ادعای نقش انگلیس در رسمیت زبان فارسی در ایران!؟- اردوغان

در نظر اول ادعای بزرگ و عجیبی است. تصور اینكه زبان شیرین پارسی به كمك و راهنمایی بریتانیای كبیر در ایران رسمیت یافته باشد، برای آنانكه فاقد اطلاعات تاریخی كافی یا عاجز از ربط منطقی قضایا و رخدادهای تاریخی قرون گذشته اند، ثقیل و هضم نشدنی است و لاجرم آنرا انكار خواهند كرد. همچنین آنانكه خوشبینانه دخالت قدرتهای استعماری در امور ریز و درشت كشورمان را باور ندارند( كه البته این عدم باورشان تا حدودی ریشه در افراط گروهی دیگر در ارتباط دادن همه ی مسائل و رویدادها به بیگانگان دارد)احتمالا به داستان با بی اعتمادی خواهند نگریست... . اما ببینیم ریشه ی این ادعا در كجاست؟

لوكیشن یك: قرون 15 و 16 میلادی

       ارتش تركان عثمانی وین( پایتخت اتریش كنونی) را محاصره كرده است.  تركها تا نزدیكی های ونیز( مهمترین شهر تجاری ایتالیا در قرون 14 تا 16) پیش آمده اند. بوداپست، بخارست ، بلگراد، آتن ، سارایوو، زاگرب، اسلوونی، مقدونیه و ... سالهاست بدست تركان افتاده است. وحشت از تركان مسلمان عثمانی خواب از چشم سلاطین اروپا ربوده است.قویترین شاهان اروپا را هم توان مقاومت در برابر ارتش ینی چری تركان نیست. این وحشت حتی در كتابهای بزرگترین متفكرین آن زمان غرب هم بازتاب یافته است، آنجا كه منتسكیو تركان را " قادر به انجام هر كاری كه اراده كنند" میداند...؛ اما ناگهان اتفاقی خجسته در مرزهای شرقی تركان عثمانی موجب نجات اروپا میشود. ظهور اسماعیل صفوی كه علیرغم همزبانی با عثمانیان ، اختلافات ابلهانه ی مذهبیش با آنان او را رو در روی همزبانان قدرتمند خود قرار میدهد( كه البته تعصبات كور عثمانیان و زیاده طلبی آنان نیز در این میان نقش مهمی بازی میكند) اسماعیل  از پدری صوفی مسلك و مادری مسیحی زاده شد. پدر بزرگش اوزون حسن فرمانروای آق قویونلوها با حكومت مسیحی طرابوزان ( كه در آن زمان هنوز ضمیمه ی خاك عثمانی نشده بود) پیمان مودت و اتحاد در مقابل مسلمانان عثمانی می بندد!( اتفاقی كه در سیاست تازگی ندارد و در زمان معاصر نیز بارها تكرار شده است كه مثلا كشوری اسلامی به ملاحظات سیاسی با كشوری مسیحی علیه یك كشور اسلامی دیگر همپیمان و همراه میشود). شاه ترابوزان (كه خود در هراس دائمی از تركان عثمانی است) مراودات و ارتباطات مستمری با ممالك مسیحی اروپا دارد.وی از فرصت استفاده نموده و برای تحكیم دوستی با تركان آق قویونلو دخترش دسپینا را به عقد اوزون حسن در می آورد. حاصل این ازدواج دختری به نام مارتاست( جالب آنكه پدر مسلمان است ولی دختر نامی مسیحی میگیرد! یكی به نفع فیمینیستها!) كه بعد از بزرگ شدن و سیر حوادث و وقایع با شیخ حیدر ازدواج میكند .حاصل این ازدواج اسماعیل است كه بعدها بنیانگذار مذهب شیعه در ایران میشود. ( اینها خلاصه ی عین تاریخ است و هر كه شك دارد به متون تاریخی مراجعه نماید.) خلاصه اینكه اسماعیل از مادری مسیحی كه ردپای اروپاییان در وصلت مادربزرگش با پدربزرگش كاملا مشهود است، زاده میشود

لوكیشن دو: اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی

     بدلیل جهالت و ناكارآمدی و فساد دربار سلاطین عثمانی ، امپراطوری گسترده آنها بشدت ضعیف شده است؛ بطوریكه اروپاییان به آن لقب مرد بیمار اروپا داده اند. عثمانی روزبروز قدرت و قلمرو خود را از دست میدهد . بهانه و جرقه ای لازم است تا اروپا این قلمروی وسیع اما ضعیف را بدرد و مثل گوشت قربانی تقسیم نماید. جنگ جهانی اول این فرصت را به دست میدهد. انگلیس صحنه گردان اصلی است. انقلاب در روسیه باعث خروج ارتش روس از معركه و یكه تازی انگلیس ( و در كنارش فرانسه و یونان) میشود. ابتدا آنان قصد داشتند تا تمامی خاك عثمانی را بین دول پیروز تقسیم نمایند؛ اما مقاومت سرسختانه ی گروهی از تركان جوان ، اروپا را متقاعد میكند كه منطقه ای را كه اكنون تركیه خوانده میشود، به تركان وا بگذارد.

      این تحولات عظیم درست در بیخ گوش مملكت قاجار رخ میدهد. جایی كه 200 سال است تحت عنوان ممالك محروسه ی قوم ترك تبار قاجار بدون اینكه قدرت عرض اندامی در صحنه ی بین الملل داشته باشد، ادامه ی حیات میدهد (و البته با دخالت ها و اعمال نفوذهای دولتین انگلیس و روس). انگلیس به موازات تعیین تكلیف عثمانی باید دستی هم به سر و گوش این شبه مستعمره ی فلكزده ( ایران) بكشد تا با نظم نوین برآمده از پس ویرانه های جنگ اول جهانی هماهنگ و هم راستا گردد.

       ترس تاریخی از تركان (همچنانكه اشاره كردم) چنان در عمق جان سیاستمداران و نخبگان انگلیس نشسته بود كه با وجود در هم شكستن و تجزیه ی امپراطوری 500 ساله ی تركان عثمانی، حتی مشاهده ی وجود مملكتی با اكثریت نسبی ترك در همسایگی شرقی تركیه ی بازمانده از امپراطوری سابق هم سیاستمداران اروپا بویژه انگلیس را به فكر فرو می برد. این همسایه ی شرقی همان ایران بود كه انگلیس با كنار كشیدن موقت روسها از صحنه ی سیاست بین الملل، تنها بازیگر میدان آن شده بود. با تجربه ی تاریخی كه اروپاییان از نقش زبان در ایجاد و تكوین ملتها و همگرایی و واگرایی بین آنها داشتند، انگلیس مصمم شد برنامه ی ملت سازی بزرگی را در این منطقه به مورد اجرا بگذارد.  باید زبانی در این منطقه رسمیت می یافت كه در تقابل با زبان تركی تركیه جدید( ولو ضعیف شده و فعلا بی خطر) باشد. یافتن و علم كردن زبان جدید كار دشواری نبود: فارسی! هم حدود یك چهارم تا یك سوم مردم در ایران به آن تكلم میكردند ، هم زبان شعر و ادب و تا حدودی دربار بود و با توجه به بی سوادی شاید 99 درصدی مردم ایران، میشد با برنامه ی آموزش اجباری فارسی به توده های عامی و دارای فرهنگ شفاهی، تدریجا سایر زبانها ( بویژه تركی را كه خطر اصلی بود) به حاشیه راند و نهایتا حذف یا بی اثر نمود.بدین ترتیب امكان اتحاد این دو همسایه ی بزرگ( ولو فعلا ضعیف ) در سایه ی اتحاد زبانی، حتی در آینده ی دور ( در مقیاس قرن) منتفی میشد یا لااقل به حداقل میرسید.( توضیح اینكه غرب میدانست كه در آینده زبان و ملیت نقش پررنگتر و برجسته تری نسبت به دین و مذهب در اتحاد بین كشورها بازی خواهد كرد؛ چرا كه سیر تدریجی این پروسه را در گذر  اروپا از قرون وسطی به قرون جدید بعینه دیده و مطالعه كرده بود). تغییر سلطنت از خاندان قاجار ترك به خاندان پهلوی فارس تبار اصولا در همین راستا قابل ارزیابی و تحلیل است و سایر دلایل، فرعی و جنبی هستند. برای اجرای پروژه ی ملت سازی مطلوب خود، انگلیس مهره های مورد نیاز را چید و بموقع از آنها بازی گرفت. رضا خان تنها شاه مهره ی جلوی سن بود، اما مهره های مهمتری كه نیازی به مطرح شدن آنها در صحنه نبود، نقش اصلی و رهبری فكری را ایفا میكردند. حتی از میان خود تركان نیز مهره هایی شناسایی و كانالیزه شدند. شاید مهمترین و مرموزترین این اشخاص، محمدعلی فروغی بود كه نقش اصلی در تربیت و انگیزش فكری نسلی از پان ایرانیستها داشت كه نشر و گسترش زبان فارسی از طریق آموزش و پرورش رایگان و اجباری به زبان فارسی و ممنوع كردن آموزش كودكان به سایر زبانها( منظور زبانهای مادری و در راس آنها توركی) را وظیفه ای مقدس برای خود شمردند؛ با این توهم كه لازمه ی نیل به وحدت ملی، یكدست سازی زبان در كشور و حذف تدریجی سایر زبانها (بویژه زبان تركی) است. حسن وثوق الدوله،محمود افشار، بدیع الزمان فروزانفر، احمد كسروی، محمدتقی بهار ، عباس اقبال و ... پیشقراولان حركت ضدفرهنگی سیاست تغییر زبانی در ایران شدند ، شاید بی آنكه بدانند بازیچه ی پیر دنیا دیده ی عرصه ی سیاست جهانی شده اند.سرانجام طی بخشنامه ای در سال 1310 به كلیه ی مدارس كشور، صریحا آموزش هر زبانی غیر از فارسی به كودكان ممنوع اعلام گردید و از آن تاریخ به تدریج كتابهای درسی كه از زمان آغاز سبك جدید تدریس در مدارس آذربایجان به زبان های تركی و فارسی بود، تغییر یافت و فقط كتابهای فارسی نشر و در بین كودكان و نوجوانان مدارس پخش گردید.

     اینچنین بود كه تركان ایران قربانی یكی دیگر از بازیهای جهانی سیاست بین الملل با صحنه گردانی بریتانیا شدند كه حتی با وجود سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و روی كار آمدن نظام جمهوری اسلامی، شاید بدلیل عدم ریشه یابی و عدم توجه و عنایت به اصل موضوع توسط مسئولین و دست اندركاران محترم و عادت به بنیانهای فكری روال آموزشی سابق، استمرار دارد. در این خصوص و اینكه بهترین رویكرد نظام اسلامی در قبال مسأله ی تنوع قومی و زبانی در كشور چه میتواند باشد، خواهم نوشت. ضمن آنكه همواره خود را در معرض خطا و اشتباه میدانم و نصایح و رهنمودهای مشفقانه را به گوش جان شنوایم. جمعه 14 مرداد 1390

منبع:

http://ardogan.arzublog.com/post-15403.html

Share/Save/Bookmark