جنجال محافل پان ایرانیستی به بهانه یک تغییر نام
دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: شاهنامۀ فردوسی مشحون از ترک، عرب، کرد، بلوچ، لر و اسلام ستیزی و جنگ مداوم دو قوم اسطوره ای ایرانی و تورانی است. اساس شاهنامه بر برتری نژادی و قومی بنا نهاده شده است نه برابری و انسانیت. كلمه نژاد در شاهنامه هزاران بار تكرار شده است و قساوت به حد اعلای خود می رسد كه شنيدن آن مو را بر تن هر انسانی سيخ می كند.
به گزارش دورنانیوز، هفته گذشته بود که هم زمان با سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، شهرداری سلماس به سبب احساس نیاز، نام یکی از میادین این شهر را از فردوسی به انقلاب تغییر داده و تندیس شاعر فارس زبان را از این میدان برچید.
محافل و رسانه های ضد ایرانی منسوب به جریانات پانفارسیست که همواره به دنبال بهانه ای جهت تشویش اذهان عمومی و ایجاد نفاق و تفرقه در میان ملت ایران میباشند، این اقدام شهرداری سلماس را بهانه ای جهت عقده گشایی خویش از مردم آذربایجان قرار داده و با هدف ظاهری حمایت از فردوسی، از هیچ توهینی نسبت به ترک های آذربایجانی دریغ ننمودند و در شبکه های اجتماعی و وبسایت های منسوب به خود علاوه بر وارد ساختن اتهامات واهی هم چون تجزیه طلب، پان ترک و… نسبت به شهردار شهر سلماس، مردمان ترک را مغول زاده و وحشی تلقی نموده و این اتفاق ساده و عادی را برای خود پیراهن عثمان کردند.
علاوه بر این، خائنین پانفارس که از دشمنان درجه یک اسلام و شریعت شیعه میباشند، با توهین به نام انقلاب و با برتر دانستن نام و تندیس یک شاعر نسبت به آرمان ها و ارزش های انقلاب شکوهمند مردم ایران، بار دیگر کینه و کدورت خویش با اسلام و ایران را اثبات نمودند.
در پاسخ به این جریانات و حامیان آنها میبایست چند نکته را یادآور شده و به آنها که نزدیک به یک قرن عناد و ستیز خود با هویت میلیونها ایرانی ترک تبار را آغاز نموده اند گوشزد نمود که:
اولا؛ مردم آذربایجان به عنوان یکی از اقشار بزرگ ملت ایران همواره از بی اعتنایی مسئولین محلی و ملی نسبت به مشاهیر و بزرگان بومی آذربایجان و عدم استفاده از نام و تندیس آنان در خیابانها، میادین، کوچه ها و سایر اماکن شهری انتقاد کرده و آن را به منزله یک نوع بایکوت فرهنگی تلقی مینمایند. اینکه امروزه در شهر های آذربایجانی و ترک نشین ایران همچون تبریز، اورمیه، زنجان، اردبیل، خوی، سولدوز، مراغه، بیجار، سنقر و… کمتر خیابان یا میدانی مزین به نام و یا تندیس نام آورانی چون ستارخان، شهریار، باقر خان، نظامی، فوضولی، نسیمی، دده قورقود، دده کاتیب، کاظم خان قوشچی، دکتر هیئت و… میباشد، به منزله یک ضعف اساسی بوده و درخواست استفاده از نمادهای هویتی آذربایجان در نامگذاری های این منطقه، تبدیل به یکی از بزرگ ترین و مهم ترین مطالبات و خواسته های مردم از مسئولین و نهادهای ذی ربط شده است.
دوما؛ علاوه بر ابراز ناراحتی مردم آذربایجان از بی اعتنایی مسئولین نسبت به المان های فرهنگی و هویتی آذربایجان در نام گذاری های مختلف منطقه، توجه افراط گونه آنها به بزرگان و مشاهیر فارس زبان در شهرهای مختلف آذربایجان و استفاده مکرر از این نمادها در نامگذاریهای منطقه نیز آن ها را آزرده خاطر ساخته و به نوعی موجب احساس تبعیض و نابرابری از سوی ترک های آذربایجانی میشود. چرا که وقتی در منطقهای المانها و نمادهای فرهنگی و هویتی مردم بایکوت و سانسور میشود، توجه و تاکید بر نمادهای فرهنگی سایر زبانها و مناطق اقدامی بس غیر اصولی و غیر منطقی به شمار می آید.
سوما؛ آن محافل و جریانات فارس و آریا گرایی که این روزها تغییر نام یک میدان از فارسی آن هم نه به یک نام ترکی، بلکه به نام انقلاب را در بوق و کرنا کرده و از تجزیه و فروپاشی اتحاد ملی سخن میرانند، چرا زمانی که حکومت ضد ایرانی، پانفارسیستی و ضد اسلامی پهلوی، هزاران نام ترکی کهن، ریشه دار و دیرین را با هدف نابود ساختن هویت و تاریخ آذربایجان به نام های من در آوردی، جعلی و بی ریشه فارسی تغییر داد، صدایشان در نیامده و از اتحاد و یک دلی و هم دلی ملی سخنی بر زبان نیاورده و امروزه نیز در برابر تلاش های فعالین فرهنگی آذربایجان جهت بازگردانی این اسامی سنگ اندازی نموده و علم دشمنی با هم وطنان ترک خویش برافراشته اند؟!
فردوسی که بیش از سی سال از عمر خود را صرف سرودن شاهنامه نمود و زمانی که آن را با هدف دریافت پاداش نزد سلطان محمود که پادشاهی آگاه و مسلط بر علم های زمان خود بود برد، سلطان محمود با خواندن شاهنامه و مشاهده ابیاتی که در آن فردوسی به مردمان ترک و عرب و سایر اقوام ایرانی و مسلمانان توهین نموده بسیار ناراحت شد و دستور به تنبیه فردوسی صادر کرد ولی با پا در میانی شاعران دیگر خطای او را بخشید اما فردوسی را از دربار خود بیرون نمود.
توهین به مردمان ترک و نفرت از ترکها در بسیاری از بیت های شاهنامه وجود دارد:
سخن بس کن از هرمز ترک زاد که اندر زمانه مباد این نژاد… / که این ترک زاده سزاوار نیست کس اورا به شاهی خریدار نیست / که خاقان نژاداست و بد گوهر است به بالا و دیدار چون مادر اس
در جای دیگر می گوید:
ابا سرخ ترکی،بدی ،گربه چشم توگفتی دل از رده دارد به خشم / که آن ترک بد ریشه و ریمن است که هم بد نژاد است و هم بد تن است / تن ترک بد ذات بی جان کنم زخونش دل سنگ مرجان کنم / از آن پس بپرسید،ازآن ترک زشت که ای دوزخی روی دور از بهشت / چه مردی و نام و نژاد تو چیست؟! که زاینده را بر تو باید گریست / بود ترک،”بد طینت” و ” د یو زاد” که نام پدرشان ندارند یاد
شکست دولت ساسانی از اعراب مسلمان باعث شد تا فردوسی عقده و کینه بسیار بزرگی از اعراب به دل داشته باشد و علت این شکست را نه در جامعه منحط ساسانی و ظلم و ستم فراوان بر مردم ایران و طلوع روشنایی بخش اسلام بلکه در مسائل نژادی جستجو کند:
عرب هر که باشد به من دشمن است کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است / ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار / که فر کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
او گفته است عرب هر کسی باشد دشمن من است حتی توضیح نداده و پیامبر عظیم الشان و ائمه معصوم را از آن مستثنی نکرده است .
فردوسی حتی از بلوچ کشی انوشیروان به نیکی یاد کرده و گفته:
سراسر بشمشیر بگذاشتند ستم کردن “لوچ” برداشتند / بشد ایمن از رنج ایشان جهان “بلوچی” نماند آشکار و نهان!
همه رنج ها خوار بگذاشتند در و کوه را، خانه پنداشتند! / ازاینان فراوان و اندک نماند! زن و مرد و جنگی و کودک نماند!
کرد کشی اردشیر بابکان مؤسس سلسلۀ ساسانیان با شبیخون لشکر”پارسی”، بر کُردان که نسبت تعدادشان”یک به سی”بوده است، چنین به انجام می رساند و با افتخار از آن یاد می کند:
چو شب نیمه بگذ شت و تاریک شد جهاندار با کُرد نزدیک شد / برآهیخت شمشیرو اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد! / همه دشت از ایشان سر و دست گشت بروی زمین ،کُرد بر، پَست گشت! / بی اندازه، زیشان گرفتار شد “سترگی و نا بخردی “خوار شد / همه بوم-هاشان بتاراج داد! سپه را همه “بدره “و “تاج” داد
ذهن فردوسی به سرعت بر گیلان و دیلم تاخته، داد آنان را هم در می آورد و این قوم هم از گزندش مصون نمی ماند:
زگیلان تباهی فزونست از این ز نفرین، پراکنده گشت، آفرین / از آن جا یگه سوی گیلان کشید چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید… / چنین گفت کای- در ، ز خُردوبزرگ نباید که ماند پی شیر گرگ / چنان شد ز کشتن همه بوم رَست که از خون همه روی کشور بشُست / زبس کُشتن و غارت و سوختن خروش آمد و نا لۀ مرد و زن / زکشته به هرسو یکی توده بود گیاها، بمغز سرآلوده بود
شاهنامۀ فردوسی مشحون از ترک، عرب، کرد، بلوچ، لر و اسلام ستیزی و جنگ مداوم دو قوم اسطوره ای ایرانی و تورانی است. اساس شاهنامه بر برتری نژادی و قومی بنا نهاده شده است نه برابری و انسانیت. کلمه نژاد در شاهنامه هزاران بار تکرار شده است و قساوت به حد اعلای خود می رسد که شنیدن آن مو را بر تن هر انسانی سیخ می کند.
در پایان لازم است تا بار دیگر یکی از خواسته های مهم و قانونی مردم آذربایجان مبنی بر بازگرداندن هزاران نام ترکی تغییر داده شده به فارسی از زمان آغاز حکومت پهلوی تا به امروز و استفاده از نمادها و المان های تاریخی، فرهنگی و هویتی مردم آذربایجان در نام گذاری های مختلف این منطقه را بار دیگر یادآوری نموده و از تمامی نهادهای ذی ربط بخواهیم در راستای برقراری عدالت فرهنگی در میان اقوام مختلف کشور و احقاق حقوق پایمال گشته آنان در طول سال های گذشته، علاوه بر برخورد شدید با هتاکین به اقوام ایرانی، توجه لازم را به فرهنگ و زبان ایرانیان غیر فارس زبان را داشته باشند و در راستای اشاعه و اعتلای آنها همچون فرهنگ و زبان فارسی گام برداشته و از هیچ تلاشی دریغ نکنند.