ایدئولوژی و نقش آن در جنگ قره باغ -نادر تبریزلی

مقدمه :

انسان موجودی است بسیار پیچیده و غیر قابل پیش بینی ، گاه تا جایگاه خداوندی اوج گرفته و تجمیع تمامی صفات نیکو می گردد و گاه چنان فرو می افتد که از حیوانات درنده تر و پست تر می شود. تلاش برای پرورش صفات برتر انسانی موجب تعالی روزافزون بشر میگردد. نیکوکاری ، دست گیری ، دلسوزی از جمله عواطف پاک انسانی بوده و انتصاب بدانها عاملی است برای رسیدن به مقام سمبلیک خلیفگی خدا بر روی زمین. طبیعت انسانی بر صفات نیک است و میل به خوبی در نهاد وی قرار دارد ، چنانچه تمامی کودکان پاک و معصوم و عاری از هرگونه گناه و خباثت پای به هستی میگذارند ، آنچه که باعث آلوده شدن روح و سقوط مقام انسان می گردد باورهای غلط و عدم امکان کنترل نفس است. تجربه بشر در طول تاریخ ثابت نموده ، یکی از وحشتناکترین یافته ها و ابداعات بشری ، طرح ایدئولوژی است. بر خلاف تعاریف بسیار متعالی که تمامی مکاتب از ایدئولوژی خود ارائه می دهند ، در واقع ایدئولوژی معجونی است که در نهایت منجر به استحاله بشر از نهاد وهویت انسانی پاک خود شده و وی را تبدیل به موجودی خونخوار و حتی ماشین آدم کشی می نماید. مصادیق زیادی از این تعریف در تاریخ معاصر قابل مشاهده است ، تمامی جنایت های دهشنتناک ضد بشری انجام گرفته توسط طرفداران گرو ه های فاشیستی و یا مذهبی بر اساس باورهای ایدئولوژیک روی میدهد که در نظر باورمندانش ، این خونریزی ها و شکنجه ها نه تنها مذموم نبوده بلکه برای نجات دین و یا نژادشان لازم و ضروری است. باورهای غلطی که جز قتل عام انسان ها نتیجه ای در بر ندارد. به یقین از این نظر انسان از هر حیوانی پست تر است چرا که حیوانات فقط برای رفع گرسنگی و یا دفاع از خود می کشند ولی انسان برای اعتقادات ( عمدتاً افراطی ) همنوع خود را به قتل می رساند. متاسفانه از اوان شروع حیات بشر در کره خاکی زمین این قتل عام ها بوده و با تاسف بیشتر ، تا بشر هست این وضعیت ادامه هم خواهد داشت.

یکی از این جنایات مشهور که مهر شرمندگی بر پیشانی تاریخ معاصر زده است تفکر ایجاد ارمنستان بزرگ از خزر تا جلفا ( اصفهان - شعار داشناکسیون حزب ملی گرای رادیکال ارمنستان ) است که با تسویه نژادی در قره باغ شروع شد. جنگی که تحت لوای جنگ ارمنی -ترک و مسیحی - مسلمان آغاز گردید ، تنها مرحله اول از رویای ایجاد ارمنستان بزرگ بود. نبرد فوق نه یک جنگ عادی بین دو کشور( نظیر جنگ ایران و عراق یا عراق و آمریکا ) بلکه با هدف تسویه کامل منطقه از وجود ترکان آزربایجانی و کشتار حتی شیرخوارگان ، آغاز شد.

شاید غیر قابل باور باشد ولی در این نبرد نابرابر که با پشتیبانی کامل و همه جانبه ارتش روسیه انجام گرفت ، تمامی اقشار جامعه ارمنستان از سرباز و کارگر گرفته تا نویسنده و روشنفکر حضور داشتند. روشنفکرانی که تحت تاثیر ایدئولوژی ، بر خلاف تعریف ذاتی روشنفکری تبدیل به ماشین های کشتار شده بودند. از جمله یکی از این قصابان باصطلاح روشنفکر این ایدئولوژی ضد بشری زوری بالایان بود.

مروری بر پیشینه بالایان آتش افروز جنگ قره باغ

زوری بالایان Zori Balayan نویسنده ، روزنامه نگار و پزشک ارمنی الاصل آزربایجانی بود که در تاریخ 10 فوریه 1935 در شهر خانکندی ( ارمنی ها آن را Stepanakert می نامند ) قره باغ متولد گردید. بالایان در سال 1957 تحصیلات دبیرستانی را به پایان رسانده و در سال 1963 نیز از دانشگاه علوم پزشکی روسیه فارغ التحصیل شده وقدم به عرصه طبابت گذاشت. بالایان در فاصله سالهای 1963 تا 1973 در نقاط دوردست جمهوری شوروی از جمله کانچاتکا و چوکوتسکایا به شغل پزشکی مشغول بوده و از سال 1975 به عنوان خبرنگار روزنامه روسی Literaturnaya Gazeta به فعالیت مشغول گردید.

وی در سال 1982 اثری به نام اجاق Hearth را به رشته تحریر درآورد که شهرت فراوانی را برای وی به دنبال داشت. در این کتاب بالایان ادعا کرده بود که سرزمین اصلی ارمنستان بسیار بزرگتر از مرزهای فعلی آن بوده و شامل قره باغ و نخجوان از اراضی آزربایجان شوروی ، قسمتی از خاک ترکیه و حتی قسمت بزرگی از خاک ایران تا جلفای اصفهان می باشد. وی همچنین در این کتاب ترک ها و آذری ها ( هرچند ارمنی ها اسم آذری را قبول نداشته و ساکنان آزربایجان را ترک می دانند ولی وی در این کتاب به لحاظ همراهی با سیاست رسمی شوروی در جدا نمودن ترکان آزربایجان از ترکان آناتولی از کلمه آذری استفاده می نماید ) را به عنوان دشمنان تاریخی ارمنستان و روسیه معرفی می نماید. انتشار این کتاب اعتراضات بسیاری را در جمهوری آزربایجان ایجاد نمود و کتاب ها و مقالات زیادی در رد آن نوشته شد. به عقیده بسیاری از محققان و متخصصین امور قفقاز ، این کتاب با دستور کرملین و با هدف ایجاد نا آرامی و اغتشاش در جمهوری آزربایجان نگاشته شد. از جمله معروفترین این محققان توماس دو وال Thomas de Waal می باشد.

توماس پاتریک دو وال Thomas Patrick Lowndes de Waal ( متولد سال 1966 ، ناتینگهام ، انگلستان ) ، روزنامه نگار بریتانیایی ، نویسنده و متخصص در امور قفقاز می باشد. توماس در خانواده ای اهل تحقیق و نوشتن بزرگ شد. پدر وی کشیش کلیسای آنگلیکان ویکتور دو وال Victor de Waal بوده و مادرش نیز استر دو وال Esther de Waal نویسنده کتابهای مذهبی می باشد. دو برادر وی الکس دو وال Alex de Waal و جان دو وال John de Waal متخصص در امور آفریقا بوده و آخرین برادر وی ادموند دو وال Edmund de Waal نیز نویسنده و وکیل دادگستری می باشد.

توماس دو وال ، گزارشگر خبر گذاری ها و روزنامه های بسیاری بوده است که از آن جمله می توان به سرویس جهانی بی بی سی ، مسکو تایم ، و مجله معروف تایم اشاره نمود. وی همچنین تا دسامبر 2008 مسئول موسسه گزارش جنگ و صلح Institute for War and Peace Reporting (IWPR) در لندن بود ، در حال حاضر وی از همکاران ارشد در برنامه روسیه و اوراسیا در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی و متخصص ارشد در امور منطقه قفقاز جنوبی می باشد. توماس دو وال یکی از دو نویسنده کتاب چچنستان فاجعه ای در قفقاز Calamity in the Caucasus ( New York, 1998 ) و همچنین نویسنده کتاب باغ سیاه ( قره باغ ) ، ارمنستان و آزربایجان درجنگ و صلح Black Garden: Armenia and Azerbaijan Through Peace and War (New York, 2003) می باشد. وی دارای مدرک دکتری با درجه عالی در رشته زبان های مدرن ( با گرایش روسی و یونانی ) از دانشگاه معروف اکسفورد می باشد.

وی در سال 2005 اقدام به نوشتن کتابی تحت عنوان تقابل در قره باغ conflict in Nagorno-Karabakh نمود. در این کتاب وی به طور صریح ناگفته های جنگ قره باغ ، جنایات ارمنی ها و نقش مستقیم ارتش روسیه در این جنایات را بیان نمود که سر وصدای زیادی را در مطبوعات آمریکا و اروپا به پا نمود. دو وال در این کتاب به نقش کلیدی بالایان در بسترسازی این جنگ نیز پرداخته است. به دنبال انتشار این کتاب ، در سال 2006 وزارت امور خارجه روسیه از صدور ویزا برای دو وال که قصد معرفی نسخه روسی کتاب مذکور را داشت امنتاع نمود. بهانه دولت روسیه برای عدم صدور ویزا تهدید امنیت جانی دو وال بود. بهانه ای که برای تمامی صاحب نطران غیر قابل قبول به نظر آمد. دو وال معتقد بود که عدم صدور ویزای وی در تلافی نوشته های انتقادی وی در مورد جنگ روسیه در چچن و هم چنین نقش روسیه در جنگ قره باغ انجام گرفته است.هر چند که دو وال به خطاهای هر دو طرف در جنگ قره باغ به طور منصفانه اشاره می کند ولی به خاطر نوشته هایش از سوی دولت خود خوانده قره باغ و همچنین دولت ارمنستان در دفعات مکرر به عنوان جاسوس غرب ، جاسوس آزربایجان و مامور زهر چشم گرفتن از ارمنستان نامیده می شود. همچنین رئیس آکادمی تحقیقات سیاسی ارمنستان ، پروفسور الکساندر ماناسیان Alexander Manasyan ، در ویژه نامه مطالعات قره باغ ، از دو وال به عنوان مسئول تبلیغاتی باکو یاد می کند.

بالایان با چنین پیشینه و طرز فکری کتاب فوق الذکر را به رشته تحریر درآورده و در واقع فتیله اتفاقات قره باغ را آتش می زند. بعد از روی کار آمدن میخاییل گورباچف و اجرای سیاست پرسترویکا Perestroika ، در حالی که کل اتحاد جماهیر شوروی در حال تحمل درد و رنج این زایش مجدد بود ( پروستریکا در لغت به معنی زایش و ایجاد مجدد می باشد ) ارمنی ها برخلاف دیگر جمهوری ها در فکر شروع حرکت برای رسیدن به آرزوی ارمنستان بزرگ برآمدند. بر اساس تئوری ، ارمنستان بزرگ در سه مرحله تحقق می یابد. در مرحله اول با توجه به کوچک و ضعیفتر بودن جمهوری آزربایجان در مقایسه با ترکیه و ایران ، بایستی سرزمین های اشغالی توسط این جمهوری آزاد و به خاک ارمنستان علاوه گردد. در مرحله دوم با استفاده از پروپاگاندای تبلیغاتی کشتار ارامنه توسط دولت عثمانی و با استفاده از لابی های ارمنی در اروپا و آمریکا اراضی اشغالی ارمنستان غربی بایستی آزاد گردیده و به خاک ارمنستان بازگردانده شود. با توجه به قدرت سیاسی و اقتصادی ترکیه اجرای این طرح بسیار مشکل بوده و فقط در صورت جدایی کردها از ترکیه قابل اجرا خواهد بود.در سومین و آخرین مرحله نیز بایستی اراضی ارمنستان جنوبی از ایران بارپس گرفته شده و به مام میهن بازگردانده شود. زمان اجرای این طرح نیز به هنگام تجزیه ایران در نظر گرفته می شود. با توجه به اینکه دو قسمت نهایی طرح در آن زمان قابل اجرا به نظر نمی رسیده لذا داشناکسیون بر روی قسمت اول طرح متمرکز می گردد. بدینسان طرح اتحاد پایه ریزی می گردد.

میاتسوم ( اتحاد )

میاتسوم در زبان ارمنی به معنی اتحاد می باشد. بر اساس این طرح که در اوایل دهه 1980 به اجرا در آمد ، در مرحله اول نویسندگان و روشنفکران بایستی ایدئولوژی ارمنستان بزرگ و اتحاد سرزمینهای ارمنی را به جامعه ارمنی تزریق نموده و لشکر اولیه طرح را آماده نمایند. همزمان بایستی تماس های لازم جلو و پشت صحنه با سردمداران شوروی ( روس ها ) گرفته شده و توافقات لازم اخذ گردد. در مرحله دوم نیروهای ارمنی و ارامنه ساکن قره باغ بایستی با استفاده از کمک های روسیه اقدام به اشغال تمامی خاک قره باغ و تسویه نژادی کامل جهت استفاده در مراحل بعدی بنمایند. بدیهی است که در این مرحله آزربایجان ساکت نخواهد ماند و جهت مقابله با تحرکات قره باغ اقدام به حرکت نظامی خواهد نمود. در این موقع ارتش روسیه با هماهنگی های از پیش انجام شده وارد عمل می شود ( به همین دلیل است که بعد از فروپاشی شوروی ارمنستان بر خلاف بقیه جمهوری ها از ارتش روسیه می خواهد تا در ارمنستان باقی بماند. لازم به ذکر است که هنوز هم حفاظت از مرزهای ارمنستان به عهده ارتش روسیه می باشد ) و با کمک غیر رسمی به ارمنستان موجبات شکست آزربایجان را فراهم نموده و بدینسان سرزمین هایی علاوه بر قره باغ اشغال خواهد گردید. سرزمین های اشغالی در صورت امکان به خاک ارمنستان علاوه خواهد گردید و یا در صورت عدم توفیق ، این سرزمین ها در چانه زنی های آتی با آزربایجان مورد استفاده قرار خواهد گرفت. وظیفه لابی های ارمنی در اروپا و آمریکا نیز جلوگیری از مداخله جدی این کشورها می باشد. در مراحل بعدی و پس از آن که حتی یک ترک در قره باغ نماند این لابی ها غرب را به سمت اجرای رفراندم در سرزمین یکدست شده قره باغ سوق خواهند داد. تنها نکته منفی در این سناریو واکنش کشورهای اسلامی می باشد که با توجه به عدم اتحاد مسلمانان بعید است عکس العملی جدی از جانب مسلمانان مشاهده گردد. کشور همسایه ، ایران خود نگران استقلال جمهوری آزربایجان و تاثیر آن بر آزربایجان ایران است. بنابر این در بدترین حالت ایران بی طرف خواهد ماند و به دعوت طرفین برای صلح اکتفا خواهد نمود. در بین کشورهای مسلمان فقط ترکیه به خاطر تشابهات نژادی با آزربایجان ونیز مشکلات سیاسی با ارمنستان دخالت هایی خواهد نمود ولی این دخالت ها به دلیل احتراز این کشور از رویایی مستقیم با روسیه جدی نخواهد بود.

سناریوی آماده شده وارد فاز اجرایی می گردد ، بالایان و سایر روشنفکران بایستی وارد میدان شده رویاهای شونیستی ارمنستان بزرگ ، نظیر تاریخ چندین هزار ساله آن ، برتری خدادادی ارامنه مسیحی متمدن بر ترکان وحشی ، ضرورت حفظ دین مسیحیت و جهاد به خاطر آن ( جنگ صلیبی کوچک) را به شکل ایدئولوژی در آورده و به ذهن مردم عامی تزریق نمایند. بالایان به گروه میاتسوم پیوسته و بلافاصله یکی از سردمداران آن می گردد. در سال 1988 و بعد از چند سال مقدمه سازی و تبلیغات ایدئولوژیک زوری بالایان به همراه سیلوا کاپوتیکیان Silva Kaputikyan ( شاعر ارمنی ) به دیدار میخاییل گورباچف رفته و طی ملاقات با وی توافق وی در خصوص حل مسئله قره باغ به نفع ارامنه را اخذ می نمایند. از کم و کیف توافقات به دست آمده اطلاعات زیادی در دسترس نیست. دفتر گورباچف تنها اعلام نمود که در این ملاقات بالایان و کاپوتیکیان از وجود کانال تلویزیونی و کتاب های درسی به زبان ترکی اعلام نارضایتی نموده و خواستار افتتاح کانال تلویزیونی و کتب درسی به زبان ارمنی شده و گورباچف نیز با این امر موافقت نموده است ، منابع آزربایجانی کرملین نیز خبر دادند که در این ملاقات خواسته شده است تا مشکل قره باغ به نفع ارامنه حل شده و گورباچف نیز موافقت نموده است. به هر حال هر چه که بوده ، ارامنه قره باغ بعد از این ملاقات با اعتماد به نفس بیشتری به حرکت خود ادامه داده اقدامات اجرایی و عملی جهت جدایی قره باغ از آزربایجان را آغاز نمودند.

بعد از اجرای موفقیت آمیز مرحله اول طرح ، نوبت به اجرای مرحله دوم می رسد که مهمترین مرحله از مراحل چندگانه است ، این مرحله بایستی چنان با شدت و قساوت انجام پذیرد که هیچ ترکی جسارت ماندن در قره باغ را به خود راه ندهد. اینجاست که بالایان دکتر و نویسنده ، کاپوتیکیان شاعر و سایر هنرمندان و روشن فکران بسان قصابی وارد صحنه شده و فجیع ترین صحنه های ممکن را رقم می زنند.

طی سالهای اولیه دهه 80 میلادی کم کم اقدامات ایذایی جهت ایجاد رعب و وحشت در قره باغ گسترش می یابد.روزنامه های آن زمان اتحاد جماهیر شوروی پر است از حوادث مجهول الفاعلی که برای آزربایجانی های قره باغ و ارمنستان اتفاق می افتد. این اتفاقات در عین فروانی منسجم نبوده و نمی توان در خصوص مدیریت واحد آنها شواهدی ارائه نمود.

بعد از سال 1996 گروه میاتسوم به تدریج اقدامات عملی متمرکز و هدفدار را شروع می نماید. دستجات مسلح ارامنه در قره باغ ایجاد ناامنی نموده و با سرقت مسلحانه ، حمله به اتوبوس های مسافربری ، ترور رهگذران و سایر اقدامات تروریستی تلاش میکنند فضا را به حدی برای آزربایجانی ها تنگ نمایند که آنها مجبور به ترک قره باغ گردند. واقعیت این است که در طول قرن ها ، دو ملت آزربایجان و ارمنستان رابطه تنگاتنگی با یکدیگر داشته و حتی ازدواج های زیادی نیز بین این دو ملت صورت پذیرفته بود. آزربایجان پر از ارامنه بود و ارمنستان پر از ترکان آزربایجانی. قره باغ هم که ترکیب کاملی از هر دو ملت بود. هر چند در گذر تاریخ بعضا اتفاقات ناخوشایندی نیز بین این دو ملت رخ داده بوده ولی این اتفاقات نتوانسته بود این همزیستی مسالمت آمیز را تبدیل به جنگ و کشتار دائمی نماید. این روند مورد پسند مدافعین ارمنستان بزرگ نبود چرا که هدف آنها فقط از طریق دشمنی و حتی کشت و کشتار بین ارامنه و آزربایجانی ها برآورده می شد. این هدف به هر قیمتی باید محقق میگردید. این بود که سیاست ایجاد کینه و نفرت بین دو ملت در دستور کار قرار گرفت. علاوه بر راهزنی ها و قتل های مجهول الفاعل ، دولت ارمنستان شروع به اخراج گروه گروه از آزربایجانی های ارمنستان و فرستادن آنها با آزربایجان نمود. تا سال 1988 بیش از 200 هزار نفر از ارمنستان اخراج و به آزربایجان فرستاده شدند. این نوع اقدامات به طور طبیعی موجب بروز عکس العمل در آزربایجان شده و بدبینی و نفرت به ارمنی ها را در این جمهوری افزایش می داد. اکنون نوبت آن رسیده بود تا اقدامی از طرف آزربایجانی ها بر علیه ارمنی ها صورت پذیرد. اقدامی که بعد ها به عنوان دلیل اصلی فجایع خوجالی و کشتار آزربایجانی های قره باغ مورد استفاده ارمنی ها قرار می گرفت. این اتفاق ، درگیری های سومقاییت بود.

درگیری های سومقاییت و داستان جنگ قره باغ

سومقاییت شهری صنعتی در نزدیکی باکو می باشد که در سال 1935 احداث گردیده و در سال 1949 در تقسیمات کشوری به عنوان شهر شناخته گردید. این شهر دارای کارخانه های فراوان بوده و عمدتا محل اسکان کارگران همین کارخانه ها می باشد. در اوایل احداث و توسعه شهر حدود 2000 نفر از زندانیان سابق برای کار به این شهر فرستاده شدند که تعداد 1500 نفر از آنها ارمنی بودند. با ورود خانواده های این محکومان سابق ، کم کم تعداد ارمنی ها زیادتر شده و در زمان وقوع این اتفاق به حدود 18000 نفر رسید. مردم سومقاییت همانند سایر شهرهای آزربایجان به اذیت و آزار ترک ها در قره باغ و ارمنستان و نیز کوچ اجباری آنها اعتراض داشته و اعتراض خود را به ارمنی ها ی سومقاییت نشان می دادند. در واقع وضعیت بغرنجی بود. دور تسلسل نفرت ایجاد شده بود و رفتار هر دو طرف به سرعت به سمت افراطی شدن پیش می رفت. در چنین شرایطی بود که درگیری های 28 و 29 فوریه 1988 رخ داد. در روز 28 فوریه گروهی که بعدا دستگیر شدند به منزل دو ارمنی حمله کرده و آنها را به قتل رساندند. ارمنی ها در اعتراض به منزل ترک ها حمله کردند و بدینسان درگیری بین ترک ها و ارمنی ها شروع شد. درگیری که با کشته شدن 6 ترک و 26 ارمنی خاتمه یافت. در ساعات اولیه که هنوز درگیری ها گسترش پیدا نکرده بود و تنها 6 نفر کشته شده بودند ، مقامات امنیتی سومقاییت از مسکو درخواست اعزام نیروهای ارتش را نمودند و یکی از واحدهای ارتش روسیه که در شهرک Nasosnu ( زین العابدین تقی اف ) مستقر بودند ، به فرماندهی ژنرال کرایف Krayev به سومقاییت اعزام گردید. این واحد بعد از ورود به شهر از نیروهای ضد شورش پلیس درخواست نمودند تا به قرارگاه های خود مراجعت نموده و حفظ امنیت را به ارتش بسپارند ولی بعد از بازگشت پلیس به قرارگاه ها این واحد ارتش هیچ اقدام عملی جهت استقرار آرامش در شهر انجام نداد. در پاسخ به سئوال مسئولین شهر ، سرهنگ گالاسکین یوری استفانویچ Galasikin Yuriy Stepanovich فرمانده ک گ ب اعلام نمود که در خصوص عدم مداخله در درگیری ها دستور صریح از مسکو دریافت گردیده است. در حالی که تا قبل از ورود ارتش روسیه تنها 6 نفر در جریان وقایع کشته شده بودند ، این میزان بعد از ورود ارتش به 32 نفر افزایش یافت. عدم اقدام ارتش روسیه باعث گردید تا علی حسن اف Ali Hasanov استاندار سومقاییت مصاحبه ای مطبوعاتی تشکیل داده و ضمن اعتراض به بی قیدی واحدهای ارتش ، این بی تفاوتی را سیاست عمدی کرملین اعلام نماید. در آن ایام بین گورباچف و ک گ ب اختلاف شدیدی بروز کرده بود و گورباچف از این مسئله شکایت داشت. در این رابطه گورباچف در جلسه روز 29 فوریه دفتر سیاسی حزب کمونیست که متن مذاکرات آن ثبت گردیده است اعلام نمود که چبریکف Chebrikov رییس ک گ ب در جریان درگیری ها با وی تماس گرفته اعلام کرده است که شهر در کنترل کامل نیروهای امنیتی بوده و درگیریها خاتمه یافته است. گورباچف با این عمل سعی کرد تا کرملین را بی اطلاع از وضعیت سومقاییت و در نتیجه بی گناه جلوه دهد در صورتی که این امر درست نبوده و در واقع کرملین تمایلی به کنترل اوضاع در سومقاییت نداشت. ادعایی که بلافاصله از طرف ک گ ب بدان پاسخ داده شد. فردای آن روز ژنرال فیلیپ بابکف Filip Bobkov معاون ک گ ب در پاسخ پورباچف اظهار داشت که اگر مقامات دفتر سیاسی گزارش های ک گ ب را مورد توجه قرار نداده اند لا اقل اکنون از کشوها در آورده و مطالعه نمایند. جالب اینجاست که بعد از اعتراضات مقامات ک گ ب ، میخاییل گورباچف در جلسه بعدی دفتر سیاسی حزب کمونیست اذعان نمود که گزارشات و درخواست های ک گ ب در خصوص لزوم مداخله سریع در سومقاییت مورد فراموشی ! قرار گرفته است. وی در پایان چنین اضافه نمود : « ک گ ب به حد کافی هشدا رهای لازم را در خصوص لزوم مداخله سریع داده بوده است.»

دو روز بعد از پایان درگیری های سومقاییت ، ولادیمیر کالنیچنکوف Vladimir Kalnichenko به عنوان دادستان ویژه از طرف مسکو به سومقاییت اعزام و تحقیقات آغاز گردید. بعد از تحقیقات فراوان واستماع اظهارات شهود حادثه و متهمان مشخص گردید که این رویداد یک توطئه از پیش طراحی شده بوده و یک گروه 20 نفری از زندانیان سابق به رهبری یک فرد ارمنی به نام ادوارد روبرتویچ گریگوریان Eduard Robertovich Grigoryan ماموریت داشتند تا در تمامی محلات سومقاییت شورش ایجاد نمایند. در خصوص این گروه و اعضای آن اعلام جرم گردیده و پرونده ای با کلاسه شماره 88-55461/18 تشکیل و تمامی اعضاء گروه بازداشت گردیدند.

این اولین گروه تروریستی ارمنستان نبود. ارمنی ها انواع و اقسام گروه های تروریستی نظیر » گروه صدای ناقوس « Hinchak ، «فدراسیون انقلابیون ارمنی Tashnaksion« و لشکر مخفی برای آزادی ارمنستان Asala » را در طول تاریخ صاحب بوده و انواع و اقسام فعالیت های تروریستی را نیز انجام داده بودند. این گروه نیز جهت ایجاد درگیری در سومقاییت مورد استفاده قرار گرفته و متقابلا از این رویداد به عنوان بهانه ای برای قتل عام ترکان قره باغ استفاده گردید.

بعد از این اقدام ، ارمنی ها به سیاست ازار و اذیت ترک های قره باغ و ارمنستان سرعت و شدت بیشتری می دهند. یک سال دیگر با ترورهای هدفدار و ایجاد ترس در بین ترک های قره باغ می گذرد. در اول دسامبر 1989 پارلمان جمهوری ارمنستان الحاق قره باغ به جمهوری ارمنستان را تصویب می نماید. این اقدام برخلاف تقسیمات کشوری اتحاد جماهیر شوروی و کاری غیر قانونی بوده ولی هیچ عکس العملی از سوی کرملین مشاهده نمی گردد.با افزایش نا امنی در قره باغ آزربایجانی ها به این مسئله حساس شده و رفته رفته اعتراضات پراکنده ای نسبت به این نا امنی ها صورت می گیرد. این اعتراضات رفته رفته گسترده تر شده و تبدیل به تظاهرات استقلال طلبانه می شود. با گسترش این تظاهرات در 20 ژانویه 1990 معروف به ژانویه خونین ارتش 66 هزار نفری روسیه با تجهیزات کامل جنگی و و سلاح های سنگین وارد باکو و شهرهای نزدیک آن شده و حکومت نظامی اعلام می گردد. با عدم توجه مردم به حکومت نظامی و ایجاد تجمع در مرکز شهر ، ارتش روسیه اقدام به تیراندازی به سوی مردم می کند. در جریان این سرکوب 140 نفر کشته شده ، 744 نفر زخمی شده و 841 نفر نیز بازداشت می شوند.

شدت اذیت و آزار دستجات مسلح ارمنی به حدی است که در اوایل سال 1990 بیش از 186 هزار آزربایجانی مجبور به ترک خانه های خود در ارمنستان شده و به آزربایجان پناه می برند.

در 25 جولای 1990 میخاییل گورباچف طی فرمانی دستور جمع آوری تمامی سلاح های موجود در آزربایجان را صادر می کند. در پی صدور این فرمان حتی سلاح های شکاری نیز از مردم گرفته می شود. جمع آوری سلاح های موجود در قره باغ به هنگ پیاده موتوریزه 366 ارتش روسیه واگذار می شود. هنگی که مدتی بعد و در جریان جنگ قره باغ و بویژه پاکسازی شهر خانکندی نقش برجسته ای را ایفا خواهد نمود.

طی ماه های آگوست و سپتامبر 1990 و پس از به اصطلاح جمع آوری سلاح های غیر مجاز ، راهزنی و حمله به اتوبوس های آزربایجانی به بیشترین میزان خود می رسد.

در اکتبر 1991 اولین روستای ترک نشین به دست ارمنی ها اشغال و ساکنان آن مجبور به ترک آن روستا می گردند. کرملین کماکان نظاره گر است.

در پایان سال 1991 با اعلام استقلال تعدادی از جمهوری های وابسته ، اتحاد جماهیر شوروی رسما منحل می گردد.

در تاریخ 25 الی 26 فوریه 1992 شهر خوجالی با 936 کیلومتر مربع وسعت و11356 نفر جمعیت به طور کامل نابود و از روی نقشه جغرافیا حذف گردید. شهر از همه طرف محاصره گردیده و ابتدا توسط هلیکوپتر و توپخانه سنگین بمباران و به طور کامل نابود گردید. در ادامه نیروهای مسلح ارمنستان با پشتیبانی ارتش روسیه وارد شهر شده وباقی مانده سکنه شهر که موفق به فرار نشده بودند را قتل عام نمودند. در جریان این قتل عام 613 نفر به طرز اسفناکی کشته شدند که از این تعداد 83 کودک و 106 نفر انها نیز زن بودند. علاوه بر این 1275 نفر به اسارت گرفته شدند که تعداد زیادی از این اسرا هنوز هم تحویل داده نشده است. 150 نفر مفقود الاثر و 487 نفر نیز با زخم های شدید نجات پیدا نمودند.

پیغام این اقدامات کاملا صریح و روشن بود ، هدف این بود که بقیه آزربایجانی های قره باغ بدون درنگ آنجا را ترک نمایند. سرژ سرکیسیان Serj Sarkisyan رییس جمهور فعلی ارمنستان که در سال های 1991 الی 1994 فرمانده جدایی طلبان قره باغ بود در این مورد چنین می گوید : « تا پیش ار واقعه خوجالی آزربایجانی ها مسئله را به شوخی گرفته بودند. آنها باور نداشتند که ما به افراد غیر مسلح و مردم عادی حمله خواهیم کرد ولی ما توانستیم این باور آنها را بشکنیم » . وی همچنین چندی قبل در جریان یک برنامه پرسش و پاسخ تلویزیونی با جوانان دانشجو چنین گفت : « ما توانستیم تا قره باغ را آزاد کنیم نسل شما نیز باید آرارات ( مرحله دوم از طرح ارمنستان بزرگ ) را بازپس بگیرد.»

بعد از خوجالی به ترتیب دیگر شهرهای قره باغ نیز تصرف و پاکسازی نژادی گردید تا در مرحله بعدی و در صورت فشارهای بین المللی برای برگزاری رفراندم ، نتیجه از پیش معلوم باشد. هنگ پیاده موتوریزه 366 ارتش روسیه که قبلا نقش خود را در ( عدم ) جمع آوری سلاح های گروه های ارمنی به خوبی ایفا نموده بود در جریان جنگ قره باغ به طور مستقیم دخالت داشته و اکثر قربانیان نیز با سلاح های این هنگ به قتل رسیدند. هر چند دولت روسیه همواره بر عدم دخالت این هنگ در جریان کشتار مردم قره باغ تاکید می کند ولی شواهد زیادی عکس این قضیه را اثبات می نماید. بعضی از این شواهد بدین شرح می باشد :

الف : قربانیان فراری آزربایجانی شهادت می دهند که سربازان روسی دوش به دوش ارمنی ها در حال پاکسازی منطقه و کشتار آزربایجانی ها بوده اند.

ب : گلوله های بدست آمده از اجساد و زخمی ها که مورد بررسی و تایید سازمان های بین المللی نیز قرار گرفته اند نشان می دهند که درصد بالایی از شلیک ها توسط سلاح های سازمانی ارتش روسیه اتفاق افتاده است. سلاح هایی که نه تنها شهروندان عادی امکان دسترسی بدانها رانداشتند ، بلکه حتی ارتش های تازه تاسیس آزربایجان و ارمنستان نیز از دسترسی به آنها محروم بوده اند. به عبارت دیگر این سلاح ها منحصرا توسط ارتش روسیه مورد استفاده قرار می گیرد.

ج : سه نفر از سربازان روسی هنگ مذکورکه از جنگ قره باغ فرار کرده بودند در تاریخ سوم مارس 1992 در یک کنفرانس خبری با حضور تمامی رسانه های بین المللی شرکت نموده و به شرکت در جنگ قره باغ در کنار ارمنی ها اعتراف نمودند. بنابه گفته این سربازان از آنها خواسته شده بود تا در کنار ارمنی های مسیحی به جنگ با ترک های مسلمان بپردازند.

یکی از این سربازان دلیل فرار خود را اینگونه بیان می کند : « روز کشتار خوجالی من به همراه یک فرد ارمنی به نام مانوکیان خانه به خانه در جستجوی افراد دشمن ! بودیم تا شهر را کاملا پاکسازی نماییم. طبق دستوری که از فرماندهان خودم گرفته بودم عمل نموده و ناراحتی نداشتم. به هر حال جنگ بود و کشتن و کشته شدن بخشی از آن. وارد یکی از منازل شدیم. متوجه شدیم که قبل از ما عملیات پاکسازی ! انجام گرفته است چرا که داخل حیاط چند جسد دیده می شد. با نگاهی با اجساد فهمیدیم که کاری در آنجا نداریم و خواستیم که برگردیم. تازه به وسط حیاط رسیده بودیم که صدای گریه کودکی در داخل منزل توجهمان را به خود جلب نمود. وقتی به داخل منزل وارد شدیم متوجه شدیم که پدر و مادر نوزاد چند ماهه ای برای نجات وی از مرگ ، اورا لای لحاف و تشک ها مخفی کرده بودند. با دیدن این صحنه دلم سوخت. به یاد همسرم افتادم که در آرزوی یک بچه آرام و قرار نداشت. آخر ما بچه دار نمی شدیم. با خودم گفتم حالا که این طفل معصوم به چنین وضعی افتاده و خانواده خود را از دست داده ، بهتر است وی را برداشته و با خودم به خانه ببرم. وقتی که این فکر خود را برای همراه ارمنی خود بیان نمودم با عصبانیت گفت که خجالت نمی کشی می خواهی در خانواده مسیحیان توله یک ترک مسلمان را نگهداری کنی؟ سپس قبل از اینکه حرکتی انجام بدهم لوله اسلحه خود را به دهان طفل معصوم گذاشته و شلیک نموده و بعد از آن نیز همانند توپ فوتبال با لگدی جسد او را به دیوار کوبید. شوکه شده بودم. اصلا نفهمیدم چند گلوله شلیک کرده بود. وقتی به خودم آمدم با هم گلاویز شده و به قصد کشت همدیگر را میزدیم. تصادفا در آن لحظه گروه دیگری صدای داد و بیداد ما را شنیده ، وارد منزل شده و ما را از هم جدا کردند. بعد از این اتفاق عذاب وجدان مرا خیلی زجر می داد تا اینکه همراه با دوستان از جبهه فرار نمودیم .»

مهمترین نقش هنگ پیاده موتوریزه 366 ارتش روسیه در جریان تسخیر و پاکسازی شهر خانکندی بوده و ارتش روسیه در جریان این نبرد وظیفه مستقیم پاکسازی شهر را بر عهده داشت.

در جریان جنگ قره باغ در تمامی شهرها به طور اعم و در خوجالی به طور اخص ، هر نوع جنایت و شکنجه ای مجاز شمرده شده و بدون کوچترین عذاب وجدانی اجرا می گردید. اجساد قربانیان که از سوی نهادهای بین المللی نیز مورد شناسایی و شهادت قرار گرفته اند همه نوع آزار و اذیت را نشان می دهد. از قطع دست و پا و مثله شدن گرفته تا پاره کردن شکم زنان حامله. از سوزاندن قربانیان قبل از مرگ گرفته تا کوبیدن میخ بر سر و چشم قربانیان. جنایت ها چنان سبعانه و وحشتیانه است که کمتر کسی جسارت بازاوری خاطرات گذشته را دارد. اظهارات روزنامه نگار فرانسوی ژان یوه ژانت Jean-Yves Junet ابعاد فاجعه را به وضوح نشان می دهد. وی که در جریان قتل عام در منطقه حضور داشته بود خاطرات خود را در روزنامه جات و نشریات مختلفی به چاپ رسانده است. وی به صورت خلاصه این فاجعه را چنین به تصویر می کشد : » در بسیاری از درگیری ها حضور داشته ام ، در مورد جنایات فاشیست ها مطالعات زیادی انجام داده ام ولی همواره دعا می کنم تا هیچ کسی شاهد جنایاتی نظیر آنچه که در خوجالی اتفاق افتاد نباشد. جنایت ها و شکنجه های نازیان آلمان زبانزد عام و خاص می باشد ولی ارمنیانی که بچه های خردسال 5 ساله را با شکنجه به قتل می رساندند قطعا از نازی ها هم بدتر بوده اند. »

وی گزارش های خود را حتی به شورای امنیت سازمان ملل تسلیم نمود تا در سوابق آن شورا حفظ و در هنگام محاکمه ! جنایتکاران جنگی مورد استفاده قرار گیرد ، غافل از آن که کشور متبوع وی خود یکی از بزرگترین حامیان داشناکهای ارمنی بوده و با حمایت های خود مانع از رسیدگی عادلانه به این پرونده خواهد گردید. بر اساس مدارک موجود در آرشیوهای ارمنستان فرمان قتل عام خوجالی از سوی رابرت کوچاریان که شهروند آزربایجان بوده صادر شده و در اثر این کشتارها وی شهرت ملی به هم زده و در تاریخ 20 مارس 1996 به مقام نخست وزیری ارمنستان رسیده و سپس در تاریخ 30 مارس 1998 به ریاست جمهوری این کشور دست یافته و پس از دو دوره ، پست ریاست جمهوری را به همرزم خود سرکیسیان تحویل داد تا این دو فرمانده کشتار قره باغ مزد زحمات خود را از مردم ارمنستان دریافت نمایند. جالب است که غرب سالها پول و انرژی صرف می نماید تا قصابان سربرنیتسا و سایر جنایتکاران یوگسلاوی را دستگیر و محاکمه نماید و در این راه حتی کشور صربستان مورد تحریم نیز قرار می گیرد تا جنایت کاران را تحویل جامعه جهانی دهد ولی این دو قصاب خوجالی علی رغم تمامی مدارک و شواهد موجود نه تنها مورد پیگرد جهانی قرار نمی گیرند ، بلکه به راحتی رییس جمهور یک کشور عضو سازمان ملل شده و آب از آب تکان نمی خورد.

اظهارات اسرای آزربایجانی مو بر تن هر انسانی سیخ می نماید. گزارش های داده شده مملو از تجاوز به تمامی زنان و حتی دختران 4 ساله می باشد. به عنوان مثال یکی از اسرا به خبرنگار نیویورک تایمز چنین می گوید : « در یکی از اتاق ها ( بیمارستان ) دختری 4-5 ساله میخوابید تمام وحشت ها و عذاب های جنگ را در چشمان او میدیدم به او تجاوز شده بود. »

یک دختر 20 ساله چنین گزارش می دهد : » ما را در روستای پیرجمال در داخل یک توالت نگاه داشته بودند و در برابر چشمان پدر و مادرم به دفعات به من ، خواهر وسطی ام که 15 ساله بوده و خواهر کوچک 9 ساله ام تجاوز نمودند. بارها و بارها سیگار خود را بر روی بدنمان خاموش میکردند پیر و جوان به نوبت ایستاده و به من و خواهر انم به زور تجاوز میکردندو ازموهایمان گرفته و رو زمین میکشیدند.

روزنامه نگار ارمنی به نام داود خیریان Daud Kheyriyan از نزدیک شاهد این جنایات بوده و سپس به بیروت مهاجرت نموده و مشاهدات خود را در کتابی به نام به خاطر صلیب For the Sake of Cross به چاپ می رساند. وی در صفحه 24 از کتاب فوق چنین می گوید : « گاهی اوقات تعداد اجساد آنقدر زیاد بود که ما مجبور بودیم تا از روی آنها رژه برویم. هنگانی که قصد داشتیم تا از خوجالی به منطقه داش بولاغ برویم از جادهای رد شدیم که پوشیده از اجساد بود. من از پا گذاشتن بر روی اجساد مردگان امتناع نمودم ولی سرهنگ اوگانیان Oganyan به من نهیب زد که نترس و پا بر روی اجساد بگذار. این یک دستور نظامی بود و من مجبور به اطاعت از آن. بالاجبار پا بر روی پستان یک دختر زخمی 9 یا 10 ساله گذاشته وراهپیمایی را آغاز نمودم .» وی همچنین در صفحات 62 و 63 همان کتاب چنین می گوید : » گروهی به نام گافلان Gaflan تشکیل شده بود که وظیفه آن سوزاندن اجساد کشته شدگان آزربایجانی به منظور از بین بردن شواهد و مدارک بود. در دوم مارس اعضاء این گروه 100 جسد را به یک کیلومتری غرب خوجالی انتقال داده و بر روی هم انباشتند. در کامیون آخری دختر 10 ساله ای با صورت کبود که از ناحیه سر و دستان زخمی شده بود توجهم را به خود جلب نمود. دختر بیچاره علی رغم زخمی بودن ، گرسنگی و سردی هوا هنوز زنده بود و به آرامی نفس می کشید. از چشمانش وحشت ار مرگ هویدا بود. سربازی به نام تیگرانیان Tigranyan بدون توجه به زنده بودن وی ، دست و پایش را گرفته و بر روی تل اجساد پرتاب نمود. لحظاتی بعد کل اجساد را سوزاندند. هنوز که هنوز است به نظرم می آید که صدای فریاد آن دختر را در بین اجساد می شنوم. کاری از دستم بر نمی آمد. من به شوشا Şuşa برگشتم و آنها به نبرد در راه صلیب ادامه دادند .»

و اما ببینیم قهرمان و روشنفکر این داستان در مورد قتل عام خوجالی چه می گوید. بالایان بعد از اتمام قتل عام ، کتابی تحت عنوان احیای روحمان به نگارش درآورده و در آن شرح مبارزات و مجاهدت های ! خود را به تفصیل توضیح داد. وی در صفحه 260 الی 262 کتاب فوق الذکر چنین آورده است : » با خاچاتوریان به خانه ای که تصرف کرده بودیم وارد و کودک ۱۳ ساله ترکی رادیدیم که توسط سربازان ارمنی به پنجره اتاق میخکوب شده بود خاچاتوریان برای اینکه جلوی گریه و فریادهای کودک را بگیرد پستان بریده شده مادرش را به زور در دهان وی فرو برد بعد از آن من پوست سر و سینه و شکم کودک را کنده و تایم گرفتم کودک در عرض هفت دقیقه بر اثر شدت خونریزی جان داد و من با این عمل دچار شادی و شعف زاید الوصفی شدم و تمام روحم سر شار از غرور گردید. خاچاتوریان جسد کودک را تکه تکه کرده و در مقابل سگهایی که از نژاد خود ترکها هستند انداخت ! همان شب این کار را با سه کودک دیگر ترک تکرار کردیم. بدین شکل من به وظیفه خود به عنوان یک ارمنی عمل کرده و یقین دارم که که تمامی‌ ارامنه به ما و کارهایمان افتخار خواهند کرد. فردای ان روز به کلیسا رفتیم و برای هموطنانمان که در سال 1915 توسط ترک ها کشته شده بودند شمع روشن کردیم. من در آن روزها برق اراده و انتقام را در چشمان خود و سایر همرزمانم می دیدم و این احیای دوباره روحمان بود .»

بالایان و همرزمانش توانستند با کمک ارتش روسیه تمامی قره باغ را پاکسازی نموده و نژاد خالص ارمنی را در این سرزمین حاکم سازند. در این موفقیت تنها روسها نقش نداشتند و سازمان ملل نیز با عدم قاطعیت خویش فرصت بی بدیلی را در اختیار نژادپرستان ارمنی قرار داد تا بتوانند بدون نگرانی از جانب نهادهای بین المللی سیاست قتل عام Genocide را در قره باغ به اجرا درآورند. دلیل عدم قاطعیت سازمان ملل در محکومیت ارمنستان ، حمایت اشکار روسیه و حمایت های غیرمستقیم آمریکا و فرانسه ( به خاطر قدرت لابی بسیار بالای ارامنه در این کشورها ) بود. به هر حال بعد از این که ارمنی ها توانستند مرحله اول طرح ارمنستان بزرگ را به اجرا درآورند ، نهادهای بین المللی و قدرت های بزرگ وارد عمل گردیده و با اعلام آتش بس و در کنار آن لاقیدی عمدی در تعیین تکلیف این سرزمین ها سعی بر آن گردید تا مسئله قره باغ به تدریج مشمول مرور زمان گردد.

پس از استقرار آتش بس بین آزربایجان و ارمنستان ، بالایان همچنان به فعالیت های تروریستی خود ادامه داد. در سال 1994 به دلیل طراحی انفجار مترو باکو از طرف پلیس بین الملل مورد تعقیب قرار گرفت و عجیب آنکه در سال 2005 در ایتالیا از طرف اینترپل بازداشت و بدون طی مراحل قانونی ظرف 4 ساعت آزاد می گردد. بالایان هنوز زنده بوده و مشغول انتشار کتاب های مختلف در رابطه با جنگ قره باغ می باشد.

شکی نیست که تمامی کشورهای خاورمیانه و قفقاز چنان در هم تنیده شده اند که جداسازی کامل آنها امری غیر ممکن می باشد. عوامل نژادی و جغرافیایی چنان درهم آمیخته است که بلا استثناء تمامی کشورها می توانندنسبت به هم ادعای ارضی داشته باشند.چنانچه این کشورها به جای همزیستی مسالمت آمیز قصد گرفتن سرزمین های همدیگر را به بهانه وجود هم نژادان خود داشته باشند ، جنگ های بی پایانی صورت خواهد گرفت که هیچ گاه نتیجه ای نخواهد داشت. وضعیت آزربایجان و ارمنستان نیز تفاوتی با دیگر کشورها نداشت. در قره باغ ارمنی های زیادی زندگی می کردند و در مقابل اکثریت ساکنان زنگه زور ارمنستان را نیز آزربایجانی ها تشکیل می دادند. در چنین شرایطی عاقلانه ترین روش ، حفظ مرزهای سیاسی کشورها و تضمین حقوق انسانی اقلیت ها می باشد. روشی که به هیچ عنوان با ایده آل ارمنستان بزرگ همخوانی نداشت. به همین دلیل نیاز به ایدئولوژی بود تا بتواند توجیه کننده جنایت ها باشد. عاملی که بالایان پزشک و نویسنده را تبدیل به یک ماشین آدم کشی نمود چیزی نبود جز ایدئولوژی. بالایان چنان به مقدس بودن ارمنستان و سرزمین های تاریخی آن ایمان پیدا می کند که خون انسان ها و حتی کودکان در برابر آن به هیچ انگاشته می شود. ایمانی که در همه نژاد پرستان ، دینداران رادیکال و فاشیست ها یکسان بوده و طرفداران آن در راه ایمان خویش به راحتی آماده کشتن و کشته شدن می باشند. به تعبیری بشر تاکنون سلاحی کشنده تر از ایدئولوژی پیدا نکرده و در آینده نیز پیدا نخواهد نمود. در رمان معروف پزشک مخصوص فرعون ، سینوهه چنین می گوید : « متاسفم که اولاد بشر هزاران سال است به خاطر خدایان همدیگر را می کشند و متاسفترم که هزاران سال دیگر نیز به خاطر خدایان همدیگر را خواهند کشت »

Share/Save/Bookmark