معصومه قرباني: تراكتور، قاراباغ و جمع اضداد بر ضد آذربايجان

در هفته اى كه گذشت اشتراك خبرى توسط مدير تيم تراكتور سازى  دائر بر اينكه بنا به ملاحظات  و احترام به احساسات طرفداران تيم تراكتور سازى از خريد بازيكن اهل ارمنستان امتناع مى كنند، جنجال و واكنشى هايى را به حق يا ناحق آفريد كه نگارنده سعى مى كنم در حد توان كنكاشى نسبت به اين واكنشها انجام بدهم . بدون اينكه وارد مباحث رابطه دولت جمهورى اسلامى ايران و ارمنستان بشويم و بدون اينكه اين ادعاى ثابت شده را تكرار بكنيم چطور دولتى كه خود با حمايت از ارمنستان يك طرف جنگ است و بنا بر اسناد ويكى ليكس يكى از مخالفان صلح بين دولت آذربايجان و ارمنستان است، حال دايه مهربانتر از مادر مى شود و مدعى مى شود كه بخاطر اشغال قاراباغ و سرزمينماى اطراف آن توسط ارمنستان از خريد بازيكن اهل ارمنستان امتناع مى كند؟

البته در اين مورد بحث هايى صورت گرفته و من امروز نمى خواهم در اين مورد بيشتر بحث كنم، نوشته زير در پى كنكاش واكنش هاى صورت گرفته به اين خبر از طرف بعضاً مخالفان و يا ليبرال و چپ هاى ايران است كه خود را بصورت آلترناتيوهاى حكومت جمهورى اسلامى ايران در آينده جلوه مى نمايانند! اين آلترناتيوهاى جمهورى اسلامى كه حقوق بشر، سكولاريسم، عدالت  و آزادى مانندى بِسْم الله مسلمانان وِرد زبانشان است و جالب اينكه تا حالا اكثراً در مواجه با حقوق انسانى و درخواستهاى اقليتهاى ملى و دينى سكوت و يا بعضاً با جمهورى اسلامى بر عليه اين حقوق همراهى كرده اند و حالا بعد از مدتها تفكر و تعمق بفكر فرو رفته اند كه احتمالاً نژادپرستى عملى زشت و مذموم است. البته زشتى و مذموميت نژادپرستى از ديد ايشان وقتى بيشتر زشتى اش چهره نمايان مى كند كه اين نژادپرستى توركى باشد وگرنه كه نژادپرستى فارسى به زعم اينها بسيار زيبا است و هر گونه راسيسم ضد توركى، ضد عربى و ضد كردى و لرى و بلوچى با نام بى مسماى وطن پرستى و عشق به ميهن شايسته جايزه و تقدير است از ديد عالى جنابان!

در اول نوشتار، نگارنده دوست دارد خاطر نشان كند  مناقشه و جنگ  دولتين آذربايجان و ارمنستان و اشغال نزديك به بيست درصد اراضى جمهورى آذربايجان توسط جمهورى ارمنستان را قابل تقليل به فرد ارمنى و يا آذربايجانى نمى داند و تعميم اين مسله به جنگ تورك و ارمنى و يا مسلمان و مسيحى را غير انسانى و به دور از منفعت هر دو ملت و هر دو كشور و آينده صلح منطقه اى و جهانى مى داند. هر چند كه در هنگام وقوع جنگ بين دولتها، ملتها و حتى روشنفكران هر دو طرف هم قلم ها را بر زمين مى اندازند و خود دنباله رو حكومتگران و  اليگاريشى نظامى مى شوند، اما نگارنده اعتقاد عميق به اين مسله دارد كه برپايى استقلال كامل، توسعه سياسى و اقتصادى ، خوشبختى و دمكراسى در اين دو كشور بدون مصالحه و صلح پايدار بدون هر دو كشور امكانپذير نيست و جنگ و ادامه آن فارغ از  نتيجه شكست و يا پيروزى اش براى هر دو طرف شكستى سهمناك در عرصه داخلى و به تبع آن در عرصه خارجى است.

اگر بخواهيم اين مسله واكاوى كنيم به اين سوال بر مى خوريم كه كسانى كه اين مسله را نژاد پرستى خوانده اند، چه متد تعريفى در توصيف نژادپرستى بودن عمل انجام يافته بكار برده اند؟ آيا اينان كه اكثراً خود را از نخبه هاى نظرى ايران جلوه مى نمايانند تا حالا تعريفى كلى از نژادپرستى را ارايه داده اند و يا اصلاً در جامعه سياسى و مدنى ايران تعريفى از نژادپرستى وجود دارد كه بعنوان تعريف جامع مورد استفاده قرار بگيرد و يا با عطف به الگوى آن فاعلين عمل، رفتار و گفتار خود را كنترل بكنند؟ اصولاً نژادپرستى از كلمه هاى تابو در ادبيات سياسى ايران است كه صحبت از ان مانند صحبت از چيستى و چرايى هستى ممكن است حكم ارتداد را شامل شود، بگذريم كه در قوانين عصر حجرى جمهورى اسلامى ايران ماده و تبصره اى راجع به نژادپرستى و برخورد با جرم نژادپرستى وجود ندارد و روشنفكر اوپوزسيون هم اصولاً دغدغه اى بنام مقابله يا تقبيح نژادپرستى ندارد، و حالا بدون مقدمه همه مى شوند مخالف نژادپرستى! حالا اين نژادپرستى چرا شامل حال نژادپرستى فارسى نمى شود از مجهولات بزرگ عالم هستى است كه مانند سوال از منشا عالم هستى سوال در موردش( نژادپرستى قوم فارس) محتملاً منجر به جرم ايجاد تشكيك در منشا هستى مى شود كه البته ممكن است حكم واجب القتل بودن را به دنبال داشته باشد. حالا بگذريم كه مثلاً آيا استريو تايپ بلاهت كه با نام حيوانى مظلوم، زحمتكش و زيباى خَر به توركها نسبت داده مى شود نژادپرستى نيست؟ آيا محروميت بيش از بيست درصد اهالى غير شيعه داوزده امامى اين مملكت صرافاً بخاطر خصوصيات فطرى و جِبِلى كه خود در انتخابشان نقش نداشته اند نژادپرستانه نيست؟ يا عدم مسابقه در مقابل ورزشكاران اسرائيلى كه ممكن است فرداً مخالف اشغالگرى دولت متبوع خودشان باشند و طرفدار تشكيل دولت فلسطينى باشند، نژادپرستى نيست؟ اينكه روشنفكر ايرانى افعال نژادپرستانه مبتنى بر شيعه گرى و فارس گرايى و توهين و تحقير و غير انسان سازى ديگران را نژادپرستانه نمى داند و يا اكثراً سكوت را در مقابل انجام آن ترجيح مى دهد دليل روشنش اين است كه او قلباً و روحاً باور كرده است كه متعلق به نژاد بالاتر، منزه و برتر است و هر رفتارى به زعم خود با حاملان نژاد پَست جايز است و البته احتمال ديگرى هم هست كه او به جز خود كس ديگرى را نمى بيند و اصولاً يكى از پايه هاى رفتارى ديگر ستيزان راسيست به پَستى و حقارت كشاندن ديگران و در اينجا غيرفارسها و غيرشيعيان دوازده امامى است كه در چشم خلق و قوم تسلط گر او بيشتر مانند حيوانى شبيه سوسك جلوه بنماياند كه رنج و كدرش هيچگونه احساسى را در طرف مقابل و سلطه گر برانگيخته نكند. سلطه گر در پروسه سلطه قربانى را چيزى شبيه خودش يا همپايه خودش نمى بيند و بنا به همين دليل تحقير و تضيق حقوق  او را طبيعى قلمداد مى كند و اگر قربانى از سَر شرم و خشم و احساس حقارت واكنشى نشان بدهد اين واكنش را بر نمى تابد و در ذهن خود طغيان قربانى را  نشانه پرَرويى و نمك نشناسى او قلمداد مى كند. او در تؤهم اين است كه  او بايد بسان خان و اربابان عصر قديم براى سعادت رعيت برنامه ريزى كند، رعيت بايد به خود افتخار بكند كه مايه انبساط خاطر ارباب است و ارباب گاهاً به او لطفى مى كند و او را به نام پدر سگ خطاب مى كند. اينكه روشنفكر ايران گرا به اين مورد واكنش نشان مى دهد نشان مى دهد كه بر خلاف ادعايش كه مى گويد كه بنا بر ماهيت پيش و پا افتاده مسايل قومى كه جدى نمى گيرندشان، دو رويانه با خلاف ادعا مواجه هستيم كه خيلى هم جدى مى گيرند و البته نه بر اساس استفاده از پتانسيل آن براى برقرارى دمكراسى و آزادى، كه بيشتر از هر فرصتى استفاده كردن و آن را بى اعتبار ساختن براى استمرار وضعيت حاضر و حاكم! اما غير فارس چرا بايد براى استمرار وضعيت حاكم و حاضر همراه كسانى بشود كه در بهترين حالت در حاكميتشان همان شرايط جمهورى اسلامى براى شان حاكم خواهند كرد و در حالات بد ممكن است كه دولت سكولار و يا چپ و يا با  هر اسمى ديگر بدتر از جمهورى اسلامى سركوب و يا تحقيرشان كند، نشان به اين نشان كه بعضى از اينها مخالف جمهورى اسلامى هستند و صاحب ادعاى آزادى و حقوق بشر و در مقام مدعى العموم شاكى هستند كه جمهورى اسلامى برخورد لازم را با تجزيه طلبان نمى كند و آنها را آزاد گذاشته تا ايرانستيزى كنند! حالا جمهورى اسلامى چكار بايد مى كرده و نكرده؟ اين خلخالى ها و لاجوردى هاى كراواتى بدون ريش و بعضاً عرق خور مطمعناً اگر حاكم مصدر امور بشوند چيزى بهتر از جمهورى اسلامى نخواهند شد، بقول معروف سالى كه نيكوست از بهارش پيداست.

در اينجا دوباره به مسله تيم تراكتور سازى برگرديم، آيا آجرلويى رهبر جنبش و حركتى است كه هويت طلبان تورك بايد جوابگوى اعمالش باشند؟ ايا تيم تراكتور سازى حزبى سياسى است كه حالا خواسته اى سياسى و اجتماعى با عطف به سخنان مديرعامل تراكتورسازى نفى مى شود؟ آيا اصولاً آمارگيرى و راى گيرى انجام شده است كه نشانده نتيجه تصميم هويت طلبان و توركها در فرايند تصميم گيرى مورد بحث باشد كه حالا بايد توركها حساب پس بدهند كه چرا به چنين تصميمى راى دادند و يا توسط آنها گرفته شده است؟ اصولاً ما در دنيايى زندگى مى كنيم كه مسوليت شخصى و بعهده گرفتن مسوليت شخصى لازمه اش ارتكاب عمل توسط شخص است، آيا ما بايد پاسخگوى اعمال انجام نداده مان هم باشيم؟ در جمهورى اسلامى انسانها را بخاطر شركت نكردن در نمازهاى جماعت و جمعه و نمايشات دولتى و خيابانى از مزاياى استخدامى و ارتقاى شغلى محروم مى كنند، بنظر مى رسد كه اپوزسيون جمهورى اسلامى هم چندان از جمهورى اسلامى ايران  عقب نمانده است و در حال اثبات ابن نكته است كه فرزند خلف جمهورى اسلامى ايران است، آنها هم ما را بخاطر اينكه در خيال رهايى هستيم در فكر محاكمه و نابودى مان هستند، در داستان هزار نهصد هشتادوچهار جورج اورول، تام پارسون بخاطر اينكه در خواب به برادر بزرگ فحش داده بود توسط دخترش لو داده مى شود و توسط پليس افكار دستگير مى شود! مخالفين مدعى جمهورى اسلامى چيزى شبيه پليس افكار در رمان ١٩٨٤ هستند، آنها انديشه به رهايى از شوينيزم فارسى را تابويى مى دانند كه نبايد شكسته شود، آنها در مسٸله ملى بهتر از جمهورى اسلامى ايران نيستند و بلكه بدتر هستند! حمايتهاى مقطعى و يا با ادعاى دمكرات دلسوز مدعى شدن كه بهتر است اول دمكراسى را در ايران نهادينه و پياده كنيم و بعداً همه با هم در راستاى برپايى حقوق ملى غيرفارسها تلاش بكنيم، بيشتر دروغى است كه خودشان هم باور نمى كنند و نهايتاً وعده سر خرمن هست كه با اين منظور لحاظ مى شود كه احساسات خلقهاى تحت ستم تهيج نشده و بر عليه شوينيزم فارسى بصورت راديكالتر قيام نكنند. حتى وقتى اين وعده هاى پوچ و سر خرمن را مى دهند نيشخند خود را نمى توانند پنهان بكنند و در دل مى گويند كه مطمعن نباشيد تا آن زمان آسيميله خواهيد شد و اين اميد را به گور خواهيد برد. روشنفكر فارس گرا و شوينيست ايرانى كه استاد دودوزه بازى و سياه كارى است همگام با جمهورى اسلامى در سركوب حقوق ملى خلقهاى غير فارس قدم بر مى دارد و در همه احوال از مشاوره دادن به حكومت البته براى سركوب فعالين ان امتناع نمى كند و بدتر اينكه اكثراً حكومت را متهم به مماشات با فعالين هويت طلب مى كند و شايد غايت دولت سكولار و دمكرات شان اين باشد كه بر بازوى غيرفارس ها علامت ستاره داود حك شود و آنها را كه در دوره زمانى خاص مقابل آسيميله شدن مقاومت كردن روانه كوره هاى آدم سوزى و يا اردوگاههاى كار اجبارى كنند، آخر اينها خيلى معتقد به حقوق بشر و اومانيسم هستند و احتمالاً توصيه بكنند قبل از سوزاندنمان داروى بيهوشى تجويز شود تا روند كار انسانى باشد و درد سوزش را احساس نكنيم و شايد هم آخرين آرزوى مان را قبل از تجويز داروى بيهوشى براورده كنند، آخ اينها چقدر حقوق بشرى و سكولار هستند، چقدر اين جلادان انسانى مى انديشند و ما البته تشكر مى كنيم از لطفشان، مانند گوسفندى كه از قصاب تشكر مى كند!

كاشفان و مخترعينى كه هميشه روزه سكوت گرفته اند و با ذره بين در حال تعمق بر عملى پيش و پا افتاده هستند كه تا با دو دوزه بازى يكدفعه مانند منجى ظهور بكنند كه بله درخواست اين حقوق اين پيامدها را بدنبال دارد بهتر است كه در اين انديشه تعمق كنند كه تا وقتى كه نصف مردم غير فارس ايران محروم از حقوق اوليه خود تحت هزاران نوع توهين و تحقير هستند كه اين روشنفكران هم در ارتكابش هم جرم حكومت هستند، سخن از آزادى و دمكراسى جدى گرفته نخواهد شد و رُك بگويم كه مردم غير فارس در انديشه اين مثل هستند كه ديگى كه براى من نجوشد بهتر است سر سگ در آن بجوشد.

معصومه قربانى

Share/Save/Bookmark