نوژه و نطفه!

saeed-saman.blogspot.com

-----------------------------------------------------------------------------------------------

در مطلب امروز نخست نگاهی به ارتباط ویژة نظامی «روسیه ـ  ایران» می‌اندازیم،  و تلاش خواهیم کرد تا به دور از شایعات و خبرسازی،  حضور جنگنده‌های روسیه در پایگاه نوژه را در چارچوب نگرشی استراتژیک بررسی کنیم.   سپس به سراغ ارتباط نظامی روسیه در سطح جهانی می‌رویم،   ارتباطی که به تدریج در تقابلی دائم با غرب عمل می‌کند.   در این رابطه،   نیم‌نگاهی خواهیم داشت به تأثیری که اتخاذ «استراتژی‌های نظامی» بر دولت‌ها بجای می‌گذارد.  تأثیری که به وابستگی منجر شده،  و حداقل در روسیه می‌تواند دولت را از جایگاه نیروی حیات‌بخش ساختاری خارج کرده و به عامل فروپاشاننده تبدیل کند.  پس ابتدا بپردازیم به ماجرای پایگاه نوژه.

هیاهوی استفادة نیروی هوائی روسیه از پایگاه نوژة همدان،   بار دیگر یک مسئلة اساسی را در استراتژی‌های نوین منطقة خاورمیانه علنی کرد.   این هیاهو نشان داد که چگونه مراکز سیاسی‌نمای وابسته به آتلانتیسم،   در برابر حضور نظامی روسیه در منطقه عکس‌العمل‌های تند نشان می‌دهند و همزمان،  همانطور که نمونه‌ها در عراق،  عربستان،  قطر و ... نشان داده،   حضور نظامی آمریکائی‌ها و همکاران اروپائی‌شان را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند.  به راستی این سئوال مطرح می‌شود که اگر حضور نظامی یک قدرت خارجی در منطقه «صلاح» نیست،   و می‌تواند منافع ملت‌ها را به خطر بیاندازد،   از چه روی حضور آمریکا،  انگلستان،  فرانسه و دیگر قدرت‌های استعماری در بسیاری مناطق خاورمیانه،  دریای عرب،  شمال آفریقا و ... از سوی دولت‌های منطقه «دوستانه» و بی‌ضرر تلقی می‌شود؟

پاسخ به این سئوال آنقدرها مشکل نیست.   همانطور که می‌دانیم رژیم‌های حاکم بر منطقة خاورمیانه،  شمال و شرق آفریقا،   سنگ‌واره‌های دوران «جنگ سرد» به شمار می‌روند،  و جملگی از ریشه و اساس وابسته به پنتاگون و سیاست‌های کاخ‌سفید هستند.  در نتیجه،  در برابر حضور نظامی اربابان‌شان نه تنها عکس‌العمل منفی نشان نخواهند داد،‌   که این «حضور» را نوعی حمایت جانانه از رژیم‌ حاکم در برابر مخالفان داخلی و خارجی‌ تلقی کرده،  دست مستشاران و عمله‌واکرة مسلح اجنبی را به گرمی می‌فشارند.   به طور مثال،  همانطور که می‌دانیم،   حکومت عربستان سعودی،   از آنجا که خیلی به «اسلام» پایبند است،  حضور غیرمسلمان را در خاک خود با شرط‌وشروط بسیار می‌پذیرد،  و در عمل ترجیح می‌دهد که هیچ غیرمسلمانی پای به این شبه‌جزیره نگذارد.   ولی زمانیکه کار به لش‌ولوش‌هائی می‌رسد که در پایگاه‌های هوائی یانکی‌ها در عربستان به شب‌زنده‌داری مشغول هستند،   صدای اعتراض ریاض را نخواهیم شنید!   در موارد دیگر نیز،  شاهدیم که کشورهای منطقه هر چند با مواضع «رسانه‌ای» متفاوت،  همین یک بام و دو هوا را به منصة‌ظهور گذارده‌اند.  پس یک نتیجة کلی می‌توان گرفت،  و آن اینکه،  عربدة گوش‌خراشی که برخی از این رژیم‌ها در مخالفت با حضور روسیه سر می‌دهند،   ارتباطی با «منافع‌ ملت‌ها» ندارد،   ارتباط‌اش بیشتر با «منافع رژیم‌ها» است،  همان‌ها که در چارچوب بده‌بستان با یانکی‌ها می‌خواهند از منافع محفلی‌شان حمایت به عمل آورند.

در همین راستا شاهد جیغ‌وفریاد محافل در داخل و خارج ایران پیرامون حضور نظامی روسیه در پایگاه نوژه نیز هستیم.   نخست باید گفت،  روسیه جهت حمله به مواضع «فرضی» داعش که گویا در مناطق شمالی سوریه و عراق و مرزهای ترکیه واقع شده به هیچ عنوان نیازی به حضور نظامی در ایران ندارد.  چرا که،   مسکو در سوریه پایگاه دائمی هوائی دارد،   در سواحل مدیترانه نیز جت‌های جنگنده و قایق‌های توپدار مستقر کرده.   در نتیجه،  به استنباط ما انتشار «خبر» حضور نظامی روسیه در پایگاه «نوژه» دلائل دیگری داشته.   و در این راستا کافی است نیم نگاهی به اخبار مشابه در پائیز سال گذشته بیاندازیم.

اگر فراموش نکرده باشیم در شرایطی تقریباً هم‌سان امروز،  و در آغاز پائیز سال 1394،   اخبار عجیب و غریبی مبنی بر موشک‌باران مواضع داعش توسط روسیه،  خصوصاً از طریق دریای خزر،  ایران و عراق در سایت‌ها منتشر شد،   و پیرامون آن هیاهوی مفصلی نیز به راه اوفتاد.   همان روزها در وبلاگی تحت عنوان «موشک‌های خزر» این «اخبار» را تا حد امکان بررسی کرده،  گفتیم که روسیه هیچ احتیاجی به موشک‌اندازی به مواضع داعش از طریق دریای خزر ندارد،  و می‌باید دلائل واقعی این حملات «تبلیغاتی» را جای دیگری جستجو کرد.   امروز نیز مسئلة استفادة نیروی هوائی روسیه از پایگاه نوژه جهت حمله به داعش از همان قماش «اخبار» است.  و اصل مطلب در این میان،   چه موشک‌باران از طریق خزر،  و چه حضور جنگنده‌های روسی در نوژه،   چیزی نیست جز بازتاب عقب‌نشینی مفتضحانة آتلانتیسم و شاخک‌ نظامی آن یعنی ناتو از مرزها و مناطقی که «عمق استراتژیک» مسکو به شمار می‌رود.

و در چارچوب همین سیاست‌های «کلان ـ استراتژیک» است که شاهدیم روسیه نیز با هیاهوی غرب همداستان می‌شود.   حتی کار بجائی می‌کشد که برخی مقامات رسمی روسیه در بالاترین سطوح این «شایعات» را مورد تأئید قرار می‌دهند!   به عبارت ساده‌تر،  مسئله شاخ‌توشاخ انداختن مسکوست با واشنگتن؛   قضیه هیچ ارتباطی با نوژه و خزر ندارد و به ویژه برخلاف آنچه آژانس‌های سازمان سیا در ایران ادعا می‌کنند،   بازتولید فرضی «ترکمان‌چای» و «گلستان» و ... و تجزیة آذربایجان در دوران استالین نیست!

با این وجود،  بعضی‌ها اسیر فضای تبلیغاتی شده،  پیرامون این «رخدادها» که صحت و سقم‌شان نیز به هیچ عنوان قابل بررسی نیست،   دست به تجزیه و تحلیل‌های «عالمانه» می‌زنند!   ولی جهت تحلیل این نوع مسائل منطقاً می‌باید صبر پیشه کرد،  چرا که فضای رسانه‌ای از التهاب مسخره‌ای که به وجود آمده به سرعت تهی می‌شود.   و همانطور که دیدیم،   موشک‌باران مواضع «فرضی» داعش از دریای خزر نیز فقط چند روزی توانست بر صفحة نخست «رسانه‌ها» باقی بماند،  و برای همیشه چشم از جهان فروبست!

حال پس از این مقدمة طولانی ببینیم به چه دلیل اصولاً این نوع «شایعات» بر سر زبان‌ها می‌افتد و اهمیت‌شان چیست؟   جهت توضیح این مطلب نیازمندیم که دوباره ارتباط استراتژیک «مسکو ـ واشنگتن» را در خاورمیانه مطرح کنیم.   چرا که اهمیت این «شایعات» فقط در لایه‌هائی از تحولات فی‌مابین ایندو پایتخت معنا و مفهوم خواهد گرفت.   به طور مثال،   زمانیکه روسیه رسماً اعلام می‌کند که از طریق دریای خزر مواضع داعش را در شمال سوریه مورد حمله قرار داده،‌   به این معناست که دیگر برای آسمان حکومت وابسته به غرب در تهران «مشروعیت حیطة نظامی» قائل نخواهد بود؛  این نوعی هشدار است به غرب!   مسکو با اینعمل نشان می‌دهد که آسمان ایران به روی مسکو باز است،   و در صورت لزوم موشک‌های‌اش از مسیر آسمان ایران به «اهداف» مورد نظر شلیک خواهد شد.   به عبارت ساده‌تر،  اگر دولت و یا تشکیلاتی نظامی در منطقه قصد دارد در برابر روسیه قد علم کند،‌   چه بهتر که پای پیش بگذارد و حرف «دل‌اش» را بزند!   خلاصه بگوئیم،  نوعی «قدرت‌نمائی نظامی» است.   اگر فراموش نکرده باشیم،   خبر موشک‌بازی از طریق دریای خزر چندی پس از شکست یک کودتا در عربستان سعودی «منتشر» شد.   و حضور جنگنده‌های روسی در نوژه نیز چند صباح پس از کودتای ناکام ترکیه انتشار می‌یابد.   به عبارت ساده‌تر،  هر بار که آتلانتیسم در پروژه‌های استعماری‌اش متحمل شکست چشم‌گیری ‌شده،  روسیه یک قدرت‌نمائی نظامی نیز «کاشه» رفته.  شاید هم جهت تأئید مواضع نظامی‌اش دست به نوعی «تهدید» رسانه‌ای زده.  

در ایران یک رفیق شکارچی‌ داشتم که همیشه می‌گفت،  «اول یک تیر در کن تا شکار بترسه،‌  بعد با تیر بزنش!»   ولی حکایت روسیه کاملاً برعکس شده،   مسکو اول شکار را می‌زند،   بعد یک تیر هوائی در می‌کند!   معلوم نیست می‌خواهد چه کسی را بترساند،  یعنی معلوم که هست،‌   منتهی کسی چیزی نمی‌گوید.   

ولی اگر بخواهیم شرایط فعلی را تا حدودی ریشه‌یابی کنیم،   بازمی‌گردیم به نخستین سال‌هائی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  فدراسیون روسیه تلاش کرد تا از طریق گسترش نفوذ مالی و تجاری برای خود به نحوی از انحاء اعتبار و حیطة نفوذ اقتصادی کسب کند.   شاهد بودیم که در هر میعاد،   سرمایه‌داری آنگلوساکسون بجای قبول حضور تجاری و اقتصادی مسکو،  در مقام یک رقیب تجاری،  گزینة عملیات نظامی را پیش کشید.   چنین برخوردی در موارد بی‌شماری تکرار شده،   و در پناه گزینة نظامی «واشنگتن ـ لندن»،   همیشه صنایع اسلحه‌سازی غرب را می‌دیدیم که در کنار روسپی‌خانه‌داران لندن و لاس‌وگاس در کار پول‌شوئی،  قاچاق مواد مخدر،  انسان،  ارز و ... قرار گرفته.   ولی احدی به این موضوع اشاره نمی‌کند،  که پس از فروپاشی استراتژی‌های «جنگ‌سرد» اگر چنین شرایطی به وجود آمده،  و گزینة نظامی غرب در مصاف با گزینة «تجاری ـ  مالی» روسیه همه جا به اینصورت غیرقابل قبول «علم» شده،   برخلاف ادعای بوق‌های تبلیغاتی،   نه بازتاب یک الزام امنیتی و «تاریخی ـ نظامی» که نتیجة طبیعت یک نظام اقتصادی است!   بله،   این واقعیت که «اقتصاد» در شبکة آتلانتیسم جز آنچه بالاتر گفتیم ـ  فروش اسلحه،  قاچاق،  موادمخدر،  و ... ـ  معنا و مفهومی ندارد،  به هیچ عنوان مطرح نشده.   روشن‌تر بگوئیم،   شبکه‌های اقتصادی دیگر ـ  صنایع خانگی،  خودروسازی،  داروسازی،  اینترنت،  توریسم،   و ... ـ‌   شاخه‌هائی است که در عمل به عنوان قارچ‌ بر بدنة اقتصاد «نظامی ـ مافیائی» غرب رشد کرده.  این شبکه‌های ثانویه واقعیت و پایه‌واساس ندارد،   صرفاً دکوراسیونی است متکی بر شبکة اصلی.      

همانطور که می‌بینیم،  طی چند سال،‌  قدرت‌های بزرگ گام به گام از گزینة «طبیعی» اقتصاد آتلانتیست دنباله‌روی کردند،  و نهایت امر امروز جهان  در نقطه‌ای قرار گرفته که شاهدیم.   تمامی مناطق خاورمیانه،   قسمت عمده‌ای از قارة آفریقا،‌  بسیاری مناطق در ‌آمریکای لاتین،  آسیای جنوب شرقی و ...  تحت عناوین مختلف:   «بیداری جهان اسلام»،  مبارزه با داعش و گروه‌های اسلامگرای تروریست،   تلاش «چپ‌‌نمایان» جهت به قدرت رسیدن و تشکیل دولت «مردمی» در آمریکای لاتین،   و غیره فقط و فقط در چارچوب منافع ایالات‌متحد به خاک‌وخون کشیده شده.   و در چنین شرایطی،   نهایت امر روسیه نیز بالاجبار جهت تفهیم مواضع استراتژیک خود چاره‌ای جز پیش کشیدن «گفتمان نظامی» نداشته.  

ولی امروز علنی شده که گسترش گفتمان نظامی در ارتباط غرب با روسیه اتفاقی نیست،   همان «نقطة عطفی» است که سرمایه‌داری آنگلوساکسون در ارتباط با روسیه خود را بر آن متمرکز کرده.   چرا که،  وادار کردن روسیه به تبعیت از این گفتمان،   از طریق گسترش روزافزون برخوردهای نظامی می‌تواند همزمان بنیة اقتصاد «نظامی ـ امنیتی» غرب را تقویت ‌کند،   و نهایت امر روسیه را در جبهه‌ای قرار دهد که در آن چاره‌ای جز گسترش صنایع نظامی نبیند.   منصفانه بگوئیم،  علیرغم تمامی شکست‌های استراتژیک غرب طی چند دهة گذشته در مصاف با سیاست‌های زیرکانة مسکو،   برندة این «مسابقة» انسان‌ستیز هنوز غربی‌ها هستند.   ظاهراً اینان توانسته‌اند در عمل به روسیه «حالی» کنند که امکان دیگری جز گسترش صنایع نظامی،  و نهایت امر برخورد «نظامی ـ امنیتی» با جهان نخواهد داشت.  و اشتباه نکنیم،  برخورد «نظامی ـ امنیتی» با تحرکات غرب نوعی «دیکتة» مواضع غرب به مسکوست،  نه یک گزینة مسکویت!

ولی آیا می‌توان بر چنین مخمصه‌ای «راه خروج» نیز متصور شد؟   واقعیت این است که اگر روند فعلی ادامه یابد،  همچون دوران «جنگ سرد» معضلات متعدد نهایت امر اقتصاد روسیه را در بن‌بست قرار خواهد داد.  و جهت جلوگیری از فروافتادن در بن‌بست دوران جنگ‌سرد،   روسیه نیاز دارد تا از طریق گسترش ارتباطات مالی و اقتصادی با کشورها،   خارج از سیطرة مالی و اقتصادی غرب نوعی شاخة اقتصاد «ثانویه»،   و مجزا از اقتصاد نظامی پایه‌ریزی کند.  ولی آیا چنین امکانی برای روسیه وجود دارد؟   این سئوالی است که به آن مشکل می‌توان پاسخ گفت،‌  چرا که داده‌های اقتصادی از وضعیت داخلی روسیه در دسترس نیست.   

ولی یک مطلب را نمی‌باید فراموش کرد،  و ‌آن اینکه موفقیت‌های چشم‌گیر نظامی،  اطلاعاتی و امنیتی روسیه در مصاف‌های اخیر با جبهة آتلانتیسم بیش از آنچه بر موفقیت‌های فدراسیون روسیه متکی باشد،   بازتاب پتانسیل‌هائی است که به دوران اتحاد شوروی مربوط می‌‌شود.   به عبارت دیگر،  صنایع پیشرفتة نظامی،  شبکه‌های کارآمد اطلاعاتی و ضداطلاعاتی،  و ... نتیجة عملکرد هیئت‌حاکمة نوین روسیه نبوده.   اینان فقط به بازیافت «توانائی‌هائی» نائل آمده‌اند که در سایة دوران تیره‌وتار فروپاشی اتحادشوروی به دست فراموشی سپرده شده بود.   ولی اگر هر نوع گسترش اقتصادی نوین در فدراسیون روسیه منوط به گسترش هم‌زمان شبکة تولیدات نظامی شود،  یعنی به عبارت دیگر نوعی الگوبرداری از نظام اقتصادی غرب در روسیه جان گیرد،   این خطر جدی را به همراه خواهد آورد که همزمان بیش از آنچه به اقتصاد فدراسیون روسیه کمک شود گسترش اقتصاد نظامی غرب را به ارمغان آورد.   خلاصه بگوئیم،  برخورد مسکو با تحولات استراتژیک که به تدریج به نوعی عکس‌العمل در برابر تحرکات نظامی غرب تبدیل شده،   این خطر را به دنبال خواهد آورد که روسیه پای به یک «دور باطل اقتصادی» بگذارد.   «دوری» که نه خروج از آن امکانپذیر خواهد بود،  و نه ادامه‌اش منفعتی برای کرملین دارد.

در کمال تأسف چنین بن‌بستی کاملاً قابل تصور است.  با نیم‌نگاهی به روابط روسیه با کشورهای جهان سوم به این نتیجه می‌رسیم که تا به امروز مسکو تلاش کرده از فروپاشی زیرساخت‌ها در اقتصادهای جهان سوم،   به شیوه‌ای که آمریکائی‌ها در پیش گرفته‌اند،   جلوگیری به عمل آورد.   باشد تا منافع جدید خود را در ارتباط با همین زیرساخت‌ها گسترش داده به ‌آمریکا امکان ندهد که با بر هم زدن کارت‌ها معادلات نوین و خصوصاً ناشناختة بیشتری را وارد صحنة درگیری کند.   ولی اگر قرار باشد،   همانطور که بالاتر نیز گفتیم،  در چنین راهبردی «بُرد» نهائی از آن محافل تفنگ‌فروش غرب شود،   که در رأس هرم اقتصاد فعلی نشسته‌اند،   همزمان با «توانبخشی» روزافزون صنایع غرب،  پر واضح است که شبکه‌های ثانویة اقتصادی غرب نیز شروع به رشد خواهد کرد.   باید ببینیم پاسخ مسکو به این رشد «موازی» چیست،  و اینکه اصولاً مسکو در برابر چنین رویدادی «پاسخی» در خور در چنته دارد یا خیر!

اگر وضعیت بدون هیچ تغییری همچنانکه تا به امروز دیده‌ایم ادامه یابد،   روسیه تا کجا خواهد توانست در مقام مهبلی جهت رشد و گسترش ساختارهای دولتی جهان سوم عمل کند؛  و اینکه آیا اصولاً بدون برنامه‌های اقتصادی،   مسکو از چنین امکاناتی برخوردار است؟    اگر روسیه در راه رشد صنایع غیرنظامی‌اش در ریتمی هماهنگ با نیازهای جهانی و منطقه‌ای اقداماتی گسترده به عمل نیاورد،  پر واضح است که شرایط اقتصادی باز هم به نفع غرب تمام شود.   و جالب این است که در چنین شرایطی،   روسیه که تا حال در مسیر حفظ ساختارهای سیاسی جهان سوم گام برداشته،  اینبار جهت حفظ منافع‌اش مجبور خواهد شد سنگر «صیانت از ساختارهای جهان سوم» را رها کرده،   برای جلوگیری از آقائی هر چه بیشتر غرب پای در «طبیعت» فروپاشانی همین زیرساخت‌ها بگذارد.   به هر تقدیر آنچه مسلم است اینکه شکل‌گیری نطفه‌های قدرتمند اقتصادی،  تولیدی و تحقیقاتی،  خصوصاً به دور از شبکة نظامی و پیرانظامی،‌  عاملی است که بقاء مسکو در صحنة بین‌المللی را تضمین می‌کند.   و گذشت زمان نشان خواهد داد که روسیه از قدرت ایجاد چنین نطفه‌های قدرتمند و مدیریت‌شان برخوردار است یا خیر.

Share/Save/Bookmark