فردوسی کیست؟- ماحموددالغا

تنها تفاوت انسان با حیوان همه می دانیم که یکی عقل است و دیگر گفتار. انسان هر دو را دارد حیوان هیچ کدام را. این دو اصل از خصوصیان محسنه است که خداوند تنها به انسان داده و ار نفس خود بر او دمیده است.پس ذات انسان خدایی است،مشروط بر این که این انسان بتواند از این دو مشخصه در راه رسیدن و رساندن دیگر هم نوعان خود به احدیت استفاده کند.

انسانی را که هر کدام، یا هر دوی از این مشخصه را نداشته باشد نمی توان در ردیف اشرف مخلوقات قرار داد. و آنگاه وی به مرحله حیوانی سقوط می کند. بعضی ها را در این مرحله می شود نجات داد زیرا هنوز آن ماهیت و هویت انسانی خود را از دست نداده اند، مثلا "حر" در جنگ با امام حسین(ع)، که از ورطه ی حیوانی به جایگاه والای انسانی صعود می کند. اما بودند و هستند خونریزانی که مانند درندگان فقط با آشامیدن خون هم نوعان خود به آرامش می رسند.

می دانیم که در تاریخ بشریت از این خون ریزان کم نبودند در کنار اینان افرادی دیگری نیز بودند که هیزم بیار معرکه آنان شده بودند. فردوسی یکی از این افراد است.

فردوسی علیرغم اینکه دم از زنده کردن زبان فارسی می زند اما لطافت و احساسات آن را نادیده گرفته و برادر را با برادر، پدر را با پسر و ... به جنگ اندر می آورد و اشعار خود را به خون و خون ریزی رنگین می سازد و آن را حماسه می نامند. و در این حماسه چه نقشه ها که نمی کشد تا آدمیان مثل درندگان همدیگر را بدرند و نظاره گر و خالق این سناریوها او باشد.

.....

فردوسی به اصطلاح سخن سرا، پا را از این نیز فراتر می گذارد و مادران را که خود نیز یکی از زاده شده ای آنان است با "س..." مقایسه می کند و کشتن و برده کردن آنان را که از احترام بخصوصی برخوردار هستند و خداوند وعده داده که بهشت زیر پای آنان است، مباح می داند، این چنین آدمی را که به راحتی فتوای کشتار و جنگ و اسارت را صادر می کند چگونه می شود در رده انسان ها دانست.؟

فردوسی علیرغم گفتارش از عقل کافی و سالم تهی بود. و نبود عقل و ادراک درست او را مجبور می کرد یاوه سرایی کند. یاوه سرایی این مخلوق باعث شد ه  بودکه در زمان ایشان زبان و ادبیات ارسالی خداوند(زبان قرآن)در بین مردم کم رنگ و کم اهمیت شود.

فردوسی در همفکری با درباریان هم سو می شود و در آثار خود مردان را به جنگ و جنگیدن تشویق نموده آنان را رهسپار جنگ های دراز مدت می کندکه درباریان برای کشورگشایی انجام می دادند. طوری که مردان سالم مانده از جنگ و خون ریزی ، بعد از برگشت از جنگ فرزندان خود را نمی شناسند و با آنها نیز وارد جنگ می شدند به گمان اینکه اینان غاصبانی بیش نیستند که در غیاب آنان زن و زندگیشان را تصاحب کردند. وقتی که به عمق افکار این مخلوق به خوبی نگریسته می شود معلوم می گردد این مخلوق دارای تفکر منفی و غرض ورزانه است و دلیل بدنام کردن زنان نیز همین افکار پلید و ساخته ذهن اوست. و اینها همه زایده فکر انحراف یک انسان بی عقل و فقط سخن گو مثل او می تواند باشد.

فردوسی می توانست با به کار بردن عقل و استفاده از کلام خدا، مثل نظامی،حافظ، سعدی و استادشهریار از محبوبیت برخوردار باشد. اما وی همانطور که در بالا گفته شدبا قرار گرفتند در کنار خون ریزان هویت انسانی را از دست داد و برای به دست آوردن یک جایگاه قابل احترام سعی می کرد گفتار جنایت کاران را با دروغ های رنگین خود به نظم در آورده و آن را مایه مباهات بداند ، البته می دانیم که فردوسی خود یکی از اشراف زادگان بود که برده داری می کرد پس انتظاری نیز نمی توان داشت که وی از احساس و لطافت انسانی برخوردار باشد.

خانواده و محل زندگی فردوسی پر بود از شلاق خوردن بردگان و آه و ناله انسان های که به بردگی گرفته شده بودند، و در این شرایط که تفریح این آدم دیدن و لذت بردن از ناله و اشگ بردگان بود و مادران و زنانی که در برابر چشمان وی توسط بزرگان او هر گونه اعمال بر آنها انجام می شد و در شرایط غیر انسانی جان از دست می دادند و آب از آب تکان نمی خورد باید هم او این مادران را با "س..."مقایسه کند و کشتن آنان را بهتر بداند، چگونه می شود انتظار داشت که به اصطلاح شعرهای حماسه ی  او انسانی ، صلح آمیز و دلنشین باشد؟

فردوسی مخلوق ضد بشریت بود. در مقایسه امروزی او را می توان با "داعش" مقایسه کرد، اگر واقع بین باشیم و به درستی به تاریخ نگاه کنیم و به راست و چپ غش نکینم خواهیم دید که اشعار این آدم دقیقاً بیانگر اعمالی است که امروزه این گروه"داعش" به اسم نجات بشر و از بین بردن کفر می کنند.

البته بحث من در اینجا این نیست که بگویم فردوسی چگونه مخلوقی است.(حال وی بر همه هویداست) بلکه من به عنوان یک انسان که دارای پدر و مادر هستم می خواهم بگویم که منزلت مادران ما که شیره جانشان را در هر شرایط برای زنده ماندن ما، به ما خورانده اند و هیچ وقت منتی بر ما نگذاشته اند و خداوند یکی از بهترین مکانها(بهشت) را در زیر پای مادران گذاشته است، این نیست که یک فرد بی خرد بر او بی احترامی کند.یقیناٌ تنها سگ زادگان هستند که نقش زنان را در پرورش و آموزش نادیده می گیرند و بر مادران آن گونه لقب می دهند که شایسته و سزاوارخود این مخلوقات است.

در خانه اگر کس است – یک حرف بس است.

Share/Save/Bookmark