تعين تکليف حذف فيزيکي اين “دشمنان ملت” است که ميتوانيم خط جدا و مستقل حرکت هاي سياسي در آذربايجان را درک کنيم.
ترک ها به مدعيان سبز ميگويند اولا بيائيد مرض نژاد پرستی و نفرت را در خود کنار بگذاريد. به ديگر مليت ها احترم بگذاريد. حق و حقوق مساوي براي آنان قائل باشيد، آنرا با صراحت در برنامه سياسي خود و در عمل خود نشان بدهيد و سپس توقع کار مشترک داشته باشيد. و دوم اينکه تازه در اين مرحله هم بجاي سر خود کار کردن، بايستي همراه با نمايندگان آن ملتهائي که توقع همياري از آنها داريد برنامه مشترک طرح و اجرا کنيد.
در مورد ماهيت جنبش سبز و عناصر خط دهنده و رهبري آن حرف و حديث فراواني ميشود گفت. اما در اينجا يک نکته را ميخواهم بخصوص تذکر دهم که سياست راسيستي و انحصار طلب عام رهبري جنبش در مورد حقوق مليت هاي غير فارس، بيشترين ضربه را در مرحله اول به آن نسل جوان انقلابي پرشور سبز پوش در صحنه ميزند که با عشق به آزادي و دموکراسي جان خود را در دست گرفته و در مقابل پليد ترين حکومت دوران ها ايستاده اند و نميدانند که سياست ها و خط رهبري اين جنبش از جناح اصلاح طلب اش گرفته تا غير اصلاح طلب آن با انکار مرض مزمن راسيسم در درون خود و اصرار بر ادامه سياست هاي ضد دموکراتيک ملي، به تفرقه در ميان مردم ايران دامن ميزند و در نهايت، رنج و خون جوانان در صحنه را به هدر ميدهد.