داستان خلیل، قهرمان مردم خوی به روایت کسروی و با اندکی تلخیص- تقدیم به خانم شیرین عبادی

آدم‌کشی در ارومی رواج یافت. چند روز دیگر عثمانیان از دنبال رسیدند و تا کریم‌آباد که چهارفرسنگی شهر است جلو آمدند. جیلوها از یک سو در برابر آنان ایستاده می‌جنگیدند و از سوی دیگر در شهر با مردم دژرفتاری و سختگیری بسیار می‌نمودند. مسیحیان خود ارومی با همسایگان مسلمان خود از در مهر درآمدند. با عثمانیان جنگ سختی می‌رفت. لیکن در این میان در آمدن آندرونیک به خوی رخ داد. جیلوها اندیشه بیرون رفتن از ارومی را رها گردانیده باز به کارهای ستمگرانه خود پرداختند.

عثمانیان دسته کوچکی، هفتاد یا هشتاد تن در خوی باز گزارده بودند. به اینان آگاهی رسید که اندرونیک که یک سرکرده ارمنی بود که با دسته داوطلب ارمنی که از آغاز جنگ جهانگیر با روسیان همراهی نموده و این زمان برای ارمنستان می‌کوشید، با گروهی انبوه از ارمنیان که شماره جنگیان ایشان تا سه هزار گفته می‌شد به آهنگ خوی می‌آیند. سرکرده عثمانی که در خوی می‌بود مردم را به نزد خود خواند و چگونکی را آگاهی داد و درخواست کمک کرد. مردم سخن او را باور نکردند و جز دسته کمی به آنان نپیوستند. هر چه بود عثمانیان به جلو شتافتند و در نزدیکی ایواوغلی به ارمنیان برخوردند. چون جنگ آغازید، عثمانیان از کمی شماره و افزار شکست سختی خوردند و بسیاری از آنها کشته شدند و شماری نیز به خوی برگشتند. سرکرده عثمانی زخمی‌ها را به شهبندری سپرد و خود با بازمانده بیرون رفت.

مردم خوی به هم برآمدند و بدست و پا افتادند. بسیاری از توانگران شهر را گزارده روانه تبریز شدند. ولی غیرتمتدان آن را نپسنیدند و بر این شدند تا ایستادگی نمایند. بیدرنگ تفنگچیانی گرد آورده و دروازه‌های شهر را بسته و برای جنگ آماده ایستادند.

فردا هنگام در آمدن آفتاب بود که ناگهان دسته‌های ارمنی پدیدار شدند و تا سیصد متری شهر نزدیک آمده و توپها و مترالیوزهای فراوان خود را به کار گزاردند و به جنگ و شلیک برخاستند. مدافعان با آنکه بیشتر جنگ ندیده بودند، غیرتمندانه به کوشس برخاستند. با همه بدی افزار و نداشتن توپ می‌جنگیدند. آن چند تن زخمیان عثمانی نیز به یاری پرداخته و هر یک به سنگر دیگری در آمده و می‌کوشیدند. زنان هم به مردان آمیخته و یاری دریغ نمی‌گفتند.

در این میان خلیل نام از مردم عادی هنرنمائی شگفتی کرد. او از مجاهدان آغاز مشروطه بود. این مرد یک جانفشانی مردانه‌ای نمود. در گرماگرم جنگ سه تن از ارمنیان که رخت عسکر عثمانی در تن می‌داشتند و بزبان تُرکی عثمانی سخن می‌گفتند در جلوی دروازه سلماس پیدا شده و چنین وانمودند که فرستادگان سپاه عثمانی می‌باشند و آنان از پشت سر می‌رسند و درخواست باز کردن دروازه را کردند. مردم چون آمدن عثمانیان را می‌بیوسیدند باور کردند و بسیار شاد شدند و چنین خواستند در را باز نمایند ولی دور اندیشانی نگزاردند و این خلیل داوطلب شد که با ریسمان از دیوار پایین رود و آنان را از نزدیک ببیند و بشناسد و به چنین کار بیمناکی تن داد.

و چون پایین رفت و به آنان رسید و شناخت، چون بمب‌هائی آماده در دست آنان دید دو تن را بغل کرد و به خوییان بانگ زد : «دشمنند، اینها را بزنید، اینها را بزنید، مرا هم بزنید»

از کتاب : تاریخ هیجده ساله آذربایجان یا سرنوشت گردان و دلیران نوشته احمد کسروی
-------------------------------------------------------------

سرکار خانم شیرین عبادی، عثمانی‌ها از دم نوادگان شمرابن ‌ذلجوش هستند. علاوه بر ارمنی‌ها، یهودی‌های اروپا را هم در اصل آنها قتل‌عام کرده‌اند!!! اما در همان ایام از همان ایروانی که شما، نواده کوروش، این روزها در آنجا تشریف دارید، کسانی قصد داشتند کار مردمان اورمیه و خوی سلماس را یکسره کنند. اتفاقاً همان سپاه عثمانی کارشان را ناکام گذاشت. و اگر به داد این مردم نمی‌رسیدند، در اورمیه نه از تاک نشان می‌ماند و نه از تاک‌نشان. ضمناً در آن تاریخ و در قضیه ارامنه، اهالی اورمیه و خوی و سلماس نه سر پیاز بودند و نه ته پیاز. فقط تا دلتان بخواهد توسط جیلوها کشته می‌‌شدند. از دولت ناتوان مرکزی هم هیچ خبری نبود. عثمانی‌ها هم به دعوت علمای عموماً شیعه‌مذهب همین مناطق به داد آنها رسیده بودند. اگر صد سال بعد از آن تاریخ شما اهالی این مناطق را همچنان هموطن خود می‌دانید، حتماً باید توجه داشته باشید که این چراغ به خانه هم رواست. ایروان پایتخت کشور اشغالگر ارمنستان هم جای مناسبی برای همدردی با ارامنه عثمانی نیست. چه بسا فرماندهی جزو مستمعان سخنان شما باشد که قبلاً دستور کشتار مردم خوجالی را داده است.

منبع:

https://www.facebook.com/Mohammad.Babaee.Balaneji/posts/1033320830087979?fref=nf

Share/Save/Bookmark