ســـلام بر هویت طلـبان هویت سـتیز- یاشار آزاد

 (آذوح: نوشته ی آقای یاشار آزاد از طریق ایمیل در اختیار آذوح قرار گرفته و منتشر می شود. ذکر این توضیح ضروری است متن و مفهوم نوشته ی ذیل به طور قطع مورد تایید تشکل آذوح نبوده و درج آن صرفا در راستای درخواست نویسنده ی محترم و احترام به آزادی بیان اندیشه است. آقای یاشار آزاد در بسیاری از موارد استدلال خود را بر فرضهایی بنا نهاده که از بیخ و بن، نادرست و خلاف واقع می باشد. پاسخ مفصلتر به این نوشته را جناب یوروش مهرعلی بیگلو پیش از این و در مقاله ی خود به خوبی بیان نموده و خواندن آن به آقای یاشار آزاد توصیه می گردد.

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=26706:1394-03-23-01-18-24&catid=7:12&Itemid=16

)

جـریان فکری موجود بر آذربایجان جریانی به اصطلاح هویت طلبانه است بی آنکه تعریفی دقیق از هویت داده باشد. هویت ترکهای ساکن در شمال غرب ایران چیست؟ چه عناصری این هویت را بوجود آورده اند؟ آیا بحران هویت بیشتر در خواص است یا عوام؟ آیا بدون شناخت هویت می توان آنرا طلب کرد؟ آیا ما به سبب انکار یا استتار هویت دینی ملتمان بیشتر از حاکمیت جمهوری اسلامی هویت ستیزانه نمی اندیشیم؟ آیا حرکتی که آنرا ملی می نامیم واقعا ملی است؟ عدم همراهی ملت با ملتچی نشات گرفته از چیست؟ آیا رابطه ای میان سن و انفعال وجود دارد؟ چه عوامل تاریخی و فلسفی هویت ترکهای شمالغرب ایران را تشکیل داده است؟ آیا ناسیونالیسم جوابگوی تمامی نیازهای بشر است؟ آیا ناسیونالیسم ترکی در ایران تاثیر گرفته از ناسیونالیسم فارسی و معطوف به گذشته است؟ آیا مشکل جامعه ما تنها مشکل تبعیض نژادیست؟ جریان چپ چقدر در جهان بینی هویت طلبان آذربایجانی تاثیر داشته است؟ آیا لایسیته با حقوق بشر در تضاد است؟ آیا جوان بودن حرکت توجیه مناسبی برای کاستی هایمان می باشد؟ عدم توجه به فرهنگ و فلسفه سیاسی و تمرکز بر ساختار سیاسی چه عواقبی برایمان داشته است؟ و سوالات فراوانی که ذهن هر فعال آذربایجانی را مشغول خود می کند بایستی مورد مذاکره قرار گیرد تا با شفاف سازی هر چه بیشتر نوری در تاریکی باشد که ما را از بیراه بازدارد و سبب شود فعالیتی مفید و رو به جلو داشته باشیم.

بیر سـورغو منی، اؤز ایچینه آلمیشدی *** فیکریم دولاشـیب درنلیگه دالمیـشدی

هـارداندی اؤز کیملیگینه خـار باخـیش؟ *** کیـملرگلیبن کیملیگمی چالمیـشدی؟

جـهان بینی

جهان بینی هر انسانی قسمت اعظمی از هویت او را تشکیل می دهد. جهانبینی نیز محصول چند سوال اساسی از هستی و آفرینش است. آیا خالقی و دنیایی بعد از مرگ وجود دارد؟ و... جواب چنین سوالاتی جهانبینی شخص را مشخص میکند. شخص بسته به جوابهایی که به این سوالات داده می شود تفسیری از دنیا بدست می آورد که سراسر حیات او را تحت الشعاع خود قرار میدهد. جامعه دینی ما جوابهایی مشخص به این سوالات دارد و عموم ملتمان جهانبینی اسلام را با گوشت و پوست خود پذیرفته اند این جهانبینی حتی قبل از تولد و تا مرگ، چند و چون حیات او را در بر میگیرد و بیشتر رفتارهای انسان منبعث از جهانبینی اوست. یک مسلمان از اذان گفتن در گوش نوزاد گرفته تا زمان مرگش با طرز خاص زندگی نشأت گرفته از جهانبینیش که دین به او بخشیده زندگی میکند. اسلام برای ملتمان عنصری وارداتی است اما از آنجایی که جهانبینی جامعتری نسبت به عقاید قبلیمان دارد ملتمان با آن پیوندی محکم بسته است و آنراجزی لاینفک از هویت خود میشمارد.

هویــت 

هویت را بطور خلاصه میتوان متشکل از دو عنصر دانست. نخست جهانبینی که معمولا از دین ریشه میگیرد و بیشترین قسم هویت را تشکیل می دهد و دومین عنصر عادات و سنن بومی و اشتراکات ملی است. البته در اینجا هویت اجتماعی مطرح است. (هویت  فردی متشکل از جنسیت ، طبقه اجتماعی، اقتصادی و دیگر خصوصیات فردیست). تعریف هویت به طور غیر واقعی منجر به اتخاذ غیر علمی و غیر کاربردی ترین استراتژیها برای نیل به هدف میشود. عدم شناخت درست هویت چنان ضربه های مهلکی بر پیکری جریانها و سازمانهای سیاسی ، اجتماعی میزند که قابل جبران نیست.

صـفت غیر دینی فعالین آذربایـجانی

برخلاف تمامی جریانهای ناسیونالیست دنیای ترک این فعالین آذربایجانی هستند که هویت دینی را مانعی برای هویت ملی می دانند یا حداقل اینطور جلوه می نمایند. چنانچه عموم ملت در نقد فعالین بیشتر انگشت اتهام بر ضد دینی بودن این فعالین میگذارند. تاثیر پذیری فعالان آذربایجانی از جریانهای چپ در انکار و تضاد با هویت دینی کاملا آشکار است. وقتی پیش نیاز ورود به جریانهای به اصطلاح هویت طلبانه انکار دین می شود نبایستی انتظار عمیقتر شدن چنین تفکری در میان مردم بود. اگر دو نظام سیاسی اخیر حاکم در ایران هویت ملی آذربایجانیان را انکار کرده اند هویت ستیزان با اصطلاح هویت طلب عنصر مهم و بزرگتر هویت ملتمان را نشانه رفته اند. در این گیر و دار ملت بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکند زیـرا هویت دینی بخش قابل توجهی از هویتش را تشکیل میدهد.

دیــن در غرب

تفاوت دینی بین ما و اروپا بعضی را به اشتباه بر این میرساند که دین نقشی در احزاب و سیاستگذاری حاکمیتهای غربی ندارد. از آنجایی که اسلام نسبت به مسیحیت متاخر است و احکام و شعائر گسترده تری دارد مذهبی بودن تشکیلاتهای اروپایی زیاد جلوه نمی کند. این کم رنگی نه به سبب تاثیر ناپذیری از دین که به سبب ماهیت مسیحیت است که دارای نمودهای عینی و عملی کمتری نسبت به اسلام است. احزاب دمکرات مسیحی و رفتارهای سیاسی دول اروپایی که نمونه قره باغ اشغالی یکی از آنهاست نمونه هایی از همزیستی دین و سیاست در غرب است.

تفکر لیبرال تضمین کننده آزادی فرد است حال سوال این است چطور در سیستمی لائیک آزادی فرد در پوشش نادیده گرفته میشود؟ سکولاریسم بعنوان تجربه تاریخی بشر تفکری ارزشمند و قابل احترام میباشد اما با وجود ادعای غرب در رابطه با جدایی دین از سیاست عملا شاهد وجود رگه های دینی در سیاست گذاری های داخلی و خارجی این دول هستیم. متاسفانه آنچه امروز اتفاق افتاده همان تحقق نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون است و عملا تمدنها رودروی هم ایستاده اند. کپی برداری بدون کوچکترین همانند سازی از مفاهیم فلسفی غربی ما را دچار اشتباهات تاریخی می کند. سکولاریسم را بعنوان ارزشی مهم باید سرلوحه و خط مشی تئوری و عمل سیاسیمان قرار دهیم و در ضمن متوجه شویم که سکولاریسم موجود در غرب آنگونه که خواص ما برای آن سینه چاک میکنند قطعیت تام ندارد. رفرماسیون در غرب با حرکت مصلح دینیی بنام مارتین لوتر آغاز شد وی با اعتراض به کلیسای انحصار طلب و فئودال توانست جریانی بنام پرتستانیسم بوجود آورد که بنیانهای غیر انسانی واتیکان را لرزاند. ما بیش از هر چیزی به رهبران دینی مصلحی  محتاجیم که با تعریف مدارا جویانه از دین حقوق انسانی ما را پاس بدارند.

ناسیونالسیم به تنهایی چاره ساز نیست

ناسیونالیسم در مقایسه با جهانبینی نمی تواند نیازها و سوالات را مرتفع کند. تعریف صرف هویت به وجه ملی آن زیاد مطلوب ملت نخواهد بود. شور ملیگرایی با شور جوانی توأم است و با گذشت از این مرحله و غلبه شعور بر شور کم رنگتر می شود. عمده ترین دلیل انفعال افراد مسن از حرکتهای صرفا ناسیونالیستی برگرفته از قانون لاتغییر تبدیل شور به شعور است. احزاب ضد دینی در یک جامعه دینی تنها با دیکتاتوری میتوانند حاکم باشند زیرا تجربه انقلابهای بهار عربی بخوبی نشان داد که احزاب دینی شانس بسیاری برای پیروزی دارند و حاکمان غیر دینی تنها با سرکوب و خفقان توانسته بودند حاکم باشند. نمونه حاکمیت 36 ساله ایران و حزب عدالت و توسعه در ترکیه یکی دیگر از نمودهای وجود فرهنگ سیاسی خاص این مناطق است. توجه کمتر به فرهنگ و فلسفه سیاسی نسبت به ساختار سیاسی  سطحی نگری در مسائل اجتماعی و سیاسی را سبب شده است.

در طول تاریخ نمونه های بیشماری را شاهدیم که ملل مختلف اشتراکات دینی و مذهبیشان را به اشتراکات ملیشان ترجیح داده اند. بزرگی عنصر جهانبینی در هویت چنان بزرگ و تاثیر گذار است که افراد بخاطر دفاع از جهانبینی خود با دیگر نژادها بر علیه نژاد خود صف آرایی میکنند. مسئله ایرلند شمالی در اروپا یکی از موادری است که این ادعا را ثابت میکند و یا شاهد هستیم شخصی بنام ترکمانی در رده های بالای داعش مسئول کشتار هم نژادان شیعه خود در عراق می شود. سفسطه بازی برخی فعالین که من قبل از مسلمان بودن تورک بوده ام و دین وارداتی و قابل تعویض است نمی تواند واقعیتهای موجود در هویت ملتمان را منعکس کند. آنچه مسلم است دین بخش بزرگی از هویت ملتمان را تشکیل میدهد و با کتمان و کم ارزش دانستن آن تنها خود را گول زده ایم.

انکار زبانی هویت دینی با وجود دارا بودن ریشه های دینی در هویت خویش

شاید بر نوشته این خرده گیری شود که پیش فرض حرکت ملی را ضد دینی تعریف میکند و اتهامی میزند و بدون اثبات اتهام آنرا محکوم می نماید. تجربه چندین ساله برخورد با فعالین و عدم انعکاس وجه دینی هویتمان در گفتار و مدیای آذربایجانی مؤید مفروض دانستن مانع بودن دین در برابر ملیت از نظر بسیاری از فعالین است. فعالین در هیچ برهه زمانیی بران نشده اند که همسازی دو بخش از هویتمان را جامه عمل بپوشانند. در دعوای دین با ملیت قطعا دین پیروز خواهد بود. 

در ایران یکی از معضلات فضای سیاسی تعریف آزادی است. همه جریانها و تشکیلاتها شعار آزادی می دهند اما در واقع آزادی را نه برای همه که برای خود می خواهند. نمونه عینی آن را میتوان در فضای سیاسی موجود انقلاب 57 دید اما آنچه موجبات تعجب است بین بعضی از فعالین شعار آزادی برای دیگران است (بیشتر در امور جنسی و حجاب) به این معنا که طرفدار آزادی پوشش هستند اما نه برای خود بلکه برای دیگران و گاه چنان فیمینیست میشوند که دست فیمینیستهای دنیا را از پشت می بندند. در واقع چنین رویکردی نشان از وجود بحران هویت در فرد است آنچه مسلم است انتخاب پوشش حق مسلم هر انسان است اما متاسفانه بخاطر تحقیر نشدن در فضای آنتی دین هم قطاران چه ناسزاهایی که به دین گفته نمیشود در حالیکه عناصر بنیادینی از دین در زندگی شخصیش جاریست. 

هر دو عنـصر بایـستی اصـلاح شـوند

شاید بنظر برسد حاکمیتها بخش ملی هویتمان را هدف قرار داده اند و به همین خاطر ما صرفا درصدد احیای آن هستیم اما این بازی با شرایط تحمیلی حاکمیت است. عنصر جهانبینی هویتمان صدمات به مراتب بیشتری از عنصر ملی هویتمان خورده است. از آنجایی که جهانبینی بخش بزرگی از هویتمان را تشکیل میدهد،  اصلاح این بخش میتواند گامی بزرگ در بهسازی زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ملتمان داشته باشد. تاکید بر دین به معنای تأیید خرافه ها، بدعتها و اعمال غیر انسانی بعضی مبلغان دینی نیست. پذیرش اسلام در فرهنگها و جغرافیاهای مختلف یکسان نبوده است تفسیرهای بسیار خشن در ممالکی مانند افغانستان،پاکستان،سودان،عربستان را نمیتوان با تفسیرهای مداراجویانه در مالزی و ترکیه یکی دانست. انکار یا در حاشیه دانستن دین پاک کردن صورت مسئله است چنانچه اراده ای برای اصلاح دینی وجود نداشته باشد بدست آوردن اراده ملی نیز تمامی مشکلاتمان را برطرف نخواهد کرد. پایین آمدن سن عاطفی، بلوغ زودرس، کمرنگ شدن بنیان خانواده، افزایش طلاق و کم شدن ازدواج و افول اخلاقییات، دزدی، شیادی و اعمال غیر انسانی روز افزون همه مشلکات اجتماعیی هستند که در وهله اول به سبب مشکلات اقتصادی و در وهله دوم به دلیل صدمه دیدن هویت دینیمان می باشد. هرگاه حاکمیت دینی موجبات چنین فجایعی را فراهم آورد ما بعنوان یک مسلمان که هویتمان لطمه دیده است باید معترض باشیم. از آنجایی که جریان فکری آذربایجانی هویت دینیمان را مطالبه نکرده است ملتمان همراهی چندانی با آن نداشته است. همراهی لزوما بصورت عملی مد نظر نیست همراهی فکری هم بسیار تاثیر گذار خواهد بود. زمانیکه عموم ملت با خواص هم ذات پنداری نکند این دو تافته ای جدا بافته از هم خواهند بود.

نبود تشـکیلاتهای منسـجم و جــوان بـودن حـرکت

جریان فکری آذربایجانی از نبود تشکیلات و سازماندهی و کار تشکیلاتی رنج می برد اما با برطرف شدن این مشکل نیز اگر رویه ای ضد دینی داشته باشد کارگشا نخواهد بود. تنها حزب به معنای واقعی در ایران در سال 1320 بنام حزب توده تاسیس شد اما خط مشی غیر دینی آن نفوذ در اقشار جامعه دینی را غیر ممکن ساخت.

نبود تشکلی ملی مذهبی که منبعث از هویتمان باشد ما را در همگیر کردن خواسته هایمان ناکام کرده است. جوان بودن حرکت بعضا بعنوان عامل ناکامی شناخته می شود اما عدم توجه به جهانبینی ملتی هر چند سالیان دراز توسط تشکیلاتها و جریانات صورت پذیرد موجبات عدم همراهی را فراهم خواهد آورد و اگر حرکتی میانسال و حتی پیر شود بدون دیدن واقعیتها هیچگاه به هدف خود نخواهد رسید.

کیملیک اولوشدوراندی دونیا گؤروشو *** دولدورمالیق بوشلوغو،ییرتیخ،سؤکوشو

خالقیمین چوخداندی یولدان دؤنوشو *** بایرامیمیزدی دین له میلیت اؤپوشو

شــرایط اقـتصادی و تـاثیرات آن

بی تردید شرایط بد اقتصادی حاکم بر فضای ایران و رانده شدن طبقه متوسط به زیر خط فقر فعالیت های سیاسی را با رکود مواجه کرده است. اما باید متوجه شویم که شرایط بد اقتصادی و رکود، ما را به بررسی دلایل رکود فعالیت سیاسی ترغیب کرده و موجبات تفکری عمیق در باب مسئله آذربایجان را فراهم نموده است. روزمرگی و غرق شدن در جو احساسی دوران رفاه اقتصادی، سطحی نگری را عمومیت بخشیده و مانع از تعمیق تفکر هویت طلبانه مان شده بود. آنچه مسلم است اگر مبانی تئوریک و اساسی بطور شفاف مورد مباحثه قرار نگرفته و تدوین نگردد با بازگشت دوران رفاه اقتصادی باز در جهتی منحرف گام خواهیم برداشت.

نتیــجه گـــیری:

نوشـته، هـویت را متشکل از دو عنصر جهان بینی و عنصر ملی می داند و برای جهانبینی سهم بیشتری از اشتراکات ملی قائل است و به تعبیر ساده تر جامعه آذربایجانی را مسلمان و تورک تعریف میکند. پاسداشت هویت وظیفه یکایک افراد جامعه است اما این پاس داشتن به معنی قبول تفسیرهای ارتجاعی از هر دو بخش هویتمان نیست بلکه راقم بر این باور است که حقوق انسانی برتری بر هر دو بخش دارد. تعریفهای فاشیستی معطوف به گذشته و باستانگرایانه از وجه ملی هویتمان و نیز تفسیرهای متحجرانه از دین ما را در تاریکی بی انتها فرو خواهد برد. از آنجایی که تاریخ غرب و رفرماسیون دینی موجبات تعالی را فراهم کرده ما نیز مجبور به پیمودن این مسیر هستیم. ما بیشتر از هر چیز دیگری به عالمان دینی مصلحی نیازمندیم که از تفسیرهای متحجرانه بدور باشند و بخش بزرگ هویتمان را سامان بخشند. لازم است تشکیلاتها و مدیای آذربایجانی توجه بیشتری در این خصوص داشته باشند و در زدودن چهره آنتی دینی حرکت نقش ایفا کنند. بعنوان مثال پخش اذان به وقت تبریز در مدیای تصویری در ماه مبارک رمضان قلوب آذربایجانیان را با خود همراه خواهد ساخت و احساس هم ذات پنداری بیشتری خواهند کرد. وجه ملی هویتمان نیز بایستی معطوف به آینده باشد و از فضای نژادپرستی و روحیه فاشیستی بدور باشد. بر دست آوردهای بشری مثل دمکراسی و سکولاریسم احترام گذاشته و آنها را بومی سازی کند. نبود تشکیلتهای ملی مذهبی و جلوه ننمودن رگهای دینی در تشکیلاتهای موجود عدم هم ذات پنداری را فراهم نموده است.

تاکید بر دین به معنی بوجود آوردن حاکمیت دینی نیست بلکه قبول و عدم انکارآنچه هستیم است. پایین بودن آمار کسانیکه وظایف دینی خود را بجا نمی آورند دلیل خوبی برای غیر دینی بودن جامعه نیست. چنانچه از افرادی که محرمات را برخود هلال کرده اند نیز خود را مسلمان می دانند. از طرف دیگر نبود اخلاقییات که در جامعه ما منبعث از دین است چنان نظم و نظام جامعه را بهم خواهد زد جبران پذیر نخواهد بود. نوشته معتقد است رونق اقتصادی، تشکیلاتهای منسجم و گذر از مرحله جوانی بدون تعریف شفاف از هویت نمی تواند راهگشا باشد.

نوشته از طرفی بر وجه دینی هویتمان تاکید دارد و از طرف دیگر خواهان حاکمیت غیر دینی است و در عین حال به تعریف انسان مدارانه از دین تاکید میکند و این میتواند مبهم بنظر آید. تجربه حاکمیت دینی در مبهم انگاری نوشته تاثیر فراوان دارد. جان سخن اینکه شرایط و اتمسفر حاکم شده بر فضای موجود، ما را در شناخت واقعی وضعیت دچار اشتباه نکند و فارق از جو موجود بتوانیم واقعیتهای جامعه را ارزیابی و در رابطه با آن تصمیم گیری کنیم.

ســـوالاتی چــند

در آخر سوالاتی برای مباحثه بیشتر بین فعالین مطرح میشود. آیا آذربایجانی بودن با ترک بودن در تضاد است؟ تعریف هویت آذربایجانی چقدر ریشه ایرانی دارد؟ چرا نام وطنمان آذربایجان بعضا با هویت آذربایجانی یکی انگاشته میشود؟ آیا قبول هویت آذربایجانی ما را در مقابل هویت ترکی قرار نمی دهد؟ بحران هویتی از چه مقطع تاریخی در ترکهای شمال غرب ایران بوجود آمد؟ چرا و چگونه قبل از حاکمیت پهلوی شاهد نخبگان ترکی هستیم که از هویت ترکیشان بیزارند؟ به چه سبب شاعران قبل از صفویه فارسی سروده اند؟ آیا ایران ستیزی موجود در جریان فکریمان یک دام حساب شده برای به حاشیه راندنمان نیست؟

Yasar.azad

94/5/10

Share/Save/Bookmark