English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

رهایی انسان مدرن آذربایحانی- مهرداد کرمی

رهایی انسان مدرن آذربایجانی از سلطه‌ی عقل ابزاری در ایران در قالب چهار بعد جنسیتی، ملی، طبقاتی و زیست‌محیطی قابل درک است. بحث پیرامون بعد ملی این سلطه، جنبش‌های نوین اجتماعی گفتمان‌محور را –در تقابل با ایدئولوژی‌محوری- که در مرز جهان روابط و مراودات روزمره از یک سو و ساختارهای کلان اجتماعی در دیگر سو قرار گرفته‌اند، به مثابه‌ی یکان‌های مقاوم در برابر سلطه‌ی عقل ابزاری جهان نظام مورد شناسایی قرار می‌دهد.

انسان مدرن در تقابل با انسان سنتی

ماکس وبر کنش انسانی را در چهار رده‌ی کنش عاطفی، سنتی، ارزشی و عقلانی جای می‌دهد. مطابق نظر وبر، کنش عاطفی، کنش برانگیخته از احساسات و عواطف است. کنش سنتی، کنشی است که باید صحت انجامش را مرهون تکرار به واسطه‌ی کنشگران پیشین دانست. کنش ارزشی، کنشی است که صحت و اعتبار خود را از ارزش‌ها به دست می‌آورد. و در نهایت کنش عقلانی، کنشی مبتنی بر حداکثرسازی سود و حداقل‌رسانی زیان می‌باشد.

بر اساس این رده‌بندی وجه مشخصه‌ی انسان مدرن را در تقابل با انسان سنتی، می‌توان در جهت‌گیری کنشی افسون‌زدایی شده و خودمرجع انسان مدرن – در تقابل با مرجعیت سنت – درک کرد.

عقل ابزاری و عقل ارتباطی

ماکس وبر در ردیابی روند عقلانیت برخاسته از جهت‌گیری ارزشی اعتقادات کالونیستی در نهایت تصویری تیره و تار از مدرنیته ارائه می‌دهد که موجب از دست رفتن آزادی و از دست رفتن معنا می‌شود. به نظر وبر، جهت‌گیری کالونیست‌ها در ابتدا به شکلی اختیاری و با معیارهای ارزشی بوده است؛ اما ردای عقلانیتی که کالون‌گرایان به اختیار و به حکم ارزش‌های مذهبی به تن کرده بودند، اکنون به قفس آهنینی بدل شده بود که رهایی از آن غیرممکن می‌نمود. به نظر وبر «تنها یک سوژه (فاعل) قوی و متکی به نفس می‌تواند در صورت همراهی بخت در مقابله با یک جامعه‌ی عقلانی شده و انشقاق یافته موفق شود برای خود یک پروژه‌ی زندگی منسجم بسازد. فقط یک فرد مصمم و برخوردار از جسارت آدم‌های آب از سر گذشته می‌تواند در برابرتضادهای سمج و حل‌نشدنی اجتماعی به تحقق آزادی، آن هم به صورت شخصی و در زندگی شخصی موفق شود.» (هابرماس؛ جهانی شدن و آینده‌ی دموکراسی: منظومه‌ی پساملی؛ ص. ۲۰۰)

یورگن هابرماس نظریه‌پرداز معاصر اجتماعی به بازسازی نظریه‌ی عقلانیت وبر پرداخته است. هابرماس در تحلیل خود مدعی است که وبر به دام ورطه‌ی تقلیل سویه‌ی ارتباطی عقلانیت در عقل ابزاری فروغلتیده و نتیجتا تصویری تاریک از مدرنیته را ارائه می‌دهد که آزادی فرد را در قالب عقلانیت متجسم در یک دستگاه اداری عقلانی شده و بوروکراتیک درهم کوبیده است. به نظر هابرماس عقلانیت متجسم در مدرنیته هنوز راه زیادی تا بازنمایی کامل خود دارد؛ مدرنیته پروژه‌ای است که ناتمام مانده است. این پروژه‌ی ناتمام تنها در صورت تحقق تمام‌عیار ظرفیت عقل ارتباطی تکمیل خواهد شد.

رهایی از سلطه‌ی عقل ابزاری؛ ممکن یا ناممکن؟!

به نظر هابرماس بایستی میان دو سویه عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی تمایز قایل شد. عقلانیت ابزاری در پی دست‌آموز کردن طبیعت و تسلط بر آن بوده و گرایش به چیزواره کردن روابط اجتماعی دارد. در مقابل، عقلانیت ارتباطی معطوف به دستیابی به مفاهمه در مناسبات اجتماعی است. هابرماس دو مفهوم جهان نظام و جهان حیاتی را که هریک سویه‌ای از عقلانیت را دربر گرفته، ارائه می‌دهد. جهان نظام به ساختارهای کلان اجتماعی و ادارات و دستگاه‌های عریض و طویل دیوان‌سالار اشاره دارد. از طرفی، جهان حیاتی، مشعر بر جهان مراودات زندگی روزمره است. به عقیده‌ی هابرماس، دو سویه‌ی عقلانیت متجسم در دو جهان متمایز جهان نظام و جهان حیاتی رشدی نابرابر داشته‌اند؛ به نحوی که رشد سرسام‌آور عقلانیت ابزاری متجسم در جهان نظام، استعمار جهان حیاتی را که دربر گیرنده‌ی عقلانیت ارتباطی است، منجر شده‌است.

هابرماس رهایی انسان مدرن را تنها از طریق سست شدن دست‌اندازی‌های جهان نظام در جهان حیاتی و ایجاد قیدهایی متقابل از جهان حیاتی بر جهان نظام ممکن می‌داند؛ به عبارت دیگر، برقراری رابطه‌ی دیالکتیکی جهان نظام و جهان حیاتی است که راه رهایی انسان مدرن را هموار خواهد کرد. این امر به مدد جنبش‌های نوین اجتماعی که در مرز بین جهان حیاتی و جهان نظام جای گرفته‌اند، ممکن می‌نماید. این جنبش‌ها تنها یکان‌های مقاوم در برابر سلطه‌ی عقل ابزاری‌اند که حول هویتی جمعی با هدف تلاش جهت چاره‌جویی برای چالش‌های اساسی زندگی مدرن که حل‌ناشدنی می‌نمایند، شکل گرفته‌اند.

پارادایم ایرانیت و شکل‌گیری پارادایم‌های رقیب

مطابق تعبیر تامس کون، پارادایم نگرشی است یکسره علمی –مجموعه‌ای از فرض‌ها، باورها و ارزش‌های مشترک- که جامعه‌ی علمی را متحد می‌سازد و امکان وقوع علم عادی را فراهم می‌آورد.

پارادایم باید نامحدود، باز، غیرمحصور و همین‌طور موفقیت‌آمیز باشد. بنابراین پارادایم واجد نوعی کیفیت خودمحدودساز است. پارادایم نمی‌تواند با اصول و مبانی خود در افتد و با آن‌ها به چالش برخیزد؛ یا آن‌ها را نفی کند. لذا علم هنجاری یا همان تحقیقات و پژوهش‌های مبتنی بر پارادایم، درصدد حل معما برآمده و به فکر یافتن تعبیری تازه یا بیانی دیگر از پارادایم می‌افتد؛ ولی از هرگونه نوآوری جدّی و اساسی اجتناب می‌ورزد. کون معتقد است پارادایم یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که پارادایم را درهم می‌شکند و نگرشی علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود.

هرچند در اینجا موضوع علم در میان نیست، ولی به کارگیری مدل پارادایم کون به عنوان مجموعه‌ای از هنجارها، باورها و ارزش‌های مشترک یکپارچه‌ساز و جهت‌دهنده موجه می‌باشد. بر مبنای مدل فوق پارادایم ایرانیت با پیش‌فرض‌هایی مشخص می‌شود که مواردی از آن به قرار زیر می‌باشد:

۱- باستان‌گرایی در قالب تقدیس اقتدار سلسله‌های هخامنشی و ساسانی که معروض دو انقطاع –اولی با حمله‌ی اعراب مسلمان و دومی تهاجم ترکان در قالب سپاهیان مغول در دوره‌ی خوارزمشاهیان- شده و معرفی تاریخ برآمدن سلسله‌ی هخامنشی به عنوان مبدأ تاریخ ایران

۲- نژادگرایی آریانیستی

۳- فارس‌گرایی و معرفی زبان فارسی به عنوان زبان طبیعی، اصیل و بومی ایران و (همچنین معرفی تلویحی زبان فارسی به عنوان زبان اصیل آریایی‌ها)

۴- معرفی زبان‌های غیرفارسی به عنوان زبان‌هایی بیگانه، نامشروع و پست (به ویژه زبان‌های ترکی و عربی)

۵- پذیرش مدرنیته و ایجاد ساختار دولتی مدرن و متمرکز

تناقض‌های ذاتی نهفته در بطن این مفروضات که از یک سو چشم‌انداز مدرنیته و تغییرات هنجاری ملازم با آن را پذیرا شده و از دیگر سو واحدهای سرزمینی و زبانی را یکی می‌انگارد، سبب برانگیختگی چالش‌هایی بنیادین در رابطه با حقوق اقلیت‌ها و نیز مناسبات حاشیه- متنی بوده است. ناتوانی پارادایم مذکور در رفع این چالش‌ها، شکل‌گیری پارادایم‌های رقیب حاشیه علیه متن و اقلیت در برابر اکثریت را موجب شد.

پارادایم رقیب آذربایجان‌گرای حاشیه علیه متن و اقلیت در برابر اکثریت با مفروضات زیر پارادایم ایرانیت را با چالشی اساسی مواجه کرده است:

۱- معرفی دوره‌ی تاریخی تمدن‌های ماقبل هخامنشی در آذربایجان و تداوم و تسلسل این دوره‌ی تاریخی در سلسله‌های ترک غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، ایلخانی، قارا قویونلو، آغ قویونلو، صفویه، افشار و قاجار در دوره‌ی پس از اسلام با چندین انقطاع کوتاه مدت در دوره‌ی هخامنشی و ساسانی و پس از اسلام سلسله‌های آل بویه و آل احمد و زندیه (البته سه مورد اخیر را نمی‌توان گسست کاملی دانست؛ چرا که اقتدارشان تنها برخی از نواحی ایران را پوشش می‌داده است.)

۲-  مقابله با مبدأپنداری آغاز سلسله‌ی هخامنشی و به چالش کشیدن انگاره‌ی نژاد آریایی و قرائت آریانیستی تاریخ ایران

۳- ترک‌گرایی و معرفی زبان ترکی به عنوان زبان به حاشیه رانده شده

۴- پذیرش مدرنیته بر مبنای عقلانیت ارتباطی و مقابله با عقلانیت ابزاری پارادایم ایرانیت

جنبش ملی آذربایجان و رهایی از سلطه‌ی ساختارهای بوروکراتیک دولتی ایران

همزمان با فرایند مدرنیزاسیون دستگاه بوروکراتیک دولتی در ایران در یکصد سال گذشته، رشد سویه‌ی ابزاری عقلانیت ساختارهای کلان اجتماعی و استعمار جهان حیاتی تسریع شد. هویت برساخته و تمامیت‌خواه ایرانی مبنی بر تاریخ ایران باستان هخامنشی که هدف یک کاسه کردن تفاوت‌های فرهنگی در قالب هویت ایرانی -با محوریت زبان فارسی- را در ایران داشت، با کمک نظام آموزشی و ابزارهای رسانه‌ای و با حمایت تام دوایر دولتی در جهت حذف دیگر هویت‌های غیردولتی برآمد. «در مورد ایران باید گفت که گروه حاکمه و مسلط از طریق توسل به زبان، هویت آریایی مجزایی را برای خویش به وجود آورده، و از طرف دیگر زبان‌های غیرآریایی را به عنوان زبان‌هایی بیگانه، غیرمشروع و پست معرفی می‌کند. اگر زبانی به صورت زبانی بیگانه و وحشی تلقی شود در آن صورت بدون تردید افرادی که به آن تکلم می‌کنند نیز به شکل افرادی بیگانه و تنفرآور تصور خواهند شد. در نتیجه، مشخص است که در صورت به وجود آمدن چنین فضایی گروه‌های حاشیه‌ای نیز درصدد حمایت از زبان بومی خود بوده و به آن افتخار می‌ورزند و از آن به عنوان ابزار بسیار مؤثری در برابر سیاست‌های شیطانی، همسان‌سازانه و سلطه‌گر استفاده می‌کنند. افراد با تکریم زبان خود می‌توانند از روایت‌های گفتمانی خود به منظور مقاومت در برابر فراروایت‌های هژمونیک استفاده کنند. افراد با پیوند خوردن به یک زبان خاص فضایی را ایجاد می‌کنند که شیوه‌ی زندگی خود را بر اساس نوع تفکر خود مفصل‌بندی می‌کنند، فضایی که گروه‌های مسلط همیشه به منظور استعمار آن را تکذیب و نفی می‌کنند.» (اصغرزاده؛ ص. ۲۴۰)

شکل‌گیری جنبش ملی آذربایجان در دهه‌ی بیست شمسی و اوج‌گیری آن در دوره‌ی یک‌ساله‌ی حکومت ملی آذربایجان از ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تا ۲۱ آذر ۱۳۲۵ به عنوان عصیانی در برابر هویت یکسان‌ساز و تمامیت‌خواه ایرانی قابل درک است.

دستگاه بوروکراتیک دولتی در ایران از یکصد سال گذشته، با تعیین هدف حذف هویت‌های غیردولتی به عنوان هدفی عقلانی که نتیجه‌ی منطقی تعریف هویت ایرانی در قالب باستان‌گرایی و محوریت زبان فارسی محسوب می‌شود، در صدد یکسان‌سازی تفاوت‌های فرهنگی بوده است. هرچند جنبش ملی آذربایجان در دوره‌ی اختناق و خفقان پس از سرکوب جنبش ۲۱ آذر، دوره‌ای از نقاهت را تجربه کرد؛ در جمهوری اسلامی ایران با فعالیت‌های نسل روشنفکری بازمانده از دهه‌ی بیست شمسی و حمایت و همراهی لایه‌های دانشجویی آذربایجان بار دیگر برخاسته، با شکل‌گیری جنبش دانشجویی آذربایجان با اعتراضات فعالین دانشجویی پس از توزیع پرسشنامه‌ی فاصله‌ی اجتماعی دربرگیرنده‌ی پرسش‌هایی جهت‌دار و تحقیرآمیز صدا و سیما در مناطق بیست‌گانه‌ی تهران در اردیبهشت ماه ۱۳۷۴، تجمعات قلعه‌ی بابک در سال‌های آغازین دهه‌ی هشتاد، اعتراضات خرداد ماه ۱۳۸۵ در پی انتشار کاریکاتور موهن روزنامه‌ی ایران، صعود تیم تراکتورسازی به لیگ برتر در سال ۸۹- ۱۳۸۸ و شکل‌گیری اعتراضات مدنی هویت‌طلبی در فضای استادیوم‌ها، اعتراضات به سوء مدیریت سیستمی و بروز فاجعه‌ی خشک شدن دریاچه‌ی اورمیه و…، امروز در قالب جنبشی که نمود مقاومت جهان حیاتی در برابر جهان نظام یا ساختارهای بوروکراتیک دولتی است، ظاهر شده است.

این جنبش تا تحقق مقدمات رهایی راه درازی در پیش خواهد داشت؛ چرا که پارادایم ایرانیت به طور مداومی  در جهت بازتولید گفتمانی خویش در عمل است. جنبش مذکور تنها در صورتی قادر به هموار نمودن مسیر رهایی انسان مدرن آذربایجانی خواهد بود که با کاربرد عقل ارتباطی متجلی در فرایند گفتمانی در پی رویارویی با چالش‌هایی که حل‌ناشدنی می‌نمایند، برآید.

منابع:

ریتزر، جورج. نظریه‌ی جامعه‌شناختی در دوران معاصر؛ ترجمه‌ی محسن ثلاثی. تهران: نشر نی.

پیوزی، مایکل. یورگن هابرماس. ترجمه‌ی احمد تدین. تهران: انتشارات هرمس.

هابرماس، یورگن. جهانی شدن و آینده‌ی دموکراسی: منظومه‌ی پساملی. ترجمه‌ی کمال پولادی. تهران: نشر مرکز.

کوزر، لوییس. زندگی و اندیشه‌ی بزرگان جامعه‌شناسی. ترجمه‌ی محسن ثلاثی. تهران: نشر نی.

اصغرزاده، علیرضا. ایران و چالش تنوع. بی‌جا.

توضیح : این مقاله در چهارمین شماره آناوطن منتشر شده است.

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter