چرا روحانی درصدد ترمیم کابینه برآمده است؟- دکتر شاهین دادخواه

حدس و‌ گمان‌ها درباره ترمیم کابینه با اظهارات سخنگوی دولت، محمدباقر نوبخت تبدیل به واقعیت شد. مدت‌ها بود که در محافل سیاسی از قصد رئیس‌جمهور برای ترمیم کابینه سخن گفته می‌شد. اما به نظر می‌رسد مشکل دولت و شخص آقای روحانی چیزی فراتر از ترمیم کابینه است. آقای روحانی هرچه جلوتر می رود، خود را تنهاتر از گذشته می‌یابد. دوستان و متحدان دیروز سیاسی تنها به خاطر ملاحظات و مصالح سیاسی سکوت کرده‌اند و رقبا و دشمنان امروز خوشحال از این‌که روحانی واقع بین‌تر از آن است که تجربه خاتمی و احمدی‌نژاد را تکرار کند. او نه مثل خاتمی بر جامعه مدنی تکیه کرده و نه مثل احمدی‌نژاد ساختار اداری را زیر رو کرده است. هنوز هم نیروهایی که او‌ به صورت گسترده وارد وزارت‌خانه‌ها کرده، در پست‌های خود مانده‌ و گوش به فرمان روسای خود ایستاده‌اند تا در صورت فراهم شدن شرایط وارد عمل شوند. برخی وزرا هم بدون توجه به زنهارهای آقای روحانی، مستقلا برنامه‌های خود را اجرا می‌کنند و همه این‌ها درحالی است که متاسفانه برخی نزدیکان آقای روحانی که درعرصه سیاسی هم خوش‌نام نیستند او را ناخواسته به مسیری می‌برند که پیرامونش از افراد جسور و متفکر و برنامه ریز خالی شود.

دولت اعتدال یا دولت محلل؟

در حالی که دولت روحانی خود را دولت اعتدال می‌داند، اما رقبایش نظر دیگری دارند. بخشی از اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان دولت روحانی را دولتی محلل می‌دانند که آمده است راه را برای بازگشت آن‌ها به سیاست در سال‌های آینده فراهم کند. آن‌ها رابطه خود با کابینه روحانی را تاکتیکی و‌کوتاه مدت تعریف کرده‌اند و نه استراتژیک و بلند مدت.

البته این مشکل درعرصه سیاست ایران تازه و ناشناخته نیست. افراد ترجیح می‌دهند برای اطمینان از تداوم حضور خود درعرصه سیاست و تامین منافع اقتصادی و سیاسی با گروه‌ها و مراکز قدرتی ائتلاف کنند که دیرپا و پایدارترند.

آقای احمدی نژاد وقتی متوجه این واقعیت شد، کوشید تبدیل به قطب مستقل قدرت شود که با واکنش سخت اصولگرایان مواجه شد. آقای خاتمی هم برای حل این مشکل راه حل جامعه مدنی را در پیش گرفت. آقای هاشمی در ابتدا سعی کرد از طریق مدارا با تندروها کار را پیش ببرد، اما در نهایت او هم راه جامعه مدنی را در پیش گرفت و هزینه این انتخاب را هم پرداخت.

آن‌چه آقای روحانی تا الان نشان داده، علائم متضادی بوده است. او گاهی از موضع جامعه مدنی سخن گفته، از نیروی انتظامی می‌خواهد به جای پیاده کردم اسلام، قانون را پیاده کند و می‌گوید:« وظیفه حکومت بردن مردم به بهشت آن هم با زور نیست.» اما درعمل با تندروها مدارا می‌کند و حتی برخی وزرای او سخنانی می‌گویند که به مذاق تندروها خوش می آید. چنین علائمی حکایت از آن دارد که حداقل گروهی در داخل بدشان نمی آید آقای روحانی به جای جامعه مدنی، راه معامله با برخی اصول‌گرایان میانه رو را در پیش بگیرد.

تصادفی نبود که هفته گذشته بحث ائتلاف حامیان دولت و فراکسیون اصولگرایان در مجلس مطرح شد. در فضای سیاسی طبیعی است عده‌ای بر این باور باشند که به جای راضی کردن افراد و گروه‌های مختلف کافی‌است گروه اصلی قدرت را راضی کرد. این همان تئوری آشنای معامله با کدخدا به جای جلب رضایت اهالی روستاست.

اما سوال این است که چرا آقای هاشمی و حتی احمدی‌نژاد درنهایت به این جمع بندی رسیدند که این راه‌کار در بلند مدت جواب‌گو نیست؟ زیرا کسی که قدرت بیشتری دارد منطقا تمایل کمتری برای توافق بلندمدت و پای‌بندی به تعهد خود دارد و هرزمان تشخیص داد می‌تواند تعهد خود را نقض کند. آقای احمدی‌نژاد تا زمانی‌که در زمین همین گروه قدرتمند بازی می‌کرد مشکلی نداشت. اما زمانی‌که خواست مستقلا بازی کند محدود و محدودتر شد تا جایی‌که در آخرین مصاحبه تلویزیونی خود گفت: «مدت‌هاست از مدیریت پرونده هسته‌ای کنار گذاشته شده است.» آیا غیر از این است که آقای روحانی در پرونده هسته‌ای تاوان برخی تندروی‌های گذشته را می‌پردازد؟ و غیر از این است که همان افراد حاضر نبودند هزینه داخلی کوتاه آمدن در موضوع هسته‌ای را بپردازند، هزینه‌ای که اکنون روحانی آن را می‌پردازد.

مسأله هسته ای درهمان حال که می‌تواند فرصتی بزرگ برای روحانی باشد، یک تهدید بزرگ نیز هست. به کدام دلیل منطقی طرف مقابل باید به آقای روحانی اجازه دهد توافق هسته‌ای را به فرصت تبدیل کند؟ در شرایط بعد از توافق لوزان شاهد بودیم که این اتفاق افتاد و ‌حتی برخی‌ها صراحتا حمایت خود را از تیم هسته‌ای پس گرفتند. از این زاویه قرار است آقای روحانی به هزینه اعتبار و فرصت خود مشکلی را حل کند که طرف مقابل آن را به وجود آورده است. و بعد از حل این مشکل قرار نیست دست آقای روحانی را (به قدردانی از حل این معضل بزرگ) در سیاست داخلی باز بگذارند.

حامیان اعتدال در حاشیه

مدت‌ها پیش وقتی نوشتم پیرامون آقای روحانی را از افراد موثر و‌ جسور خالی کرده اند، یکی از روزنامه‌های مشهور تندرو برآشفت و مرا به جنگ‌طلبی متهم کرد. هنوز هم بر اعتقاد و ادعای قبلی خود هستم و معتقدم ادامه این روند به نفع آقای روحانی نیست و او را بیشتر از گذشته تنهاتر خواهد کرد. برای عده‌ای از نزدیکان آقای روحانی از همان ابتدا پرونده سازی کردند، عده‌ای دیگر را بعد از انتخابات کنار گذاشتند و عده‌ای دیگر قربانی رقابت‌های شخصی و مخرب برخی نزدیکان آقای روحانی شدند. نتیجه آن‌که هر چه جلوتر رفتیم اطراف آقای روحانی خالی و خالی‌تر شد؛ تا جایی‌که برخی متحدان دیروز انتخاباتی وی در کابینه هم زبان به اعتراض گشودند.

چند عامل حامیان جسور و‌موثر آقای روحانی را به حاشیه برده است:

نخست ترس بی مورد آقای روحانی و نزدیکان وی از به کارگیری برخی افراد موثری است که تندروها با آن‌ها مشکل دارند و وجود آن‌ها در کنار دولت اعتدال را تهدیدی برای خود می‌دانند. اکنون برخی افراد نزدیک به آقای روحانی برای حذف کردن کسانی که تندروها برای آن‌ها پرونده سازی کرده بودند، گوی سبقت را از دیگران گرفته‌اند. اقدامی که می‌تواند بخشی از حامیان دولت اعتدال را سرخورده کند. آن‌ها حتی در مواردی خود در جلوگیری از فعالیت این افراد پیش‌قدم شده اند.

عامل دوم رقابت‌های مخرب درون اعتدال‌گرایان است که باعث شده برخی افراد کارآمد بدون داشتن هیچ مشکلی و صرفا به خاطر اختلاف عقیدتی با فلان فرد نزدیک به رئیس‌جمهور، حاشیه نشین شوند. نمونه‌ها در این موارد زیاد است کما این‌که در نقطه مقابل افرادی به صرف نزدیکی به فلان شخص پست و مقامی گرفته‌اند که شایستگی آن را ندارند.

عامل سوم، مخالفت اصولگرایان با حضور برخی افراد در کابینه و اطراف رئیس جمهور است که نمونه آن ندادن رای اعتماد به برخی وزرای پیشنهاد شده بود.

مجموع این سه عامل باعث شده است حامیان اعتدال و‌ گفتمان اعتدال در حاشیه باشند. حامیان دولت درعرصه مطبوعات نفوذ و حضور زیادی ندارند، گو این‌که گروهی در دولت هم حاضر نیستند هزینه این اقدام را بپردازند. بخشی از افرادی که داوطلبانه از اعتدال حمایت می‌کردند با این اقدامات و عدم حمایت جدی دولت از فعالان جامعه مدنی سرخورده شده اند.

ریسک بزرگ در دولت اعتدال

در چنین شرایطی عده ای در دولت اعتدال این فرض را مطرح کرده‌اند که به جای راضی کردن انبوه حامیان متنوع خود از جمله اصلاح‌طلبان که پیروزی آقای روحانی را نتیجه حمایت‌های خود می‌دانند، بهتر است به یک معامله با رقیب یا حداقل بخش میانه رو دست بزنند تا بتوانند بدون بروز چالش جدی حداقل ۵۰ درصد خواسته‌های خود را به انجام برسانند و عملی کنند.

در این معامله،‌ موضوعات مشترکی چون بحران هسته‌ای و‌ بهبود وضعیت اقتصادی در دستور کار همکاری قرار می‌گیرند. دولت اعتدال در ازای حل این دو‌مشکل جدی که دغدغه اصولگرایان هم هست(و سایر نیروهای سیاسی هم لاجرم باید از آن حمایت کنند زیرا تامین کننده منافع ملی است) اما امتیازاتی می‌گیرد نظیر تخریب نشدن، حضور مستمر در تصمیم‌گیری‌های اصلی و اجازه یافتن برای ادامه کار و احتمالا تائید صلاحیت برخی افراد نزدیک به اعتدال برای انتخابات مجلس.

ظاهر این سناریو از منظر سیاست قدرت چندان هم بد نیست. حال که دولت نمی‌تواند به صد درصد خواست‌های خود برسد، بهتر است از طریق چنین معامله‌ای به نصف خواسته‌هایش دست یابد. درصورت انجام این معامله دست دولت در امور اقتصادی بازتر می‌شود و با لغو‌ تحریم‌ها دولت می‌تواند رونق اقتصادی نسبی به وجود آورده و‌ آرای غیر سیاسی طبقات پایین را در انتخابات بعدی به دست آورد. طبقه متوسط سیاسی هم ناگزیر است در مقابل اصولگرایان به نامزد اعتدال رای دهد و به ترتیب دولت می‌تواند بدون نیاز به نخبگان اصلاح‌طلب و امتیاز دادن احتمالی به آن‌ها در انتخابات بعدی پیروز شود و خود را از انگ دولت محلل بودن برهاند.

در این معامله فرض، مسائل حساسی چون آزادی‌های سیاسی،‌ حقوق شهروندی و زندانیان سیاسی و غیره از دستور کار خارج می‌شود و دولت در این موارد یا سکوت می‌کند یا حداکثر به برخی اظهارنظرهای مقطعی بسنده می‌کند. با فرض این‌که دولت هم بخواهد در این موارد وارد شود، بحران اقتصادی چاه ویلی است که بیرون آمدن از آن حتی در ده سال ممکن نیست، چه برسد به عمر دولت اعتدال. ممکن است دو‌طرف در ادامه به این جمع بندی برسند که باید در مسایل داخلی هم وارد شوند، اما این‌کار باید با توافق طرفین باشد.

این گزینه روی کاغذ به سود هر دو طرف است،‌ دولت فرصت آن را پیدا می‌کند که بدون بحران خاصی به کار خود ادامه دهد و طرف مقابل فرصت آن را پیدا می‌کند که هم مخالفان و رقبای رادیکال خود در میان اصلاح‌طلبان و جنبش سبز را حاشیه نشین کند و هم بحران هسته‌ای را به دست رقبای خود حل کرده و هزینه‌های احتمالی آن را بر آن‌ها تحمیل کند. با توجه به حضور افراد معتقد به اولویت توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی در دولت، این معامله احتمالی این‌گونه توجیه می‌شود که زمینه را برای بازتر شدن فضای اقتصادی فراهم می‌کند و این‌هم در بلند مدت به تقویت طبقه متوسط و توسعه سیاسی می انجامد و لذا دولت اعتدال به رسالت خود در حوزه سیاسی هم عمل می‌کند.

این استدلال محلی از اعراب دارد، اما تردیدهای جدی درباره آن وجود دارد که عبارتند از:

۱- چه دلیلی وجود دارد که رقیب قدرت‌مند به قولی که داده است پای‌بند باشد و عهد خود را نشکند؟ اگر با منطق قدرت جلو برویم، طرف قدرت‌مندتر انگیزه بیشتری برای زیر پا گذاشتن قول‌های خود دارد. واقع‌گرایان برای حل این مشکل یعنی مشکل فریب دادن و تقض پیمان کردن، بر مفهوم بازدارندگی تاکید می‌کنند؛ یعنی برای این‌که رقیب شما را فریب ندهد، باید ابزار کافی برای بازدارندگی داشته باشید. حال پرسش این است که ابزار بازدارندگی دولت اعتدال در مقابل رقیب چیست؟ سیاست خارجی؟ یا سیاست اقتصادی؟

حریف در رفتارهای گذشته خود نشان داده است هیچ‌یک از این‌ها نمی‌تواند او را از تصمیم خود منصرف کند. به نظر می‌رسد داشتن پایگاهی درجامعه تنها عامل بازدارنده موثر است. به همین دلیل است که رقیب تا این حد نسبت به نزدیکی اعتدال‌گرایان به بدنه جامعه حساس است و معامله در سطح بالا را توصیه می‌کند.

۲- مهم جمعیت و تعداد کسانی نیست که در بزنگاه‌های سیاسی نقش آوانگارد دارند،‌ مهم‌تر از آن تاثیر عملکرد این افراد خط شکن است که فضا را برای بسیج مردم و رای دهندگان فراهم می‌کنند. رقیب نسبت به کارکرد این افراد حساس است و نه الزاما خود آن‌ها. اگر رقیب این افراد را از دولت اعتدال دور کند در آن‌صورت در انتخابات بعدی به راحتی می‌تواند آقای روحانی را تحت فشار قرار داده و از او امتیازگیری کند.

۳- رقیب به آقای احمدی نژاد اعتماد نکرد، آن‌وقت چگونه می‌تواند به آقای روحانی که به مراتب پیچیده تر از او می باشد اعتماد کند؟

۴- مثلث «روحانی- خاتمی- هاشمی» است که رقیب را نگران کرده است. تمام تلاش رقیب این است که چنین مثلثی شکل نگیرد. خارج از این مثلث است که می‌توان به راحتی آقای روحانی را مهار کرد.

۵- قاعده بازی در سیاست ایران این بوده که افراد معمولا به سمت قطب پایدارتر قدرت تمایل داشته‌اند تا قطب موقت. لذا دلیلی وجود ندارد که افراد در شرایط بحرانی ماندن در کنار دولت را گزینه اول خود بدانند.

دلایل دیگری هم می‌توان آورد که نشان می‌دهند این معامله احتمالی ریسکی بزرگ برای دولت خواهد بود که هم می‌تواند باعث فاصله گرفتن آن از بدنه حامیان خود شود و اصلی‌ترین عامل بازدارنده آن را از دستش بگیرد و هم آن را در برابر رقیب قدرتمندتر تنها بگذارد. تجربه دو دهه گذشته نشان می‌دهد چنین ائتلاف‌های سیاسی نانوشته اغلب به سود رقیب قدرتمندتر تمام شده است. لذا دولت اعتدال باید در این مورد هوشیاری لازم را داشته باشد.

* شاهین دادخواه  مشاور پیشین حسن روحانی در شورایعالی امنیت ملی، عضو سابق تیم مذاکره کننده هسته ای در دولت اصلاحات و زندانی سیاسی در قرنطینه بند هفت زندان اوین است.

Share/Save/Bookmark