انتخابات و گفتمان حرکت ملی آذربایجان جنوبی- ابراهیم نوری

زمانی که کند و کاوی به تاریخ اجتماعی-سیاسی جغرافیای آذربایجان سر می نهیم شاهد ملتی می شویم که در تمامی عرصه ها اعم از اقتصادی،فرهنگی،سیاسی-اجتماعی ….. پیشگامان جریان ها بوده اند و در موارد متعددی همچون مشروطه آن را به خاک های دیگر نقاط نیز انتقال داده اند .

دقیقا نکته ای که در هر کدام از این برسی ها برایمان نمود پیدا می کند مسئله “حق تعیین سرنوشت” می باشد. ملتی که حس “حق تعیین سرنوشت” در وجودش سرشار باشد طبیعتا خود را در قبال گذشته و آینده مسئول دیده و سعی خواهد نمود گره های جامعه خویش را با دستان خویش باز کند . نمونه و فاکت های متعددی را می توانیم مثال بزنیم ملتی که حس “حق تعیین سرنوشت” در افکارش پرورش یابد مسلما دست به انقلاب ترقی خواه مشروطه ، نهضت آزادی بخش آزادستان ، سنگر سازی های جواد خان گنجه ای برای دفاع از خاک آذربایجان و نیز کاظیم خان قوشچو و یا حتی عباس میرزا و…خواهد زد . این ملت برای اولین بار در عرصه فرهنگی در سطح کشور شروع به چاپ روزنامه و کتاب خواهد نمود. تئاتر برای اولین بار در ایران و چهارمین بار در جهان در تبریز به روی صحنه خواهد رفت و… برای اولین بار در عرصه اجتماعی و فرهنگی انجمن ها ، دارالفنون تاسیس خواهد نمود و هزاران هزار اولین ها از مدرسه های نوین ، مدرسه کر و لال گرفته تا جامعه شخصیت ساز در علم ، هنر ، سیاست و …

چنین جامعه ای جاواد خان گنجه ای ها ، کاظیم خان قوشچو ، ستارخان ، شیخ محمد خیابانی ، پیشه وری ، میرزا حسن رشدیه ، باغچه بان ، زهتابی و … را به بار می آورد که هرکدام اختران تابناک روشنفکری ، مبارزه و ترقی بوده اند .

ولی اکنون چهره استعارزده ملتی را می بینیم که هیچ حقی در تعیین سرنوشت خویش را نداشته و حتی روزنه ای جزء سکوت و انفعال در قبال آینده اش را نمی بیند .

طبیعتا زمانی که یک آذربایجانی در مقابل سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد و ….خویش را در میدان بازی نمی بیند قادر به ساخت تاریخ خویش نخواهد بود . چونکه دقیقا استعمار با نشانه گیری ذهن تاریخی ملت آذربایجان کنونی مسئولیت تاریخی این ملت را به سطح مینی موم می آورد .

جامعه ملتی که حافظه تاریخی اش با دست های شوونیستی هر روز پاک شود جامعه ای است که در قبال گذشته – حال و آینده اش هیچ گونه احساس مسئولیت ، گناه و شکی را نمی بیند . چنین است وقتیکه اکنون از یک آذربایجانی نام قهرمانانش ، حکیمانش پرسیده می شود نهایتا جسته و گریخته دو سه تا را می تواند بشمارد آنهم در حد بر شمردن فقط نامشان نه افکار و غیره . هر چه قدر در قبال این سوال به رده سنی پایین تر می آییم شاهد جواب نمی دانم نیز هستیم .

با این دیرباز در این مملکت چند ملیتی یک شهروند آذربایجانی که سالهاست مورد بی اعتنائی ، تحقیر و بایکوت سیستم مرکزی قرار گرفته است تنها یک ملت را که در این سیستم زمین و زمان را در سیطره خویش قرار داده یکه تاز ترقی و مدرنیته می بیند .

با این وجود واقعیت اجتماعی کنونی از مدارس گرفته تا تلویزیون و ….. که نمونه هایی از مدرنیزاسیون می باشد همه و همه در اختیار ملت فارس بستر سازی می شود . و یک آذربایجانی علاوه بر تأخر فرهنگی و تأخر تاریخی دچار باخت فرهنگی یا بهتر بگوییم ذوب فرهنگی نیز می شود . ولی همان آذربایجانی اگر روی به حافظه تاریخی اش بیاورد متوجه خواهد شد زمانی که در گوشه ای از جهان دختران را زنده به گور می کردند در آذربایجان دختران سوار اسب می شدند و نمونه عینی که هم اکنون نیز عینیت دارد منطقه قره قیه در یکی از نواحی قاراداغ می باشد که همه ساله مسابقه اسب سواری با اشتراک زنان نیز برپا می شود نمونه ای از هزاران نمونه می باشد.

نتیجه چنین رخدادی جزء تقلید و ادا و اطوار در آوردن یک آدم فارس زبان باری شخص آذربایجانی چیز دیگری نیست و با آغوش باز تمامأ به تاریخ سازی فارس باستان روی آورده و حتی تا جائی که ممکن است سعی می کند فارسی را خوب یاد گرفته و نیز بدون لهجه ادا نماید.

اگر مسئله را با نگاهی روان شناختی بنگریم متوجه می شویم که یک جوان تورک تهران رفته در میان جمع فارس زبان اگر احیانأ گوشی همراهش از طرف یکی از اقوامش زنگ بخورد کل آناتومی اعضای بدنش از دست و پا گرفته تا نوع حرکتش و چهره اش از حالت عادی در آمده و استرس در وجودش نمایان می شود . موشکافانه اگر بنگریم متوجه همان تحقیر و بایکوت می شویم که یقه گیر آن جوان است . همان جوان هنگام صحبت کردن به زبان فارسی(نه چندان شیرین؟)که در ذهنش چنین پرورانده شده که زبان انسان های مدرن و با سواد است سعی می کند حتی توناژ صدایش را همسان با فارسی زبانان بکند حال دریغ از آنکه شخصیت های تورک همچون پروفسور زهتابی ، پروفسور هئیت ، میرزا حسن رشدیه (بنیان گذار مدرسه نوین)، پروفسور نطقی(پدر روابط) ، معجز شبستری و … هر کدام نه در اینجا بلکه در جمهوری آذربایجان و استانبول توانسته اند پله های ترقی را سپری و هر یک خدمات شایانی را به ملت خویش عرضه نمایند.

دقیقأ فعالان ملی آذربایجان رسالتی که در قبال آزادی بی قید و شرط سرزمین خویش را بر دوش می کشند با تعریف دقیق عامل گام دوم یعنی مانع و در نهایت هدف را مشخصه می کنند. و برای تحقق چنین وضعیت سعادت بخش در وهله نخست با الگو و نمونه های مختلف ذهنیت سازی تاریخی نموده و این ذهنیت سازی را در دو راستا یعنی هم تعریف هویت واقعی یک آذربایجانی و هم هویت ساختگی از طرف سیستم مرکزی را هویدا می سازند و در گام بعدی با نشان دادن عینیت همچون توهین علنی روزنامه ایران و برنامه فتیله ، خشکاندن عمدی دریاچه اورمیه ، تخریب اماکن باستانی ، ربودن منابع زیر زمینی(مس سونگون و…) و روزمینی و … دقیقأ پازل ها را یکسان کنار همدیگر می چینند . پازلی که در آن با تقویت روحیه مبارزه همسو با افزایش آگاهی جمعی و جهان بینی سعی در به چالش کشاندن علت تبعیض می نمایند و با این وضعیت درست نوک پیکان تفکر بر روی توهم برتر بودن سیستم مرکزی در جهت تک ملت سازی فارس را نشانه گرفته و هر روز کابوس های در هم شکستن ستون های ساختگی شان در چشمانشان خوابشان را می رباید . و النهایت خروجی که از پازل تاریخی بدست می آید جز طلاق و قهر سیاسی چیز دیگری نمی تواند جایگزین شود.

در این وضعیت است که انسان هایی از همین جامعه با شناخت هویت ملی خویش طرحی را به پای میدان می آورند که خوشایند خیلی ها هم نخواهد بود آن هم گفتمان ملی آذربایجان با توسل به افکار تمامأ ملی در خاک آذربایجان نیل به تقویت ذهنی ملت استعمار زده خویش شده و حرکتی را از نکته کنونی در جهت منافع ملی رهروار می سازد .

گفتمان سکوت شکنی که مخاطبانش مستقیما ملت خویش بوده و سعی در تجدید غرور ملی خدشه دار شده جامعه خویش دارد و مخاطبان گفتمان نه طبقه حاکم نه طبقه خاصی نه صنفی نه قشر یا رده سنی بلکه تمامیت ملت آذربایجان می باشد.

در این میان کسانی هم یافت می شود که فقط ندانسته جلد خویش را عوض کرده همانند آن اشخاصی که دمشان به طرف مرکز بوده و دهانشان به طرف ملت آذربایجان طرح گفتمان هایی واهی را در جهت نیل به اهداف مرموز می نمایند و با بازی کلمات چالش بر انگیز همچون هویت طلبی سعی در سوار موج سیاسی شدن می شوند . به صراحت می توانیم بگوییم که طرح گفتمان با سیستم مرکزی از یک توهم خارج نبوده و تنها دور زدن خویشتن است روشنتر اگر بگوییم مقدمه هر گونه گفتمان دوطرفه از بین بردن حس حاکم بودن و محکوم بودن می باشد . در کشوری که یک جوان آذربایجانی با طرح حتی سوال “هانی منیم آنا دیلیم” پان تورک ، تجزیه طلب ، عامل بیگانه و …. القاب می گیرد و درصورت عملی شدن طرح خواسته تنها محل نگهداری استبداد برای انسان های آزادی خواه زندان می باشد که چنین نیز می شود طرح حتی گفتمان نیز با حاکم مطلق اشتباه می باشد . ما با ژرف دقیق مبدأ و مقصد خویش را شناخته و با اتکا به تمامی قوانین و حقوق های خویش طرح مطالباتمان را با مکس شدن با ملت خویش طبقه نفوذ یا قدرت ساخته و تنها یک گفتمان نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر و آن نیز گفتمان حرکت ملی آذربایجان را مطرح می سازیم.

بنابراین ما اعلام می داریم که سیستم مرکزی تدابیر خویش را در مورد تمامی مسائل الاالخصوص مسئله آذربایجان به سرآغاز رسانده و با فرستادن افراد گزینشی و شعارها تنها امید را بر دل هایتان نهادینه می کند .

حال با این وجود منطقه “قاراداغ” نیز از این وضیعت دریغ نبوده همچون شهرهای دیگر آذربایجان دستخوش بی مهری و ستم ها و تبعیض های عمدی همچون سیاست و ستم سیاسی ، فرهنگ و ستم فرهنگی ، اقتصاد و ستم اقتصادی و نیز ستم های پنهان افکار فاشیزمی شده است .

با این وضعیت در دوره خاص یعنی انتخابات حرفمان برای ملت خویش (الاالخصوص حوزه انتخابی منطقه قاراداغ )این است که در این عرصه سالیانی است افرادی معلوم الحال و سود جو و فرصت طلب نیز با شعارهای پوپولیستی وارد میدان می شوند و به علت عدم دانش تاریخی و سیاسی –اجتماعی طوری وانمود می نمایند که همه کارها با قربان صدقه رفتن به فلان وزیر یا … یعنی به طور واضح گفتنی از طریق روابط حل می شود و این چیزی نیست جز آب در هاون کوفتن .

و همیشه چنین افرادی سعی در گفتگو با اجازه آقایان بالا سرشان صورت مسئله را مطرح می کنند و اصلا به اصل مسئله اشاره ای هم نمی کنند .

مثلا در مورد همین قاراداغ

-چرا منطقه ای که خاستگاه موسیقی آشیقی بوده و حتی دارای سبک نیز می باشد حتی یک مجسمه ای در ورودی های این شهر به چشم نخورد ؟

-چرا قاراداغی که زادگاه علما ، شعرا ، ادبا ، نویسندگان و … می باشد حتی یک قطعه ای هنرمندان ندارد تا برسد به بزرگداشت ها و …

-چرخه اقتصادی مردم قاراداغ بیش تر از طریق کشاورزی و دامداری بوده که در این مورد نیز جفا دور از ذهن نیست که تنها محصول صادراتی این منطقه یعنی سیب چنان مصیبت فلک باری را بر دوش کشاورزان گذاشت که از منظر اقتصادی ارزش چیدن از روی درخت را هم نداشت . با این خسارات وارده کدام حمایت ها صورت گرفت ؟ ما شاهد حتی قطع درختان در مناطق نیز بوده ایم چرا عدم حمایت؟

– زلزله قاراداغ ، داغ دلی بود بر تمام ملت آذربایجان ، بیشترین داغ این زلزله عدم کمک رسانی که هیچ حتی مانع کمک رسانی به این مردم بی سقف بود . راستی یادمان هست که بعد از زلزله بم دولت چه زیر ساخت هایی را به انجام رسانیده و در کوتاه مدت به اتمام رساند بزرگترین باشگاه ورزشی استان یزد . حال باشگاه ورزشی ما نمی خواهیم لااقل سکونت گاه مقطعی روستائیان که کانکس های با استاندارد ؟ تان بلاعوض در تحویلشان بود بعد از دو ماه وام ساخت مسکنی که بنیاد مسکن در اختیارشان گذاشته بود هنگام دریافت روستائیان متوجه می شدند که کانکس رایگان کمک های مردمی هم از وامشان کسر می شود و هزاران هزار ؟؟؟؟؟؟؟؟

– چرا قاراداغ همچون آذربایجان که بیشترین آمار مهاجر فرستنده کاری در بین استانها را داراست با وجود پتانسیل های موجود منطقه ای همچون مس سونگون به عنوان دومین ذخیره گاه مس آسیا جوانانش هزاران کیلومتر از خاک آبا و اجدادی اش دور بماند برای لقمه نانی

– چرا در قاراداغ به عنوان یکی محال بزرگ که متشکل از چند شهرستان می باشد یک مرکز قاراداغ شناسی نباشد مرکز مطالعاتی قاراداغ شناسی پیشکش حضرات مسئول . لااقل یک دکه ؟

– چرا محور اهر – تبریز که شاهراه بین راهی چندین شهر بوده به علت عدم استاندارد سازی های راهی تبدیل به جولانگاه تصادفات رانندگی شود تا جائیکه طبق گزارش خبرگزاری مهر آمار سالیانه تصادفات جاده ای بین این محور راهی برابر با کشور نروژ باشد؟

– چرا قاراداغی که با داشتن جنگل هایش بعنوان عروس جنگل های ایران و اماکن تفریحی و گردشگری و تاریخی اعم از قلعه هایش و …. حتی یک هتل چند ستاره مهمان پذیر نداشته باشد؟مابقی که ….

در مورد حاشیه نشینی – بهداشت شهری و دیگر مصائب دیگر که در نوشته های آتی هر کدام بطور مفصل توضیح داده خواهد شد .

ابراهیم نوری(ایتگین-قاراداغلی)

Share/Save/Bookmark