روزنامه ی سراسری بهار: تدریس زبانهای محلی، برخلاف قانون اساسی است و فسادهای بسیار زیادی دارد!
آذوح: در روزهای گذشته ادبیات پرخاشگرانه و هتاکانه ی تعدادی از روشنفکران فارس زبان نسبت به ملت ترک آذربایجان شدت یافته است.
به گزارش آذوح اگر تاکنون چنین نوشتارها و مقالات را در فضای مجازی و غیررسمی شاهد بودیم در چند روز گذشته دو روزنامه و مجله ی سیاسی ایران با چاپ و توزیع مصاحبه هایی به حمله و جنگ آشکار با هویت طلبان ترک پرداخته اند.
پس از مصاحبه ی مجله ی "مهرنامه" با طباطبائی و درج جملات شنیع و بیسابقه ای همچون "تبریزی خر است"، این بار نوبت به روزنامه ی بهار رسید تا طی مصاحبه ای با حمید احمدی، حرکت ملی آذربایجان جنوبی و ملتهای غیرفارس را مورد هجوم خود قرار دهد.
روزنامه ی بهار در شماره ی 164 خود در روز پنجشنبه 13 تیر می نویسد: "حمید احمدی، استاد دانشگاه و یکی از نخستین پژوهشگران و مولفان مسئله هویت ملی در کشور است که در دو دهه گذشته کتابها و مقالات زیادی در این زمینه منتشر کرده است و افراد زیادی تحتتاثیر اندیشههای وی به مدافعه از ملیت و حاکمیت ملی روی آوردهاند. وی گلهمند از رویکرد هویتی نامزدها به سوالات ما در این زمینه پاسخ میدهد."
در این مصاحبه که با تیتر "ایرانیان ملی رای میدهند، نه قومی و محلی" و با گزارش "سالار سیفالدینی" انجام گرفته از جملات قصاری! همچون نمونه های زیر به وفور دیده می شود:
- تمام شعرای آذربایجان به زبان فارسی شعر گفتهاند!!
- تدریس زبانهای محلی در مدارس آن هم در شرایط کنونی کشور، پیامدها و فسادهای بسیار زیادی دارد.
- باید از زبانها و لهجههای محلی ایران در چارچوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی نگهداری کرد! و نه به شیوهای که برای کشور بحرانآفرین شود و زبان ملی ما را تضعیف کند.
- گویش آذربایجانی با این همه گویشور به هیچ وجه در معرض خطر نیست.
- بخشهای عمدهای از اصل 15 در 15سال گذشته به مرحله اجرا درآمده است.
- زبان فارسی زبان قوم خاص یا زبان قومی نبوده بلکه یک زبان تمدنی و یک میراث بشری است و باید حفظ شود. فارسی بیش از 14 قرن بهعنوان زبان آموزشی و ادبی و تاریخی همه اقوام ایرانی عمل کرده و از این لحاظ زبان ملی بوده و هست.
- مگر میتوان ادعا کرد که کرد، آذری یا بلوچ با زبان فارسی بیگانه است؟ همه ادبیات و تاریخشان با این زبان نوشته شده است. این حرفها را گروههای قومگرا براساس یکسری نیتهای قدرتطلبانه میگویند و جایگاه چندانی در این مناطق ندارد. زبانی که 1500 سال در میان آنها رواج داشته و آن را میآموختهاند به بخش مهمی از میراث همه اقوام ایرانی و به زبان ملی آنها تبدیل شده است.
جنبش دانشجویی آذربایجان- آذوح شما را به خواندن گوشه های دیگری از سخنان وی دعوت می نماید. گفتنی است پس از توهینهای شنیع مجله ی "مهرنامه" اعتراضات به این موضوع شکل یافته و بیشتر نیز می گردد. بدون شک کمترین نتیجه ی سکوت در برابر هتاکیهای "رسمی" و "انتشار یافته در فضای حقیقی و حقوقی" ایران و به اصطلاح "به حساب نیاوردن" چنین بیشرمیهایی، عادت یافتن بیشتر از پیش توده ی اجتماعی آذربایجان به تحقیرها و آسیملاسیون است. که اگر سکوت در چنین مواقعی بهترین راه برخورد با چنین توهینهایی است بایستی از خود پرسید که آیا قیام 85 هم در اعتراض به کاریکاتور روزنامه ی ایران امری اشتباه بوده است؟!
برخی از تحلیلگران آذربایجانی معتقدند آغاز این هجمه ها و ایجاد جو دوقطبی در فضای سیاسی-اجتماعی ایران حول موضوع تدریس زبان مادری ترفندی است تا به این وسیله حکومت ایران بتواند از زیر وعده های داده شده و به خصوص "ایجاد فرهنگستان زبان آذری(ترکی)" شانه خالی کرده و به بهانه ی "امنیت ملی" به آینده موکول نماید. در این صورت بایستی در روزهای آتی شاهد تداوم چنین موضع گیریهایی باشیم.
برای مطالعه ی مشروح توهینهای مجله ی "مهرماه" بر روی لینک زیر کلیک نمایید:
http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=19102:1392-04-13-00-55-24&catid=1:1&Itemid=19
* نامزدهایی بودند که بهخاطر درک سطحی و نادرست از جامعه ایران فکر میکردند در مناطق پیرامونی منابعی وجود دارد که بهعنوان زمینه گردآوری رای میشود از آن استفاده کرد و به امتیازهایی دست یافت. انگیزه اصلی این نخبگان در این سه دوره کسب قدرت و استفاده ابزاری از پدیده قومی بود. در ایران بهطور خاص علت این قضیه درک نادرست از مسائل قومی و ملی است. افرادی که این مسائل را مطرح میکنند بینش عمیقی نسبت به مسئله ندارند. در واقع نگاه سادهانگارانه جریانهای چپ ایرانی گذشته، بهعنوان یک میراث به نخبگان درونسیستمی کنونی رسیده. در انتخابات سال 1384 وقتی این مسئله مطرح شد تحتتاثیر جریانهای قومگرا بود. اینها اقلیت کوچکی هستند که فعالیتهای خاص سیاسی- اجتماعی خودشان را دارند و مسائل قومی را بیش از حد بزرگ و چنین جلوه میدهند که گویی مسئله کل جامعه است. در آن سال اولین کسی که این کار را شروع کرد متاسفانه آقای کروبی بود. وی ملاقاتهایی داشت با گروههای قومگرای رادیکال کردستان، خوزستان و آذربایجان که امروزه بعضی از آنها مشی تجزیهطلبی پیش گرفتهاند. ایشان با همه احترامی که برایشان قائلم، احتمالا تحتتاثیر مشاوران خود و به دلیل آشنا نبودن با واقعیت امر چنین گمان میکرد که آنها نماینده کل اقوام هستند. در حالیکه اینها گروهها و محافل کوچکی بودند که خواستههای خاص خودشان را داشتند و بخش بسیار اندکی از مردم با آنها همفکری داشتند. در همین سال آقای معین روی مسائل مذهبی شیعه و سنی برای جذب اهل سنت ایران تمرکز کرد. بدتر از همه آقای مهرعلیزاده با این تصور که چون آذری است و همه آذریها به او رای خواهند آورد وارد گود شد و همین رویکرد را در تبلیغات خود داشت.
* در سال 1388 کروبی دوباره همین روش را ادامه داد و دیگران هم برای اینکه عقب نمانند و به گمان اینکه این عرصه سرشار از منابع رای هست به طرح وعدههای قومی روی آوردند. متاسفانه امسال هم نامزدها با شدت خیلی بیشتر این رویکرد ابزاری را در پیش گرفتهاند. آقای محسن رضایی در این دوره پیشتاز بود و نکاتی مطرح کرد که اصولا ناشی از نگاه نادرست به مسائل ایران و عدم احتیاط و حزماندیشی و رعایت مصالح و منافع ملی است. البته بقیه هم به تناسب چنین نگاه ابزاری به اقوام داشتند. این سیاستی ابزاری است که به نظر من جنبه فرصتطلبانه دارد و غیراخلاقی و غیرملی است. چون فقط زمانی که میخواهند رای بیاورند به این دعاوی دامن میزنند و انتظارات درست میکنند.
* علت مهم دیگر نیز به رفتار سیاسی سودگرایانه نخبگان سیاسی بازمیگردد. مسائل زیادی در جامعه هست که حتی ممکن است مورد مطالبه مردم هم باشد اما چون به گمان درست یا نادرست نامزدها در زمره خطوط قرمز است سراغ آنها نمیروند. آنها بیشتر در عرصههایی وعده میدهند که هزینهای برایشان ندارد. یکی از این عرصهها مسائل قومی است و براساس همین تصورات سراغ آن میروند و به مباحثی دامن میزنند که برای خود آنها و موقعیتشان زیان وارد نمیکند اما برای مصالح ملی بسیار مشکلآفرین است.
* بازخوردهای این رفتار سیاسی، کلا منفی و غیرمفید بوده و اصولا نتیجه عکس داده است. آنهایی که تندترین شعارهای قومی را دادند کمترین آرا را از سال 84 تا امروز آوردند. در سال 1384 آقای کروبی تندترین شعارها را داد اما در برابر آقای هاشمی و احمدینژاد کمترین آرا را آورد. از آن بدتر آقای مهرعلیزاده بود. به همین ترتیب است آمار سال 88. شما نگاه بکنید دو نامزدی که بیشترین رای را داشتند (احمدینژاد و موسوی) در این سال کمترین تبلیغات قومی را انجام داده بودند و بیشتر سراسری صحبت کردند. آقای کروبی هم که بیشترین تبلیغات قومی را داشت آخرین رای را آورد.
* امسال هم تندترین شعارها را آقای محسن رضایی دادند و مرزها را شکستند و به نظر من برخلاف مصالح ملی صحبت کردند. ایشان بحثهایی داشتند که عمدتا غیرمعقول بود. مثلا ایجاد 9 ایالت. آن هم ایالتهایی که قومی است و در امتداد خطوط قومی شکل میگیرد. بعد هم ایشان میخواست بازارچههای مرزی بین اینها درست کند! یعنی همان کاری که در امتداد مرزهای میان کشورها صورت میگیرد. طرح فدرالیسم اقتصادی مورد نظر ایشان هم از پیشنهادهای شگفتآور بود. در اینجا وقت نیست به این بحث بپردازیم که اصولا طرح فدرالیسم برای ایران تا چه اندازه غیرعلمی و زیانآور است و نشان از عدم شناخت نیازهای ایران و خود فدرالیسم دارد. اما لازم است به این نکته اشاره کنیم که در میان گونههای فدرالیسم، طرح فدرالیسم اقتصادی بدترین نوع است. چون هر ایالت یا هر استانی درآمدهای خود را برای خود هزینه میکند. آیا در جامعه ایران اجرای چنین طرحی معقول و شدنی است؟ نفت مثلا فقط مال خوزستان باشد، کرمان هم به مس اکتفا بکند، آذربایجان و کردستان و خراسان و بقیه ایران هم بروند از گرسنگی بمیرند! فدرالیسم و بهویژه فدرالیسم اقتصادی، بهترین راه برای به هم زدن ثبات ایران، فروپاشی همبستگی ملی ما و سرآغاز نفرت و کشمکش درونی میان ایرانیان و در فرجام تجزیه و فروپاشی ایران است. با توجه به شعارهای تندی که اینها دادند
* در دور جدید آقای روحانی به دلیل تاکید بر مسائل همگانی و سراسری رای آورد، نه به دلیل بعضی وعدههای قومی. خواستههای مردم ایران ملی، سراسری و ناشی از همبسته بودن این ملت است. نه تنها این نوع استفاده ابزاری در سطح ملی با واکنش منفی مردم روبهرو شد بلکه در مناطق غیرقومی هم واکنش منفی به دنبال داشت.
* خوشبختانه اقوام ایرانی به این موضوع آگاهی دارند و میدانند که رسیدن به مطالبات محلی ممکن نیست مگر در چارچوب ملی. اقوام ایرانی در این زمینه تجربه تاریخی هم دارند و سالهای جنگ جهانی دوم و دوران نخستین پس از انقلاب را به یاد میآورند. به همین خاطر اگر دقت کنید، شدیدترین مخالفت با قومگرایی از سوی نخبگان و جوانان اقوام ایرانی صورت میگیرد. برای اینکه آنها بیشتر درک میکنند و میدانند شعارهای قومگرایان تنها مورد پسند بخش کوچکی از جامعه ماست.
* این بازیها و اجرای وعدههای غیرسودمند ممکن است فجایع بزرگی در پی داشته باشد. هنگامی که یک استان جدید میخواهند درست بکنند بر سر پیوستن این یا آن شهر به دیگری خونریزی میشود. تجربه تقسیم خراسان و سایر مناطق را به خاطر بیاورید. حال شما میخواهید این سی و چند استان را برگردانید به عصر حجر و ایالت درست کنید آن هم 9 ایالت قومی. میدانید چه کشت و کشتاری خواهد شد؟ خود این ابزاری میشود برای فرصتطلبی دولتهای خارجی.
* نخبگان در مناطق قومی ما سه دسته هستند. یک گروه نخبگان قومی و قومگرا که یک اقلیت کوچک اما پرسروصدا هستند. یکسری دیگر نخبگان ملی و ایراندوست که آشکار و پرسروصدا نیستند اما در اعماق جامعه نفوذ گسترده دارند. یک عده هم نخبگان اسلامی و مذهبی که با سایر نخبگان هم اندیش خود در سراسر ایران دارای وجه و منافع مشترک هستند.
* بنابراین در مناطق قومی نیز نخبگان یکدست نداریم. آنهایی که شعارهای صرفا قومگرایانه میدهند در اقلیتاند. محافلی هستند که خواستههای بیشتر قومی را مطرح میکنند ولی اکثریت جامعه با اینها ارتباطی ندارند و از خواستهها و سیاستهایشان پشتیبانی نمیکنند. مطبوعاتی که اینها چاپ میکردند طبق بررسیهای میدانی عمدتا فروش نمیرفت. اما همانگونه که اشاره شد، بسیار غوغاسالاراند. در برابر گروههای ایرانگرا در میان اقوام ایرانی خاموش هستند و چون مطالباتشان با سایر مناطق ایران یکی است و ابزارهای جدای رسانهای نیز ندارند حرفی از آنها به میان نمیآید. نخبگان قومگرا به دلیل سروصدایی که در داخل و خارج ایران دارند فوری جلب توجه میکنند و توجه نخبگان سیاسی غیرقومی در مرکز هم به این غوغاها جلب میشود.
* این را نیز نباید فراموش کرد که پشت سر این نیروهای قومگرای مروج ادبیات نفرت و شکاف قومی، نیروهای فرامرزی نیز قرار میگیرند. شما فکر میکنید هزینه این رسانهها، سایتهای گسترده اینترنتی و دهها شبکه رادیویی و تصویری ماهوارهای قومگرایان از کجا میآید؟
* این را تاکید بکنم که زبانها و گویشهای محلی همه ارزشمند و بخشی از منابع و هویت ملی ما هستند و باید از اینها نگهداری و استفاده کرد، اما نه به شیوهای که برای کشور بحرانآفرین شود و زبان ملی ما را تضعیف کند. درباره اصل 15 ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که براساس گفتوگوهایی که من با مرحوم دکتر حسن حبیبی داشتم، در پیشنویس قانون اساسی اصلا چنین بحثی وجود نداشت.
* قبل از اینکه پیشنویس قانون اساسی به مجلس خبرگان برود تلاشهایی توسط گروههای چپ و محافل قومگرا و گاه ائتلافی از آنها آغاز شده بود. فداییان خلق و سازمان پیکار و بعضی از چهرههای چپ کنفدراسیون از یک سو و محافلی از قومگرایان طرفدار فرقه دموکرات و نیز حزب دموکرات کردستان و کومله بحثهایی در راستای همان گفتمان مارکسیست لنینیستی مطرح میکردند که خارج از محافل آنها عمومیت نداشت. این محافل سعی کردند تا این موضوع را در زمان تدوین قانون اساسی عمومی کنند که موفق نشدند. به گفته مرحوم حسن حبیبی، همان محفل کوچکی که بعدها در نشریه وارلیق جمع شدند از طریق مقدم مراغهای که ارتباطاتی غیرمستقیم با این قومگراها داشتند مادهای تدوین و وارد مجلس خبرگان کردند.
* پیشنهادیی که آنها دادند خیلی آشکار بود. یعنی تدریس زبانهای قومی در مدرسه و دانشگاه بهطور تمامعیار. مجلس خبرگان با این شکل از پیشنهاد به شدت مخالفت کرد. این بحث برای تاریخ معاصر خیلی مهم است. هیچیک از نمایندههای مناطق قومی مانند آذربایجان و کردستان و... پشت سر این بحثها نبودند. در بحث مورد نظر بیشتر نمایندههای ارامنه و اقلیتهای دینی درگیر بودند. براساس صورت مذاکرات مجلس خبرگان مسئله چندان جدی گرفته نشد. خبرگان آن پیشنهاد اولیه را کنار گذاشته و این اصل 15 را تدوین کردند. در جریان مذاکرات نیز بعضی چون آیتالله مکارم شیرازی درباره تبدیل این اصل به ابزاری در راه تضعیف زبان و وحدت ملی هشدار دادند. بههرحال بهجای آن پیشنهاد این اصل 15 ارائه شد و نیت قانونگذار آنی نبود که امروز قومگراها و نخبگان سیاسی ما میگویند و برداشتهای نادرست و بدون مطالعه از آن میکنند.
* به نظر من بخشهای عمدهای از اصل 15 در 15سال گذشته به مرحله اجرا درآمده. این اصل دارای سه بخش است:
براساس بخش نخست، زبان و خط مشترک رسمی ایران فارسی است و اسناد اداری و کتب درسی باید به این زبان باشد. بخش دوم میگوید استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی آزاد است. این بخش هم اجرا شده است. هم دولت از طریق صداوسیمای استانها به زبانها و لهجههای محلی برنامه پخش کرده و میکند و هم نشریات و کتاب به این زبانها داشتهایم. تاکنون نزدیک به 200 نشریه قومی به زبان ترکی، حدود 150 نشریه قومگرای کردی و چند ده نشریه ترکمنی، عربی و بلوچی در ایران منتشر شده است و هزاران کتاب نیز به زبانهای محلی در سراسر کشور انتشار مییابد.
بخش سوم میگوید تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است. به نظر من در اینجا منظور از ادبیات، تدریس زبان محلی در مدارس نیست، بلکه منظور ادبیات عامه و روایتهای محلی است که لزوما برعهده دولت نبوده و به تامین هزینههای آن ملزم نیست. پس این به مفهوم تدریس زبانهای محلی در مدارس نیست، چون تدریس زبان محلی در مدارس که پیشنهاد محافل و جریانهای چپ و قومگرا بود در مجلس خبرگان رد شد و در نهایت قانونگذار ادبیات را به جای زبان گذاشت. بنابراین تفسیر این بخش بهعنوان تدریس زبان محلی در مدارس برخلاف روح قانون اساسی است. به نظر من اگر بخواهند زبانهای محلی را بدون بررسیهای دقیق و پژوهشهای بنیادی در مدارس تدریس کنند، آن هم در شرایط بحرانی نظیر موقعیت کنونی کشور، پیامدها و تالی فاسدهای بسیار زیادی دارد.
* ایران مثل ترکیه، عراق و پاکستان یا مثل کشورهای تازه تاسیس که در آن گروههای مختلف قومی و ملی بهتازگی در یک کشور جمع میشوند و یک زبان از این میان به آنها تحمیل میشود نیست.
* عدهای چنین وانمود میکنند بین فارسی و زبانهای محلی یک رابطه دشمنی و تضاد آنتاگونیستی وجود داشته است. در حالیکه زبان فارسی زبان قوم خاص یا زبان قومی نبوده بلکه یک زبان تمدنی است. زبان فارسی زمانی زبان بخش مهمی از آسیا بود. به نظر من زبان فارسی یک میراث بشری است و اتفاقا امروزه در معرض خطر قرار گرفته و باید حفظ شود. فارسی بیش از 14 قرن بهعنوان زبان آموزشی و ادبی و تاریخی همه اقوام ایرانی عمل کرده و از این لحاظ زبان ملی بوده و هست. تمام شعرای آذربایجان به زبان فارسی شعر گفتهاند. حتی در دوران معاصر و در انقلاب مشروطه تا پس از جنگ جهانی دوم با همه تبلیغات قومگرایانهای که از عثمانی و قفقاز و روسها میآمد، 97 درصد نشریات آذربایجان به فارسی بود.
* در قفقاز و آسیای میانه روسها برای مقابله با نفوذ ایران فارسی را ممنوع و زبانهای محلی را جایگزین کردند. امروزه جمهوری آذربایجان از دشمنان ایران و زبان فارسی شده در حالی که همه میراث گذشتهاش به زبان فارسی است. در شبه قاره هم همان فرآیند توسط بریتانیا طی شد.
* زبان فارسی امروزه خودش در معرض نابودی است. در ازبکستان شش میلیون نفر فارسی زبان در کانونهای اصلی زبان فارسی و تمدن ایرانی، یعنی سمرقند و بخارا حق انتشار و آموزش به زبان خود را ندارند. قاضی حسین احمد از نخبگان پشتون و رهبر جماعت اسلامی پاکستان در مقالهای میگوید: سازشی برای تجزیه امت اسلامی در شبه قاره بر بنیادهای زبانی علیه زبان فارسی در روزنامهها شکل گرفت. امروز کشتوکشتارهایی که در شبه قاره میبینید ناشی از همین تفرقهافکنیهای قومی و میراث نخبگان سیاسی قدرتطلب است.
* نگرانی من این است که مسائل ناپختهای که امروز مطرح میشود، فردا مصیبتهایی به وجود آورد که قبلا در حوزه تمدنی ایرانی براساس همین الگو شکل گرفت. من هشدار میدهم اگر مراقب نباشیم همین فاجعه در ایران رخ خواهد داد.
* جالب این است که مقوله زبان مادری که از سوی یونسکو طرح شد، برای زبانهای در معرض خطر بود. در ایران مدعیان این مسئله از گروههای زبانی هستند که اصولا در خطر نابودی نیست. مثلا گویش آذربایجانی با این همه گویشور در معرض خطر نیست، من به عنوان یک آذری چنین خطری نمیبینم. اما گویش مازنی که اتفاقا پهلوی اصیل است یا گویش تاتی و تالشی بهشدت در معرض نابودی است. به نظر میرسد با مقوله سیاسی شدن و استثمار مفاهیمی چون زبان مادری روبهرو هستیم. گویی عدهای دنبال بسیج قومی بر مبنای تفاوتهای زبانی هستند.
* ببینید یک قانون طبیعی و سنت ایرانی از 1500 سال قبل در ایران به وجود آمد. پیش از سقوط ساسانیان زبان فارسی به سمت رسمی و عمومی شدن رفت. دکتر محمدی ملایری در پژوهشهایش اینها را آورده است. در زمان انوشیروان کارهایی انجام دادند برای اینکه فارسی دری زبان آموزش و کتابت بشود و نهادهایی درست شد مثل دانشکدههای تربیت معلم امروزی. بنابراین در سراسر فلات ایران از آذربایجان و کردستان گرفته تا خوزستان و بلوچستان این زبان رواج داشت. این سنت 1500 ساله تا امروز ادامه دارد. در حوزه ایران فرهنگی هم تا اوایل قرن بیستم بود. هیچکس هم شکوهای نداشت، خیلی هم فارسی برای این اقوام عزیز بود. اما ناگهان در قرن 20 بر اثر ورود گفتمانهای سیاسی-ایدئولوژیک غیربومی مقوله زبان در پلتفورم احزابی مانند فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان قرار گرفت. این پیشنهاد استالین بود و اسنادش هم رسما پس از فروپاشی شوروی منتشر شد. این گروهها مسئله زبانهای محلی را سیاسی کردند و هدفشان هم ارتقای زبان نبود بلکه بسیج قومی برای قدرت بود.
* در اصل 15 بحث تدریس زبانهای محلی در مدارس مطرح نیست. اما الان به دلیل همین سیاسی شدن مقوله همه دارند این را مطرح میکنند که گویا این اصل 15 اجازه تدریس زبانهای محلی را میدهد. نمایندهها و نامزدها براساس این اصل وعدههایی دادند که ساختارشکنی و خلاف روح قانون اساسی است. اجرای این کار با این تعابیر نادرست در واقع حکم بیرون آوردن غول از چراغ جادو است. در نتیجه بحرانی درست میشود که فتنهالکبرای ایران خواهد شد. بعضی ممکن است از این حرف من ناراحت شوند و بگویند این موضعی ضد روشنفکری و ضد دموکراسی است. اما من درازمدت را میبینم. مصالح همه اقوام و مصالح ملی را میبینم و نه احساسات و منافع لحظهای و گروهی را. تبدیل کردن زبان به ابزار قدرت سیاسی و ابزار هویتسازی خطرناک است و در نهایت کشمکشهای قومی و گاه خونین به بار میآورد و انسجام و وحدت ملی ایران را به مخاطره میافکند.
* مگر میتوان ادعا کرد که کرد، آذری یا بلوچ با زبان فارسی بیگانه است؟ همه ادبیات و تاریخشان با این زبان نوشته شده است. این حرفها را گروههای قومگرا براساس یکسری نیتهای قدرتطلبانه میگویند و جایگاه چندانی در این مناطق ندارد. زبانی که 1500 سال در میان آنها رواج داشته و آن را میآموختهاند به بخش مهمی از میراث همه اقوام ایرانی و به زبان ملی آنها تبدیل شده است.
* اما نکته با اهمیتی که وجود دارد این است که جریانهای قومگرا مثلا در آذربایجان به شدت با زبان آذربایجانی مشکل دارند و سعی میکنند زبان مردم را در زبان ترکی قفقازی و ترکی استانبولی آسیمیله کنند. یک نوع استانداردسازی زبان که در سپهر جهان ترک یا توران میگنجد. گویا در بستر فکری اینها سنت و زبان آذربایجانی باید قربانی ترکی قفقازی و استانبولی شود.
* اجرای سیاستهای نسنجیده به زیان خود اقوام هم هست. در ایران خصومتی با زبانهای محلی نبوده است. نگاهی به مطبوعات گروههای قومگرا نشان میدهد که زبان، تاریخ و هویتی که اینها تبلیغ میکنند متعلق به آذربایجان نبوده و بیشتر ماهیت پان ترکی دارد. این گروهها دشمنی خاصی با زبان ترکی آذری که جزو میراث ملی ایران است دارند و به بهانه پالایش آن از نفوذ زبان فارسی میخواهند آن را تبدیل به ترکی استانبولی کنند. دولت ترکیه به شیوههای گوناگون از راههای رسانهای همچون شبکههای ماهوارهای و تاسیس مدارس و دانشگاهها در حال ترویج ترکی استانبولی در منطقه است.
* به نظر میرسد مصائب زیادی هم هست. در صورت اعمال و اجرای این طرح مثلا در شهری مثل ارومیه، باید غیر از زبان ملی که فارسی است، چهار زبان دیگر تدریس شود. بقیه شهرها و مناطق هم همینطور است. در زاهدان زبان زابلی و سیستانی است، کردی هم سه شاخه است، سایر زبانها و گویشها هم باید باشد تا عدالت برقرار شود. در نهایت این کار هزینههای مالی زیادی دارد. آیا خود مردم راضی هستند که بودجه کشور به جای ارتقای مثلا تامین اجتماعی که در ایران بسیار ضعیف است به سمت تدریس گویشها برود؟ من فکر میکنم اگر این دو انتخاب به اقوام معرفی و توصیف شود که مثلا در اسکاندیناوی چه نوع تامین اجتماعی وجود دارد و مشابه آن را در ایران بخواهیم پیاده کنیم یک کرد یا یک بلوچ تامین اجتماعی را ترجیح میدهد. حق هم دارد چون فردیت برایش اولویت دارد تا قومیت.
* در این زمینه چند مسئله مطرح میشود. نخست اینکه مسئله به یکیدو زبان محلی محدود نمیشود. وقتی مسئله زبان و لهجه بهعنوان منبعی برای امتیاز مطرح شود، دهها زبان و لهجه پیدا میشود و همه مناطق ایران در پی آموزش و تدریس زبانها و لهجههای خود بر میآیند. این به یک آشفتهبازار و فتنه بزرگ در کشور منتج میشود. بعد بودجه عظیمی باید صرف آن شود که مشخص نیست در این وضعیت بحران اقتصادی از کجا باید تامین شود. مسئله بعدی این است که چه کسی باید تدریس کند؟ در کلاسهایی که در سالهای گذشته به صورت داوطلبانه در بعضی دانشگاهها از سوی محافل قومگرا و فعالان آن برگزار میشد، اصلا بحث آموزش زبان در میان نبود. به گفته بعضی از شرکتکنندگان، در این کلاسها ادبیات نفرت و فحاشی نسبت به هممیهنان و بهویژه به اصطلاح قوم فارس آموخته میشد و بیشتر یک میتینگ سیاسی بود. در نهایت چه چیز باید در این کلاسها تدریس شود؟ مفاد درسی واقعا چه خواهد بود؟ قطعا هویتزدایی ایرانی از اقوام و آموزش مسائل ضدایرانی و تاریخسازی قومی که در مطبوعات محلی شاهد آن بودهایم، در صدر این برنامهها قرار خواهد گرفت.
* شما یک نگاه ساده و آشکار به این مطبوعات قومی داشته باشید. سراسر تبلیغ ادبیات نفرت و فراهمسازی کشمکش قومی است. آیا وقت آن نرسیده که دولت بیاید آزمون کند و ببیند که آیا این مسئله درست بود یا نه؟
* من نگران این هستم که با ابزاری شدن مسائل قومی و اجرای شتابزده و ناگهانی وعدههای داده شده نامزدها چون تدریس زبانهای محلی یا تاسیس فرهنگستانهای زبانهای قومی برای ایران مشکل و احتمالا فاجعهآفرین شود. از رییسجمهوری محترم آینده که با رای ملی بالا آمدند، میخواهیم به انتظارات ملی و مشکلات واقعی مردم توجه کنند. مثل تنشزدایی در عرصه جهانی. ایران در معرض جنگ گستردهای است که تمام میراث ما از بین خواهد رفت. بحرانهای اقتصاد را حل کند که خواستههای تمام مردم است. مسائل محلی را هم به صورت سنجیده و در چارچوب حفظ همبستگی ملی مطالعه کند.
ما اگر از اتحاد و همبستگی ملی دفاع میکنیم به دلیل تعصب ملی نیست. این به نفع تمام مردم ایران است. این مقوله با امنیت، رفاه و ثبات مردم ایران رابطه مستقیم دارد. منافع ما این است که ایران را به عنوان یک ملت تقویت کنیم. تنها چاره نجات ایران این است که کشور را مثل یک خانواده بدانیم. دولت عاقل و آزاداندیشی که تمام ثروتها و منابع را به صورت برابر توزیع کرده و درعینحال از عناصر هویتی خودش دفاع کند. بحثهای محلیگرایی و فدرالیسم و تدریس شتابزده و نسنجیده زبانهای محلی برخلاف قانون اساسی و در برآیند نهایی به زیان هویت و همبستگی ملی و بیش از همه نیز به زیان اقوام ایرانی است. باید در عین نگهداری از زبانها و لهجههای محلی ایران در چارچوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از ظرفیت و اصالت آنها به عنوان زبانها و لهجههای اصیل ایرانی در این نهاد برای تقویت زبان ملی در برابر چالشهای برآمده از هجوم واژگان بیگانه مدرن بهرهگیری کرد.