English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

اندر حکایت کاشت وبرداشت یک مجسمه- حسن ارک

مرحوم احمد شاملو بنیانگذار شعر سپبد پارسی یکی از معدود شاعران وروشنفکران ایرانی است، که ازمادری قفقازی تبار دیده به جهان گشود. و از همان عنفوان جوانی دیدگاهی تحجر شکن و نوساز داشت. عالمان ادبیات فارسی بخوبی می دانند که شعر امروزی پارسی تاچه حد مدیون خلاقیت ونو بنیاد سازی این مرحوم است.

درفروردین ماه سال 1369در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به مرکز دعوت پژوهش و تحلیل مسائل ایران (CIAR) با موضوع بررسی هنر وادبیات وشعر معاصر فارسی جلساتی برگزار گردید که یکی از سخنرانان اصلی آن، مرحوم احمد شاملو بود. ایشان در این سخنرانی به روال همیشگی آتش نگاه انتقادی خود را به خرمن سلطنت طلبان و پان ایرانیست ها در حوزه شعر وادبیات فارسی انداخت و چه آتش وطوفانی که درآن زمان بر پا نشد. آتشی که نه در بیرون، بلکه در درون دل وجان سلطنت طلبان افروخته شد، و آنان به سیاق همیشگی خود چه دشنام ها و توهین ها که در حق احمد شاملونکردند و ننوشتند.

البته هدف مرحوم شاملو در این سخنرانی نه ضربه زدن به سلطنت طلبان بود و نه دشمنی با کسی، بلکه هدف ایشان توجه دادن روشنفکران ایران به حقیقت و مسئولیت آن در قبال حقایق تاریخی بود. یعنی دقیقاَ همان روشنفکر نمایانی که امروز از همه جا رانده  و از همه جا مانده اند، برای نفوذ در مراکز قدرت تلاش دارند  به هر طریقی که شده است تئوری های مملکت داری رضا شاهی را در درون معده تئوری انقلاب سال1357 بتپانند. تا بلکه بتوانند آنچه را که 37 سال پیش از در بدر شده است،از پنجره به درون آورند، وچه ساده اندیشند اینان.

مرحوم شاملو در سخنرانی خود درک تاریخی روشنفکران را به نقد علمی کشید و چون موضوع ادبیات وشعر بود و تخصص ایشان نیزدرهمین عرصه زبان زد است، مساله شاهنامه و همخوانی آن با تاریخ و حوادث تاریخی را پیش کشید و گفت که روشنفکران با مقالات وبحث های غیرواقعی خود عده ای آگاهانه و عده ای ناآگاهانه  حقایق تاریخی را مغرضانه دفن کرده اند و بر روی همان دفینه بنایی، سپنجی بر پا کرده اند و عجب است که انتظار دارند همه در این بنای سپنجی سکنی گزینند. او گفت چنین انتظاری بی مورد است، و روشنفکران را به باز بینی و نقد اندیشه بی بنیادشان فرا خواند و خواستار پاسخ و راه حل برای اصلاح فرهنگ و باورهای روشنفکری ایران شد.

او در این سخنرانی، تاریخی سازی تاریخ نویسان ایران را مغرضانه و یا اشتباه خواند و مثال های را از متن تاریخ منجمله در باره گئومات مغ که بنا به ادعای کتیبه ای که به داریوش منسوب است؛  خود را به دروغ برادر کمبوجیه (بردیا) نامیده وشورشی را علیه داریوش رهبری کرده است. گفت حقیقت این است که اصلاَ گئومات نامی در میان نبوده  است. بردیا از غیبت کمبوجیه که مصر رفته بود استفاده می کند و قدرت را در دست می گیرد و بی درنگ دست به اقدام اجتماعی می زند.

ولی تاریخ نویسان ایرانی این حقیقت را نادیده گرفته و فساد وزورمداری و ظلم شاهان ساسانی را لاپوشانی کرده  و با توطئه گر معرفی کردن بردیا واقعیت ظلم ستیزی و انقلابی او را نادیده می گیرند و انقلاب توده ها بر علیه کمبوجیه  و شاهان ساسانی را انکار می نمایند و از این شاهان ستمگر و ضد مردمی، چهر ه ای  مردمی و عادل به خورد جامعه امروزی ایرانی می دهند. و بنیان تاریخ نگاری خود را بر همین بنا می کنند.

احمد شاملو درباره ضحاک نیز گفت: سلطنت ضحاک درست وسط دوره های سلطنت جمشید و فریدون قرار داشت که از قضا هر دو ستمگر وضد مردمی بودند.  و این ضحاک بود که علیه ستمگری ها مبارزه کرده وانقلاب مردمی راه انداخت، و حق توده ها را از شاهان و اشراف ستمگر گرفت و به توده ها بخشید.

 حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده و سکوت مطلق کرده و به دروغ  پیشاپیش ضحاک را محکوم نموده و در واقع بدون آنکه واقعیت موضوع را بگویدغرض دلش را بر دایره شاهنامه ریخته و حق ضحاک بی نوا را گذاشته کف دستش و دوتا مار بر روی شانه هایش رویانده است. وسپس خیال بافی ها و داستان سرائی های غیر واقعی و دروغین را به خورد مردم داده است، و روشنفکر ما نیز با کوچکترین تحقیق  و واقع بینی  این دروغ ها را باور می کنند. و بر منای آن عمل می کنند و تئوری می بافند.

مرحوم شاملو در آن سخنرانی گفت: ضحاک با رهبری توده های مردم علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده است. و این همان تکرار تاریخ است. ضحاک فردوسی همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیای انقلابی و ظلم ستیز ساخته و در مورد آن نیز کتیبه نوشته است. و امروز همان کتیبه بدون کمترین تحقیقی در مورد واقعیت های ادعائی آن مورد تصدیق روشنفکری ایران شده  و تئوری پان ایرانیستی  نیز بر همین ادعاها بنیان گذاشته شده است.شاملو به صراحت همیشگی خود گفت: فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و اغراض شخصی خود، ضحاک را به بدترین شکل و حجمی لجن مال کرده و در عوض کاوه را که عنصری ضد مردمی بود مظهر انقلاب توده ها معرفی کرده است.

فردوسی واقعیت تاریخی را آشکارا تحریف کرده است و دروغ بافته است. شاملو تصویر سازی های فردوسی از کاوه آهنگر را یکسره دروغ وتحریف می نامند واز ساده لوحی و یا غرض ورزی روشنفکرانی که این دروغ ها را باور کرده واز فردوسی بت ساخته اند به خشم آمده و آنان را دعوت به واقع بینی و حق جوئی می کند. البته مرحوم شاملو از آن تاریخ به بعد نفرت وغرض ورزیهای روشنفکران پان ایرانیست را به جان خرید و چه ستم های ناروا وناجوان مردانه پان ایرانیست ها را که تحمل نکرد.

آری این چنین است برادر، در ایران چنین روح پلیدی بربخشی از جامعه روشنفکری وسیاسی حاکم است، هر کس و هر قلم درهر رده ومقامی باشد که باشد اگر بر دروغ بافی های فردوسی اعتراض نماید، این روح پلید چون اژدهایی آتش افکن بر او می تازد و او را تجزیه طلب و ضد امنیت ملی معرفی می کند. احتمالاَ مرحوم شاملو یکی ازهمین تجزیه طلب های فارس ستیز بوده است. و این همه شعر و آثار فارسی را نیز او برای تجزیه ایران نوشته است، و کجاست آن دلاور مردانی که باید جسم وجان روشنفکری ایران را از ستیز این روح پلید بدرآورند.

مسئله مجسمه فردوسی در یکی از میادین شهرسلماس از این سبقه و سیر تاریخی جدا نیست، رفت وبرگشت مجسمه فردوسی در سلماس شرار یکی از همین اتفاقات پیدا ونهانی است؛ که در جدال با دو روح شیطانی وروحانی در سیر تاریخ ایران از زیر لایه ضخیم دروغ بافی ها و تاریخ سازیهای کذب درز کرد وهویدا شد. دروغ سازی ها وتاریخ بافیهائی که بر بنیان شاهنامه فردوسی توسط لایه مسحور وبیمار روشنفکری ایران بر ذهن جامعه تزریق می شود؛ ودقیقاَ همان غرض ورزی های شیطانی است که جامعه ایران را تبدیل به جامعه انقلاب ها و طغیان ها کرده است. براندازی سلطنت قاجاریه و کودتای انگلیسی رضا خانی بر ضد احمد شاه مرحوم که حاضر به خیانت به کشور نشد. و بر قرای سلطنت پهلوی جدال دو روح شیطانی و روحانی در ایران را وارد فاز نوین خود کرده است. روح شیطان در کالبد سلطنت پهلوی متبلور گشت و گواه تاریخ یک صد سال اخیر در ایران چه ساده وآشکارپرده از ستم کاریها و مظالم این روح پلید بر می دارد.

انقلاب سال 57تبلور اعتراض مردم به همین روح شیطانی است. و امروز هویت گرائی اقوام و ملیت های مختلف کشور چند ملیتی ایران ادامه اعتراض به همین روح شیطانی است، که سعی دارد دوباره در کالبد کشور داری ایران رسوخ کرده و مانع از تحقق حقوق اقوام و ملیت ها و طبقات مظلوم و محروم جامعه ایران شود. نگارنده مسئله مجسمه فردوسی در سلماس و ماجرای رفت و برگشت آن به یکی از میادین، در این شهر را به فال نیک می گیرد. ونظر مسئولین محترم کشوررا که ادعای کشور داری به شیوه اسلامی را دارند؛ به چند سوال جلب می کنم:

-         آیا بود ونبود یک مجسمه در یک شهر کوچک در گوشه ای از کشوروسیعی به مانند ایران این قدر مهم است که کابینه کشور را درگیر کند و مقاماتی در سطح وزیر را مجبور به دخالت کند؟

مسئولین با این اقدام می خواهند چه چیزی را ثابت کنند؟

-         آیا واقعاَ می خواهند امنیت کشور را  به بود ونبود یک مجسمه در میدان یک شهر کوچک گره بزنند؟

-         در کشوری که ادعا دارد؛ با برنامه ها و راه وروش دین اسلام اداره می شود. واقعاَ می توان رابطه مجسمه فردوسی را که شاعری بیش نیست با هویت ایرانی بودن و نبودن توضیح داد؟

-         آیا واقعاَ ضریب امنیت ویا هویت دینی و یا کشور داری در ایران آنچنان ضعف کرده است که با بود ونبود مجسمه فردوسی در یک شهر کوچک آنچنان دچار لرزه می شود که مقامی در سطح وزیر مجبور به دخالت می شود؟

-         آیا مجسمه فردوسی ربطی به اسلام و مدیریت اسلامی یک کشور اسلامی دارد؟

اگرجواب این سؤالات و سؤالاتی ازهمین جنس مثبت است. باید رابطه اسلامیت انقلاب و شعارهای مردمی انقلاب سال 57 را با آن توضیح داد. ورابطه سخنرانیهای متعدد رهبر انقلاب در رد تئوریهای پان ایرانیستی و سلطنت طلبی را هم تشریح کرد.

اگر جواب این سوالات منفی است، باید به جدال تاریخی روح شیطانی و روحانی در تاریخ ایران توجه کرد و البته که بر همه واجب است، جانبدار روح شیطانی نباشند. و مردم واقوام و ملیت های مختلف  ایران را در باز پس گیری حقوق پایمال شده یشان توسط این روح شیطانی یاری دهند. به یاد داشته باشیم آنچه که وحدت و امنیت در یک کشور را ایجاد وبرقرار می کند؛ جانبداری از روح  شیطانی نیست بلکه دقیقاَ ستیز با این تفکر شیطانی و بیرون راندن آن از فضای روشنفکری و کشور داری ایران است. و گرنه بود ونبود مجسمه فردوسی پارسی گوی در میادین شهرهای مختلف کشور چند ملیتی و چند زبانی ایران ربطی به  وحدت وامنیت ملی ندارد و ربط دادن امنیت ملی به مجسمه فردوسی دقیقاَ همان توطئه روح شیطان در به بندن کشیدن دوباره جامعه روشنفکری و توده های مردم ایران است.

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter