به بهانه سالروز بزرگ مرد تاریخ ؛بابک خرمدین، یک بررسی تاریخی- پرویز زارع شاهمرسی

 تا این زمان تاریخ سیر طبیعی حوادث ناخواسته بود که یا قهرمانان و یا تقدیر فلک در آن مؤثر بوده و مطالعه آن تنها برای عبرت آموزی یا تحیّر در احوال گذشتگان انجام می‌گرفت. هر کس که تاریخ را می‌خواند بنا به فرض پیش گفته، دستی پنهان را در آن می‌یافت و می‌کوشید تا مسیر آن را دریابد.

چون واژه «ملت» در اندیشه جوانان پرشور و شر کشورها راه یافت، تاریخ به گنجینه‌ای تبدیل شد که ریشه‌های این ملت در آن فرو رفته بود و می‌بایست که زوایای پنهان آن بیرون کشیده شود و توشه‌ای برای راه آینده گردد. این بود پژوهشگرانی که بیشتر اروپایی بودند و سپس پیروانی در کشورهای دیگر و از جمله ایران یافتند، باز تاریخ را پیش رو نهادند و این بار از زاویه ملّی گرایی به بررسی حوادث آن پرداختند.

دیرزمانی بود که تاریخ پیش از اسلام چندان رغبتی در میان مورّخان ایرانی بر نمی‌انگیخت و بیشتر آنچه مورد توجه بود، تاریخ پیامبران و پادشاهان بود. رویکرد تاریخ نگاری جدید که بیشتر به زندگی مردم عادی و حوادث اجتماعی توجه داشت، با تشکیل دولت مدرن در ایران همراه شده و یک نگرش ملّی گرایانه به تاریخ ایران را بوجود آورد.

آشکار است که اندیشه ملّی گرایی در میان هر مردمی، نیاز به ریشه‌های تاریخی دارد. همانند نهالی جوان که باید آب داد تا ریشه بدواند و جان بگیرد. از این رو نیز تاریخ و زبان مردمان ایران مورد بازنگری و بازنویسی قرار گرفت و این بار عینک ملّی گرایی بر چشم مورّخانی بود که بیشتر می‌خواستند مصالح لازم برای ملّی گرایی دولتی را فراهم آورند.

یکی از موضوعاتی که مورد توجه قرار گرفت، قیامهای مختلفی بود که در دوره بنی‌عباس در نقاط مختلف ایران علیه آن حکومت پا گرفته بود. قیام بابک خرمدین به عنوان بزرگترین و مؤثرترین و طولانی ترین این قیامها، در مرکز توجه پژوهشگران قرار گرفت. برای نخستین بار لحن ستایشگرانه پژوهشگران نسبت به این قیامها، به صورت آشکار بیان شد.

از دهه ۱۹۳۰ میلادی انتشار مقالات و کتابهای مختلف با این رویکرد آغاز شد. سعید نفیسی در سال ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م نگارش مقالاتی را درباره بابک خرمدین آغاز کرد که این مقالات بعداً به صورت کتاب منتشر شد. نفیسی همچنانکه در مقدمه کتابش نوشته است، جنبشهای ایرانیان و بویژه بابک خرمدین را از زاویه ملّی گرایی ایرانی نگریسته و با لحن ستایشگرانه درباره آن سخن می‌گوید. با اینحال نفیسی در پژوهش خود با وجود بررسی منابع اساسی و نگارش اثری بنیادین، توجه بسیار کمی به مبانی اقتصادی، دینی و اجتماعی قیام بابک کرده است.

محسن عزیزی و غلامحسین صدیقی نیز کسانی بودند که به نگارش کتابهایی در این راستا پرداختند. عزیزی در کتاب خود بر وجه سیاسی و مذهبی و صدیقی بر وجه ملّی و ضد عرب قیام بابک تأکید کرده است. در اینجا نیز تحلیل روشنی از مبانی دینی قیام بابک وجود ندارد و مسائل اقتصادی در حاشیه مانده است. نگاه ذبیح الله صفا نیز به قیام بابک در کتاب تاریخ ادبیات ایران، نگاه مشابهی است.

نگاه ملّی گرایانه به تاریخ ایران در ادبیات نیز تأثیر خود را گذارد و بطور نمونه ناد علی همدانی ۴ روایت از بابک خرمدین را در قالب رمان تألیف کرد. لحن ستایشگرانه پژوهشگران و مؤرّخان دوره پهلوی اول و دوم در بیان تاریخ قیامهایی که بر ضد حکومت بنی عباس رخ داد، واکنش صاحبان برخی دیدگاههای دیگر را به دنبال داشت.

مرتضی مطهری به عنوان نماینده‌ای مهم از نگرش اسلامی به تاریخ ایران در کتاب پانزده گفتار خود، به بابک می‌تازد و او را کسی می‌داند که «در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری و جود ندارد». اگرچه مطهری در این مقال توضیح نمی‌دهد که آیا حکومت بنی عباس را با اسلام راستین مترادف می داند؟

بابک خرمدین به عنوان شخصیتی مهم باردیگر توجه گروههای دیگر اجتماعی را به خود جلب کرد. عنصر مبارزه خستگی ناپذیر برای مردم و ایستادگی تحسین آمیز در برابر ستم حاکمان، محمل مناسبی بود تا افراد و گروههای دارای نگرشهای چپ گرایانه نیز به آن گوشه چشمی داشته باشند. البته طرز نگاه این افراد به بابک اندکی با دیدگاه رسمی ملّی گرایانه تفاوت داشته و بابک در این نوع نگرش نماینده «خلق تحت ستم» بوده است.

کتاب «بابک حماسه ملی» از علی صبوری سروده بلند حماسی است که در سال ۱۳۵۳ در تبریز منتشر شده و با توجه به اینکه در عرض دو سال به چاپ سوم رسیده و ۱۸ هزار نسخه از آن به فروش رفته است، می‌توان به جوّ سیاسی آن دوره در این شهر بیشتر پی برد. سراسر این کتاب سرشار از واژگانی مانند «رنج»، «دهقان»، «فریاد»، «خلق»، «درفش»، «دژخیم» و … است که در آن دوران ورد زبان گروههای چپ گرا بود.

یک جریان دیگر که نسبت به ماهیت و نقش بابک خرمدین حسّاس شده و وارد مسئله شد، در آن سوی مرزهای رسمی آغاز شده بود. در جمهوری آذربایجان  شوروی که در آن زمان هنوز در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت، دیدگاه خاصی درباره تاریخ آذربایجان حاکم بود. از منظر این دیدگاه، قیام بابک خرمدین «نهضت آزادخواهانه مردم آذربایجان و آن مبارزه با سرسختی و پافشاری به خاطر کسب استقلال و آزادی از یوغ خارجیان و بالاخره برای از بین بردن مبانی فئودالی» بود.

این دیدگاه در تقابل با دیدگاه حاکم در تاریخ نگاری ایرانی قرار داشت که بیشتر بر مبانی دینی و ملّی قیام بابک تأکید داشتند. از این روست که به طور مثال رستم علیف در مقاله‌ای با عنوان «سعید نفیسی و بررسی نهضت خرمدینان» به انتقاد از این نوع نگرش پرداخته و بر وجه تازه‌ای از قیام بابک تأکید نموده است. نویسنده کتاب حاضر نیز از منظر همین دیدگاه به این حادثه تاریخی پرداخته و مطالبی مشابه را بیان کرده است.

انتقاد علیف از آن جهت وارد است که پژوهشگران ایرانی آن چنان در چنبره نگرشهای حزبی و دولتی گرفتار بودند که لااقل از تأثیرات و مبانی محلی و قومی قیام بابک خرمدین غافل مانده بودند. بطور مثال تقریباً در هیچکدام از آثار گفته شده، تصویر درستی از زندگی مردم آذربایجان در دوران بابک ارائه نمی‌شود. از طرف دیگر وقتی خواننده کتابهای اشاره شده را می‌خواند، فراموش می‌کند که این قیام بزرگ در آذربایجان رخ داده و بزرگترین تأثیرات را نیز از مردم اینجا گرفته و بر آنان گذارده است.

بطور مثال در هیچ کجای کتاب «بابک، عشق و حماسه» و «بابک حماسه ملی»، نامی از آذربایجان برده نمی‌شود. هرچه هست ایران است و البرز و مزدک و مازیار و افشین. گویا که این بزرگ بینی باعث شده تا مسائل محلی و البته اساسی نادیده گرفته شود. همین غفلت باعث شده تا در سالهای بعد، دیدگاه دیگری سعی در رفع این نقص بنماید.

در سالهای پس از جنگ ایران و عراق، جامعه ایران دچار فراز و نشیبهای فرهنگی شده و نیازهای جدیدی بویژه در میان نسل جوان بوجود آمد. این نیازها به دنبال نگرشی نوین به گذشته و جستجوی پاسخ برای نیازهای روزافزون هویت خواهی بود. هویت ملی و قومی باز تعریف می‌شد و یا لااقل نیاز به این کار احساس می‌گردید.

در آذربایجان که محل اصلی قیام بابک بوده، یک نگرش جدید شکل می‌گرفت که اساس آن تأکید بر وجه قومی و منطقه‌ای قیام بابک خرمدین بود. گویا این نگرش پاسخی بود به همه تلاشهای سالیان طولانی در تعریف ملّی از قیام بابک. البته نباید از نظر دور داشت که این نگرش قدمت بیشتری در آنسوی ارس داشته است و شاعران و نویسندگانی چون جلال برگشاد و … قلم در این راستا زده بودند. ترجمه رمان «بابک» اثر جلال برگشاد توسط رحیم رئیس نیا و رضا انزابی نژاد و انتشار آن توسط انتشارات نگاه در تهران اتفاقی مهم در این میان بود.

در طول این سالیان بابک خرمدین در شعر شاعران آذربایجانی و بویژه شاعرانی که از منطقه قره‌داغ یعنی محل شورش بابک برخاسته‌اند، جایگاه مهمی کسب کرده و در شعر این شاعران می‌توان به نوعی همزاد پنداری و استمداد و الگوبرداری از بابک خرمدین برخورد کرد. از میان این شاعران می‌توان به محرم قاراداغلی با شعری به مطلع «عشقین اورکلرده، آدین دیللرده»، محرم پریزاد (سورگون)، علی برازنده (تورک)، خسرو سرتیپی، محرم ولیپور، علی کریم، حمید آرش آزاد، اسماعیل جمیلی و … اشاره کرد.

سخن آخر اینکه قیام بابک خرمدین آنچنان ابعاد گسترده دارد که هر ناظری می‌تواند به تناسب دیدگاه قومی، ملّی، سیاسی، اجتماعی و شخصی خود از آن بهره گیرد و روایتی جداگانه تعریف کند. در میانه این غوغای نگرشهای مختلف، آنچه که از نظر دور مانده سرزمین و زبان و قومیت بابک است. به نظر مترجم آنچه که می‌تواند مورد توجه قرار گیرد، یافتن وجه عمده و عمومی در قیام بابک خرمدین است. واقعیت آن است که سرعت تسخیر جغرافیایی و سیاسی یک سرزمین به مراتب بسیار بیشتر از تغییر آداب، زبان و فرهنگ افراد آن سرزمین است.

اینکه گفته شود آذربایجان در سال فلان توسط مسلمانان فتح شد، مشکلی تازه به وجود می‌آورد. چقدر طول کشید تا اسلام بتواند جای خود را در ذهن و روح مردم و بویژه مردم بخشهای کوهستانی و صعب العبور اینجا باز کند. مؤرّخان به راحتی می‌توانند پیشروی لشکریان و فتح شهرها و نام فاتحان را ثبت کنند ولی آنها قادر نیستند جریانی بطئی و خزنده به نام تغییر فرهنگها را رصد نمایند.

چه عنصری در دین اسلام و فرهنگ و زبان عربی وجود داشته که بتواند تغییری اساسی در زندگی مردمان این سرزمین و سرزمینهای مشابه مانند طبرستان و نقاط دوردست خراسان بوجود آورد؟ کسانی مانند ابن اثیر و ابن ندیم و شهرستانی و … که تواریخ رسمی را نوشته‌اند، نمی‌توانسته‌اند در یافتن این عنصر کمکی بکنند.

اینکه سرزمینی چون آذربایجان حاکمی منصوب از طرف خلیفه داشته باشد و خراج را مرتباً بپردازد و مردم آن، نام اسلامی بر خود داشته باشند، ظاهراً کافی بوده تا آذربایجان سرزمینی اسلامی در نظر گرفته شود. این مسئله تناقضی اساسی در درون یک کشور بزرگ مانند قلمرو بنی عباس بوجود آورده بود و این تناقض که دولت مرکزی قادر به حل آن نبود، هر از چندگاهی خود را به صورت شورشهای مختلف تحت عناوین و اهداف متنوع، در اقصای نقاط کشور نشان می‌داد.

اینکه قیام بابک خرمدین در منطقه‌ای وسیع حتی تا اصفهان و قم گسترش یافته و حتی تا ۸۰ سال پس از مرگ او جنب و جوشهایی در میان مردم جریان داشته، نکته‌ای نیست که بتوان از آن غافل بود. این حجم و طول زمانی قیام، سخنان مغرضانه برخی مؤرّخان درباری زمانه را باطل می‌کند: آنانکه می‌گویند خرّمیان بر هیچ قاعده‌ای نبوده‌اند و کاری جز عیش و نوش نداشته‌اند.

نکته جالب توجه این است که اگر کسی هم اکنون نیز به مناطق کوهستانی آذربایجان و حتی طبرستان و نقاط دوردست خراسان سفرکند، از سطح آگاهی دینی مردم نسبت به باورهای اسلامی در حیرت می‌ماند. حال اگر ۱۲۰۰ سال به عقب باز گردیم، چه خواهد شد؟ آیا این عجیب نیست که ۲۰۰ سال پس از فتح خراسان توسط مسلمانان، در دادگاه از افشین یعنی سردار بزرگ دولت اسلامی پرسیده می‌شود که چرا ختنه نکرده است؟

 مسئله مهم دیگر که در بررسی قیام بابک خرمدین پیش روی قرار دارد، مسئله قومیت و زبان بابک است. پرسش این است که در زمان بابک خرمدین، مردم آذربایجان به چه زبانی سخن می‌گفتند؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی سیر تاریخی حوادث پس از ورود تازیان به این سرزمین می‌باشد.

آنچنانکه از منابع مربوط به تاریخ زبان و ادبیات ایران برمی‌آید، از سده هفتم میلادی/ سده اول هجری زبان و الفبای عرب جای زبان و الفبای فارسی را در ایران گرفت. وضعیت زبانی در آذربایجان به دیگرگونه بود. از قدیم الایام زبانهای گوناگون که گاه منشأ و خاستگاه آنها روشن نیست، در میان مردم این منطقه رایج بوده است.

ابن ندیم درباره بابک گفته است که او زبان فارسی را به سختی می‌دانسته و در بیان آن پیچیدگی داشته است. محمد بن حوقل که تقریباً ۱۵۰ سال پس از زمان بابک خرمدین به آذربایجان آمده، درباره زبان مردم این نواحی می‌گوید:

«گویند مردم آنجا به سیصد و اند زبان تکلم می‌کنند و من این را نمی‌پذیرفتم تا آنکه کوه سبلان واقع در اردبیل را که قرای متعدد دارد دیدم که هر قریه‌ای به یک زبان خاص جز زبان فارسی و آذری سخن می‌گفتند.»

تقریباً ۷۰ سال پس از نوشته شدن کتاب ابن حوقل، ناصر خسرو قبادیانی در سال ۴۳۸ ق به تبریز آمده و در اینجا شاعری به نام قطران را دیده است. او در این باره در سفرنامه خود آورده است:

«در تبریز قطران نام شاعری دیدم. شعر نیکو می‎سرود ولی زبان پارسی نیکو نمی‎دانست. نزد من آمد. دیوان منجیک و دقیقی بیاورد و برای من بخواند. معنای کلمات مشکل را از من پرسید. به او گفتم، توضیح آنان را نوشت و اشعار خود بر من خواند.»

ما می‌دانیم که در زمان قطران و کمی پیشتر از او، دو کتاب برای آشنایی مردم آذربایجان با زبان فارسی نوشته شده‌اند که نخستین کتابها از این نوع هستند. یکی از این کتابها «لغت فُرس» یا «فرهنگ اسدی» نوشته ابونصر علی بن احمدبن منصور اسدی طوسی (پسر اسدی طوسی شاعر) و دیگری «تفاسیر فی اللغه الفرس» از قطران تبریزی است.

این کتابها دویست سال پس از بابک خرمدین نوشته شده‌اند و نخستین کوششهای مکتوب برای یاددهی زبان فارسی به مردم آذربایجان هستند. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که هیچ منبع تاریخی وجود ندارد که زبان فارسی در زمان بابک خرمدین در آذربایجان و بویژه در میان مردم کوه نشین آن رایج بوده باشد. ممکن است که در شهرهای بزرگ و در میان ادباء و حاکمان، این زبان گویشورانی داشته است.

نکته جالب توجه اینکه هشتصد سال پس از بابک خرمدین، شاعری به نام روحی انرجانی که در زمان سلطان محمد خدابنده چهاردهمین پادشاه صفوی می‌زیسته، رساله‌ای به زبان ترکی آذربایجان نوشته است. تنها نسخه‌ی بازمانده این  رساله که به سال ۱۰۳۷ق به خط فریدون گرجی نوشته شده، توسط عباس اقبال آشتیانی چاپ رسیده است.

روحی انرجانی در این رساله (که تردیدهایی از طرف برخی صاحبنظران مانند آقای ادیب طوسی درباره صحّت آن در مقاله‌ای در شماره چهارم سال نهم نشریه‌ی دانشکده ادبیات تبریز مطرح شده) به بیان برخی اصطلاحات رایج در میان اعیان و اجلاف شهر تبریز پرداخته است. با اینکه برخی از این کتاب عجولانه نتیجه گرفته‌اند که زبان مردم تبریز در آن سده فارسی بوده است، محکم ترین نتیجه‌ای که می‌توان از این رساله گرفت، این است که در این زمان در زبان برخی اعیان و اجلاف تبریز برخی اصطلاحات رایج بوده که تعدادی واژگان پهلوی در آن وجود دارد. با در نظر گرفتن این مسئله که معمولاً زبان اعیان و اجلاف یک شهر با زبان مردم دیگر متفاوت است، این رساله اصلاً نمی‌تواند وضعیت زبان مناطق دیگر و بویژه مناطق روستایی آذربایجان روشن نماید.

پس از کوچ سلجوقیان به آذربایجان، زمینه لازم برای یک تغییر مهم زبانی بوجود آمد و آنچنانکه برخی آگاهان مانند احمد کسروی می‌گویند زبان ترکی در آذربایجان جای زبانهای دیگر را گرفت. اینجا پرسشی پیش می آید: چرا جایگیری زبان ترکی در آذربایجان به سرعت در همه جاها و بویژه در روستاهای دوردست امکان پذیر شد؟

قاعدتاً تغییر زبان یک روند طولانی را می‌طلبد. علاوه بر خود زبان، یک حمایت بزرگ دولتی و سرمایه گذاری و برنامه ریزی منسجم را طلب می‌کند. منابع تاریخی هیچ اشاره‌ای ندارند که سلجوقیان برنامه‌ای برای گسترش و رسمیت یافتن زبان ترکی داشته باشند. برعکس زبان ادبی و دربار در میان آنان فارسی بوده است. سلاطین سلجوقی و از جمله شخص ملکشاه، خود به فارسی شعر می‌سرودند.

برای پاسخ به این پرسش، به سراغ برخی منابع تاریخی مانند کتاب مهم «تجارب الامم» اثر ابن مسکویه می‌رویم. ابن مسکویه در این کتاب از اسکان ترکان در آذربایجان در زمان انوشیروان ساسانی خبر می‌دهد. با اینکه این ترکان در قلمرو ایران واقع شده و همچون اقوام ایرانی، جذب فرهنگ و تمدن این کشور قرار گرفته بودند ولی بازهم زبان خود را به عنوان یک زبان محاوره حفظ کرده بودند.

قطران تبریزی به عنوان شاعری لغت دان، آنچنانکه از اشعارش پیداست و البته به پژوهش بیشتر نیاز دارد، زبان بومی آذربایجان یعنی ترکی را می‌دانسته و به احتمال قوی زبان مادری او نیز همان بوده است. حتی نظامی گنجوی که یک قرن پس از قطران تبریزی، در آنسوی ارس یعنی در آذربایجان شمالی می‌زیست، وضعیت مشابهی دارد.

قلعه بابک در بالای کوهی۲۳۰۰ متری، در مجاورت شهر کلیبر قرار دارد و قدمت آن به زمان ساسانیان بر می گردد. این قلعه از مهم ترین جاذبه های گردشگری استان آذربایجان شرقی است و سالانه ده ها هزار نفر به دیدن آن می روند.

Share/Save/Bookmark