English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

از فرهنگ استقلال تا استقلال؛ از فرهنگ تغییر تا تغییر

بخش اول: انقلاب

قرن هفدهم میلادی در اروپا سر آغاز به کارگیری واژه انقلاب به معنای سیاسی-اجتماعی آن بود. از این قرن به بعد دگرگونی های اساسی یا کامل شیوه تولید یا دگرگونی بنیادی در نظام اجتماعی و سیاسی یا در جنبه ای از زندگی فرهنگی، اجتماعی و فکری را اصطلاحا انقلاب در آن حیطه نامیدند.

مقاله 1اما آنچه در نظریه های انقلاب موضوعیت پیدا کرد دگرگونی های شدید ناگهانی بود که در اثر انقلاب در ساختارهای جامعه روی داد.

نظریه هایی را که به انقلاب از دو دید سیاسی و جامعه شناختی می نگرند را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد؛

۱- برداشت چپ و خوش بینانه از انقلاب با تکیه بر عقاید مارکسیستی و دموکراتیک تندرو که خود دو دسته اند؛

    آن هایی که پیشبرد برابری را مهمترین نشان پیشرفت می دانند و در این راه حتی حاضر به اعمال روش های دیکتاتورانه هستند، مانند لنینیسم

    دسته دیگر اندیشمندان آزادی خواهی هستند که حاضر نیستند دموکراسی سیاسی را فدای برابری اقتصادی و اجتماعی کنند.

۲- در برابر خوش بینان چپ، بدبینان راست قرار دارند، مانند هواداران آریستوکراسی، سنت پرستان، محافظه کاران و … در این میان افرادی مانند نیچه و روان شناس اجتماعی گوستاو لوبن انقلاب را ترکیدن عواطف وحشیانه دانستند. گاهی نیز روان شناسان جدید از دینامیسم روانی به نمایشی از روان توده ای تعبیر می کنند.

از سوی دیگر آنارشیست هایی مانند پرودون و کرو پاتکین بر آنند که همه انقلاب ها برای آن پدید می آیند که به زور عدالت را واقعیت بخشند و این جایگزین شدن استبدای به جای استبداد دیگر است!!!

از این رو هر نوع عملی که خواهان و پشتیبان تغییر اساسی و کامل در وضع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی باشد یک حرکت انقلابی است، انقلاب خواهان ضد ارتجاع هستند و بهبود خواهان را به سستی در عمل و سازش با نظلام حاکم محکوم می کنند.

در این میان اتحادیه ها، حزب ها، گروه ها، دسته ها و افرادی که برای دستیابی به هدف هایی در جهت مخالف هدف دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواه با شیوه های پارلمانی یا سایر شیوه ها اقدام می کنند اپوزسیون را تشکیل می دهند که در بخش دوم به آن پرداخته خواهد شد.

بخش دوم: اپوزیسیون

اپوزیسیون در معنای محدود خود نامی است برای گروهی که در نظام های حکومت پارلمانی به موجب قانون اساسی موجودیت آن به رسمیت شناخته شده و در پارلمان گروهی را تشکیل می دهد که به حکومت یا دولت پیوسته نیست و از آن حمایت نمی کند ولی با آن خود را به یک قانون اساسی وفادار می داند، حال آنکه در جریانات انقلابی وفاداری به قانون اساسی از بیخ و بن مردود به شمار می رود!

مهمترین وظیفه اپوزیسیون این است که به انتخاب کنندگان امکانات انتخاب دیگری را نشان دهد و از این راه امکان انتخاب درست تر را فراهم آورد به عبارت دیگر اپوزیسیون مظهر حکومت احتمالی آینده است.

اما آنچه در بالا در مورد اپوزیسیون ذکر شد مربوط به نوع پارلمانی و معمولا در کشورهای دو حزبی مانند سوئد، انگلستان و فرانسه است نه در کشورهای تک حزبی.

در نظام های یک حزبی اپوزیسیون به صورت رسمی و قانونی وجود ندارد؛ در این نظام ها هر گونه مخالفت با حزب و دولت حاکم مخالفت با نظم عمومی و قانون اساسی شمرده می شود.

پس با اندکی اغماض می توان گفت در نظام های تک حزبی وضع اپوزیسیون چندان تفاوتی با قشر انقلاب خواه جامعه ندارد. البته منظور از عدم تفاوت، شیوه برخورد حاکمت با قشر اپوزیسیون و انقلابی جامعه است ؛ اما در مقام مقایسه اهداف، رویکرد، ایده ئولوژی، تاکتیک ها و استراتژی ها، در بیشتر مواقع تفاوت چشم گیری را میان این دو قشر شاهد هستیم.

بخش سوم: فرهنگ استقلال

استقلال برای هر ملت واژه مقدسی است، نهایت آمال و آرزوهای هر ملت است و جز با مجاهدت، ایثار، جانفشانی و از خود گذشتگی به دست نمی آید. یک ملت وابسته هدفی ندارد جز اینکه از قید و بند ها رها شود و زنجیر های وابستگی را بگسلد، مستقل شده بر سرنوشت خویش حاکم شود.

دارا بودن قدرت تصمیم گیری و سیاست گذاری همراه با قدرت اعمال این تصمیمات و سیاست ها در حیطه حاکمیت که از آن تعبیر به استقلال می شود خود دارای سه محور اساسی است؛

۱- قدرت اتخاذ تصمیم و سیاست گذاری

۲- قدرت اعمال تصمیمات و سیاست ها

۳- حیطه حاکمیت

مورد اول که بیشتر امری روانی و درونی است اولین مرحله استقلال به شمار می رود، در مرحله دوم تصمیمات اتخاذی به مرحله اجرا در می آید، این مرحله تجلی گاه استقلال است، و بخش سوم حدود اعمال این تصمیمات است.

حال چنان چه ملتی توانایی اخذ و اعمال تصمیم را در حیطه حاکمیت داشته باشند مستقل و در غیر این صورت وابسته می گویند.

در بحث استقلال سیاسی نیز نباید از نظر دور داشت که اگر چه تغییر نظام سیاسی برای تحقق استقلال در یک کشور لازم است ولیکن کافی به نظر نمی رسد. این دگرگونی باید تمامی شئون اقتصادی، اداری، روابط و خصوصا فرهنگ جامعه را در بر گیرد و فرهنگی جدای از آنچه که در دوران وابستگی بر آن حاکم بوده است رواج یابد و تنها به دگرگونی سیاسی بسنده نکند. از این رو ایجاد هر گونه تحول بنیادی و انقلاب واقعی در جامعه مستلزم دگرگونی کامل فرهنگ آن جامعه است.

بر گرفته از صفحه فیس بوک : یاشین زونوزلو

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter