English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

مباني سياسي اختلافات درون جنبش فدرال دموكرات آذربايجان

چنانچه در اطلاعيه كوتاه ما به تاريخ استعفاي ما از ج.ف،د.آ. آمده است، علت اين اقدام ما، تركيبي از دو علت مهم زير بود:

1. ضعف دمكراسي درون تشكيلاتي،

2. اختلافات سياسي.

در هم تنيدگي اين دو علت امري طبيعي است چون اگر اختلاف نظري نباشد، ضعف و قوت دمكراتيسم درون تشكيلاتي محسوس نخواهد بود و تا وقتي كه فضاي دمكراتيك در درون يك سازمان سياسي حاكم است اختلافاتي از نوع آنچه كه در درون جنبش فدرال دموكرات به ميان آمد، هم قابل مديريت است و هم اصولا بخشي از تكاپوي فكري درون حزبي به حساب مي­آيد. در جهان واقعي هر حزبي ولو كوچك و هرچه قدر هم به ظاهر هموژن، در عمل از "فرد"هايي با نئانس­هاي (nuanc) فكري متفاوت تشكيل شده است كه اراده جمعي دائر بر اجراي يك برنامه سياسي وجه اشتراك آنهاست. ج.ف.د.آ. هم از روز نخست با آگاهي از اين نكته بديهي از افرادي با تجربيات و گرايشهاي متفاوت تشكيل شده بود كه معتقد بودند تفاوت در نئانسهاي فكري نقطه قوت يك تشكيلات سياسي است و تجربه موفق 8 ساله هم درست بودن چنين مدعايي را نشان داد. در اين مدت هم وجود تفاوتها و جدي بودن اتحاد ما حول يك پلاتفورم دمكراتيك از دور و نزديك قابل مشاهده بود و بخصوص تاجايي كه كارهاي قلمي و فعاليتهاي رسانه­اي مربوط است، ديدن اين تفاوتها نياز به تفحص و تحقيق نداشت.

اينكه ما در سطور فوق، عامل ضعف دمكراسي تشكيلاتي را با شماره 1 مشخص كرده­ايم، امر تصادفي نيست. يكي از خصوصيات مهم ج.ف.د.آ. وحدت توأم با تكثر بود كه در يك توافق متمدنانه با وجود كثرت آراي موجود، به وحدت عمل حول يك پلاتفورم سياسي دست يافته بودند. در نتيجه وقتي در پايان تابستان گذشته، مسائلي به دور از همه توافقات مكتوب و غير مكتوب موجود، از سوي يك عضو مسئول اين جريان مطرح شد، بخشهايي از صداهاي متكثر موجود، عكس­ا­لعمل نشان دادند. اين عكس العمل نه بخاطر تازگي تكثر صداها بلكه بخاطر ناشناخته بودن وجود چنين نگرشها و چنين شيوه طرح نظرات فردي از سوي اعضاي ج.ف.د.آ. بود.

از آنموقع، روندي شروع شد كه به دنبال يك سلسه مباحثات دروني كتبي، شفاهي، دوجانبه و چند جانبه به نشست 12 فوريه 2012 منجر شد. خواست روشن ما در آن جلسه، رعايت موازين دمكراتيك، لزوم طي تشريفات دمكراتيك از نقطه طرح يك نظر فردي از سوي يك عضو تشكيلات تا تبديل آن به نظر اقليت، نظر اكثريت و نهايتا نظر رسمي تشكيلات بود. از نظر ما با طي چنين تشريفاتي بود كه نظرات جديد ميتوانستند در تشكيلات ما مطرح شوند. برخورد نسنجيده و غيرقابل انتظار سه عضو هيئت اجرايي در پاسخ ما، همه اميدهاي ما براي ادامه مباحثات در حول نظرات جديد و چالشهاي ناشي از آنها را به يأس بدل كرد. ما انتظار داشتيم كه دوستان، نظرات خودشان را بطور كتبي و بعنوان نظرات فردي خود در سطح جنبش ملي آذربايجان مطرح كنند تا اعضاي تشكيلات بتوانند در كنگره آتي، ارگان اجرايي موافق ميل خودشان و نماينده اراده اكثريت اعضا را انتخاب بكنند. نكته ظريف در اينجا همانا قابل تأويل بودن نظرات سياسي بود و به همين خاطر نقش عالي­ترين ارگان صاحب صلاحيت يعني كنگره تشكيلاتي برجسته مي­شد.

روشن بود كه دوستاني كه نظراتي بالكل جديد (از نظر ما) و در تضاد با اسناد تشكيلاتي را بي هيچ مقدمه­اي مطرح كردند و پيش­از چرخش غافلگيرانه خود به راست و چپ در جلسات عمومي، حتي نيازي به زدن "راهنما" احساس نكردند، ادعا داشتند كه نظرات جديد آنها حتي اگر در تضاد با نظرات 60 درصد اعضاي تشكيلات و ضديت با نظرات 99 درصد فعالين ملي بود، باز هم عين پلاتفورم ما بوده و خود را "پلاتفورم ناطق" خواهند خواند. لذا در چنين موقعيتي كه مسائل مورد اختلاف ميتوانستند به هر نوعي مورد تفسيرات و استنباطات متضادي باشند، كنگره هر جريان حزبي -كه نقش هيئت منصفه قانوني دارد- نقش حياتي در حل بحران پيش آمده داشت و ما لازم ميدانستيم حداقل تا برگزاري كنگره بعدي با رعايت حداقلي از ضوابط دمكراتيك به ادامه راهي بپردازيم كه 8 سال قبل باهم شروع كرده بوديم.

مسئله انتظار تا كنگره بعدي از جهت ديگري هم اهميت داشت. سخناني كه از سوي آقاي آزادگر و بعدها از سوي يكي دو نفر از اعضاي هيئت اجرائيه در تضاد با خط و مصوبات تاكنوني ج.ف.د.آ. بيان شدند، هم شفاهي بودند و هم به ظاهر في­البداهه. لذا بن بستي كه برخوردهاي فوق­الذكر در جلسه 12 فوريه ايجاد كرد، هرگز به ما فرصت نداد تا با كم و كيف اين نظرات و استدلالهاي احتمالي پشت بند آنها آشنا شويم. ما هرگز نتوانستيم ارتباطي مابين اين سخنان جديد و مواضع قبلي ج.ف.د.آ. پيدا كنيم و معلوم هم نشد كه اگر دوستان ما فرصت كتبي كردن و تعمق در تنظيم نظرات خودشان را داشتند آيا بازهم بعنوان مثال، كل جنبش را فاقد نيروهاي سالم ديگر براي همكاري مي­ناميدند و از ضد امپرياليسيم اعتقادي و تبعات سياسي آن دفاع ميكردند يا نه؟ آيا آنهمه موضع­گيري­هاي شفاف در تقدم رسيدن به حق تعيين سرنوشت و تأسيس دولت ملي و احتراز آگاهانه از وارد كردن شعارهاي و سمبولهاي خاص سياست حزبي به يك جنبش ملي تصادفي بود؟ آيا دو مقاله آقاي آزادگر در دفاع از دمكراسي و اعتدال در صفوف جنبش ملي و رد افراطي­گريهاي نوع "تورانچي كشف كن" جايي براي چرخش 180 درجه بي سر و صدا باقي مي­گذاشت؟ آيا ايشان در آن مقالات خود ننوشته­اند كه "خطر پان ترکیسم وتورانیسم وگرک خاکستری اساسا ساخته پرداخته دشمنان حرکت ملی آذربایجان است." و "جنبش فدرال دموکرات آذربایجان ... به این انحرافات با توجه به وزن واهمیت شان برخورد کرده ویا درباره بحث های انحرافی هشدار داده و موضع گرفته است." ؟ آيا اين جملات از ايشان نيست؟ ما حتي فرصت نيافتيم كه از ايشان در يك گفتگوي رو در رو بپرسيم كه نظرشان در مورد نوشته­هاي قبلي خودشان چيست؟

از نظر ما بسيار عجيب و باورنكردني است كه يك جريان سياسي متشكل از افراد سياسي صاحب فكر، اهل بحث و اظهار نظر، تا پلنوم 30-31 اوت 2011 از هرگونه اختلاف جدي و مباحثات كشدار به دور بوده باشد و بي هيچ مقدمه­اي درست سه روز بعداز آن پلنوم، با نظرات جديدي از زبان مسئول هيئت اجرائيه، اعضاي خود و فعالين جنبش ملي را دچار شوك بكند.

نبود دمكراسي در درون خانواده، مدرسه، جامعه و جريانات سياسي در يك كشور عقب مانده جهان سومي خبر تازه­اي نيست و تمامي شواهد حاكي از آن است كه اوضاع در درون همه سازمانها و احزاب سياسي قديم و جديد در مدارهاي شبيه هم، كم و بيش پدرسالارانه و غيردمكراتيك بوده­اند و هنوز هم هستند. نكته مهم ديگر در اين مسئله، نبود اشراف از بيرون بر مناسبات داخلي يك جريان سياسي و كمبود اطلاعات و شواهد قابل كنترل براي يك ناظر بيروني است. ما حق خود ميدانستيم كه به ضعف دمكراتيسم درون تشكيلاتي اعتراض كنيم و اينكار را نيز به روشن­ترين وجه آن كتبا و شفاها در درون تشكيلات انجام داديم. اين اعتراضات مثمر ثمر واقع نشد و ما اينك در يك اقدام آگاهانه، اطلاع رساني پيرامون علل استعفاي خودمان را حول مسائل سياسي متمركز مي­كنيم. هدف ما از اين روشنگري، آشنا ساختن مخاطبين ما با مواضع سياسي خودمان بطور اثباتي است.

3 سپتامبر 2011، سمينار "چه بايد كرد؟" استكهلم

در سمينار "چه بايد كرد؟" در استكهلم، آقاي محمد آزادگر مسئول هيأت اجرايي جنبش فدرال دموكرات آذربايجان، سخناني ايراد كرد كه موجب بهت و حيرت اعضاي جنبش و ناظرين بيروني شد. نظرات مزبور با ادبيات شناخته شده جنبش فدرال دموكرات آذربایجان بيگانه بود. در بخشي از اين سخنان در يك حمله ساچمه­اي اتهاماتي بي آدرس مشخص به سوي نيروهاي سياسي آذربايجان ارسال ­شد. آقاي آزادگر آن روز ادعا كرد كه به غيراز ما هيچ نيروي سالمي در جنبش ملی آذربایجان وجود ندارد! گويي نشست آمستردام كه به بيانيه 12 ماده­اي آمستردام منجر شده بود تنها با رأی اعضاي تشکیلات ما به تصويب رسیده بود. جالب است كه تعداد اعضاي جنبش فدرال دموكرات در كنفرانس آمستردام بيش­از هفت نفر نبود و چنانچه اشاره شد، سند مصوبه اين كنفرانس، مورد استقبال وسيع در سطح جنبش در داخل و خارج نيز قرار گرفت. از اينرو ادعاي اينكه نيروي دمكرات ديگري به غيراز ما وجود ندارد (با گفتن: "يوخدي، يوخدي"!) در ضديت با فلسفه وجودي كنفرانس ديالوگ آمستردام، سند مصوبه آن و استقبال وسيع بعدي از آن سند است.

اجلاس تشكيلاتي 12 فوريه 2012

در يك جلسه در فضاي مجازي كه براي بررسي مباحثات شفاهي و كتبي ماههاي اخير تشكيل شده بود، اميد براي ثمربخش بودن و جاري كردن اراده اعضاي جنبش در مناسبات تشکیلاتی، به يأس تبديل شد. ما بعدا در نامه 16 فوريه خطاب به آقاي سلطانزاده تقاضا كرديم كه تا چنانچه ميزان فاجعه­بار بودن برخوردهاي غيردمكراتيك و اهانتهاي سه عضو هيئت اجرائي، از سوي آنها مورد قبول نباشد، كمسيوني با شركت نمايندگان بیطرف براي قضاوت در اين موضوع تشكيل شود. اين آخرين جهد ما هم براي حل اختلافات پيش­آمده، بي ثمر ماند. در اين شرايط استعفاي دسته­جمعي تنها آلترناتيو پيش روي ما بود.

در زير ما با رعايت اختصار، سعي مي­كنيم كه شمه­اي از زمينه عمومي و اختلافات پيش­آمده در متن آن را ارائه كنيم. قصد ما در اينجا پولميك نيست و ما ميخواهيم صرفا به مسئوليت خود در جوابدهي به سوآلات ناشي از استعفاي خودمان، عمل كنيم.

سياست حزبي و سياست ملي

"هدف ما براى برقرارى دموکراسى وتاسيس جمهورى فدرال درايران، ايجاد دولت فدرال تورکهاى ايران (دولت فدرال مردم آذربايجان و اورگانهاى حاکميتهاى محلى ترکان ايران) است" (از پلاتفورم ج.ف.د.آ.)

"2. هدف جنبش آزاديخوهانه ملي آذربايجان، برقراري دولت ملي-دموكراتيك در آذربايجان و دفاع از حقوق ديگر خلقهاي تورك خارج از حدود سرزمين تاريخي آذربايجان است. حق تصمیم نهائی برای تعیین سرنوشت خود، فقط در ید صلاحیت ملت ترک آذربایجان می باشد." (بند دوم از بيانيه آمستردام)

دو نقل قول فوق كه اولي در ميان اولين جملات پلاتفورم ج.ف.د.آ. و دومي بعنوان دومين بند از بيانيه آمستردام آمده است، با صراحت اعلام مي­كنند كه ما نه براي كسب كرسي پارلماني و تشكيل كابينه حكومتي در يك ساختار موجود دولتي، بلكه براي ايجاد آن ساختارهاي دولتي (از نوع فدرال يا مستقل آن) مبارزه مي­كنيم. به يبان ديگر ما فعلا به دنبال رسيدن به "ظرف" (دولت ملي) هستيم و حكومتهايي كه در چهارچوب بازي دمكراسي، گاه به گاه با انتخابات عوض مي­شوند نسبت به آن ظرف، حكم "مظروف" را دارند.

بعنوان نمونه تاريخي هم، وضعيت ما با آفريقاي جنوبي در دوره آپارتايد، لهستان و جنبش همبستگي در پايان دهه 1980 و جمهوريهاي شوروي در دوران جنبشهاي استقلال­طلبانه از اسارت شوروي با كمي تأخير بعداز لهستان هستيم. در اين مرحله هدف نه كسب چند كرسي يا اكثريت كرسي­هاي پارلمان ملي، بلكه هدف، تأسيس دولتي ملي داراي پارلمان و حكومت است. لذا در اين دوره، گرايشات ايدئولوژيك حزبي چون ليبراليسم، كنسرواتيسم يا سوسياليسم حتي اگر بر جريان سياسي رهبري كننده جنبش ملي غالب باشد، شعارهاي جنبش ملي را معين نمي­كنند، بلکه مسئله اصلی بسیج نیروی حداکثری برای اعمال حق تعيين سرنوشت است. بياد داريم كه نزديك به كل جامعه بومي آفريقاي جنوبي، لهستان و جمهوريهاي شوروي در مبارزات آزاديخواهانه در پشت كنگره ملي آفريقاي جنوبي، جنبش همسبتگي لهستان و جبهه­هاي رهبري كننده مبارزات مردم جمهوريهاي شوروي كه اكثرا نام "جبهه خلق" داشتند، درگير ماجرا بودند. همينطور شاهد بوديم كه بعداز تشكيل دولت ملي، اين سازمانهاي چتري دچار تقسيمات متعددي شده و اجزاء بوجود آمده از اين تجزيه، بعنوان احزاب سياسي، عملكرد جديدی در چهارچوب دولتهاي ملي جديد يافتند. در اين كشورها بعداز پيروزي مبارزات ملي، كنگره ملي آفريقاي جنوبي، جنبش همبستگي لهستان و جبهه­هاي خلق به احزاب سياسي تبديل شدند. بعنوان مثال "جبهه خلق آذربايجان" (تأسيس 16 ژوئيه 1989) بعداز دستيابي آذربايجان به دولت ملي، در يك جريان دمكراتيزاسيون طبيعي به هفت حزب سياسي و جريانات كوچكتر ديگر تقسيم شد. جنبش همبستگي لهستان نيز كه در اصل يك اتحاديه كارگري بود به زير مجموعه­هاي متعددي تجزيه شد كه در ميان آنها هم اتحاديه كارگري و هم حزب سياسي وجود دارد.

بعداز پيروزي جنبش، پروسه تبديل جبهه رهبري كننده جنبش ملي به احزاب سياسي يك پروسه لازم و طبيعي است. اما اين تجزيه ميتواند در نتيجه بي­تدبيري رهبران جبهه قبل از تشكيل دولت ملي نيز بوقوع بپيوندد. در چنین شرایطی ما نه با يك زايمان طبيعي بلكه با يك سقط جنين مواجهيم.

چنين سقط جنين دردآوري، ميتواند علل متفاوتي داشته باشد اما نتيجه آنها يك پايان فاجعه­بار براي جنبش ملي و آغاز دوران فطرت و يأس براي یک دوره طولاني خواهد بود.

ما در سالهاي گذشته، شاهد تلاشهای تخريبي از سوي گرايشات افراطي در جهت پولاريزاسيون قبل­از موعد و تجزيه جنبش ملي آذربايجان به گرايشات حزبي بوده­ايم. گرايشاتي كه خواهان حاكم كردن فهم ايدئولوژيك مورد نظر خود بر جنبش ملي دمکراتیک آذربایجان بوده و خواهان زدودن اين جنبش از وجود "ناخالصي" مورد نظر خود بودند. تلاشهاي مزبور با عمليات گاه و بيگاه كشف افشاي دشمنان "ايرانچي" و "تورانچي" خودنمايي كرده­اند.

از اين نظر، موفقيت بزرگ كنفرانس آمستردام در 12 دسامبر 2009 (مصادف با 21 آذر) در تقابل آگاهانه و ناشي از احساس مسئوليت با خواست اين نيروهاي مخرب و فارغ از احساس مسئوليت، براي وادار كردن جنبش ملي دمکراتیک آذربايجان به يك پورلاريزاسيون پيش­از موعد بود.

جنبش همه يا هيچ

جنشهاي ملي به علت عظيم بودن نيروي مقابل آنها، حالت جنبشهاي همه يا هيچ را دارند كه پيروزي نسبي، نيمه كاره يا درجاتي در آن منتفي است. يعني نميتوان مثل يك حزب سياسي در يك سيستم دمكراتيك پارلماني به كسب يك يا چند كرسي، كسب اقليت يا اكثريت كرسي­هاي نمايندگي مردم اميد داشت و در صورتي هم كه هيچ موفقيتي حاصل نشد به احتمال پیروزي در انتخابات آتي چشم دوخت. مبارزات ملي نيازمند بسيج كليه نيروهاي ملي براي رسيدن به حق تعيين سرنوشت خويش هستند. شانس شكل گيري جنبش ملي هم، طبق تجربه در هر زماني يا هر چند سال يكبار نيست. نگاهي به تاريخ ملل اسير و تاريخ اسارت آنها نشان مي­دهد كه با شكست يك موج آزاديخواهي ملي، شكل گيري جنبش های بعدي ميتواند تا زمان نامعلومي به تعويق بيفتد.

از اينرو قطب بندي های ناخواسته و زودرس در ميان نيروهاي يك جنبش ملي ميتواند به بهاي نابودي جنبش تمام شود. حفظ وحدت ملي فراحزبي در صفوف يك جنبش ملي، براي نمايش دوستي بين فعالين و رهبران جنبش نيست، اين وحدت اهميتي مرگ و زندگي براي جنبش ملي دارد.

زمينه­هاي سياسي اختلافات

همچنانكه تأسيس جنبش فدرال دموكرات بر يك زمينه قبلي از مجموعه عوامل دخيل صورت گرفت، اختلافات منجر به استعفاي جمعي 21 فوريه 2012 از اين جريان سياسي نیز در يك زمينه فكري و در نتيجه يك فرهنگ رفتاری ناخوشايند بوقوع پیوست. يكي از اين زمينه­ها، نحوه برخورد با گرايشات انحرافي در جنبش ملي دمکراتیک آذربايجان بود. از سالها قبل اين مسئله در داخل و خارج از آذربايجان و داخل و خارج از جنبش ملي آذربايجان همچنين در متن و حواشي آن در جريان بوده است. اين بحثها از افت و خيزهاي خاص خود برخوردار بوده­اند و بمرور دو رويه متفاوت در اين موضوع صورت فعلي خود را (لابد تا تغييرات ثانوي) تثبيت كرده است. اين دو رويه متفاوت هم در شيوه نگاه و هم در متدولوژي برخورد، از همدیگر تفکیک میشوند؛

شیوه دمكراتيك:

طبق اين شیوۀ برخورد، هرگونه تخطي از ارزشهاي دمكراتيك و حقوق بشري با تكيه بر هر خاستگاه ايدئولوژيك، لازم به برخورد قاطع انتقادي است. در دستور كار قرار گرفتن برخورد با هر گرايش غيردمكراتيك بسته به وزن و اهميت آن ميتواند متغير باشد. ناسيوناليسم ايدئولوژيك و بقاياي ايدئولوژي توتاليتر قرن بيستم كه امروز خود را بصورت دشمن تراشي، دشمن سازي و ضدامپرياليسم فاناتیك و اعتقادي نشان مي­دهد دو نمونه از گرايشات غيردمكراتيك مورد نقد در اين رويه است.

متدولوژي: رويه دمكراتيك در برخورد به شعارها و گرايشات افراطي رعايت سه عامل مهم زير را لازم مي­شمارد: 1. تعريف، 2. ارائه مصاديق و 3. ارزيابي از وزن و اهميت گرايشات مورد بحث.

شیوه غيردمكراتيك:

افراد معدودی که به این شیوه عمل می كنند، با عزيمت از ارزشهاي ايدئولوژيكي يك انحراف، به جنگ ايدئولويك با انحراف ديگر مي­روند. جنگ با خطر ناسيوناليسم ايدئولوژيك براي آنها يك امر مقدس است كه ربطي به وزن و اهميت اين گرايش و شعارهاي آن ندارد. درست مثل دشمني شيعه با سه تن از خلفاي راشدين كه به هيچ قيد زماني و مكاني ملزم نيست و اساسا ربطي ندارد كه كداميك از آثار دشمني­هاي واقع شده در صدر اسلام در زندگي امروز شيعيان و اهل تسنن موضوعيت و مدخليت دارند. اين افراد، تلاشهاي خود، براي دشمن­سازي در درون جنبش ملي را نه بر اساس واقعيتهاي جهان امروز و جنبش جاري ملي دمکراتیک در آذربايجان جنوبي بلكه بر اساس فاكتورهایي با بار ايدئولوژيك بنا كرده­اند.

اين رويه غيردمكراتيك بنا بر ماهيت يكجانبه و آغشتگي به يك تفكر ايدئولوژيك و توتاليتريسيتي، اقبالي در جنبش ملي آذربايجان نداشته و تنها به شرط ترجمه به فارسي و يارگيري از محافل ترك­ستيز فارس، به موجوديت خود ادامه داده است. اين ديسكورس غيردمكراتيك به غيراز طرفداران اوليه چندسال قبل خود، تاكنون نتوانسته است حتي يك نفر از ميان فعالين جنبش ملي آذربايجان را بسوي خود جلب كند و ادامه موجوديت آن در فضاي مجازي مديون حمايتهاي بيدريغ محافل راسيست تورك­ستيز است.

متدولوژي: اين تفكر ايدئولوژيك، بر اساس مقدسات خود، دشمنان و دوستان ابدي خود را دارد و براي ارزيابي از ميزان اهميت اين "دشمنان" يا تشخيص دشمنان واقعي از انواع وهمي آن، نيازمند فاكتورهاي زمان و مكان نيست. اين ايدئولوژي به بركت وجود دشمنان هميشه در صحنه و هميشه در حال توطئه زنده است و خود را با اين دشمنان ابدي هميشه و در همه­جا موجود تعريف مي­كند. تفكر ایدئولوژیک مورد بحث براي پيداكردن پانتوركيست و بوزقورد نه نيازي به تعريف دارد، نه نياز به نشان دادن مصاديق تعاريف خود مي­بيند و نه در قيد اين است كه بفرض رصد كردن اين دشمنان، به وزن و اهميت آنها دقت کند. در اين رويه غير دمكراتيك هجوم به دشمنان بصورت ساچمه­اي بدون هيچگونه تعين، بي هيچ آدرس و بي هيچ تعريفي صورت مي­گيرد و انگيزه مقدس در برپايي چنين كارزارهايي مانع از آن ميشود كه وزن و اهميت سياسي گرايشات افراطي هدف هجوم، نقشي در ماجرا داشته باشد. بنابراین در برخورد ایدئولوژیک با پدیده های مطرح در سطح جنبش، زمان و مكان اهمیت خود را از دست میدهد و حتی برخوردها نیز كنكرت نبوده و داراي تعريف و آدرس مشخص، ارزيابي از وزن و اهميت آنها هم نیست.

ايراد اين رويه: در دادگاههاي نورنبرگ و سپس در دادگاه بررسي جنايات جنگهاي بالكان، هدف اصلي، برگردانيدن خصلت فردي جرم و جنايت و مليت­زدايي از جرم و جنايت بود. طبق اين بينش دمكراتيك نه ملت آلمان و ملت صرب، بلكه افراد كنكرت و با نام و پاسپورت و تاريخ تولد و نام پدر و مادر، مرتكب جنايات شده بودند. بعلاوه اين جرم و جنايات از نظر حقوقي تعريف شده بودند و تشريفات قضايي براي اثبات آنها در محاكم عادلانه ضروري بود. در رويه غير دمكراتيك، جرم و خطا نه شخصي بلكه كولكتيو است. علت استقبال محافل راسيست، از محصولات توليد شده با اين شيوه نيز چيزي جز جنبه تسكين بخشي به بيماري ترك ستيزي آنها نيست. آنها معتقدند كه در ازاي هر حرف غيردمكراتيك از سوي هر فرد آذربايجاني، جوازي براي به زير سوآل بردن حقوق ملت آذربايجان و حقانيت  جنبش ملي آذربايجان كسب مي­كنند.

چرخش 180 درجه!

جملاتي از زبان آقاي محمد آزادگر: يوخدور، يوخدور!

آقاي آزادگر در روز سوم سپتامبر 2011 در طي سخنراني شفاهي در استكهلم ادعاهايي به ظاهر في­البداهه­اي مطرح نمود كه عليرغم ضعف انسجام در كلام، همه نيروهاي جنبش ملي آذربايجان را مورد اتهام قرار مي­داد. ضعف مزبور موجب اين اميدواري بود كه ايشان منظور ديگري به غيراز آنچه شنونده از آنها استباط مي­كند، بوده است. به جملات پياده شده از ويدوئوي مراسم توجه كنيد:

"بيز اينصافا كيمنن گئده بيل­ليك؟ ... طبيعي ديركي، كي بيز، راسيست، اونلار كي اصلا راسيستي باخيشي واردي، بيز اونلارلا گئده بيلمه­يه­جه­ييك. اونلار كي، قان، نژاد، عيرق اونلارين اوستونده دايانيرلار، بيز اونلارلا گئده بيلمه­يه­جه­ييك. اونلار مومكوندور هاي هوي سالسينلار هر حالدا بيز ائله مودرن تشكيلاتلارلا مودرن اينسانلارلا گئتمه­لي­ييك، اگر يوخدور، يوخدور!... منجه يعني الزاما چون يوخدور من مجبورام گئدم بير دنه راسيستله اوتوروم يان يانا، بير دنه فاشيست­له اوتوروم يان-يانا، فيلانكسنن، من بونا اينانميرام. دوزگون ده بيلميرم. بيز چوخ تلاش ائتميشيك،... او حدده جن كي مومكوندور اليميزدن گليركي.... هله ايندي يه قدر نتيجه وئرمه­ييبدير... "

از span style=اين جملات ميتوان تعبيرات متفاوتي نمود و اميدواريم كه منظور ايشان در جهت بدترين تعبير ممكن نبوده است. اما اين سخنان بي هيچ رودرواسي، در تضاد آشكار با سند مهم "بيانيه آمستردام" و تجربه ما از كنفرانس ديالوگ آمستردام (12 دسامبير 2009) هستند. كنفرانس مزبور و بيانيه مصوب آن تأييدي بود بر پتانسيل بالايي از منش تولرانت و روح دمكراتيك در نزد فعالين ملي آذربايجان.

ما در كنفرانس ديالوگ آمستردام در يك جمع بالغ بر سيصد نفر كه تعداد اعضاي هيئت ما به سه درصد حاضرين هم بالغ نمي­شد، در يك جو مثبت ملهم از همكاري و همدلي، موفق به تصويب يك سند كاملا مدرن، اثباتي و دمكراتيك شديم. اين سند نه يك توافقنامه موقتي براي آزادي يك روزنامه از توقيف يا يك سري مسائل روزمره، بلكه سندي تاريخي است كه شناخت روشن امضا كنندگان و تأييد كنندگان بعدي آن از خطوط كلي دولت ملي آذربايجان را گواهي مي­دهد. يعني در تاريخ 12 دسامبر 2009 در يكي از بزرگترين تجمعات سياسي فعالين ملي آذربايجان در خارج از كشور، ما با كل حاضرين در تصويب يك سند مدرن و دمكراتيك اشتراك مساعي داشته­ايم. تعداد بيشماري از اسناد مصوبه جمعهاي بزرگ و كوچك داخل و خارج از آذربايجان نيز چنين ماهيتي دارند يعني هم دمكراتيك و مدرن هستند و هم از سوي جناحها و فعاليني با سلايق فردي و سياسي متفاوت به تصويب رسيده­اند. امروز اسناد دمكراتيك و مشترك برخوردار از حمايت نزديك به كل جنبش ملي آذربايجان در تعداد و كيفيت مضمون آنها در سطحي ممتاز قرار دارد و به حق مورد غبطه ناظران بيروني نيز واقع شده است. هزاران مقاله و تحليل و سخنراني محصول كار فكري دهها هزار فعال آذربايجاني هم همينطور و الي آخر. از بين اين تعداد بيشمار فعالين و صاحب قلمان جنبش ملي آذربايجان اين پرده سياهي كه آقاي آزادگر ترسيم مي­كنند، به كدام مستندات تكيه دارد؟ اگر آقاي آزادگر خودشان در تاريخ 12 دسامبر 2009 بعنوان عضوي از يك هيئت كوچك سه درصدي، در يك جمع بزرگ همراهي و همدلي بقيه را در تصويب يك سند جدي و دمكراتيك شاهد بوده­اند، الهام خود براي خلق اين تابلوي سياه را از كجا مي­گيرند؟ مگر چند نفر در جنبش ملي آذربايجان از داخل و از خارج با بيانيه 12 ماده­اي آمستردام مخالفت كرده است؟

چند نفر از جنبش ملي آذربايجان خواهان تحميل زبان خود به ملت فارس است؟ آيا كسي از ميان جنبش ملي آذربايجان مثل پرويز ورجاوند نامه­اي به مقامات رژيم جمهوري اسلامي براي تقاضاي سركوب مٶثرتر ملت فارس يا ملت ديگري نوشته است؟ آيا افراد مذهبي فعال در جنبش ملي آذربايجان هم مثل حجت الاسلام خاتمي طرفدار گفتگوي تمدنها، در محافل خودشان جوك راسيستي عليه ملت فارس تعريف مي­كنند؟ درست است كه مردم آذربايجان به دلايل كاملا موجه سياسي به جنبش موسوم به سبز نپيوستند، اما آيا كسي از فعالين آذربايجاني در بحبوحه سركوب جنبش سبز، مثل كوروش مدرسي رهبر كمونيسم كارگري خطاب به ملت فارس گفت كه "مردم، خر نشويد!" ؟ آيا در سالهايي كه مردم و جوانان ما هرسال در مراسمي دهها هزار نفري به قلعه بابك مي­رفتند، به استناد روايات (معتبر يا مشكوك) تاريخي موجود، كوچكترين كم لطفي به تمدن و فرهنگ و ملت عرب نمودند؟ بسياري از نامداران ملت فارس روز قتل عام 30 هزار نفر از اهالي آذربايجان و روز به خاك و خون كشيده شدن حكومت ملي را "روز نجات آذربايجان" مي­نامند. آيا كسي از آذربايجان روز سياهي در تاريخ ملت فارس را "روز نجات فارسستان" ناميده و جشن گرفته است؟ آيا كسي از ملت ما به فارسها گفته است كه شما از اول ترك بوديد و توسط ديگران فارس شديد و اينك ما بايستي شما را به اصل خودتان رجعت دهيم؟ آيا كسي از تركان ايران به استناد تاريخ (واقعي يا ادعايي) ادعاي تملك كشورها و اراضي ديگر ملتها را كرده است؟ چه كسي در همچو مقايسه­اي دمكرات­تر است؟ اين طرز تلقي به طرز تأسف­باري يادآور فاجعه سال 1358 آذربايجان است كه كمونيستهاي باسواد طرفدار اصل ولايت فقيه خود را "مترقي" و روحانيت، مردم ديندار و حاشيه­نشينان فقير و بي­سواد آذربايجان را كه مخالف اصل مزبور در پيش نويس آنموقع قانون اساسي بودند، "مرتجع" مي­پنداشتند!

جنبش فدرال دموكرات آذربایجان از بدو تأسيس خود يك جريان سياسي بود كه از سر آگاهي و نه از سر تصادف با هرگونه سياه و سفيد ديدن دنيا، هرگونه دشمن­سازي و هرگونه تعابير ايدئولوژيك با گرايشات توتاليتر مرزبندي داشت. ما خواستهاي خود را با مفاهيم منفي و بر اساس ضديت با اين و آن توضيح نمي­داديم و خواهان تجزيه جنبش ملي دمکراتیک آذربايجان به اجزاء تشكيل دهنده آن نبوديم و از اينرو براي موفقيت كنفرانس دیالوگ آمستردام و دستيابي به توافق ملي حول بيانيه محصول آن نشست تاريخي حداكثر سعي خود را بكار برديم. با وجود دوام اين رويه دمكراتيك در مدتي طولاني، در ماههاي گذشته بطور خلق­الساعه و بنحوي كه هيچ وقت دلايل آن بر ما معلوم نشد، با يك چرخش 180 درجه نظراتي از سوي افراد مسئول ج.ف.د.آ. مطرح شدند كه وحدت لازمه هر جنبش ملي، در صفوف جنبش ملي آذربايجان را هدف گرفته بودند.

آنچه در استكهلم اتفاق افتاد، مدتها شبيه يك سوءتفاهم و يك اظهار نظر نسنجيده بود. عليرغم اينكه ادعاهاي مطرح شده كه سطوري از آن در فوق نقل شد، سوآلات جدي به ميان فعالين و صاحب نظران آذربايجاني پرتاب كرده بود، با توجه به روند مباحثات آخرين پلنوم جنبش فدرال دموكرات آذربايجان (30 و 31 اوت 2011، استكهلم) و ديگر جلسات و مذاكرات دروني بعداز آن موجبي براي حدس زدن آنچه در شرف وقوع بود، نداشتيم. تا اينكه آقاي آزادگر در يك سخنراني پالتاكي در روز جمعه 23 دسامبر 2012، سخناني ايراد كردند كه بدترين تعبيرات از سخنان سوم سپتامبر ايشان در استكهلم را تأييد مي­كرد. در اين سخنراني داستان نخ نماي "بوزقورد" كه تا آن تاريخ از نظر ما "اساسا ساخته پرداخته دشمنان حرکت ملی آذربایجان" تلقي مي­شد، ساز شد. ما هميشه معتقد بوديم كه:

"در کشوری که حتی حقوق بسیارابتدائی انسانها مثلا حق آموزش به زبان مادری نه تنها نادیده گرفته میشود بلکه مطالبه آن مجازات سنگین دارد؛در کشوری که اکثریت مردم آن به فقر وفلاکت وبدبختی کشانده شده است ،عرق ریزان دنبال پان ترکیسم وتورانیسم در حرکت ملی آذربایجان گشتن حماقت نباشد،غیر عاقلانه است."

همينطور ما هميشه گفته بوديم كه:

"جمهوری اسلامی وطیف سلطنت طلب و... از« پان ترکیسم» بعنوان حربه علیه حرکت ملی آذربایجان استفاده میکند "

نقل قولهای سه گانه فوق از نوشتجات منتشر شده آقای محمد آزادگر است. همانطور كه سخنان اخير آقاي آزاددگر از سوي ما و اكثريت عظيمي از فعالين جنبش ملي با سردي و انتقاد مواجه شد، سخنان منقول در فوق و دو مقاله­اي كه اين جملات از آنها نقل شده­اند در زمان انتشارشان از همه سو با گرمي مورد استقبال قرار گرفتند. در آن زمان تعلق به صفوف جنبش فدرال دموكرات آذربايجان مورد مباهات همه ما بود.

مٶخره

تك تك ما با دنيايي از اميد و آرزو به جنبش فدرال دموكرات آذربايجان پيوسته­ بوديم و برخي نيز از ابتداي كار، در تأسيس اين تشكيلات سهيم بوديم. اين تجربه در عين حال بخشي از تاريخ ملي ماست. اين تشكيلات از همان ابتدا نه حول يك سلسله روابط، بلكه پيرامون يك "فكر" شكل گرفته بود. آنچه نقطه قوت اين تشكيلات بود، وجود صاحبان تجربيات مختلف و گرايشات متفاوت در صفوف آن بود. ما نه بدنبال يكدستي در پايين و اعمال اقتدار از بالا بلكه بعنوان حاملان تجربيات منفي و مثبت طولاني، در چهارچوب يك پروژه دمكراتيك براي اداي دين ملي خود در جهت احياي دولتمداري آذربايجان در كنار هم بوديم. برداشت ما اين است كه اگر چه امروز راه تشكيلاتي ما با دوستان مزبور جداشده است اما در تلاش براي عملي كردن آرزوهاي برآورده نشده نسلهاي قبلي و جنبشهاي شكست خورده آذربايجان در صدسال اخير، همچون گذشته يكدل و همراه هم هستيم. آذربايجان بيش­از هر زمان ديگري به اين همدلي ملي و تمركز حداكثر قواي ممكن براي نيل به مقصود نيازمند است و ما به نوبه خود براي نيل به اين همرأيي آگاهانه ملي خواهيم كوشيد.

اسماعيل جميلي،

سعيد عزيزي،

سلامت دشتي،

سويل سليماني،

سيمين صبري،

علي رضا اردبيلي،

علي ملازاده،

يونس شاملي.

6 مارس 2012

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter