سیستم مانقورت ¬ساز پان ایرانیسم داخل و خارج از ایران (8)- قسمت هشتم- اوجالان ساوالان

بررسی و تحلیل ساختاری عناصر داستان مانقورت بر اساس حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی- اوجالان ساوالان

ویژگیهای روان شناختی و جامعه شناختی مانقورت

مانقورت و تشابه به ارباب

در داستان مانقورت می خوانیم که نایمان آنا از مانقورت خواسته اش را می پرسد و او در جواب می گوید: " می خواهم که  من هم گیس داشته باشم؛ مثل گیس آقایم.". منتهای آمال مانقورتها از دیدگاه روان شناسی، این است که به اربابان نژادپرست فارس خود شبیه شوند، طوری که کوچکترین تفاوتی بین آنها و اربابشان نباشد. مانقورتها اغلب سالها، ماهها،روزها و ساعتها جلوی آینه تمرین فارسی حرف زدن می کنند و به خودشان، گلویشان، شکمشان و امعا و احشایشان فشار بی امانی وارد می کنند تا لهجه مظلوم تورکی را در وجودشان بکشند و "فارس" شوند. فارس در نظر این مانقورتها، یعنی نژاد برتر ایرانی، یعنی نژاد برتر آریایی، و فارس شدن منتهای آمال و آرزوهای یک مانقورت است. مانقورت حتی از لباس، نحوۀ آرایش مو و ریش ارباب نیز پیروی می کند؛ برای مثال افشین جعفرزاده، مانقورت نشاندار فعال در آزربایجان جنوبی و به ویژه در سایت مانقورتیست آذریها، ریشش را مانند ملی- مذهبیهای ایران، به صورت بزی درآورده است تا به مهدی بازرگان، مانقورت نشاندار خائن اعظم دیگر، بیشتر شبیه شود. جالب این که در ایران ریش جهودی یا بزی نمادی از ملی- مذهبی شدن است! جاهای خالی صورت نمادی از ملی بودن و موهای چانه و زیر لب نمادی از مذهبی بودن! به همین مزخرفی که گفتم! و همین مانقورتهای ملی مذهبی (نهضت آزادی، جبهه ملی، تحکیم وحدت، اصلاح طلبها و امثالهم) بدترین خیانتها را با همکاری با جمهوری شیطانی ایران (اصول گرایان) به ملت تورک آزربایجان کرده و می کنند. باری! مانقورت می کوشد عین ارباب فارس نژادپرست ضد تورک و ضد عرب خودش شود اما این امکان پذیر نیست چون ارباب، ارباب است و مانقورت نوکر. و جایگاه آنها عوض نخواهدشد. مانقورت در طرزفکر سیاسی از ارباب استعمارگر خودش بسیار تندتر و نژادپرست تر است. مثلا در حالی که رژیم نژادپرست ضد تورک جمهوری شیطانی ایران دریاچه اورمو را به قصد نابودی کامل ملت تورک آزربایجان خشک می کند؛ تمامی معادن و سرمایه های روزمینی و زیرزمینی ملت تورک آزربایجان را بی محابا غارت می کند و انسانهای تورک را در معرض خبیثانه ترین و کثیف ترین شیوه های نسل کشی سیاسی و فرهنگی قرار داده است، مانقورتهای نر و ماده آزربایجان که با خوش خدمتی به ارباب ایرانچی به نان و نوا و اسم و رسمی رسیده اند، با کوررنگی نژادپرستانه هیچ کدام از اینها را نمی بینند و قلب و روح و احساسشان نسبت به این جنایاتی که بر سر ملت تورک خودشان می آورند و حتی بر سنگ هم تأثیر می گذارد، کور و کرخت است و برای خوش آمدن ارباب و خودشیرینی که من ترجیح می دهم نام آن را به تورکی "شیرین کیشی و بال خانیم اولماق" بگذارم، شروع می کنند به بیانیه دادن به حاکمیت آزربایجان شمالی تا اوج خیانت و خباثت مانقورت بودنشان را به معرض دید جهان بگذارند. خواهشمندم این بیانیه را از لینک زیر دقیقا مطالعه کنید و اسامی این خائنان نشان دار و اغلب حاکمیتی را دقیقا به خاطر بسپارید چون همین ها پای ثابت سایتهای مانقورتهای ضد تورک مثل "آذریها" هستند و مقالاتشان در این گونه سایتها بارها و بارها درج می شود:

"بیانیه تحلیلی فعالان دانشجویی و اجتماعی آذری در خصوص اقدامات خصمانه جمهوری باکو علیه ایران" (بیانیۀ مانقورتهای فعال، نشاندار و ضد تورک و ضد آزربایجان وابسته به حاکمیت جمهوری سالامی ایران در ضدیت با آزربایجان): منبع: سایت مانقورت و نژادپرست و ضد تورک آذری ها- وابسته به جمهوری شیطانی ایران

http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=379

مانقورت، نیست هست نماست

مانقورت جلد یک تورک است. از درون از تورک بودن خالی شده است. مانقورت، نیست هست نماست. مانقورت از خود تهی شده و از دشمن پر شده است؛ یعنی از هستی خود خالی شده و فاعل حقیقی در او دشمن ملت تورک است. مانقورت عروسک خیمه شب بازی دشمنان ضد تورک است که به دستها و پاها و دهان و سر و مغز او نخ بسته شده است و این دشمن شیطان ضد تورک ایرانچی- فارسچی است که در بالای صحنه و در تاریکیها نشسته و با نخ او را می جنباند. مانقورت همان طور که گفتیم، اورگانیسم بی مغز ضد تورک است. اورگانیسمی که اثری از تفکر و شعور در او نیست و دشمن تورک به جای او فکر می کند و عمل می کند. در احضار ارواح مکانیزیم خاصی وجود دارد (با راست یا دروغ بودن احضار ارواح کار نداریم بلکه با الگو، ساختار و مکانیزم کار داریم): روح شخص مردۀ احضار شده و در بدن یک شخص مستعد به نام مدیوم (Medium) حلول می کند و با استفاده از بدن و زبان آن شخص با احضارکنندگان سخن می گوید. در جن گیری نیز کوشش بر این است که جن یا شیطان حلول کرده در تن شخص با افسونها و اوراد و آیه ها از بدن شخص بیمار خارج کنند. بر این اساس "روح و شیطانی" که در بدن و تن مانقورت حلول کرده است، روح شیطانی دشمن استعمارگر ایرانچی- فارسچی، روس، چینی، ارمنی، کورد و صلیبی  نژادپرست ضد تورک است و این روح شیطانی با آن تن و با استفاده از تواناییها و قوه مایه ها و پتانسیلیته و استعدادهای بدنی و ذهنی مانقورت برای تیراندازی به قلب ملت تورک و فعالان هویت طلب و حق طلب این ملت استفاده می کند. پس یا باید با مکانیزیمهای خاص روان شناختی این روح پلید ضد تورک را از کالبد مانقورت خارج کنیم یا این که به همراه این تن از دست رفته ان را نابود کنیم وگرنه تاریخ نشان داده که این روح شیطانی در کالبد مانقورت بی هیچ رحم و اندیشه و محابایی ما را خواهدکشت. این حلول روح شیطانی ضد تورک در کالبد مانقورت تا اندازه ای است که مانقورتی مثل "مهدی خلجی" که اصلا از تورکان خلج بود(!)، و به عنوان کارشناس ملی- مذهبی پانفارس و ضد تورک پای ثابت برنامه های نژادپرستانۀ ضد تورک رادیو فردا، بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی، رادیو زمانه، تلویزیونهای صدای آمریکا به ویژه بی بی سی فارسی بوده و هست، در گفت و گو با نژادپرست ضد تورک معروف، عباس معروفی، همان توهین کننده و لگدپران به رضا براهنی آزربایجانی آزربایجان دوست، در رادیو زمانه چنین اظهار می کند که :

 " ایران، یعنی زبان فارسی"!!! ایران می‌تواند تعریف‌های مختلف داشته باشد. برای من ایران یعنی زبان فارسی. برای من ایران همیشه زبان فارسی بوده، به دلیل اینکه ایران را اگر به مفهوم غیر مادی و انتزاعی بکار ببریم یک مفهوم فکری است و فکر همیشه از راه زبان و با زبان تولید می‌شود. بنابراین هر کسی که به فارسی سخن می‌گوید و به فارسی می‌اندیشد و طبیعتا ایرانی می‌اندیشد. این تعریف ایران است برای من خیلی خلاصه. من شخصا خودم را هیچ‌موقع در تبعید یا مهاجرت حس نکردم و با این مفهوم‌ها مشکل دارم. چون معتقدم که ایران منم. ایران آن چیزی است که در درون من هست. آن زبان فارسی که با آن حرف می‌زنم و با آن فکر می‌کنم. من هرجا باشم ایران را با خودم حمل می‌کنم"!!! لطفا از لینک زیر بقیه این توهمات نژادپرستانۀ غریب را دنبال کنید:

http://zamaaneh.com/maroufi/2008/06/post_122.html

ملاحظه می شود که در نظرمهدی خلجی، مانقورت تهی شده از خودش و پر شده از روح دشمن ضد تورک، زبان فارسی مساوی با ایران است و ایران مساوی با زبان فارسی است!!! ایرانی که حداقل از پنج ملت تورک (و تورکمن)، فارس، عرب، بلوچ و کورد تشکیل شده است در نظر این مانقورت یعنی زبان فارسی!!! چه اندیشۀ فاشیستی و راسیستی تقلیل گرای جالبی! او بی روح است! روح ایران، یعنی زبان فارسی را در شکمش، مغزش، دهانش و نوک زبانش به این طرف و آن طرف می برد و وطن او در شکم و زبانش است! جالب این که او اصلا یک تورک خلج بود و هرگز به خاطر نابود کردن عمدی و سیستماتیک زبان اصیل و باستانی تورکی خلجی توسط حاکمیت پهلوی و جمهوری شیطانی ایران تأسف و افسوس نمی خورد چون "روح فارس" به او حلول کرده است و وطن او، یا زبان فارسی (؟!)، در مغز پاک شده از تورکی و پر شده از فارسی اش است (پوستین شتر مانقورت). پوستین شتر مانقورتساز ایرانی- فارسی دور سر و مغزش است برای همین به خودشیرینی به فاشیستهای فارس می پردازد و به این خودشیرینی کثیف و حال به هم زن نژادپرستانه افتخارها و مباهاتها می نماید. او یک مانقورت پشمالوی مذهبی شیعه- پارس آموزش دیده در سوربن فرانسه و در خدمت استعمار مکار صلیبی ضد تورک است. او یک بی ریشه و بی اصل و نسب کامل و مجسم است که همه چیز آشنای خود را ترک کرده است. او خود می گوید: " بهترین تجربه‌های من،‌ تجربه‌های ترک کردن بوده است. هرموقع چیزی را، جایی را، کسی را ترک کردم تجربه‌های خوب من بوده است"! یعنی ترک کردن زبان تورکی، وطن مادری و اصالت خلجی و آزربایجانی و چسبیدن به زبان فارسی و هویت ضد تورک ایرانی بهترین تجربۀ کل زندگی این مانقورت خودشیرین تهی شده از خودش و پر شده از دشمن است. او خود می گوید که هیچ تجربۀ تلخی در کل زندگی اش ندارد!!! چون اصلا شعوری برایش نمانده است که تلخی تجربۀ ترک کردن زبان، هویت و اصالت را حس و درک کند. او نمونه یک مانقورت نشان دار اصیل و در خدمت استعمار نژادپرست صلیبی است!

تهران، بزرگترین کارخانۀ مانقورتسازی جهان در طول تاریخ  

گفتیم که میلیونها تورک از شهرها و روستاهای آزربایجان جنوبی با ایجاد گرسنگی و قحطیهای بزرگ مصنوعی به تهران کوچانده و در اصل تبعید شدند. تهران همان "توران" است که آقامحمد خان عاشق توران و تورکان بزرگ آن را در اصل به همین نام، نامگذاری و پایتخت کرده بود و با شیطنت فارسهای ضد تورک بعدها بدل به تهران شد، سرنوشت ملت تورک آزربایجان چنان بود که در این شهر آسیمیله شده و بسیاری به مانقورت بدل شوند. اما این مانقورتسازی در تهران خصوصا و در کل ایران عموما با چه مکانیزیمهایی انجام شد؟

مکانیزیمها و شیوه های مانقورتسازی کارخانۀ مانقورتسازی ایرانی

برخی از هزاران مکانیزیم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روان شناختی و جامعه شناختی مانقورتسازی سیستم مانقورتساز ایرانی که به مثابه " فشار بی امان پوست شتر بر سر  مغز تراشیده شدۀ انسان تورک تحت تأثیر اشعۀ آفتاب داغ  خورشید همراه با گرسنگی و تشنگی اجباری و بسیار هولناک " در داستان مانقورت هستند، چنین می توان برشمرد:

در بررسی پروسۀ مانقورتسازی نوین در ایران در طول سدۀ اخیر بررسی کردیم که، ایرانچیهای ضد تورک حاکم بر کل ایران و آزربایجان جنوبی، درست از زمان روی کارآمدن رضا پالانی ضد تورک، ازیک سو ملت تورک آزربایجان را با ایجاد گرسنگی مصنوعی ذلیل و مستأصل و بیچاره کردند و از سوی دیگر با حربه تمسخر و تحقیر و توهین نژادپرستانه ملت تورک به همراه تعظیم و بزرگداشت هستی، هویت و تاریخ ملت جعلی فارس در رسانه ها و سیستم آموزش و پرورش چنان ضربه ای به شخصیت، معنویت و غرور ملی ملت تورک وارد کردند که از نظر فلسفی یک نوع "جبرگرایی منفی"  (Negative Determinism)  در انسانهای این ملت ایجاد شد و آن این که "تورک از طرف خدا نفرین شده است، پیشانی تورک روزی ندارد! خدا هر چه گرسنگی و بدبختی است به تورکها داده است و هر چه سیری و خوشبختی هست به فارسها و دیگر ملتهای ایران بخشیده است. تورک گرسنه و بدبخت است چون حسود خودش است خدا تورک را حسود آفریده است و کاری نمی شود کرد! تورک بی ادب، بی تربیت و بی فرهنگ است و فارس با ادب، با تربیت و بافرهنگ! هوای آزربایجان خشن و سرد است و هوای جاهای دیگر معتدل و ملایم برای همین آزربایجانیها خشن و بی تربیت (؟) می شوند و فارسها ملایم و خوش اخلاق! خدا به هر ملتی به اندازه خوبیشان روزی و آب و هوا می دهد!!!" و از این گونه خرافات و سفسطه های خطرناک که توسط سیستم ضد تورک حاکم و نوکران مانقورتش (چه ملا- سید و چه غیر ملا- سید) مدام به گوش میلیونها انسان تورک مثل وسوسه و دمدمه شیطان خوانده می شد و می شود.

غافل از این که اگر ملت فارس به فرهنگ و نوایی رسیده است، دقیقا به این دلیل است که "صاحب" این ملت حاکمیت فارس پرست (پهلوی و جمهوری شیطانی) بوده و هست. در دوران قاجار تورک صاحب داشت. حاکمیت تورک قارجار صاحب تورکان بود، برای همین تبریز اولین شهر خاورمیانه بود؛ چه از نظر آبادی، چه تجارت، چه زبان، چه فرهنگ، چه اقتصاد و چه صنعت اولین بود، پس چه بر سر این اولین آمد؟ پاسخ روشن است: رضا پالانی به محض محکم شدن جای نشیمنگاهش در تخت حاکمیت، به فرموده انگلیس خبیث صلیبی ضد تورک ذاتی، از یک سو زبان فارسی و فرهنگ تاریخ جعلی فارس مدار را تنها زبان، فرهنگ و تاریخ رسمی کرد،  به تهران و شهرهای فارس اصفهان، مشهد، یزد و امثالهم نشین چنان رسیدگی کرد و چنان برایشان جاده و خیابان ساخت و چنان آنها را پر از کارخانه و شرکت کرد و چنان آبادشان کرد که در طول تاریخ بی نظیر بود. این در حالی بود که از سوی دیگر زبان تورکی مطبوعات تورکی و کتابهای تورکی را قدغن کرد؛ سوزاند و نابود کرد، تبریز را با فرستادن ارتش تا به دندان مسلح و استانداران عقده ای چون عبدالله مستوفی غارت کرد و به روز سیاه قحطی و بیچارگی نشاند و آزربایجان و ملت تورک آزربایجان را گرسنه، بیچاره، بدبخت و در به در کرد. هیچ رسیدگی به شهرها و روستاهای کل آزربایجان نکرد و تورکان را فقط به عنوان کارگران ساده راه سازی و کوه شکاف جاده ساز به شهرهای فارس نشین، و در اصل حمالان ملت فارس درآورد. نژادپرستان فاشیست ضد تورک فارس با کمک مانقورتهای تهی شده از خود و پر شده از دشمن،  که به بهای پر کردن شکمشان راضی شده بودند مانقورت شوند و از ننگ "تورک خر بی روزی"شدن رها شوند، مدام به گوشهای ملت ما پر کردند که اردبیل، تبریز، اورمو، زنگان، همدان و روستاهای این شهرها، "جای زندگی و کسب و کار و نان درآوردن نیست. خدا برکت دهد تهران را که از خیابانها و کوچه و بازارش نان می بارد! خدا روزی را داده به فارسها و تهران! یا الله زن و بچه هایتان را بردارید و کوچ کنید به تهران تا چند سال نکشیده خودتان و بچه هایتان خوشبخت شوید"!!! و چنین شد که میلیونها تورک به تهران و شهرهای فارس نشین اصفهان، مشهد و دیگر شهرها کوچیدند و نسل اندر نسل آسیمیله و مانقورت شدند. آری! دستگاه عظیم مانقورتساز ایران شروع به حرکت کرد و مخزنهای آن میلیونها تورک را با پیستونهای عظیم خرد و با محلولهای قوی حل کرد و "مانقورت " بیرون داد و این چنین شد که تهران بزرگترین کارخانۀ مانقورتسازی جهان در طول تاریخ شد.

بعد از روی کارآمدن رضا پالانی به دستور استعمار خبیث انگلیس، زبان فارسی رسمی شد و زبان تورکی ممنوع شد. سوادآموزی به زبانهای غیرفارسی به ویژه به زبان تورکی ممنوع شد. این خود از ریشه های بسیار مهم در مانقورتسازی سیستم حاکم بر ایران در سدۀ اخیر است: آیا بی سوادی و بی فرهنگی در میان تورکان آزربایجان و جوامع تورک ایران هست؟ جواب آری است. اما این بی سوادی و بی فرهنگی، برخلاف آنچه ایرانچیها و مانقورتها با سخنان شیطانی شان مدام القا می کنند، در انسانهای ملت تورک ذاتی و خدادادی نیست بلکه کاملا سیستماتیک و تحمیلی و از سوی نژادپرستان صلیبی ضد تورک ایرانچی- فارسچی است که توسط حاکمیتهای ضد تورک پهلوی و جمهوری شیطانی در ایران با پروژه های مخوف ضد انسانی و نژادپرستانه دیکته شده توسط اتاقهای فکر سیستم نژادپرست صلیبی ضد تورک اروپایی و امریکایی اعمال و تحمیل شده است. نزدیک به یک قرن است که اقیانوس فرهنگی به زبان فارسی، زبان مادری ملت فارس، به خورد تمامی ملل ایران داده می شود. محتوای تاریخ، ادبیات، علوم انسانی و اجتماعی ضد تورک و ضد عرب و نژادپرستانه فارس پرستانه به زبان فارسی است که مدام و به صورت بیست و چهارساعته توسط رسانه های دولتی و سیستم مخوف آموزش و پرورش ابلاغ و تبلیغ می شود. برای همین تعجبی ندارد که ملت تورک ما که از این موهبت عظیم رسمیت زبان مادری تورکی و به تبع آن، فرهنگ انسان دوستانه تورکی محروم گشته است، به صورت بی صاحب، خودرو و وحشی بار بیاید و بی فرهنگ شود و از خودتهی شده و در فرهنگ نژادپرستانه اربابان نژادبرتر فارس جذب و حل و آسیمیله و در نتیجه مانقورت ضد تورک شود.

   نه تنها سوادآموزی به زبانهای غیرفارسی به ویژه به زبان تورکی قدغن شد، حتی سخن گفتن به این زبان اصیل، خدادادی و زیبا و قدرتمند نیز در مواردی با محدودیت مواجه گشت. برای مثال یکی از افتخارات عبدالله مستوفی، استاندار عقده ای ضد تورک رضا پالانی در تبریز این بود که اجازه نمی داد که حتی پیرزنان و پیرمردان داغ دیده و فرزندمرده در سوگ عزیرانشان از زبان تورکی بهره بگیرند. این مطالب خواندنی است: " عبدالله مستوفی در ایجاد «وحدت ملّی» و «ترویج زبانِ داریوش» (؟) آن چنان کوشا بود که اجازه نمی داد حتّی پیرزنان و پیرمردان فرزند مرده و مادران داغدیدۀ (تورک آزربایجان) که یک جمله فارسی نمی دانستند، در ذکر دردها و مصائب خود، و در سوگ عزیزانشان از زبان مادری بهره گیرند! وی خود، به این جنایت اعتراف کرده و در ردّ مقالۀ سلطانزادۀ تبریزی می نویسد"... بلی من... هیچ وقت اجازه نمی دادم که روضه خوان در مجالس ختم ترکی بخواند و در سخنرانیهای خود می گفتم شما اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید. چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می زنید؟! و از این بیانات هم جز ایجاد حسّ وحدت ملّی و جلوگیری از ترک­ مآبی و کوتاه کردن موضوع اقلیّت ترک زبان در نزد خارجیها، که به عقیدۀ من بزرگترین توهین به اهالی آذربایجان است، و نویسندۀ مقاله اسم آن را همدردی گذاشته است، نداشته ام و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کرده ام... "  (اوج جنایت و خباثت و نژادپرستی عبدالله مستوفی، این مانقورت پان ایرانیست پانفارس شیطان صفت را ببینید و بدانید پانفارسها و مانقورتهای امروزی چه غیرمذهبی و چه مذهبی  دقیقاً گرفتار همین گونه نگرشهای ضدّ بشریِ فاشیستی نژادپرستانه و ابلهانه و شوم ضد تورکی پارسی هستند): سلطانزاده تبریزی که در میان مردم آذربایجان به درستکاری و پاکدامنی و صداقت مشهور بوده، پس از ارائۀ اسناد و مدارک غیرِ قابل انکار در جواب سفسطه بافیهای مستوفی نوشت: «... آقای مستوفی سوء رفتار و ترشرویی و تلخ زبانی شما مردم تبریز را به قدری متنفّر می ساخت که زبان فارسی سهل است از زندگی سیر می شدند» (ستاره، شمارۀ 1223 مورّخۀ 15/9/1320 «آذربایجانی حق شناس است» به قلم سلطانزادۀ تبریزی) (ر.ک. "علل و شاخصه های تغییر زبان ترکهای تهران"، ص 18 ، کتاب ارزنده "گذشته چراغ راه آینده است"، و نیز کتاب "اینترنتی ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان"، صص179-193).

چاپ و نشر کتابهای تورکی ممنوع شد. استفاده از زبان تورکی در رسانه های جمعی ممنوع شد. انواع تحقیرها، تمسخرها و توهینها به ملت تورک آزربایجان و ملت گیلک و ملت لر شروع شد. این تحقیها و توهینها و تمسخرها که بی گمان سبب بیزاری انسانهای این سه ملت از زبان مادری و هویت اصیلشان می شد، دقیقا سیستماتیک و دولتی و برنامه ریزی شده و از سوی حاکمیت بوده و هست. به طوری که رکن دوم ستاد ارتش رضا پالانی وظیفه اش از سوی حاکمیت پهلوی (همان پالانی سابق!) جکسازی علیه تورک، رشتی (گیلک) و لر بود، همان سه ملتی که بعد از روی کارآمدن رضا پالانی جلوی دیکتاتوری و جنایتهای او ایستاده و قلع و قمع و نسل کشی شدند (به ویژه ملت تورک آزربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی). موسیقی، رقص و هنر اصیل و مردمی ملت تورک آزربایجان با محدویت فراوان مواجه شد. تاریخ ملت تورک آزربایجان تحریف شد و تورک و عرب را اقوام وحشی مهاجم غیرایرانی (انیرانی!) و عامل عقب ماندگی تاریخی ایرانیان اصیل (فارسها) معرفی کردند. با تئوریها و نظریه های سر تا پا و پا تا سر دروغ برامده از لژهای فراماسونری صلیبی اروپایی، به ویژه انگلیسی، سعی در تحریف تاریخ و زبان ملت تورک آزربایجان کردند. مهمترین میدان تحریف تاریخ و هویت ملت تورک آزربجان تئوری پوچ و دروغ کسروی خائن مانقورت بود که در قسمت قبلی اندکی به آن پرداختیم. لازم به ذکر است که بیشترین مقالات و کتابها را درمورد دروغ بزرگ، نژادپرستانه و ضد انسانی زبان آذری، و آذری (و نه تورک) بودن ما انسانهای ملت تورک آزربایجان، یعنی نفی کلی و انکار کامل وجود و هستی ملت تورک آزربایجان در سراسر ایران، پان ایرانیستهای شیطان فراماسونر و نژادپرست کسرویست مانند احسان یارشاطر، محمد قزوینی، ایرج افشار، منوچهر مرتضوی و شاگردانشان نوشته اند. برای نمونه های از هزاران کوشش کثیف و نژادپرستانۀ سیستم نژادپرست ضد تورک و مانقورتساز برای انکار کامل هستی و هویت انسانهای ملت تورک آزربایجان و  آذری (تات یا تالش نشان دادن این انسانها) می توان به این حجم کتابها که در سدۀ اخیر در ایران و خارج از ایران نوشته شده و بارها چاپ و تجدید چاپ شده اند اشاره کرد. خواننده لطفا ببیند و تأمل کند که حجم کار شیطانی و سرمایه گذاریهای مغرضانه در سده اخیر در آذری قلمداد کردن و نفی کامل هستی و هویت و موجودیت مادی و معنوی میلیونها انسان تورک آزربایجان در ایران ضد تورک اهریمنی تا چه حد بوده است:

http://tat-ha.blogfa.com/post-2.aspx

http://tatha.yzi.me/1394/01/منابع-آذری،تاتی-وتالشی-بخش-نخست/

https://fa.wikipedia.org/wiki/زبان_آذری

نژادپرستان فارس پرست و ایرانچی مبدأ تاریخ را بنا به فرمودۀ فراماسونری صلیبی انگلیسی و عوامل یهودی آن، به زمان هخامنشیان (خاخام منشیان یهودی) تغییر دادند و تمدنهای قبل و بعد از آن را انکار یا کم رنگ و تحریف و تحقیر کردند.اقدام به بزرگنمایی، مقدس سازی و جعل تاریخ ایران پارس آریایی برپایل ایدئولوژی تقدس بخشی به خاخام منشیان کردند. از لحاظ اقتصادی به مناطق غیرفارس و به ویژه آزربایجان جنوبی هیچ رسیدگی نکردند. طوری که شهرها و روستاهای آباد و پرجمعیت آزربایجان هر روز بیشتر از روز قبل ویران و کم جمعیت شد و شهرهای فارس نشین آبادتر و پرجمیعت تر گشت. اقدام به تغییر اسامی جغرافیایی تورکی آزربایجان جنوبی و تمام ایران کردند. اسمهای اصیل تورکی شهرها، روستاها، کوهها، رودها، دریاچه ها با توطئه ای کثیف و به طور سیستماتیک و دولتی به اسمهای جعلی و بی مسمای فارسی تغییر دادند. اندیشۀ نژادپرستانۀ برتری ملت فارس را زیر پوشش براق و فریبندۀ برتری نژاد آریایی- ایرانی در همۀ مدارس، دانشگاههای شهرها، و تمامی مقاله ها، کتابها، سخنرانیها، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و تمامی رسانه های جمعی ترویج کردند و به این ایدۀ نژادپرستانۀ فاشیستی- نازیستی عقب افتادۀ قرن نوزدهمی ضد انسانی ابلهانه مباهاتها نمودند. در هیچ جای این کرۀ خاکی در  رادیوی رسمی هیچ کشوری جملاتی نژادپرستانه چون "سلام بر سرزمین آریایی"! شنیده نمی شود جز این ایران اهریمنی نژادپرست فارس پرست ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان. نویسندگان و شاعران تورک هویت طلب، حق طلب، استقلال طلب و اصالت طلب را با برچسبهایی مختلفی چون تجزیه طلب، بیگانه پرست، کمونیست، جاسوس بیگانه، جاسوس شوروی (در زمان رضا و محمدرضای پالانی ضد تورک) و جاسوس رژیم صهیونیستی، جاسوس تورکیه، جاسوس آذربایجان (در رژیم جمهوری شیطانی ایران) مورد اذیت، تحقیر، تمسخر، توهین، تهدید، دستگیری، بازداشت، شکنجه و زندانی شدن قرار دادند و حتی بسیاری از آنها را به صورتهای مختلفی و به انحای مختلف و با صحنه سازی تصادف یا خودکشی شهید کردند. با ایجاد فضای امنیتی دائم در آزربایجان جنوبی فرهنگ خبرچینی، مُخبری، جاسوسی و "آدم فروشی" را در آزربایجان جنوبی رایج کردند. این آدم فروشیها در مدارس، دانشگاهها، سربازخانه ها و تمامی ادرات دولتی و تمامی اماکن عمومی شهرها و در تمامی کوچه ها و خیابانهای شهرها و در تمامی روستاهای آزربایجان جنوبی توسط مانقورتهایی انجام می شود که به خاطر یک لقمه نان و یک لحظه توجه حاضرند برادر خود را نیز بفروشند. گناه این فرهنگ آدم فروش پروری تماما بر گردن حاکمیت ضد تورک در سدۀ اخیر و از توابع توطئۀ "گرسنه، بی سواد و بیکار نگه داشتن ملت تورک" است نه کس و عامل دیگر. این فرهنگ کنترل و مهار و خف کردن ملت تورک آزربایجان از دورۀ رضا پالانی عقده ای ضد تورک با فرستادن استانداران، فرمانداران، بخشداران و مسئولان و مأموران فارس نژادپرست ضد تورک تعلیم دیده و عقده ای به شهرهای آزربایجان جنوبی انجام شده و می شود. یک فرمول جالب در این مورد در ایران هست: مسئول حاکمیتی در آزربایجان جنوبی یا باید پانفارش ضد تورک باشد یا مانقورت ضد تورک. گونۀ دیگری در این سده در آزربایجان نمی گذارند دیده شود! با فرستادن مدیران مدارس، معلمان و سپاهیان دانش فارس زبان به شهرها و روستاهای تورک نشین آزربایجان و فرستادن مدیران مدارس، معلمان و سپاهیان دانش تورک به شهرها و روستاهای فارس نشین یا غیرتورک، در استحاله زبانی و ملی اطفال بی گناه ملت تورک و انسانهای این ملت در میان ملت فارس کوششها کرده و هنوز هم می کنند. نژادپرستان ایرانی فارس پرست و ضد تورک حاکم بر ایران در سدۀ اخیر چه پهلوی و چه جمهوری شیطانی، عامل اصلی مهاجرت گستردۀ میلیونی انسانهای ملت تورک به شهرها و مخصوصا به حاشیه ها و حلبی آبادهای شهرهای بزرگ تهران، کرج و امثالهم شدند. به طوری که میلیونها انسان تورک آزربایجانی از شهرها و روستاهای تبریز، اردبیل، اورمو، زنگان، همدان و امثالهم مهاجرت کرده و پس از یک یا دو نسل در ملت جعلی فارس آسیمیله و مانقورت شدند. این که می گوییم "ملت فارس جعلی است"، دقیقا به همین علت است که بیش از دو سوم این ملت جعلی تورکهای آزربایجانی یا قشقایی یا خراسانی آسیمیله شده و یا مانقورت گشته در میان ملت جعلی فارس طی این "سدۀ سیاه" هستند.

باری، نژادپرستان مانقورتساز ضد تورک ایران، از هر امکانی سعی در تغییر ترکیب نیروی نظامی و انتظامی مناطق مختلف به ویژه آزربایجان جنوبی کردند. برای مثال کلیه سربازان، درجه داران و افسران نیورهای نظامی و انتظامی مناطق پرخطر کورد نشین از تورکهای آزربایجان است که تنها به قصد سلاخی شدن توسط کوردهای تروریست مثل پژاک و پ ک ک به مناطق پرخطر آزربایجان غربی و کوردیستان عمدا اعزام و فرستاده می شوند تا جان ملت فارس و ملل دیگر ایرانی در مقابل وحشیهای تروریست کورد در امان بماند و کشته شده ها فقط و فقط از انسانهای ملت تورک آزربایجان باشند. این سیاست کثیف جمهوری شیطانی ایران در 37 سال اخیر است. به سرکوب خونین قیامهای حق طلبانۀ ملت تورک آزربایجان و ملت تورکمن و ملت عرب و دیگر ملتهای غیرفارس ایران پرداخته اند و هنوز هم می پردازند. انواع کتابها، شعرها و نوشته های نژادپرستانۀ فارس پرستانه ضد تورک و ضد عرب را نظیر شاهنامه فردوسی شعوبی ضد تورک و ضد عرب را بزرگنمایی، ستایش و ترویج و تبلیغ می کنند. نامگذاری نوزادان تورک، مغازه ها و محلهای کار و شرکتها را در کلیه شهرها و روستاهای ایران به ویژه در آزربایجان جنوبی به اسمهای اصیل و زیبا و دل انگیز تورکی قدغن می کنند. با تقسیم بندی و نامگذاریهای جعلی آزربایجان جنوبی به استانهای مختلف نظیر (آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، همدان، زنجان، اردبیل، مرکزی، قم، اراک و غیره) سعی در تکه پاره کردن، تضیعف و هضم هویتی تورکان در فارسها و دیگرملل ایران به ویژه کوردها، و در نتیجه نابودی تورکان دارند. جالب این که قشقاییها، از غیورترین و باصفاترین انسانهای ملت تورک آزربایجان، با چند میلیون جمعیت چون وجهه ای انگلیسی ستیز داشتند در سدۀ اخیر به فرمان استعمار خبیث ضد تورک بریتانیا و اطاعت محض رضا و محمدرضای پالانی نوکر انگلیس و ضد تورک، حتی صاحب یک نیمچه استان حتی به اندازۀ استان بی هویت کهکیلویه و بویر احمد نیز نشدند. ملت بزرگ تورک آزربایجان  و ملتهای دیگر ایران را قوم و زبان اینترنشنال و پرگویندۀ تورکی ملت بزرگ تورک آزربایجان را با استراتژی تحقیر نژادپرستانه و غرض ورزی سیاسی ضد علمی و ضد زبان شناسی، "لهجه آذری" یا "گویش آذری" گفتند! فرهنگ اصیل و پربار آزربایجانی شد خرده فرهنگ و فرهنگ اقلیت و فرهنگ نژادپرستانۀ فارسی شد فرهنگ ایران فارس آریایی. به اختلاف میان ملل ایران، به ویژه اختلاف بین ملت تورک و غیرتورک ( اختلاف بین تورک با کورد و تورک با تالش و تورک با گیلک و تورک با مازندرانی و غیره) دامن زدند و هنوز نیز دامن می زنند و این زنگ خطری برای انسانهای ملت تورک است که برای سیر کردن شکم خودشان و خانواده شان حاکمیت ضد تورک پهلوی و جمهوری شیطانی آنها را مجبور به کوچ به شهرهای دواتنیکی کرده است. ارتباط میان ملت تورک آزربایجان را با هموطنان و هم تباران تورک آزربایجانی خود در آن سوی مرز (آراز) با سیم خاردار و پاسگاه و گشت قطع کردند و با انواع تهدیدها و خطرها همراه نمودند. آمارهای مخدوش و سر تا پا غلط از جمعیت ملل غیرفارس به ویژه ملت بزرگ تورک آزربایجان اعلام کرده و می کنند. و دهها ظلم و جنایت و خیانت و خباثت دیگر تحت عنوان فریبندۀ ایران پارس آریایی.

نکتۀ جالب این که تمامی توطئه های ضد بشری و نژادپرستانۀ ضد تورک فوق قبل از به حاکمیت رساندن رضا پالانی ضد تورک توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا، هلند، فرانسه و لژهای فراماسونری صلیبی غربی و به ویژه استعمار خبیث ضد تورک بریتانیا تدوین شده و به نوکران عبد و عبید فراماسونر فارس و مانقورت این استعمار صلیبی دیکته شده و توسط دستگاههای اجرایی حاکمیتهای ضد تورک دقیقا اجرا شده است. بیش از صد سال است که استعمار سیاه صلیبی ضد تورک غربی به طور غیرمستقیم حاکم بر ایران است. تمامی برنامه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ایدئولژیک نژادپرستانۀ فارس پرستانه و ضد تورک، به ویژه آموزش و پرورش حاکمیت ضد تورک پهلوی و جمهوری شیطانی ایران نیز از لندن به ملا-سیدهای حاکمیت سیاه ضد تورک و نژادپرست پهلوی و جمهوری شیطانی ایران دیکته شده و می شود. تئوریسینها و ایدئولوگها در لندن نشسته اند و فکر و نظر شیطانی نژادپرستانه تولید می کنند و حاکمیت ملا-سید دستورات، افکار و نظرهای شیطانی ضد تورک استادان اعظم لندنی خود را بی هیچ کم و کسر طابق النعل بالنعل اجرا می کنند. از سیاستهایی که به بیت آیه الشیطان العظمی و شیطان الله الاعظم فراماسون، علی خامنه ای دیکته می شود و توسط خود او یا به واسطه امام جمعه های جانی خبیثش به ارگانهای نظامی، انتظامی حاکمیت ابلاغ می شود گرفته تا تمامی سیاستهای کلان نژادپرستانه ضد تورک حاکمیت همه و همه توسط قدرتهای صلیبی مخوف در خارج از ایران تئوریزه می شود و جالب این که تئوریزه کنندگان اغلب مانقورتهای نشاندار فراماسونر هستند. هر چه لندن و واشنگتن به ملایان دستور می دهد، ملایان همان را اجرا می کنند. و جالب این که با سیاست موقعیّتِ وارونه و پيچيدهWinding situation ، بی بی سی فارسی، ارگان اصلی فراماسونری صلیبی ضد تورک غربی در برنامه هایی نظیر پرگار، نگاه شما و امثالهم، خود به نقد تک تک تئوریهایی می پردازند که قبلا آن را برای اجرا به حاکمیت ضد تورک جمهوری شیطانی دیکته کرده بود و حاکمیت عین آن را از رسانه های خود اعلام کرده بود!! این اساس بازی استعمار با افکار عمومی ملت تورک آزربایجان و تمامی ملل ایران در نود سال اخیر است. و متاسفانه این سیاست شیطانی و این "بازی خبیثانه تا همین اواخر بس موفقیت آمیز بود و خوب پیش می رفت که خوشبختانه سر و کله حرکتی انسانی و مقدس به نام حرکت ملی آزربایجان پیدا شد و ما روشنگران و افشاگران ملت تورک آذربایجان در رسانه هایی مثل اینترنت با رویکری بسیار هوشمندانه به روشنگری و افشاگری علیه دشمنان ملت خودمان پرداختیم (جیغهای بی امان و مقدس مرغ دؤنن بای در داستان را به خاطر بیاورید). برای همین افشاگریها و روشنگریهای ما بازی بزرگ صلیبی (Grand game)  دارد با شکست رو به رو می شود.  بی بی سی فارسی را سهل نگیرید. پستان به تنور چسباندن تئوریسینهای فراماسون برنامه های پرگار و نگاه شما را نمی بینید که با چه حرارتی از اصل حاکمیت ضد تورک ایران و ولایت فقیه و جمهوری شیطانی با چه شور و حرارتی دفاعها می کنند؟ تأمل برانگیز نیست؟                    

تمایز و تفاوت آسیمیله شده و مانقورت

باید توجه داشته باشیم که بین تورک آسیمیله شده با مانقورت فرق و تمایز هست: آسیمیله شده لزوما مغرض و ضد تورک نیست بلکه جبر اجتماع و توطئه های رنگارنگ حاکمیت نژادپرست فارس در طی این صد سال او را از آزربایجان جنوبی کوچ داده، ذوب کرده و از زبان، فرهنگ و ملت خود دور کرده  است، اما مانقورت آسیمیله شده ای مغرض و عقده ای کینه ای است که با تمام توان و قوا به ضدیت با اصل و نسب و ملیت و زبان مادری و انسانهای تورک ملت خودش برخاسته و از کشتن تورکان هویت طلب و حق طلب نیز در مواقع لزوم و به دستور ارباب نژادپرست فارسش دریغ نمی کند. بر اساس آنچه گفتیم بین آسیمیله شده و مانقورت رابطۀ شمول (Inclusion) یا عموم و خصوص مطلق هست؛ یعنی هر مانقورتی آسیمیله شده وذوب شده در ملت دیگر است اما هر آسیمیله شده ای مانقورت نیست.

مانقورت مأمور دشمن است

مانقورتها "برده و مأمور" دشمن هستند و به صورت سازمان یافته و بسیار جدی به حراست از داراییهای دشمن ضد تورک و حفظ ابزارها و مکانیزمهای مانقورتسازی دشمن برای ضربه زدن به هستی و هویت ملت تورک خودشان می پردازند. این فرق مهم دیگر بین یک مانقورت و آسیمیله شدۀ عادی است. آسییمله شده های عادی چه بسا در سنین بالای عمر خودشان (بعد از چهل سالگی) نوستالژی وطن و زبان مادری تورکی و موسیقی اصیل و زیبای تورکی و فرهنگ اصیل و انسان دوستانۀ تورکی و عشق به سادگی و صفای انسانهای تورک هموطنش در آنها بیدار می شود، اما مانقورتها، که به خاطر پول، مقام، شهرت به ملت خودشان آشکار و پنهان خیانت می کنند، هرگز این حالت حسرت، نوستالژی و افسوس از دست دادن گذشته پاک و باصفا و درخشان به آنها دست نمی دهد. چون مأمور حاکمیت ضد تورک هستند خود را معذور می پندارند و با توجیه و ایدئولوژی دگمهای پان ایرانیسم سیاسی، پان ایرانیسم مذهبی و کمونیسم ضد تورک روز به روز خیانت و جنایت خود را بیشتر می کنند. در داستان مانقورت نیز همین ویژگی برده و مأمور بودن مانقورت را چنین می بینیم: "مانقورت برای همین بی شعوری کامل و اطاعت محض و بی چون و چرا از اربابانش نسبت به بردگان عادّی و سالم ده برابر بیشتر قیمت داشت. حتّی چنین قانونی هم در بین یوان یوانها بود که در زد و خوردهای گاه و بیگاه بین قبیله ای خودشان، اگر کسی مانقورت دیگری را می کشت، به هم قبیله ایهای خودش سه برابرِ یک بردۀ عادّی غرامت و خونبها پرداخت می کرد... مانقورت مانند یک سگ صادق و باوفا تنها و تنها صاحب خودش را به خاطر می آورد. هیچ وقت با آدمهای دیگر قاتی و سرگرم نمی شد. اگر یک فکر و غم داشت آن هم سیر شدن شکمش بود. درد و مرض دیگری نداشت. کارهایی که اربابش به او می سپرد، کورکورانه و با جان و دل و با عزم و عناد خاصّی انجام می داد. به مانقورتها عادتاً چرکین ترین پست ترین و سنگین ترین و جانکاه ترین کارها یا کارهایی جانکاه و عذاب آور که تاب و تحمّل مطلق را طلب می کرد، می فرمودند تا انجام دهد. برای پاسبانی از شترهایی که در دوردست ترین نقاط بیابان ساری اؤزک می چریدند، هیچ کس به جز مانقورت نمی توانست تنهایی مطلق و بی کسی و سوز و سرما و گرمای دهشتناک را تحمّل کند. در این نقاط دور و دست نیافتنی، یک مانقورت به تنهایی چندین خدمتچی از یوان یوانها را، که هر از گاهی برایش غذا و آب می بردند، عوض می کرد. اگر خوراکش را سر وقت می دادی، شب و روز، در گرما و سرما و تابستان و زمستان در سر جایش می ماند و وظیفه اش را انجام می داد. نه از بی کسی شکایت می کرد و نه از تنهایی می هراسید. برای یک مانقورت فرمان صاحبش از هر چیزی مهمتر بود. تنها مقداری غذا و آزوقه می خواست و برای در امان ماندن از سوز و سرمای بی امان بیابان چند تکه لباس شندر پندر و کهنه پاره. به جز اینها هیچ چیزی طلب نمی کرد... مانقورت اگر گیج و منگ هم باشد کارش را خیلی خوب بلد است. تا زمانی که کاروان از چراگاه شترها دور نشده بود، سخت ناآرام بود؛ همه را زیر نظر گرفته بود و سخت مراقب شترها بود و نمی گذاشت کسی از جلوی چشمهایش گم شود".

   همان گونه که مانقورت یوان یوانها پست ترین و چرکین ترین و پلیدترین کارهایی که اربابان جنایتکار یوان یوان آنها می فرمودند با دل و جان و عزم و عناد خاصی انجام می دادند و یک لحظه نمی گذاشتند شتران، داراییهای دشمن ضد تورک و ابزارهای بالقوه مانقورتسازی از جلو چشمشان دور شود، مانقورتهای امروزی نیز پست ترین و چرکین ترین و پلیدترین کارها که عبارت است از خیانت به وطن (آزربایجان)، جاسوسی و آدم فروشی به نفع اربابان ضد تورک و به ضرر ملت تورک آزربایجان و امثالهم را انجام می دهند.

روح عصیان در مانقورت مرده است

روح عصیان ملت برده، در مقابل بردگی و اسارت و استعمار بسیار ارزشمند و مقدس است. اما این روح در مانقورت مرده است. مانقورت یک زامبی (Zombie) است. یعنی زنده نیست؛ مردۀ متحرک است و بنا به کارکرد، مکانیزیم عمل یک زامبی روح و روحیه و محتوا و زندگی ندارد. فرم و شکل خالی شده از محتواست از خودش، از هستی خودش، از هویت خودش، از زبان خودش، از فرهنگ خودش و تمامی ارزشهای مادی و معنوی و فرهنگی خودش خالی اشت. چشمان یک مانقورت نور و درخشش زندگی ندارد. حتی جرقه و بارقه ای از هستی و زندگی ندارد. او تسیلم است، تسلیم جبری که به او القا شده است.

از دیدگاه فلسفی مانقورتسازان و مانقورتداران برده دار شیطان ضد تورک مدام به گوش و ذهن انسانها جبر شیطانی را القا می کنند در حالی که بر ذهن و دل و روح مبارز حق طلب هویت طلب آزادیخواه همواره آزادی و اختیار انسانی حکم می راند و او این آزادی را برای تمامی انسانهای ملت خودش و ملل دیگر می خواهد.دشمنان ملت تورک، نژادپرستان روس، چینی، فارس، کورد، ارمنی، صلیبی و مانقورتهای ذوب شده در آنها، برده بودن تورکها را در ایران، اویغوریستان (چین)، روسیه و دیگر کشورهای ضد تورک و برتر بودن نژاد و زبان روسی، چینی، فارسی، کوردی، ارمنی به زبان تورکی را طبیعی قلمداد می کنند اما مبارزان ملت تورک هرگز این وضیعت سیاسی نژادپرستانه را طبیعی و خدادادی نمی دانند و عصیان مقدس می کنند و همین عصیان مقدس سبب وحشت اربابان روس، چینی، فارس و صلیبی می شود.

ادامه دارد.

اوجالان ساوالان – چهارشنبه 1394/11/14    2015/02/03    

  

Share/Save/Bookmark