پرسش اساسی و بسیار مهم دربارۀ تعداد شهدای غیرنظامی و مظلوم تورک در جریان نسل کشی شهر خوجالی به دست جنایتکاران صلیبی و ضد تورک ارمنی - اوجالان ساوالان

آیا آمارهای رسمی دربارۀ تعداد شهدای شهر خوجالی راست هستند؟ آیا ارمنیهای جلاد صلیبی در شهر خواجالی فقط 613 نفر را شهید کردند؟

نوشته زیر را که یکی از ارمنیهای جنایتکار شرکت کننده در نسل کشی خوجالی که می گوید: تنها در یک باتلاق در شهر خوجالی جنازه 1200 نفر را انداخته بودیم و در بیرون شهر خوجالی جنازه 2000 نفر از منگولهای پست (تورکان مظلوم و بی دفاع آزربایجانی) را ریختیم و سوزاندیم (فقط در دو جا تعداد شهیدان بیش از 3200 نفر است!) چیست؟!

متن اعترافات زیر را بخوانیم تا دریابیم که آمارهای رسمی چه قدر دروغ هستند. راست گفت هر که گفت: ‌ دروغ‌ بر سه‌ نوع‌ است‌: کوچک‌ و بزرگ‌ و آمار!

بخوانیم و خود قضاوت کنیم:

«اعترافات تکان دهنده نویسنده مشهور ارمنی» به سلاخی و تجاوز به کودکان (که به وضوح ضد بشری و وحشیانه و صلیبی بودن ماهیت دشمنان ملت مظلوم تورک آزربایجان و روحیّه نژادپرستانه و جنایتکارانۀ ضدّ انسانیِ ارمنیهایِ اورتدوکس صلیبی داشناک و آسالا را نشان می دهد):

 یکی‌ از شعرا و نویسندگان مشهور ارمنی به نام «زوری بالایان» در کتابی‌ تحت عنوانِ «احیا دوباره روحمان»، از «قتل عام/ نسل کشی خوجالی علیه ملت مظلوم و بی سلاح و بی دفاع تورک آزربایجان» در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۹۲ (7 اسفند 1370) که خود نیز در آن شرکت داشته چنین می¬نویسد:

«با خاچاتوریان به خانه ای که تصرّف کرده بودیم وارد شدیم و کودک ۱۳ ساله ترکی را دیدیم که توسط سربازان ارمنی به پنجره اتاق میخکوب شده بود. خاچاتوریان برای اینکه جلوی گریه و فریادهای کودک را بگیرد پستان بریده شده مادرش را به زور در دهان وی فرو برد. بعد از آن من پوست سر و سینه و شکم کودک را کنده و تایم گرفتم. کودک در عرض هفت دقیقه بر اثر شدّت خونریزی جان داد و من با این عمل دچار شادی و شعف زاید الوصفی شدم و تمام روحم سرشار از غرور گردید! خاچاتوریان جسد کودک را تکه تکه کرده و در مقابل سگهایی - که از نژاد خود ترکها هستند- انداخت! شب همان روز این کار را با سه کودک دیگر ترک تکرار کردیم بدین شکل من به وظیفه خود به عنوان یک ارمنی عمل کرده و یقین دارم که که تمامی‌ ارامنه به ما و کارهایمان افتخار خواهند کرد»!!! (به نقل از: زوری بالایان، از کتاب «احیا دوباره روحمان»، چاپ شده در صفحات ۲۶۰ تا ۲۶۲ نشریه وانادزور،چاپ شده به تاریخ ۱۹۹۶م.)

مسجد معروف شهر آغدام را به طویله و خوک دانی تبدیل کرده اند. تا به حال در هیچ کجای دنیا، حتی در فلسطین، با چنین صحنه هایی مواجه نیستیم.

علاوه بر این نویسنده و روزنامه نگار دیگر ارمنی به نام «دیوید خردیان» که اکنون ساکن «لبنان» می‌باشد. (داشناکهای جانی صلیبی برادران آیینی نژادی خونی و جانجانی پانفارسهای ایران هستند!). در لابلای صفحات ۱۹ تا ۷۶ کتابی تحت عنوان «در راه صلیب» (این نویسنده جنایتکار ارمنی چه اسم بامسمّایی بر کتابش گذاشته است. آری! جنگهای صلیبی هرگز تمام نشده است و هنوز در آزربایجان و جهان تورک ادامه دارد) از مصیبتهای وارد به اهالی خوجالی در طی‌ قتل عام آنها توسط ارامنه به عنوان افتخار ارامنه یاد کرده و در صفحه ۲۶ آن نوشته است: «در یک صبح سرد در نزدیکیهای «داش بولاق» مجبور شدیم برای عبور از یک باتلاق از اجساد پلی‌ برای عبور بسازیم «پود پول کوویک اوهانیان» وقتی‌ ترس مرا در عبور از روی اجساد دید و اشاره کرده و گفت نترس حرکت کن و من پایم را روی جسد دختری ۹ تا ۱۱ ساله گذاشته و شروع به حرکت نمودم. پاهایم وتمام شلوارم غرق خون شده بود. بدین شکل ما از روی اجساد ۱۲۰۰ نفر که پلی‌ برای ما شده بودند گذشتیم». توجه کنیم که نویسندۀ صلیبی از جنازه 1200 نفر حرف می زند آن هم فقط در یک جای شهر.

 در صفحه ۶۲ و ۶۳ «مارتین ۲» از یک گروه ارمنی به نام «کافلان» که وظیفه سوزاندن اجساد را بر عهده داشتند نام برده شده و در ادامه آمده است: «۲۰۰۰ نفر از مونگولهای پست (تورکهای مظلوم و بی سلاح و بی دفاعِ آزربایجان) در یک کیلومتری خوجالی سوزانده شد» در این جا صحبت از زنده سوزاندن 2000 انسان تورک است .پس آمار رسمی شهدای خوجالی بر خلاف آنچه متأسفانه مسئولان رسمی دولت آزربایجان شمالی ادّعا می کنند، 650 نفر نیست بلکه بیش از 3200 نفر است.

در جای دیگر نویسنده صلیبی ارمنی می نویسد: «در آخرین ماشینی که برای سوزاندن حمل میکردند من دختری ۱۰ ساله را دیدم که علی رغم زخمهای زیاد در ناحیه سر و دست وسرما و گرسنگی همچنان زنده بود و به سختی نفس می‌کشید. دخترک به من نگاه میکرد و من هیچگاه چشمها ی آن دختر ۱۰ ساله را که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد را فراموش نخواهم کرد. سربازی به نام «تیکرانیان» گوشهای دخترک را گرفت و او را کشان کشان به داخل اجسادی انداخت که قرار بود سوزانده شوند سپس مواد آتش زا بر روی آنها ریخته و اجساد را آتش زدند. صدای ناله و فریاد کسانی‌ که هنوز زنده بودند از میان آتش به گوش می رسید»!

شرح خلاصه وقایع از زبان اسرای جنگی غیر نظامی که با حمایت سازمان ملل آزاد شدند:

اظهارات دختری 20 ساله: «ما را در ده «پیرجمال» در یک توالت نگاه داشته بودند. جلوی چشمان پدر و مادرم به دفعات به من و خواهر وسطی 15 ساله ام و خواهر کوچک 9 ساله ام به زور تجاوز می کردند. سیگار کشیده و روی بدنمان خاموش می کردند پیر و جوانهایشان به نوبت ایستاده و به ما خواهر ها به زور تجاوز می کردند و از موهایمان گرفته و روی زمین می کشیدند!!!»

مادری می گوید: «دختر 4 ساله مرا مورد اذیّت قرار دادند بعد ما زنان را به «خانکندی» که در آن جا سربازن ارمنی بودند فرستادند لختمان کردند و به همه ما به زور تجاوز کردند»!

مادری می گوید: «مرا به شعبه پلیس در شهر «عسگران» بردند جلوی چشم بچه هام بارها کتکم زدند و بهم تجاوزکردند».

زن اسیر آذربایجانی: «به رگ من آمپولی زدند از خود بی خود شده بودم به نوبت به من تجاوز کردند بعد مجبور کردند که با سگ هم خوابی کنم!!!»

اسیر آذربایجانی :« آنجا به دختر های 13-14 ساله ما جلوی چشمانمان به زور تجاوز می کردند صدایِ جیغ و نالۀ و فریادِ آنها الان هم از گوشم بیرون نمی رود.»

اسیر آذربایجانی : «از دست زنانی که در اسارتند بچه نوزادشان را می گرفتند و به هوا پرتاپ کرده و از سر نیزه تفنگ رد می کردند»!!!

اسیر آذربایجانی: « در پارک کودک «خانکندی» به دختران 13-12 ساله به زور تجاوز می کردند مادر یکی از دخترها نتوانست تحمل کند و خودش را خفه کرد».

اسیر آذربایجانی: «یک دختر را لخت کرده به حالت عریان مجبور به رقص کردند سپس به او تجاوز کردند فردای آن روز دختر با فرو کردن چنگک کاه برداری (یابا) به شکمش خودکشی کرد».

اسیر آذربایجانی :« من همراه با بیش از 200 نفر بچه و پیر و زنان در زیر زمین قسمت اداری میلیس در شهر عسگران نگاه داری می شدیم ما را همه روزه با با قنداق های مسلسل، لگد و مشت کتک می زدند زنان جوان ما را سرشان را به دیوار می کوبیدند و به حالت بی هوش و بی حال کشیده و می بردند.»

اسیر آذربایجانی : «در یکی از اتاق ها (بیمارستان) دختری 4-5 ساله می خوابید تمام وحشت ها و عذاب های جنگ را در چشمان او میدیدم به او هم تجاوز شده بود»!!!

دختر آذربایجانی اسیر شده :«هنوز هم از این وحشت به خودم نمی توانم بیایم بعد آن زندگی برایم آن قدر چندش آور شده که نمیخواهم زنده باشم... » این حرفهای دختری هست که در صورت زیبایش هنوز جای چنگ و ضربه واضح دیده میشد و وحشتناک ترین شرح حال را چشم های او می¬داد انسان نمی توانست آن نگاه ها را تحمل کند.

بعد از همه اینها آیا می توان ارمنی را بخشید؟! با ارمنی ها دوستی و برادری کردن، ارتباط بر قرار کردن، مذاکرات دیپلماسی همراه با دوستی و مهربانی بردن،کنسرت دادن، در یک مجلس نشسته عکس گرفتن ،.... می شود کرد؟

ر.ک. وبلاگِ نسل‌كشی خوجالی».

Share/Save/Bookmark