غوغای رسانه¬های فارسی¬زبان خارج از ایران برای درگذشت عباس کیارستمی، کارگردان نژادپرست فارس ایرانی و مقالۀ ارزشمند محمدرضا لوایی - اوجالان ساوالان

این روزها پان ایرانیستهای نژادپرست ضد تورک و ضد آزربایجان تلویزیونهای سیاسی فارسی زبان ماهواره ای بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، من و تو، رادیو فردا، رادیو زمانه، دویچه وله آلمان، ایران آریایی، پارس، تلویزیون اندیشه، کانال 1، ایران فردا، رها، سیمای آزادی، نگاهِ شما (کانال جدید)، اندیشه، دیدگاه و ... سوژه¬ای جدید برای تبلیغات و بت¬سازی از نژادپرستان فارس که جلد و پوشش هنر و هنرمند را به تن کرده¬اند اما در همین پوشش مقدس و انسانی و فرهنگی هنر نیز دست از نژادپرستی ضد تورک برنمی¬دارند، به دست آورده¬اند و همه باهم بر بوق و کرنای حمایت از عباس کیارستمی، کارگردان نژادپرست فارسچی ایران می کوبند. ما فعالان حرکت مقدس ملی آزربایجان با آن بخش از قضیه که عباس کیارستمی بر اثر عدم رسیدگی پزشکان انسان کش ایران که همگی  پشتگرم به نظام جمهوری اسلامی هستند و در اصل جزو مافیای حاکمیتی نظام پزشکی این نظام نامقدس هستند، مرده¬است، هیچ مشکلی نداریم، اما با این جنبۀ قضیه که نژادپرستان فاشیست ضد تورک و ضد عرب فارس می¬خواهند از  شخصیتی نژادپرست و بیمار مثل کیارستمی، یعنی یک انسان نهیلیست پوک و میان¬تهی (الگوی تیپیکال روشنفکری پوک فارس که صادق هدایت نمونۀ مثالی و عالی آن است) «بت» بسازند و برایش مثل خمینی مقبره بسازند و از قول کارگردانهای صلیبی غرب مدام بگویند که «سینما با عباس کیارستمی تمام شده است» !!! کارها داریم. کیارستمی نیز مانند سلف روان پریش و خودآزار و مأیوس ایرانی خودش، صادق هدایت، که او نیز به مرض لاعلاج تورک ستیزی و عرب ستیزی نژادپرستانه به اضافه نیهیلیسم مبتلا بود، هر دو خصیصه را ، نژادپرستی ایرانی فارس پرست و ضد تورک و ضد عرب، را به اضافۀ نیهیلیسم و پوچ گرایی و معناباختگی فلسفی مرضی با هم دارد و این بیماری در بین تاریک اندیشان ضد نور نژادپرست ضد تورک ایران شایع است. 

نمونه اش فیلم سینمایی مشهور نیهلیستی «طعم گیلاس» از عباس کبارستمی که سند زنده و جاودانی از الگوی تیپیکال نژادپرستی ضد تورک و پوچ گرایی روشنفکر معناباخته و پوک و پوچ و مریض و پارانویایی ایرانی را نمایش می دهد. البته محمدرضا لوایی، فعال ارزشمند تورک آزربایجانی این خصیصۀ تیپیکال روشنفکری به پایان رسیدۀ ایرانی را در مقالۀ ارزشمندش « عباس كيارستمى با طعم نژادپرستى» بررسی و تحلیل و تبیین کرده است و نیازی به دوباره کاری نمی  بینم. اما از آن جا که این مقالۀ نوایی در سایت ایران گلوبال نشر شده است و عده ای از نژادپرستان فارس ایرانی در پی تکذیب موضوع (تکذیب نژادپرستانه و ضد تورک بودن قسمتهایی از فیلم طعم گیلاس) برآمده اند باید نظر خوانندگان را همراه با خواندن مقالۀ ارزشمند مقالۀ محمدرضا لوایی به قسمتهای مورد بحث از فیلم نژادپرستانۀ طعم گیلاس به کارگردانی عباس کیارستمی که خوشبختانه در آرشیو سایت آذوح موجود است جلب کنم . تا هم سند زنده باشد و هم تحلیل مستند. باشد که وجدانهای خفته بیدار شوند و بدانند که ما فعالان حرکت ملی آزربایجان هرگز با اشخاص به دلیل این که فارس یا کورد یا غیرتورک هستند، هرگز مخالف نیستیم بلکه فقط و فقط و فقط با اندیشه ها و جهان بینیها و طرز فکر نهادینه شده نژادپرستانه، که نامش نژادپرستی فارس پرست ایرانی است مخالفیم.

اوجالان ساوالان – 26/04/1395     16/07/2016

لینک دانلود قسمتهای نژادپرستانۀ ضد تورک فیلم سینمایی «طعم گیلاس» از عباس کیارستمی در سایت آذوح را در این جا می اوریم و از خواننده خواهشمندیم بعد از دیدن این قطعه فیلم دیگرستیز تورک ستیز مقاله ارزشمند جناب محمدرضا لوایی را بخوانند. آذوح: « توهین به ترکها در فیلم سینمایی ساخته شده در ایران» توهین به ترکها در ایران پایانی ندارد. روزنامه، فیلم، مراسمهای رسمی و غیر رسمی، مراکز اداری و... انواع وسیله ها و مکانهایی است که بی وقفه به توهین به ترکهای آذربایجان مشغولند و می توان نمونه های بسیاری را در این موضوع مثال آورد:

https://www.youtube.com/watch?v=RG8Qn5h0neM

عباس كيارستمی با طعم نژادپرستی - محمدرضا لوایی

ياس فلسفی ايرانی در طعم گيلاس عباس كيا رستمی بيداد می كند. اما اين، همه ی موضوع نيست. من تقريباً همه ی نقدهايی را كه منتقدان خارجی و داخلی در خصوص طعم گيلاس نوشته اند خوانده ام. موضوع به غايت وحشتناكی را متوجه شدم. هر دو طرف سعی در پنهان كردن چيزی دارند. البته خارجی ها از آنجا كه درك درستی از جامعه ی ايرانی ندارند طبيعی است كه از پنهان ماندن اين موضوع خبری ندارند. در فيلم از يك طلبه ( دانشجو ) و يك سرباز و يك كارگر ياد می كنند و اصرارهای خود كيا رستمی را نيز پشت گوش می اندازند. بگذاريد موضوع را وا بشكافيم. در حاشيه ی تهران و در محيطی پر از گرد و غبار و خاك، بديعی دارد با ماشينش دنبال كسی می گردد كه چالش بكند. چنين به نظر می رسد كه جامعه ی ايرانی دارد خودكشی می كند و وقت چال كردنش فرا رسيده است. انتخاب كسانی كه احتمالاً چالش خواهند كرد خيلی مهم است. سوای آن لر كه از زباله ها بيرون می آيد و تاكيد دارد كاری جز زباله بلد نيستم هويت سه نفری كه ايرانيت بديعی را چال خواهند كرد قابل تامل است. يك سرباز محتاج، كه كرد است. يك طلبه ی افغانی و يك كارگر ترك.

كيارستمی وقتی با آنها روبرو می شود از هويت و كجايی بودنشان سئوال می كند. اين موضوع خواسته و ناخواسته از ديد منتقدان مخفی مانده است. سئوال اين است كه چرا در برابر فيلمی چنين توهين كننده و زشت هيچ يك از سينماگران اعتراض نكردند؟ البته شعور سينماگر ايرانی فراتر از فهم عباس كيا رستمی نيست. اگر به جای آن لر از بين زباله ها يك اصفهانی و شيرازی بيرون می آمد آيا فيلم لطمه می خورد؟ بله البته كه لطمه می خورد چون فيلم دارد با ظرافت تمام و با دورويی خاص از فهم نداشته ی فارسی حمايت می كند. گفتگوی او با طلبه ی جوان افغانی را به ياد بياوريد:

" من به دستهای شما احتياج دارم. نه به زبان شما احتياج دارم و نه به فكر شما. "

فيلم به شدت ضد ديگری است. مركز و متن، تهران است و ديگری ها در حواشی و كناره ها مشغول جان كندن اند. يك تيپ بی خاصيت نافهم كه ما او را پيوسته در بلندی ها و سوار ماشين می بينيم دارد ديگری ها را در بين زباله ها و گرد و خاك و بدبختی به تصوير می كشد. او سوار بر ديگری هاست. او دارد با تحقير لر و كرد و افغانی و ترك به ريش مخاطب می خندد. همه ی آن تصاوير دراز و مضحك، و شاعرانگی باسمه ای انسانهايی كه گرفتار درد و رنجند دارند  بيسوادی فكری كيارستمی را افشا می كنند. مرد ترك كه به خاطر فرزند بيمارش و به خاطر پول حاضر به چال كردن بديعی شده دارد از ماه و خورشيد و ستاره و لذت بردن از طبيعت می گويد.

شخصيت جوان و زيباروی كرد سرباز از اين رو انتخاب شده كه مخاطب برای لحظاتی با ذهن همجنس بازِ كيا رستمی ور برود. او به كرد محتاج می گويد نپرس كه چه كاری بايد بكنم بپرس كه چقدر می دهی. نوع نگاههای پسر كرد و رضايتش و اصرار نكردنش بر چگونگی كار، سعی دارد به مخاطب بفهماند كه كرد جوان راضی به تن فروشی است.

كارگر ترك كه راضی به چال كردن جسد ايرانيت از جنس كيا رستمی است  دارد فلسفه سرايی می كند و البته با زبان يك ترك، كيا رستمی به هويت تركی اهانت می كند. اروپای ترك ستيز هم از اين اهانت نژاد پرستانه به دليل ذهنيت تاريخی اش مزورانه می گذرد؛

" حالا نمی دونم درد شما چيه؟

ترك كه نيستی؟ اگه يه جوك تركی بگم ناراحت نمی شی؟

يه تركه رفت دوختور. گفت: آغای دوختور انگشتمو هر جا میذارم درد می كنه. سرم ميذارم درد ميكنه پايم ميذارم درد ميكنه شيكمم ميذارم درد ميكنه دستم ميذارم درد ميكنه. دوختور اينو معاينه كرد گفت آغا انگشتت شكسته وجود شما سالمه. آغای محترم شما فكرت مريضه خودت سالمی. پاشو عوض كن فكرت رو. "

كيا رستمی فكر مريض خويش را در اهانتی چنين آشكار به تركها رو می كند. بگذاريد از خود فيلم كمك بگيرم؛

" اين هم گناه بزرگيه كه خوشبخت نباشی. وقتی خوشبخت نيستی باعث اذيت و آزار ديگران ميشی."

هم كيا رستمی و هم ايرانيت او خوشبخت نيستند. نسل فكری كيا رستمی و ايرانيت مبهمشان در مسير خودكشی قرار گرفته اند. اينهمه آزار و اذيت ديگری ها در منطقه و جهان و در داخل ايران نشان از بدبختی عظيم فكری است.

در فيلم ، بديعی بعد از كلی گشتن، باقری ترك را پيدا می كند تا مهمترين دغدغه ی ذهنی اش را با مخاطب در ميان بگذارد؛

" - آقای باقری فردا كه ميای يه دو تا سنك كوچولو بردا بزن رو صورتم. شايد بيدار شدم.

- يه دو تا سهله سه تا می زنم

- شونه مم يه تكونی بده شايد زنده باشم!..."

 ما سالهاست كه سنگ بر صورت شما می كوبيم تا بيدار شويد اما متاسفانه مرده ايد. صحبت اينجاست كه دغدغه ی كيا رستمی بين مرگ و زندگی رنگ تعصب و ديگری ستيزی به خود گرفته است. پايان فيلم كيا رستمی همه چيز را افشا می كند. بعد از آن شب دراز و سياهِ موش مردگی بديعی، صبح رؤيای وی فرا می رسد. بديعی از قبر برخاسته است. ديگر آن حاشيه ی پر گرد و غبار و فقر و فلاكت ديده نمی شود. انگار مردگی بديعی وقتی شكل می گيرد كه ديگرانی از جنس لرها و ترك ها و كردها و افغانی ها حضورش را اشغال كرده اند. اما حالا همه جا سبز است و گل گلی و بهارگونه. در كادر نه لری ديده می شود و نه كرد و ترك و افغانی...

همه جا فقط سرباز ديده می شود. شيرين ترين لحظات زندگی بديعی هم بنا به گفته ی خودش خدمت سربازی اش بوده است. كيا رستمی به نظامی گری و تثبيت تسلط اعتقاد دارد. و اين را به وضوح در آخر فيلمش نشان می دهد. همين صحنه نيز از ديد منتقدان در رفته است و به آن نپرداخته اند. ايرانيت و انسانيت و مفهومِ زيستی كيا رستمی محيطی است در احاطه ی فكر كارگردانی كه دوست دارد در كادر فكری خويش فقط نظامی ببيند. نظامی هايی از جنس كيا رستمی ها.

طعم گيلاس اهانتی آشكار به ملل ديگر است.

Share/Save/Bookmark