“چیلله گئجه‌سی”؛ میراثِ ماندگار تورکان باستان- محمد احدی

در ذهن جمعی هر ملتی لحظات و روزهایی از سال دارای اهمیت بسزائی می باشد که در طول زمان حیات آن ملت در اذهان عامه ایشان حک می گردد.

از روزها و شبهای بسیار مهم و حک شده در اذهان آذربایجانیان می توان به  ”چیلله گئجه‌سی” اشاره کرد.

 امروزه این شب را بلندترین شب سال معرفی و به دلیل همین ویژگی این شب از سال گرامی داشته می شود. آیا گرامی داشتن این شب تنها به دلیل چند ثانیه‌ی اضافی نسبت به شبهای دیگر سال بی حرمتی به این شب نیست؟

به جرات می توان ادعا کرد که گرامی داشتن “چیلله گئجه‌سی” ریشه در افکار و اعتقاداتی بسیار قدیمی و کهنی دارد که در ذهن جمعی آذربایجانیان طی سالها و قرنهای متمادی شکل گرفته است.

تورکان باستان برای توصیف هرچه بهتر این شب از واژه بامسمای “چیلله” استفاده کرده اند. “چیلله” به معنای نهایت کشیدگی زه کمان (۱) به کار می رود که مفهوم استعاری آن نهایت کشیدگی شب و یا نهایت سرما است. بعضا واژه “چیلله” از سوی برخی افراد به  معنای «چهله» یا چهلمین شب تفسیر می گردد که این تفسیر به دور از تعریف واقعی این شب ارایه می شود.

در منطق اساطیری در ورای هر رویدادی یکی از الهه ها یا خدایان ایفای نقش می کنند. به زعم نگارنده یکی از پرنقش ترین خدایان در تفکر اساطیری تورکان در ارتباط با “چیلله گئجه‌سی” «یالدای» می باشد.

“یالدای” که از ترکیب « یال » (دامنه کوه) و « دای / تای/ تاغ / داغ »(۲) تشکیل شده نام یکی از شخصیت های اساطیری منفی است که نقطه مقابل “مادای- قارا” ( معادل شخصیت “کوراوغلو” در میان خلق های تورک آلتایی) می باشد که در همه حال با آن در حال مبارزه می باشد. این شخصیت اساطیری در میان تورکان باستان نشانه ی نهایت سیاهی است. با گذر زمان «یالدای» رفته رفته از اذهان عامه تورکان فراموش می شود و فقط نشانه های کوچک آن در فرهنگ های دیگر باقی می ماند.

تورکان باستان نشانه های خیر جهان که خدایان برای تکامل چرخه حیات او آفریده است را سفیدی(آغ)، روشنایی(ایشق)، روز(گوندوز)، تابستان(یای)، گرما(ایستیلیک)، زندگی(یاشام) می‌دانستند. درطرف مقابل سیاهی(قارا)، تاریکی(قارانلیق)، شب(گئجه)، زمستان(قیش)، سرما(سویوقلوق)، مرگ(اؤلوم) نشانه‌های شرارت بودند که اهریمنان مسبب وجود آنانند و در تلاشند تا انسان را از هستی ساقط نمایند.

بنا به اندیشه اساطیری تورکان ، خیر و شر در همه حال با یکدیگر در تقابل و رقابت اند. این رقابت در مواقعی به لحظات حساس خود می رسند که انسان مجبور به دخالت در آن می شود. یکی از این لحظات “چیلله گئجه‌سی” است. این شب که تمامی نشانه های شرارت در آن تجمیع شده نشان از اقتدار کامل سیاهی بر زمین است.

“یالدای” که از اول پاییز شروع به پیشروی در ملک نیکان و «اوغوزان» کرده با کمک نیروهای اهریمنی خود سرسبزی و نشاط بهار و تابستان را با سردی و خشکی پاییز عوض می کند. حتی «کرَم» نیز در مقابله با آن شکست می خورد و در آتش اهریمنی آن می سوزد و آشیق ها نوای «یانیق کرم» را برای تسلی دل عاشقان می نوازند. “یالدای” که هر چه می گذرد قدرتمند تر می شود در “چیلله گئجه‌سی” به نهایت سلطه خود می رسد و “قاری ننه” (مادر بزرگ) با شانه کردن موهای سپید خود تمامی زمین را سفید پوش می کند و هیچ نشانی ازحیات در زمین باقی نمی ماند. سرما و تاریکی بر روشنایی و زندگی چیره گشته و انسان را به تنهایی و مرگ هدایت می کند. جهان زیرسلطه “یالدای” روزهای بدی را درحال گذراندن است.

سطور بالا گوشه‌ای از تصور تورکان باستان از این روزها و شبهاست.

در این میان ذهن خلاق برای رهایی از جمود و سکون به فکر چاره می افتد. چاره کار نه در تسلیم شدن در شبهای بلند و خواب غفلت ، بلکه در مقابله و مبارزه و کمک به خدایان است و بهترین راه این مبارزه و یاری رساندن به خدایان ، جمع آوری نشانه های «قور» یا « قوراوغلو» (کوراوغلو) یا «مادای قارا» است.

میرعلی سیدوف در کتاب ” آذربایجان خالقی نین سوی کؤکونو دوشونرکن”   قور/ غور/ خور را  به خورشید و یا «گونش» در تورکی امروزی معنا کرده است. کلمه خورشید ، فعل «قوورماق» و واژگان بسیاری از این دست از همین ریشه تولید شده اند.

«قوراوغلو» یا «کوراوغلو» فرزند جوان و شجاع « قور » است که به تنهایی به نبرد سیاهی و ظلمت می رود.« مادای-قارا» نیز همان کوراوغلو است که در تورکان شرقی به این نام معروف است.

رنگ  قرمزدر«قارپیز»، « نار »، « آلما » و «قورقا» گرمای خورشید را برای انسان باستان تداعی می کند. «قارپیز» که قرمزی  آن در حصار و زندان پوسته ای آن گرفتار است دارای معنای بخصوصی در نزد انسان باستان می باشد.

 انسان آذربایجانی با خوردن «قارپیز / قارپوز»(قار + پوزان) ، خورشید محصور در زندان را بار دیگر آزاد می کند و نغمه شیرین « ساری گلین » را دوباره زمزمه می کند. رهایی دوباره «‌ قور » زمینه ای می شود که عمر « قیش » کوتاهتر گردد و با امید فراوان به جنگ سیاهی شب و سرما برود.

اهمیت ویژه این واقعه سبب گردیده به رغم تغییر این تفکر اساطیری به اشکال گوناگون هنوز این مراسم و آیین کهن از سوی وارثان آن گرامی داشته شود.

در گذشته های نه چندان دور مراسمات مخصوص به این شب با جدیت و شور و شوق فروانی انجام می گرفت که می توان به جمع شدن کل خانواده در خانه بزرگ خانواده یا ایل و اجرای بازی ها و خواندن اشعار مخصوص این شب اشاره کرد.

در این مهمانی های « چیلله قارپیزی » و «قورقا» می خورند و بزرگترها به دختران انعام می دهند. داماد برای تازه عروس خود «خونچا» می برد و همه برای فراری دادن « چیلله » آتش روشن می کنند و آرزو می کنند که بوز قورد (گرگ خاکستری ) ناجی همیشگی تورکان هر چه زودتر از راه برسد و «قاری» را بخورد (قورد قاری‌یا یئریکلییر) تا شاید با مرگ « قاری» بهار فرا رسد و «کوراوغلو» دوباره از زیر برف شروع به نفس کشیدن کند و مملکت «اوغوزان» را دوباره پر از شادی و امید کند.

  پانوشت :

(۱) ناصر منظوری – شماره ۳۴ نشریه دیلمانج

(۲) میرعلی سیدوف – آذربایجان خالقی نین سوی کؤکونو دوشونرکن – ص

Share/Save/Bookmark