بابک زنجانی: دریچهای برای شناخت سیاست و جامعه در جمهوری اسلامی
آذوح: مجید محمدی
کارشناسان اقتصادی در مورد شرایط اقتصادیای که از دل آن میلیاردرهایی (به دلار) مثل بابک زنجانی ظهور میکنند سخن گفتهاند. اما در مورد شرایط اجتماعی و سیاسی ظهور این پدیده کمتر سخن گفته شده است. میلیاردر شدن وزرا (مثل محمدرضا نعمتزاده و صادق محصولی)، وکلا، سفرا، روحانیون عالیرتبه و نزدیکان آنها یک هنجار در جمهوری اسلامی است (چون خامنهای ثروت را متمرکز در خودیها میخواهد)؛ آنها از سرچشمه برمیدارند. اما بابک زنجانی و افرادی مثل او در کاست حکومتی نیستند و میلیاردر شدن آنها پدیدهای متفاوت است.
اینها از کجا و چگونه چنین ظرفیتها و توانهایی را به دست آوردهاند؟ آیا کارگزار و مهرهٔ محافل قدرت هستند یا خود نقشی مستقل دارند؟ اگر چنان که میگویند این افراد با دهها وزیر و عضو مجلس و فرمانده سپاه و نیروهای عالیرتبهٔ اطلاعات سر و سرّ دارند و اسرار مگو میدانند، چرا بعد از دستگیری زنجانی به وی همانند سعید امامی داروی نظافت نخوراندند؟ گفتمانها و روابط و ساختارهای اجتماعی در ایران تا چه حد به بروز این پدیدهها کمک میکند؟ این افراد چه خدماتی برای اعضای کاست حکومتی انجام میدهند که زمینهٔ میلیاردر شدن آنها فراهم میشود؟
پدیدهای چندوجهی
زنجانی و افراد مشابه وی پدیدههای چند وجهی اجتماعی با قدرت جلب اعتماد، چانهزنی و دستکاری بسیار بالا در قشرهای متفاوت و بالاخص قشر حاکم بودهاند. آنها برخلاف تصور بسیاری تنها پادوی مقامات نیستند و میدانند در کدام جهت فعالیت کنند. آنها همچنین از دنیای پیرامون خود برداشتی واقعبینانه دارند و همین واقعبینی به آنها کمک میکند تا به حیات خود در حاشیهٔ حکومت ادامه دهند.
فعالیتهای زنجانی دامنهای بسیار گسترده داشت، از تهیهکنندگی فیلم تا مدیریت باشگاه ورزشی، از شرکت هواپیمایی تا ساختوساز مراکز تجاری، از بانکداری تا فروش نفت و میعانات گازی، و از تجارت طلا تا سرمایهگذاری خارجی. حوزهٔ عمل وی نیز بینالمللی بوده است. این ظرفیت یکشبه ایجاد نمیشود و یکشبه هم از میان نمیرود.
زنجانی اصولاً برای دور زدن تحریمها در دورهٔ احمدینژاد به صحنهٔ بزرگتر اقتصادی کشور راه یافت، اما در نیمهٔ راه تصمیم گرفت به جای تحویل میلیاردها دلار به مقامات حکومتی خود آنها را بدون پرداخت سهم «بزرگان» در خارج کشور سرمایهگذاری کند.
زنجانی و افرادی مثل وی همچنین ظرفیت شنا بر روی امواج سیاسی و شناخت نیروها و تحولات سیاسی را داشتهاند. او در دوران سه رئیس دولت یعنی رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد با رهیافتهای متفاوت به مدیریت اقتصادی و سیاسی کشور به فعالیت مشغول بوده است، بدون این که با محدودیت یا بنبستی مواجه شده باشد. او همچنین میدانست که حساسیتهای حکومت در داخل کشور چیست و با زیرکی از آنها پرهیز میکرده است.
مرموز یا قابل شناخت؟
بابک زنجانی و کسانی مثل وی اصولاً پدیدههایی مرموز نیستند. فقط کسانی که سازوکارهای درون کاست قدرت را نمیدانند تصور میکنند که اینها مرموزند. این گونه افراد از فرمولها یا دستورالعملهای مشخصی پیروی میکنند که ریشه در روابط درونی میان اعضای بلندمرتبهٔ حکومت و نیز روابط دیوانسالاری دولتی دارد. آنها میدانند منابع در کجا تمرکز دارند و برای نزدیک شدن به این منابع و برخورداری از آنها برنامهریزی میکنند. کسانی که منابع را در اختیار دارند خود نمیدانند یا نمیتوانند به تنهایی آنها را به جریان بیندازند و سود ببرند. بابک زنجانی و امثال وی کارگزارند و از همین جهت در سایهٔ «بزرگان» نظام امنیتی دارند.
استفاده از تعابیری مثل زالو، قربانی، مفسد و گردنکلفت و رانتخوار در رسانههای دولتی و شبه دولتی برای بابک زنجانی نه برای تبیین واقعیت، بلکه برای پنهان کردن آن بوده است. زالو بنا به تصور عمومی معمولاً بدون خواست میزبان بر بدن وی نشسته و از آن ارتزاق میکند، اما بابک زنجانی همکار نهادهای دولتی و حکومتی و اعضای بلندپایهٔ این نهادها بود. او قربانی سیستم نبود، چون میدانست دارد چه میکند. وی در چارچوب یک نظام قانونمند، فاسد است، اما نه در چارچوب جمهوری اسلامی که فساد هنجار است. بابک زنجانی اصولاً در جمع خودیهای حکومت نبود (نگاه کنید به رقص وی با دختران تاجیک) تا به او رانت تعلق گیرد. او و امثال وی به رتق و فتق سرمایهها و رانتهای دیگران مشغولاند و نه رانتی که به خود آنها تعلق پیدا کرده است، اما کسی مثل زنجانی در میانهٔ راه میخواست آنها را پشت سر بگذارد.
جامعهٔ ایران در چهار دههٔ گذشته جامعهای است در برگیرندهٔ نظامهای ارزشی متفاوت و گاه متضاد و بدون چارچوبهای همزیستی و همکاری و معامله. شکافهای قومی، ایدئولوژیک، جنسیتی، مذهبی، و سبک زندگی جامعهٔ ایران را به جزیرههای دورافتاده از هم تقسیم کرده است.
امروز در ایران صدها بابک زنجانی دیگر مشغول به کار هستند که به دلیل عدم بلندپروازی و قناعت به سهمی که برای آنها در نظر گرفته شده پایشان به دادگاه کشانده نمیشود. با در نظر گرفتن حدود یک تریلیون دلار درآمد ارزی در سه دولت هاشمی، خاتمی و احمدینژاد (به ترتیب ۱۳۴، ۱۹۴ و ۶۴۰ میلیارد دلار به گزارش بانک مرکزی) تصور صدها بابک زنجانی که رتق و فتق این ثروت برای قشر حاکم را انجام دهند تخمین دور از واقعیتی نیست. در دوران جنگ نیز کسانی بودند که در معاملات اسلحه و نیازهای جنگی ثروتهای افسانهای نصیب خود ساختند، اما درآمد آنها (در دامنهٔ میلیون یا دهها میلیون دلار) در مقابل ثروتهای دورههای بعد چندان قابل توجه نبوده است.
بسیجی اقتصادی
بابک زنجانی دقیقاً یک «بسیجی اقتصادی» بود. بسیجی یعنی کسی که با کمک به تداوم رژیم و منافع اعضای بلندپایهٔ آن با تمسک به هر روشی و بدون خط قرمز از مزایای این کمک برخوردار میشود (سهمیه و جواز و پاداش میگیرد). او در حیطهٔ اقتصاد دقیقاً در همین چارچوب فعالیت میکرد. او در همان شبکهای فعالیت داشت که نیروهای امنیتی و نظامی درگیر شده در فعالیتهای اقتصادی در آن به فعالیت مشغول بودند. محدودهٔ فعالیت آنها آسیای مرکزی و ترکیه، کشورهای حاشیهٔ جنوبی خلیج فارس و شرق آسیا بود، چون در این کشورها پولشویی آسانتر است. واردات و صادرات طلای زنجانی و سرمایهگذاریهای خارجی وی دقیقاً در محدودهٔ پولشویی قرار داشت. زنجانی اصولاً برای دور زدن تحریمها در دورهٔ احمدینژاد به صحنهٔ بزرگتر اقتصادی کشور راه یافت، اما در نیمهٔ راه تصمیم گرفت به جای تحویل میلیاردها دلار به مقامات حکومتی خود آنها را بدون پرداخت سهم «بزرگان» در خارج کشور سرمایهگذاری کند.
ساختار دولت و پدیدهٔ دلالی
در دورهٔ احمدینژاد که دولت سطح توجه به کار کارشناسان را به حداقل و همکاری با دلالان را به حداکثر رساند شان و نقش کسانی مثل بابک زنجانی نیز افزایش یافت. بدین ترتیب رابطهای معکوس میان سطح کارشناسی و برنامهریزی دولت و برآمدن دلالان در حول و حوش مدیران وجود دارد. این پدیده را در سازمان رادیو و تلویزیون دولتی هم دیدهایم. با تصمیم مقامات منصوب خامنهای برای کاهش سطح کارشناسی سازمان این دلالان بودند که پروژههای تولید فیلم و سریال را درو کردند. سازمان برنامهریزی به همین علت در دوران احمدینژاد منحل شد. خامنهای و احمدینژاد همان طور که مداحان را در برابر روحانیون، بسیجیان را در برابر دانشگاهیان، و امنیتیها/نظامیان را در برابر تکنوکراتها ارتقاء بخشیدند، دلالان را نیز در برابر کارشناسان بالا کشیدند.
چگونگی موفقیت در جامعهٔ نابهنجار
جامعهٔ ایران در چهار دههٔ گذشته جامعهای است در برگیرندهٔ نظامهای ارزشی متفاوت و گاه متضاد و بدون چارچوبهای همزیستی و همکاری و معامله. شکافهای قومی، ایدئولوژیک، جنسیتی، مذهبی، و سبک زندگی جامعهٔ ایران را به جزیرههای دورافتاده از هم تقسیم کرده است. کمتر هنجاری را میتوان یافت که اکثریت بالاتفاق جامعه آن را پذیرفته و رعایت کنند. از سوی دیگر قانونشکنی و فساد گسترده هنجاری عام برای جامعه باقی نگذاشته است. اگر نظم و امنیتی از بیرون و در برخی مناطق در این نظام دیده میشود صرفاً ناشی از ترس و ارعاب قوای قهریه است.
در ۱۱ ماه اول سال ۱۳۹۴ پانزده میلیون مراجعه به کلانتریها گزارش شده است (رئیس پلیس پیشگیری ناجا، الف ۲۰ اسفند ۱۳۹۴)؛ این یعنی حدود ۱۶٫۵ میلیون مراجعه در سال که با فرض حداقل دو طرف دعوا میشود ۳۳ میلیون مراجعهکننده که نیمی از جمعیت بالای ۱۵ سال کشور است. در چنین جامعهای نمیتوان هنجاری مورد قبول اکثریت جامعه برای حل و فصل منازعات و زندگی بدون دردسر و مسالمتآمیز در کنار یکدیگر یافت. در کنار این شرایط «جنگ همه علیه همه» هیچ تصویر قابل اتکایی از آینده وجود ندارد تا افراد تصور کنند با کار شرافتمندانه میتوانند در یک دورهٔ مشخص به خواستههای خود برسند. در جامعهٔ امروز ایران کسی که بخواهد با رعایت قواعد حرکت کند به هیچ جایی نمیرسد. در چنین جامعه بیهنجاری که هیچ چیز به افراد اطمینان نمیدهد که در مسیر پیشرفت هستند افراد غیرخودی برای موفقیت باید به سه روش تمسک جویند (آموزش و کار دیگر مجرای پیشرفت نیستند):
۱-تقرب به خودیها برای استفاده از ارتباطات و منابع آنها (جهت گرفتن وام، امکانات دولتی، و اطلاعاتی که در دستگاههای دولتی رد و بدل میشود)؛
۲- حرکت سریعتر با تنه زدن و له کردن دیگران (مثل کشیدن چک بیمحل، استثمار و ورشکسته کردن دیگران و بالا کشیدن سهم همکاران و طرفهای معامله)؛ از این رفتارها در ادبیات عامه با عنوان «زرنگی» یاد میشود؛ و
۳- ارتکاب جرائم و تخلفات مثل کلاهبردای، اختلاس، و حذف رقبا.
کسانی مثل زنجانی از گزینهٔ اول و در سطوح بالا شروع میکنند و به سرعت به گزینهٔ دوم میرسند چون ارتباط با خودیها راه را برای آنها با هزینهٔ کمتر فراهم میکند. آنها که حرص و طمع بیشتری داشته باشند به گزینهٔ سوم نیز میرسند گرچه دو گزینهٔ دوم و سوم مرزهای درهم فرورفتهای دارند.
حکومت با تخریب نهادهای مدنی و تلاش بیوقفه برای سست کردن پیوندها و سرمایههای اجتماعی راه را برای کسانی که در سه جادهٔ فوق حرکت میکنند هموار کرده است.