English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

حقوق فرهنگی – مدنی ترکان ایران- دکتر حسن راشدی

بعد از پایان جنگ ایران و عراق و بازگشت آرامش به کشور، روشنفکران، تحصیلکرده‌ها و  دانشجویان جوامع غیرفارس زبان ایران برای دستیابی به حقوق فرهنگی خویش و داشتن حق تحصیل  به زبان خود فعالیت‌های چشمگیری را شروع کردند.

از بین غیرفارس زبانان ایران، تُرک‌ها، عرب‌ها، ترکمن‌ها، کردها، و بلوچ‌ها بیش‌ترین تحرکات را جهت دسترسی به این حقوق از خود نشان داده و می‌دهند. از آنجائی‌که ترک‌های ایران بیش‌ترین جمعیت غیرفارس را تشکیل داده و تقریبا در اغلب اقشار جامعه کشور حضور فعال دارند و حرکت اعتراضی آنها به توهین روزنامه دولتی «ایران» در سال ۱۳۸۵ ابعاد گسترده‌ای را داشت بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند.

ترکان ایران برخلاف برخی غیرفارس زبانان که گاهی دست به عملیات خشونت آمیز می‌زنند، مبارزه مدنی را برای دستیابی به حقوق فرهنگی خویش انتخاب کرده‌اند، چراکه آنها معتقدند اکثریت نسبی جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند و در صورت آگاهی یافتن هم‌زبانان آنها نسبت به حقوق مدنی خویش، بدون دغدغه خاطر و بدون توسل به راه‌های خشونت‌آمیز به حقوق انسانی خود خواهند رسید.

ترکان ایران بعد از خلافت اسلامی  اداره امپراتوری‌های بزرگی چون غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آغ قویونلوها، قارا قویونلوها، صفویان، افشارها و قاجارها و به صورت خلاصه حاکمیت مستمر و هزار ساله بعد از اسلام بر ایران و بر بیشتر کشورهای همسایه کنونی را در حافظه تاریخی خود دارند که بقیه غیرفارس زبانان وحتی فارس زبانان ایران از چنین حافظه تاریخی برخوردار نیستند و بر همین اساس این حافظه تاریخی اعتماد به نفس بیشتری به آنها می‌دهد.

علاوه بر حاکمیت هزار ساله و بدون گسست بعد از اسلام ترکان بر ایران و کشورهای همسایه کنونی، ترکان خود را وارث تمدن ۷۰۰۰ ساله سومریان، عیلامی‌ها، اورارتوها، کوتی‌ها، لولوبی‌ها و مانناهای التصاقی زبانی می‌دانند که قبل از کوچ آریائی‌ها به ایران، تمدن‌های عظیمی را در این مناطق از خود به‌یادگار گذارده‌اند.

شهرهای آذربایجان به‌خصوص تبریز، از سده‌های گذشته نماد روشنفکری و تمدن بوده و در زمان قاجار گرچه تهران دارالخلافه و پایتخت بود، تبریز دارالسلطنه و محل تربیت ولیعهدهای قاجار برای اداره کشور در آینده بوده است.

مردم آذربایجان به لحاظ نزدیکی سرزمینشان به اروپا و قرار گرفتن بر سر جاده ابریشم، در آشنایی با تمدن غرب از بقیه مردم ایران پیش‌قدم تر بوده‌اند و بر همین اساس آذربایجان، به‌خصوص شهر تبریز در سده‌های گذشته دروازه شرق به غرب محسوب می‌شده و به شهر اولین‌ها مشهور شده است. (۱)

با روی کار آمدن رضاخان و دشمنی او با حکومت ترک قاجار که به‌وسیله کودتا آنرا ساقط کرده بود به دشمنی وی با همه ترک‌های ایران منجر شد و پایه‌های ناسیونالیسم افراطی فارسی و یا به معنی واقعی، نژادپرستی پارسی در ایران بنیان نهاده شد و تحریف تاریخ، زبان، فرهنگ، هویت و تحقیر شخصیت مردم ترک که هزار سال با قدرت تمام حاکمیت کشور ایران را به عهده داشته و هیچ‌گونه تبعیض زبانی و فرهنگی بر اقوام تحت حاکمیت خود روا نداشته بود بر کشور حکمفرما گردید.

با تداوم حاکمیت پهلوی دوم بر ایران، تفکر نژادپرستی و باستان‌گرایی آنچنان بر کشور مسلط گردید که بسیاری از مردم ایران تصور می‌کردند در سال‌های حاکمیت ساسانیان و زمانی که ایرانیان دین زرتشتی داشتند ایران مدینه فاضله بوده و بعد از قبول اسلام، همه بدبختی‌ها سراغ آنها آمده است، و این درحالی بود که تقریبا هیچ‌گونه آثار تمدن قابل توجهی جز چند گچبری از دوره ساسانیان باقی نمانده بود و دین زرتشتی هم با تقسیم جامعه به طبقات مختلفِ موبدان، نظامیان، دبیران، کشاورزان، پیشه‌وران و اجازه فعالیت هرکس فقط در طبقه خود، عملا سد راه پیشرفت جامعه بوده و رواج ازدواج با محارم در این دین هم عملا نشان می‌دهد این آئین به مراتب عقب مانده‌تر از بسیاری از ادیان، به‌خصوص ادیان الهی، علی‌الخصوص دین اسلام بوده است.(۲)

در طول حاکمیت خاندان پهلوی، پروژه آسیمیلاسیون زبانی و هضم غیرفارس زبانان در زبان و فرهنگ فارسی از راه‌های مختلف و غیرانسانی  و نوشتن تاریخ ساختگی،  زبان و فرهنگ سازی جعلی برای این اقوام به‌خصوص ترکها آنچنان شدت گرفت که آثار شوم آن با گذشت بیش از سی و شش سال از انقلاب اسلامی هنوز هم وجدان جامعه را آزار می‌دهد و هنوز هستند افرادی که همچنان بر طبل برتری نژاد موهوم آریایی، دین زرتشتی و حاکمیت مطلق و بی‌چون و چرای زبان فارسی در ایران و تحقیر زبان‌ها و فرهنگ‌های غیر فارسی به‌خصوص ترکی در کشور چند زبانه ایران می‌کوبند و زبان، ادبیات و فرهنگ‌های موجود در کشور را به درجه یک و درجه دو، و کلان فرهنگ و خرده فرهنگ تقسیم کرده و در اعزام ورزشکاران ملی به کشورهای خارج به‌جای انتخاب شعارهایی که نشانگر احترام به همه ورزشکاران جوان کشورمان با زبان‌ها و فرهنگ‌های متفاوت در ترکیب تیم ملی باشد، شعار ستارگان پارسی، شیران پارسی، شاهزادگان پارسی و افتخار پارس را برای تیم ملی اعزامی به کشورهای خارج  انتخاب می‌کنند! (۳)

همه می‌دانند که همه این ورزشکاران فارس نیستند و از ائتنیک‌های مختلفی که ائتنیک فارس فقط یکی از آنهاست تشکیل شده‌اند و ترک‌ها و غیرفارس‌های دیگر هم خود را فارس نمی‌دانند بلکه آنها خودرا ترک، ترکمن، کرد، عرب، بلوچ و غیره می‌دانند که در چارچوب ایران در کنار هم زندگی می‌کنند و به زبان‌های ترکی، ترکمنی، عربی، بلوچی، کردی و غیره صحبت می‌کنند که ورزشکاران فارس زبان هم یکی از این ائتنیک‌ها هستند که همراه دیگر غیرفارس‌زبانان به این کشورها اعزام می‌شوند.

ناسیونالیسم افراطی هرگز حاضر به قبول حقوق فرهنگی غیر فارس زبانان ایران نیست و کسانی را که در راه رسیدن به این حقوق اولیه و انسانی از راه‌های مدنی تلاش می‌کنند تجزیه طلب می‌نامد!

این افراط گرایان، مرزی بین تجزیه طلب (یا استقلال طلب ) و خواستار حقوق مدنی، یعنی حق تحصیل و تدریس در مدارس به زبان‌های غیر فارسی در چارچوب ایران، قائل نیستند؛ آنها هر خواسته فرهنگی را تجزیه طلبی می‌نامند و تا به‌حال هم نگفته‌اند غیرفارس‌ها در زمینه تحصیل به زبان خود در مدارس از نظر آنها تا چه حد دارای حق هستند و بیشتر از آن، تجزیه طلبی محسوب می‌شود!

آنها نه تنها نمی‌خواهند کشورهای پیشرفته‌ای چون کانادا، سوئیس و بلژیک را با دو و یا سه زبان رسمی ببینند حتی گوشه چشمی به کشور همزبان و همنژاد خود و کشور جهان سومی افغانستان و یا عراق همسایه هم نمی‌اندازند که در هر یک از این کشورها دو زبان، سرتاسری و زبان رسمی دولت بوده و بقیه زبانها هم در مناطق خود حق تحصیل دارند.

آنها هرگز بر زبان نیاورده‌اند اگر ارمنیهای ۱۵۰ هزار نفری ایران در مقاطع ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه دولتی و آزاد حق تحصیل به زبان خود دارند، ترکهای مسلمان ۳۰ میلیونی ایران (۴) و دیگر غیرفارسی‌زبانان که خواستار تحصیل به زبان خود در مدارس و دانشگاه‌ها هستند باید دارای چه حقوق فرهنگی باشند و حدّ و مرز  این حقوق فرهنگی چیست و از نظر آنها خط قرمز در کجای این محدوده قرار دارد؟

افراط گرایان اصرار بر آذری، یعنی غیر ترکی نامیدن زبان ترک‌های ایران و تحمیل شدن زبان ترکی به‌وسیله سلاطین سلجوقی و دیگر امپراتوران ترک بر مردم آذربایجان دارند که گویا در قرون گذشته زبان غیر ترکی داشته‌اند!

گرچه چنین ادعای واهی حتی درست هم باشد حق تحصیل به زبان ترکی را از ترکان ایران سلب نمی‌کند که حقوق انسانی و اولیه شناخته شده در جهان است، ولی اسناد مستند و معتبر و بدون شبهه تاریخی نشان می‌دهد که امپراتوران ترک در تقویت و توسعه زبان فارسی دری که امروز زبان مادری فارس زبانان به حساب می‌آید و زبان رسمی و دولتی ایران هم شده است، با بخشش و انعام‌های درباری به شعرای دری گوی، این زبان را به این درجه از توسعه رسانده‌اند؛ و هیچ سند تاریخی مبنی بر نه تنها تحمیل، حتی تشویق زبان ترکی برای توسعه هم توسط این امپراتوران دیده نشده است.

افتخار کنندگان بر آثار ادبی فارسی دری ده قرن گذشته ایران، باید خود را مدیون امپراتوران ترک بدانند که توسعه این زبان را به حدی رساندند که این زبان علاوه بر خاستگاه اصلی و اولیه خود یعنی افغانستان و تاجیکستان، در خارج از آن بخصوص در ایران به حدی گسترش یافت که زبان اصلی و اجدادی پهلوی فارسیان را از میدان بدر کرده و خود را جانشین آن کرد و امروز فارس زبانان ایران بیشتر از افغانها و تاجیکها خود را وارث زبان فارسی دری می‌دانند و تقریبا همه آثار ادبی ده قرن گذشته به زبان فارسی دری در دوره امپراتوری ترکان آفریده شده است!

همکشوریان فارس زبان ما متاسفانه از زمان حاکمیت پادشاهان همزبان و همنژاد ساسانی خود بر ایران که خیلی هم بر آن می‌بالند هیچ‌گونه اثر ادبی که بخواهند بر آن افتخار کنند ندارند. حال سئوال اینجاست، در جایی که امپراتوران و سلاطین ترک ده قرن گذشته ایران در حالی که زبان فارسی دری را از طریق شعرای درباری تقویت و تشویق می‌کردند پس چگونه و از چه راهی زبان ترکی خود را بر مردم آذربایجان تحمیل کردند و اگر زبان ترکی را بر مردم آذربایجان تحمیل کردند چرا این زبان را بر فارس زبانان مناطق فارس نشین تحمیل نکردند؟

مگر شهرها و مناطق فارس زبان کنونی مثل اصفهان، شیراز، کرمان، و مشهد و غیره تحت حاکمیت پادشاهان  ترک نبودند؟ سلاطین ترک اگر قدرت تحمیل زبان خود بر مردم آذربایجان را داشتند مگر قدرت تحمیل این زبان به مردم مناطق اصفهان و کرمان و فارس و خراسان را نداشتند؟

جالب است که مدعیان تحمیل شدن زبان ترکی به وسیله سلاطین ترک بر مردم آذربایجان را بیشتر بر حکومت سلجوقیان نسبت می‌دهند و این در حالی است که سلجوقیان اولین بار و در سال ۴۲۹ هجری قمری شهر نیشابور سپس در سال ۴۳۳ شهر ری و در سال‌های بعد اصفهان را پایتخت دائمی خود قرار داده و در نهایت همدان را پایتخت موقت و تابستانی خود انتخاب کردند و هیچکدام از شهرهای مشهور آذربایجان چون اردبیل، تبریز، اورمیه، زنجان و مراغه در طول حکومت ۱۶۰ ساله سلجوقیان پایتخت این امپراتوری نبوده است.

حال معلوم نیست که این معما را چگونه باید حل کرد که چرا سلجوقیان زبان ترکی خودرا بر زیر پای خود یعنی بر مردم پایتخت‌های خود تحمیل نکردند که دائما با آنها در مراوده و گفتگو بودند ولی این زبان را بر مردم آذربایجان که فاصله زیادی هم با پایتخت خود داشتند تحمیل کردند و چرا زبان مردم نیشابور، اصفهان و شهر ری ترکی نشد ولی زبان مردم آذربایجان ترکی شد؟

واقعیت این است که زبان ترکی که زبان مادری مردم آذربایجان و زبان مردم دیگر مناطق ترک ایران است و گستردگی آن از دربند قفقاز در شمال شرقی جمهوری آذربایجان گرفته تا اراک و ساوه در استان مرکزی ایران به صورت سرزمین بهم پیوسته ادامه دارد، زبان اصلی و آبا و اجدادی این مردم است که تاریخ اولیه گویشوران این زبان با سومریان التصاقی زبان و از ۷۰۰۰ سال پیش شروع و در ادامه مهاجرت ترکان سکا و ایشغوز، هون، پچنک و قپچاق از ۷۰۰ سال پیش از میلاد تا ۴۰۰ سال بعد از میلاد تداوم پیدا می‌کند و با برقراری امپراتوری‌های غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی و دیگر حکومت‌های ترک بعد از اسلام  که قدرت اداره سرزمین‌هایی به بزرگی یک قاره از چین تا اروپا را داشتند تکامل پیدا کرده و زبان کنونی ترکان آذربایجان و دیگر ترکان ایران که ترکیبی از پرتوترکان بومی و ۷۰۰۰ ساله و ترکان اوغوز می‌باشد شکل می‌گیرد و اگر اقلیت‌های غیرترکی هم در آذربایجان و در دیگر نقاط ترک نشین ایران بوده‌اند بدون زور و تحمیل و با ازدواج‌ها و مراوده‌های داوطلبانه و آشنایی با زبان آهنگین و فرهنگ و فولکلور غنی ترکان در شهرها، در میان ترکان اکثریت جذب شده و آنهایی که در روستاها زندگی می‌کردند هنوز هم زبان خودرا حفظ کرده‌اند و هیچ زور و اجباری هم در طول چندین قرن برای تغییر زبان آنها نبوده است، نمونه‌هایی از این روستاها را می‌توان در آذربایجان در اطراف شهر مرند، اردبیل و خلخال پیدا کرد که هنوز هم آنها به زبان هرزندی، تالشی و تاتی خود صحبت می‌کنند.

حال با توجه به ترکیب جمعیتی ایران که ترکها و فارسها در اکثریت و دیگر زبانها چون کردی، ترکمنی، عربی، بلوچی در رده‌های بعدی قرار دارند و با توجه به اینکه حقوق زبانی و فرهنگی اقوام در کشورهای همسایه و جهان سومی چون افغانستان و عراق هم حل شده آیا زمان آن نرسیده در ایران هر کدام از این زبان‌ها نسبت به جمعیت خویش دارای حقوق زبانی و فرهنگی در کشور باشند و از امکانات کشور به نسبت جمعیت خویش در مسائل زبانی و فرهنگی و تحصیل به زبان خود در مدارس و دانشگاه‌ها بهره‌مند شوند و همه امکانات کشور فقط در اختیار یک زبان و یک فرهنگ قرار نگیرد؟

گذشته ملتها هر چه بوده فقط ارزش مطالعه و بررسی دارد و آنچه امروز اهمیت دارد و بر اساس آن باید تصمیم گرفت موقعیت کنونی و حقوق انسانی اقوام ساکن در ایران است؛ اگر بر اساس ادعاهای شوونیستی و واپسگرایانه مثلا گفته شود زبان هر ملتی در چند قرن گذشته هر چه بوده باید به آن زبان برگردد و مثلا به ادعای اینکه زبان مردم آذربایجان در چند قرن گذشته ترکی نبوده و بعدا ترکی شده است و بر همین اساس آنها  حق برخورداری از حقوق زبانی و فرهنگی کنونی و ترکی خود را ندارند و نمی‌توانند در مدارس و دانشگاه‌ها به زبان ترکی خود تحصیل کنند، بر اساس این ادعای واهی​ در درجه اول خود فارسها از تحصیل به زبان فارسی باید محروم شوند و باید در مدارس و دانشگاهها بجای زبان فارسی به زبان پهلوی تحصیل کنند، زیرا زبان اصلی و مادری فارس زبانان کنونی هم در چند صد سال گذشته فارسی (دری) نبوده و زبان پهلوی بوده که آثار و نشانه‌های این زبان در شهرهایی چون نائین، سبزوار، میمه اصفهان و روستاهای ابیانه کاشان و غیره موجود است و هنوز هم اهالی این مناطق به زبان اصلی و اجدادی خود صحبت می‌کنند و افراد بی‌سواد اهالی شهر میمه اصفهان که فقط ۶۰ کیلومتر با شهر اصفهان فاصله دارد زبان فارسی اصفهانی‌ها را متوجه نمی‌شوند.

در وهله بعد مثلا اگر بخواهد این تئوری نژادپرستانه، بی‌پایه، خیال‌پردازانه و بچه‌گانه اجرا شود ترک‌های آذربایجان و ترک‌هایی که در استان‌های دیگر ایران ساکن هستند و بنا به تئوری خنده دار پانفارسها آذری غیر ترک به حساب می‌آیند هم باید زبان آذری مورد ادعای کسروی یا همان زبان چند صدنفری روستای هرزند مرند را  که فقط پیرمردان و پیر زنان این روستا این زبان را می‌دانند باید برای تحصیل خود در مدارس و دانشگاهها انتخاب کنند نه زبان فارسی را!

از طرفی علاوه بر اینکه فارس زبانان باید برای تحصیل، زبان پهلوی سابق خود را جایگزین زبان فارسی کنونی کنند باید سیدهای ایران که درصد قابل توجه و چند میلیونی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و اجداد آنها به خاندان چهارده معصوم (ع) منسوب است و چهارده معصوم (ع) هم از قوم بنی هاشم اعراب هستند، پس باید سیدهای شهرهای فارس زبان کنونی هم حق تحصیل به زبان فارسی نداشته باشند و یا حتی از آنها خواسته شود زبان فارسی امروزی خود را فراموش و زبان عربی را که زبان اصلی و اجدادی آنها بوده جایگزین زبان فعلی خود کنند، در این صورت بسیاری از مسئولین بلندپایه کشور و فرزندان آنها باید از تحصیل به زبان فارسی محروم شوند! در نظر بگیرید، اگر این تئوری نژادپرستانه، واپسگرایانه و خیال‌پردازانه و بی‌پایه بخواهد در کل جامعه جهانی پیاده شود، آیا در دنیا سنگ بر روی سنگ بند می‌شود ؟!

منابع و توضیحات:

(۱) کتاب «تبریز شهر اولین‌ها» نوشته دکتر صمد سرداری نیا، ناشر: کانون فرهنگ و هنر آذربایجان، سال ۱۳۸۱

(۲) دیدگاه شهید مطهری و علامه طباطبایی در مورد رواج ازدواج با محارم در دین زرتشت، سایت «ادیان و مذاهب» معاونت راهبردی جمهوری اسلامی ایران http://www.adyan.porsemani.ir/node/2330

(۳) شعار انتخاب شده برای ورزشکاران اعزامی از ایران به جام جهانی سال ۲۰۰۶، تیم اعزامی به برزیل سال ۲۰۱۰، تیم اعزامی به قطر در جام ملت‌های آسیا ژانویه ۲۰۱۱، و تیم اعزامی به جام جهانی برزیل در سال ۲۰۱۴

(۴) دکتر علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه سابق ایران در سفر ترکیه در دیدار با دکتر احمد داود اوغلو وزیر امور خارجه سابق ترکیه (چهار شنبه ۲۸ / دی / ۱۳۹۰: «نزدیک به %۴۰ مردم ایران به زبان ترکی تکلم می‌کنند.»

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter