مروری اجمالی بر آنچه تا کنون بر سر ملت تورک آزربایجان آمده است

اوجالان ساوالان

تذکر

این مقاله را در تابستان سال 1391 نوشته بودم و آن را در فلش مموری شخصی خودم ریخته بودم اما متأسفانه فلش مموری ام نیم سوز شد و مقاله از آن تاریخ به بعد در آن مانده بود. پس از 4 سال که توانستم فلش مموری را دوباره درست کنم، حیفم آمد که دستی به سر و روی مقاله نکشم و آن را برای درج در سایتهایمان، مخصوصا سایت آذوح نفرستم.

اتکا به قدرتهای استعماری ضد تورک و ضد عرب ویژگی ذاتی نژادپرستی فارس

ویژگی اصلی نژادپرستی  پارس در هر زمانی اتّکای آن به قدرتهای استعماری خارجی بوده است. در اواخر دوران قاجار قدرتهای استعماری ایرانخوار روسیّه و انگلیس برای این که حکومت تورک قاجار را - که از لحاظ نظامی متّکی به جنگجویان ارتش قهرمان آزربایجانی بوده است و در هر زمان به تنهایی جلوی توسعه طلبی روسیّه و انگلیس می ایستاده است از قدرت ساقط کنند و حکومتی پارسی با ایدئولوژی استعماری ایران آریایی و ایدۀ منحط و ضدّ انسانی یک ملّت – یک زبان (ملّت ایران و زبان فارسی) بسازند، دست به یک بازی شطرنج سیاسی زدند. به این صورت که سناریویی ترتیب دادند و دو قدرت نقش بازی کردند. نقش روسیّه این بود که به ظاهر از محمّدعلی شاه حمایت کرد و نقش انگلیس مکّار کثیف این شد که به ظاهر نقش مدافع مشروطه طلبان را بازی کند برای همین دیگهای پلو و خورش انگلیسی در حیاط سفارت انگلیس برای ملّایان و مردم بار گذاشته شد. کلّ جنبش مشروطیّت یک بازی سیاسی کثیف استعماری بود تا حاکمیّت را از ترکان گرفته و به پارسهای وابسته به استعمار دهند. هدف چه بود؟ تضعیف جهان تورک و اسلام به نفع جهان صلیبی که در جنگ جهانی اوّل امپراتوری مسلمان عثمانی در مقابل دولتهای استعماری روسیّه، انگلیس و فرانسه جانانه مبارزه می کرد امّا با بازیهای سیاسی این امپرتوری 700 ساله تجزیه شد و جهان اسلام و جهان تورک به نفع غرب صلیبی و نوکران ضد تورک و ضد عرب آنها تضعیف شد .

ایران، کشوری که صفویان تورک آن را تأسیس کردند

ملت تورک آزربایجان 500 سال پیش به رهبری شاه اسماعیل مجوسی  ایران را تأسیس کرد و از کتابهای ادبیّات و افسانه ها و اسطوره ها و شاهنامه فردوسی درآورد و به عنوان کشوری با مرزهای جغرافیایی مشخّص و واقعی درآورد. در راه دوام و حراست از این کشور دلاوران قیزلباش ما در مقابل برادران همخون تورک عثمانی و تورک اوزبک ایستادند و جلوی گلولۀ توپها و تفنگها تکّه تکّه شدند. در راه حراست از بندر عبّاس این ایران جلوی توپهای پرتقالیها جوانان رشید آزربایجان تکّه تکّه شدند. در برابر افغانها برای پاسداشت اصفهان و حاکمیت سلطان حسین صفوی  قطعه قطعه شدیم. در دوران قاجار جلوی گلوله های توپ روسها پدران ما قطعه قطعه شدند در حالی که فارسها و ملل دیگر ایران با نامردی ما را در جنگ با اشغالگران روسی تنهای تنها گذاشته بودند تا آزربایجان تجزیه شد و کشور جعلی و جنایتکار ارمنستان، یعنی رژیم اشغالگر قاراباغ در قلب مجروح آن آفریده شد. در انقلاب جعلی مشروطه نخبگان و مردم تبریز به دلیل درک ناقص از بازی استعمار انگلیس و روس – که مشروطه خواهی و عدالت خواهی و مجلس خواهی را در قالب مضحک ایران پارس آریایی و در مقابل تورک ستیزی و ستیز با حاکمیّت تورک نژاد قاجار گذاشته بودند، دسته دسته کشته شدند و در جریان محاصرۀ تبریز، 6 ماه از گرسنگی یونجه خوردند و جلوی شاه تورک قاجار ایستادند. نتیجه چه شد؟ ستّارخان ها و باقرخانهای ما را با حیله و با تلگرام آخوند فرماسون انگلیسی به نام آخوند محمدکاظم خراسانی به تهران کشاندند. تا تبریز بی کس و تنها بماند و در تهران ستّارخان را جلوی گلوله یپرم خان ارمنی داشناک فراماسون که بازی انگلیس و روس او را رئیس شهربانی کرده بود و 60نفر داشناک ارمنی همراه او را در همان شهربانی مستقر کرده بود، فرستادند تا قهرمان خوابیدۀ ما، ستّارخان را زخمی کرد و کشت تا پروژۀ استعماری ایران فارسی بدون مانع پیش برود. سپس شروع کردند به توطئه ای کثیف که 100 سال- از زمان سر جان ملکم سفیر امپراتوری انگلیس در دربار فتحعلی شاه و عضو ارشد کمپانی هند شرقی - روی آن کار کرده بودند. یعنی با کثیف ترین بازیهای مخفی سیاسی و با تاریخ سازی و هویّت سازی جعلی به نفع ملت تاجیک (فارس) حکومت را تورکان غیر وابسته گرفتند و به پارسهای فراماسون نوکر استعمار به رهبری حیوان کثیف بی سواد و قلدری به نام رضاخان پالانچی دادند.

حاکمیت وابستۀ رضا پالانی و شروع سلطۀ راسیسم ضد تورک بر کل ایران

از 29 اسفند سال1299 هجری شمسی ظلم و ستم علیه ملّت تاریخ آفرین تورک آزربایجان شروع شد و درست از همین زمان پروسۀ حقیقی تجزیۀ ایران کلید خورد چرا که از این تاریخ به بعد این کشور استعمار زده دیگر ممالک محروسۀ ایران نبود بلکه زندان وحشتناکی برای ملّتهای غیر فارس به ویژه ملّت تورک آزربایجان شد . ظلم و بیداد علیه ملّت قهرمان تورک آزربایجان جنوبی شروع شد و اسمش را میهن دوستی و خدمت به سرزمین پاک آریایی گذاشتند. این پاداش پانصد سال جان دادن برای ایران و ایرانیان بود ما آزربایجانیها با خون خود مرزهای ایران و ملّت فارس و تمامی ملّتهای ایران حفظ کردیم و در عوض رضاخان پلانی به فرمان انگلیس به رکن دوم ستاد ارتش خود (اطّلاعات ارتش که بعداً به ساواک تبدیل شد) دستور داد که برای تحقیر ما و متنفّر کردن کودکانمان از هویّت اصیل تورکی مان جُکهای ترکی بسازند و میان مردم پخش کنند. حکومت انگلیسی و استعماری پهلوی برای جداسازی ملّت آزربایجان جنوبی از هویّت اصیل تورکی خودش هزاران ترفند استعماری را که در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج انگلیس و دانشگاه شیکاگو آمریکا و توسّط برترین تئوریسینها، ایدئولوگها، سیاسیون و روانشناسان و جامعه شناسان سیاسی فراماسونر آفریده می شد اجرا کرد.از هزارن مورد اینها را می شود برشمرد: ایجاد قحطیهای مصنوعی و کوچاندن تدریجی میلیونها آزربایجانی از روستاها و شهرهای آزربایجان به تهران، اصفهان، یزد، مشهد، رشت، ساری، کرمان و شهرهای پارس نشین برای آموزش سیستماتیک توأم با مسخره کردن جُک گفتن و تحقیر ناجوانمردانه یعنی پروژۀ فارس سازی تدریجی بزرگترین و پرجمعیت ترین ملّت ایران (ملت تورک آزربایجان)، سوزاندن هزاران هزار جلد کتابهای درسی و غیر درسی تورکی در میادین تبریز و دیگر شهرهای آزربایجان، قدغن کردن خواندن نوشتن و حتّی حرف زدن به زبان تورکی در مدارس ایجاد صندوقهای جریمۀ تورکی حرف زدن تنبیه وحشتناک و قرون وسطایی کودکان معصوم تورک توسّط مدیران و معلّمان فارس و حتّی ممانعت از حرف زدن به زبان تورکی در محیط جامعه و حتّی در قبرستانها و هنگام نوحه و زاری بر سر عزیزان با زشت ترین وبی رحمانه ترین روشهای ممکن، خرشماری خواندن سرشماری مردم تبریز توسّط عبدالله مستوفی استاندار آزربایجان به صورت علنی، تغییر تمام نامهای جغرافیایی شهرها، روستاها، رودها، کوهها و کلیّه عناصر جغرافیایی از تورکی به فارسی جهت محو کردن هویّت اصیل 12000 ساله تورکی آزربایجانی نوشتن هزاران کتاب درسی و غیردرسی، مجلّه روزنامه به زبان فارسی و با ترویج اندیشه های استعماری و ضدّ بشری برتری نژاد آریایی و سیاستهای تحقیر آشکار عنصر تورک و عرب با ایدۀ منحط و اسطوره ای حاکم بر شاهنامه فردوسی و اوستای مسخرۀ تحریف شدۀ پهلوی و بسیاری از مرموزانه ترین و نژادپرستانه ترین و ضدّانسانی ترین روشها ان هم با دلیل مسخره و خنده آور حفظ هویّت ملّی ایرانی- آریایی- پارسی و نابودسازی بی محابای زبان، فرهنگ، هویّت و هستی تورکان آزربایجان و فرهنگ ملّتهای غیر فارس دیگر. این سیاست رضاخان ملعون از سوی ملّت قهرمان ما بی مانع نشد. شیخ محمد خیابانی در تبریز و میرزاکوچک خان در گیلان قیام کردند که هر دو با توطئه استعمارگران روسی و انگلیسی شکست خوردند و سر و بدنشان به همراه هزاران جوان غیور تورک و گیلک قطعه قطعه شد تا کسی دیگر از انجمن های ایالتی و ولایتی که اصل اصیل قانون مشروطه بود، دم نزند و هیچکس به فکر مجلس ولایتی و تخصیص درآمد هر ایالت به مردم مظلوم همان ایالت و آزادی تدریس زبان محلّی در مدارس هر ایالت سخن نگوید و حاکمیّت تنها و تنها مال تهران و ملّت پارس و حاکمیّت پارس پهلوی باشد. انگلیس در سال 1320 شمسی رضاخان بی سواد جلاد را به جرم حمایت از نازیسم و فاشیسم و هیتلر از ایران می برد، همان گونه که خودش او را بر سر حاکمیت آورده بود. حمایت رضا پالانی از هیتلر زیاد هیچ تازگی نداشت چرا که ذات و گوهر پانفارسیسم و پان ایرانیسم با فاشیسم و نازیسم و راسیسم یکی است. نمونه اش حزب مخوف و نژادپرست پان ایرانیسم است که از همان سالهای آغاز سلطنت محمدرضا پالانی تأسیس شد و در مبانی و اصول همان نازیسم وطنی است.

نسل کشی ملت تورک آزربایجان به جرم حق طلبی و دموکراسی خواهی

 از تاریخ 1320 تا 1324،  در 4 سال فضای سیاسی بازی که نصیب ملّت مظلوم آزربایجان می شود این ملت تاریخ ساز و بافرهنگ به رهبری پیشه وری حکومت ملّی خودش را تشکیل میدهد که این حکومت به دلیل خیانت استعمار روس یعنی شوروی و همکاری استعمار امریکا و انگلیس و همکاری ملّایان پلید عوام فریب ملعون و خانهای چپاولگر خائن که هر دو گروه منافع سرشار خودشان را از دست داده بودند، با یورش ارتش تا به دندان مسلّح ایران به مردم و مبارزان بی دفاع و خلع سلاح شدۀ آزربایجان با شکست مواجه می شود. از 21 آذر 1325 موج کشت و کشتارِ باسوادها و نخبگان ملّت آزربایجان توسّط ارتش پارس شاهنشاهی به سرکردگی محمدرضا پهلوی کثافت نژادپرست ملعون آغاز می شود. 25حدود  هزار نفر از بهترین فرزندان تورک آزربایجان به بهانۀ کمونیست بودن و ضدّ دین بودن و ضدّ ایران بودن در تبریز، اردبیل، مغان، زنگان، اورمیه، تهران و هزاران روستای آزربایجان کشته میشوند و بهتر بگوییم قتل عام می شوند. مأموران جنایتکار پهلوی انسانها را زنده زنده در آب جوش می اندازند؛ کتابهای درسی و غیردرسی و حتّی قرآنهای باترجمۀ تورکی را کپه کپه در میادین تبریز آتش می زنند و معلّمان جوان ما را زنده زنده در آن می سوزانند؛ سر معلّمان جوانمان را می برّند و برای مادرشان هدیه می فرستند؛ پستان مادران فدایی را می برند تا محل اختفای فرزندش را لو دهد. در اردبیل اراذل و اوباش به اصطلاح مذهبی به فتوای ملّایان هر جوانِ پاک و باسوادی را که در خیابانها و کوچه های یخ زده می بینند که شبیه خودشان نیست با فتوای ملّاها یعنی قَتَلَه، تکّه تکّه می کنند طوری که جسدها به زمین می چسبند. در تبریز امکان فرار برای زنان بدبخت فداییهای آزربایجان وجود ندارد چرا که تمام خیابانهای شهر بزرگ تبریز از انبوه جسدهای بهترین فرزندان این ملّت که بر زمین یخ زده افتاده و خونشان یخ زده و به زمین سرد چسبیده ممکن نیست. این قتل عام و این هلوکاست واقعی که با سکوت قدرتهای استعماری آمریکا، شوروی، انگلیس با توطئۀ سکوت بایکوت شد و مسکوت ماند زیربنای تنفّر ما ملّت آزربایجان از خاندان نژادپرست، پست، کثیف، جنایتکار و عوام فریب پهلوی و نیز از نخبگان بی شمار سیاسی و فرهنگی ملّت پارس اعم از مذهبی و غیرمذهبی شد که هنوز که هنوز است آن را جزو افتخارات حاکمیّت پهلوی می دانند و به نام «آزادی آذربایجان» از آن یاد می کنند!!! (آزادی از چه ؟ از که؟). موضوع به همین کشتار فجیع و بی امان 25 هزار تن از بهترین و پاک ترین فرزندان آزربایجان خلاصه نمی شود. بعد از آن حکومت استعمارگر پهلوی قحطی مصنوعی در آزربایجان راه می اندازند که در همان زمستان سال 1325 و سالهای بعد (در طی حدود پنج سال تا سال 1330 شمسی) 25 هزار تن انسان از کودک و زن و پیرزن و پیرمرد از سرما و گرسنگی بمیرند و 25 هزار تن را نیز با تبعید بیش از 6000 خانواده هوادار فدائیان آزربایجان به اردوگاه مخوف بدرآباد خرم آباد (لرستان)، و نگه داری آنها  در سخت ترین و جانکاه ترین شرایط غیرانسانی چون عدم پوشش و سرپناه و خوراک مناسب حتی در زمستانهای سخت، تمامی آن 6000 خانوادۀ هوادار فداییان آذربایجان را، حتی اطفال شیرخواره شان را با گرسنگی و رواج بیماریهای کشنده قتل عام کردند تا آزربایجان زخمی با 75 هزار تلفات انسانی درس عبرتی باشد برای ملّت تورک که از وحشت دیگر هرگز حتّی فکر و خیال تعیین سرنوشت ملّی خودشان به ذهنشان نرود.جالب این که نه در جریان سرکوب نهضت جنگل میرزاکوچک خان و نه در جریان سرکوب کردها به رهبری قاضی محمّد به هیچ وجه چنین نسل کشی وحشتناکی بر سر ملّتهای گیلک و کرد نیاوردند و تنها به کشتن و به دارکشیدن رهبران و سردمداران این حرکات بسنده کردند که کلّ تلفات آنها به هزار نفر نرسید. چرا با ملّت ما این معامله شد؟ چون اساس نگرش نخبگان سیاسی پارس ایران بر پایۀ نژادپرستی کینه ورز و کینه توز و سادیستیک ضد تورک است. هیتلر یهودی ها را با گاز می کشت و در کوره های آدمسوزی اش جسدهای آنها را می سوزاند محمّدرضا شاه جنایتکار و خائن نیز تمام انسانهای باسواد ملّت فداکار آزربایجان را کشت که بدترین ضربۀ تاریخی، سیاسی، ملّی و هویّتی را بر ملّت ما وارد کرده تا شصت یا هفتاد سال دیگر این ملّت از ترس و وحشت و نیز از کمبود منابع نوشتاری و آثار زبانی و فرهنگی در وضعیّت برزخی و سردرگم بماند.  این است حکایت تلخ و عبرت آموز ما با رژیم پارس پهلوی و خاندان پلید کثیف جنایتکار نوکر استعمار پهلوی.

نسل کشیهای مخوف دیگر ملت تورک آزربایجان

در جریان انقلاب استعماری اسلامی ایران و جریانهای سیاسی بعد از آن نیز هزاران تن از بهترین فرزندانمان کشته شدند و در جریان جنگ مسلمان کش ایران و عراق هزاران تن از بهترین و شجاعترین فرزندانمان را در این جنگ بی حاصل و مسخره و در دفاع از مرزهای جنوبی و غربی ایران پارس اهریمنی قربانی حاکمیّت ملّایان انگلیسی فراماسون کردیم. بیندیشیم500 سال قربانی دادن به خاطر چه بود؟ به خاطر این که به لقب ترک خر ملقّب شویم؟ بیش از 175 معدن طلای ما و 240 معدن مس ما تاراج شود؟ آیا درآمد همین معادن ما برای ادامه حیاتمان پس از استقلالمان کافی نیست؟ این پاسخ شوونیستهای مکّار پارس ما را از قطع شدن اتکای ما به نفت و گاز جنوب می ترسانند.  دریاچۀ ارومیّه ما برای نابودی کاملمان و نسل کشی کامل ملّت مظلوممان خشک شود؟ جوانانمان و ملّتمان با توطئه آخوندها یا پهلوی های آریایی دچار استعمار سیاسی و مذهبی شوند تا خیال کنند ایران سرزمین امام زمان است و تجزیۀ ایران مساوی است با محو تشیّع علوی و نابودی اسلام راستین! از این قبیل مزخرفاتی که حاصل استعمار مذهبی انگلیس خبیث و عوامل عمامه دار فراماسون وابسته به استعمار است.  اکنون ملّت زخم خورده ما که تعداد زیادی از آنها گرسنه، بیکار، معتاد، در به در و تحقیر شده و دچار هزاران مشکلی است که رژیم پارس تهران با همفکری اپوزیسیون مخالف خارج نشینش برای ما آفریده است. نود سال شعار و استراتژی این پارسهای حاکم اعم از پهلوی و جمهور سالامی این جمله بوده است: تورک را گرسنه نگه دار تا بتوانی بر او حکومت کنی و چه دقیق و چه حساب شده این کار را می کنند: کلّ کارخانه ها و شرکتهای مولّد و صنایع مادر که زیربنای رشد و شکوفایی اقتصادی یک منطقه است در این نود سال به تهران، اصفهان، یزد، کرمان، بندرعبّاس، بوشهر و مناطق پارس نشین منتقل می شود و جالب این که عمامّه داران جمهوری اسلامی این کار را با سرعت و نهایت توان انجام داده اند شهرکهای صنعتی اصفهان، کرمان، یزد، و جنوب آن قدر شرکت و کارخانه دارند که حتّی زنان و دختران یزدی و اصفهانی و فارسهای رنگین پوست جنوب با حقوقهای بالاتر از چندین میلیون تومان مشغول کار هستند و جوانان پاک و کوشای آزربایجان با مدرک فوق لیسانس در خیابانهای تبریز و اردبیل و ارومیّه و زنگان و همدان بیکار می گردند اعتیاد جوانان به خاطر بیکاری و عواقب روانشناختی حاصل از احساس بی عرضگی و نیز خودکشیهای فراوان زیاد شده است بدون آن که جوان آزربایجانی به خودش بیاید و بفهد که این وضعیّت را حاکمیّت می آفریند پس فلسفۀ زندگی و هدف زندگی جوان آزربایجانی چه بهتر که این باشد که اگر قرار است بمیرد قبل از مرگ هر چند نفر می تواند از استعمارگران یا عوامل استعمار خودش را با چشمان باز بیابد و بکشد و خودش کشته شود و به نام شهید و سربلند بمیرد نه این که خودکشی کند و نفهمد که نود سال است چه بر سرش آورده اند که او این گونه افسرده و از هم پاشیده و دچار بحران هویّت شده. این مرگ بدترین خیانت به انسانیّت و معنای زندگی است آن هم برای ملّتی که برای زنده ماندن و جنگیدن هزاران دلیل دارد. خدای بزرگ و مهربان و عادل ملّت ما را بی فرهنگ، عقب افتاده پست و زبون و ملّت فارس را بافرهنگ پیشرفته و عالی نیافریده است همگی مساوی هستیم آنچه آنها را بزرگ کرده است خیانت 1000 سالۀ نخبگانشان به ما قتل عامها و کتابسوزی های نود سال اخیر قبضه کردن رسانه ها و کلّ امکانات زبانی و فرهنگی کشور ایران نحس اهریمنی اعم از روزنامه ها مطبوعات مجلّات رادیو تلویزیون اینترنت تابلوهای کلّ کشور   به نفع آنها و به ضرر ما است و ما باید با جداشدن از ایران و تشکیل حکومت سکولار لائیک دموکراتیک پارلمانی پیشرفته و بر اساس مدلهای پیشرفته ترین کشورهای جهان غرب برای ملّت خودمان و سردمداری پاک ترین و باوجدان ترین و دلسوزترین نخبگان نابغۀ خودمان، انتقام شهیدان مظلوم و باسوادمان را از این هیولاهای دروغگوی شاخدار این دیوهای اوستایی و شاهنامه ای و این نوکران پلید استعمارگر بگیریم. این است هدف مقدّس ما فلسفۀ حرکت ملّی آزربایجان. آری ملت تورک آزربایجان بیدار شده است و به فکر استقلال و جدایی از ایران ضد تورک راسیست پارسی اهریمنی و حق تعیین سرنوشت ملّی اش افتاده است امّا تلویزیونهای سیاسی پارس زبان ماهواره ای از جمله ایران آریایی، پارس تی وی (تلویزیون پارس)، من و تو 1، کانال 1، کانال جدید، اندیشه، سیمای آزادی، صدای آمریکا، بی بی سی پارسی، رادیو فردا، رها و دیدگاه همسو و همگام و هماهنگ با تلویزیونهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با پخش اخبار و تحلیلهای خبری و تاریخی دروغ و مغرضانه و ضد تورک و فارس پرستانه و کوردپرستانه و ارمنی پرستانه شان سعی در گول زدن ملت تورک آزربایجان و ملل دیگر ایران و انحراف ذهن آنها از حقایق دارند.

 و اکنون ملت تورک آزربایجان بیدار و بیدارتر می شود

در روزگار غریبی به سر می بریم. روزگاری که ملّت بزرگ و تاریخ ساز آزربایجان در بدترین، اسفناک ترین و در عینِ حال در حسّاس ترین و سرنوشت سازترین برهه های تاریخ حیات خود به سر می برد. ملّت بزرگ آزربایجان در کشوری به نام ایران از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود مانند حق آموزش و پرورش به زبان مادری محروم است؛ در حالی که همین ایران را آزربایجان در قرن دهم هجری به سرکردگی شاه اسماعیل مجوسی  پایه گذاری کرده است و در راه حفظ و حراست از مرزهای منحوس ایران هزاران تن از بهترین و غیورترین فرزندانش را قربانی داده است. هزاران تن از بهترین و باسوادترین جوانانش را پان ایرانیسم و پانفارسیسم به سرکردگی محمّدرضاشاه پهلوی در جریان شکست حکومت ملّی آزربایجان در 1325 شمسی در تبریز، اردبیل، ارومیّه، زنگان، همدان، خیاو (مشکین شهر) و مغان به دارکشیده است؛ سر بریده است؛ تکّه تکّه کرده است و زنده زنده در آب جوش انداخته شده یا بر روی تلّ کتابهای درسی تورکی به آتش کشیده است – و البتّه باسوادهای این ملّت از این جنایات به طور سازماندهی شده و سیستماتیک بی¬خبر نگه داشته شده اند- باری نژادپرستی  فارس به بهانه ایران و ایران پرستی ملّت آزربایجان را با کشتن بهترین فرزندانش به حال بی¬سواد و چوپان رها نموده است؛ هزاران تن از بهترین و غیورترین جوانانمان در جریان انقلاب استعماری جمهوری اسلامی ایران به دست جلّادان پهلوی و چهارصدهزار تن در جنگ مسلمان کش، استعماری و بی حاصلِ ایران و عراق به هلاکت رسیده اند و به جای شهرهای ما که هر روز ویران و ویارن تر می شوند، قبرستانهای شهرهای ما هر روز آبادتر و چراغانی تر شده  و می شوند؛ توهین ها و تحقیرهای دولتی از قبیل «ترک خر» به صورت سیستماتیک از نود سال پیش توسّط رُکن دو ستاد ارتش رضاشاه پهلوی (اطّلاعات ارتش و جدّ اعلای ساواک) برای متنفّرکردن ملّت مظلوم ما از هویّت اصیل آزربایجانی شان، بین ملّتهای ایران پخش شده و حتّی از رسانه های جمعی مثل رادیو و تلویزیون و مطبوعات ایران تحت عنوان طنز و شوخی علناً جار زده شده است. ملّایان پانفارس شوونیست فراماسونر انگلیسی زیر عمّامه و عبا و قبای پیغمبر کثیف ترین پلیدترین نوع استعمار؛ یعنی استعمار مرکّبِ ملّی و مذهبی را در پیش گرفته اند. هزاران تن از بهترین و آگاهترین نخبه های ملّت تورک آزربایجان را در زندانهای مخوف زیر شکنجه برده اند؛ شهید کرده اند از جمله پرفسور مظلوم ما، دکتر محمّدتقی زهتابی که با نوشتن کتابِ «ایران تورکلرینین اسکی تاریخی» (تاریخ دیرین ترکان ایران) هویّت حقیقی ملّت ما را به ما نشان داد و در اوایل دی ماه سال 1377شمسی در جریان قتلهای زنجیره ای خاتمی ملعون زیر مشت و لگد مأموران شکنجه گر وزارت اطّلاعات جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید. میلیونها تن از بهترین جوانانمان با موادّ مخدر صنعتی از قبیل هروئین، کراک، شیشه و نیز بنگ و حشیش و گراس که توسّط شخص خامنه ای و ملّایان حکومتی و تشکیلات مخوف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رژیم ضد تورک و ضد انسان جمهوری اسلامی ایران در شهرهای آزربایجان از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، زنگان، همدان، مغان، تهران، کرج، اسلامشهر، اراک، ساوه، قم و دیگر شهرها در آزمایشگاههایی در اسلامشهر و کرج عمل آوری شده و به صورت سیستماتیک و هدفمند ترانزیت و توزیع و پخش می گردند، آلوده و نابود شده اند و زنها و دختران این جوانان معتاد بی سرپرست و گرسنه و مانده و چاره را در تن فروشی دیده و ما شده ایم ترکِ کثیف تن فروش و ملّت پارس و حتّی  دختران و زنان پارسِ شاغل در هزاران کارخانه و شرکت تهران، یزد و اصفهان و کرمان و بندرعباس و بوشهر و شیراز و مشهد شده اند نژاد پاک و مطهّر آریایی!! ملّایان شیعه مجوسی جمهوری اسلامی ایران  زیر عوام فریبیهای مذهب جعلی شیعۀ مجوسی (شیعۀ پارسی یا الگوی فکری پارس- شیعه) و زیر دم زدنها از حقّ حسین و علی و فاطمه مخوفترین و دهشتناکترین سیاستهای آسیمیلاسیون (ذوب کردن و محو هستی و هویّت ملّی ملت تورک در ملّت جعلی فارس) را به اجرا گذاشته اند. آنها با کثیف ترین سیاستهای استعمار مذهبی «دین» را در مقابلِ «دیل» (زبان) قرار داده اند و کاری کرده اند که هر کس از ما هویّت و هستی خود و حق تدریس زبان مادری اش را بخواهد، از سوی عوام کالانعام- که مانند خرهایی دوپا پای منبر ملاهای شیطانی مثل سید حسن عاملی لبنانی امام جمعه ضد تورک و خبیث اردبیل می نشینند- بی درنگ به ضدِّ دین بودن و از دین خارج شدن و کمونیست بودن و امثالهم متّهم می شود در زمینۀ حق مسلّم  استقلالِ آزربایجان جنوبی از ایران نیز همین طور این شیطانهای عمامه دار طوری عوام ما را مغزشویی کرده اند که آنها معتقدند که «ایران سرزمین امامِ زمان است و تجزیۀ ایران یعنی نابودی دین اسلام و مذهب تشیّع!! در حالی که در دنیا بیش از یک میلیارد مسلمان سنّی است که هیچکدام این شیطانهای این آخوندهای شیّاد ضد عرب و ضد اسلام و ضد تورک را حتی مسلمان نمی دانند . سیستم مخوف پارس- شیعه حاکم بر ایران ما را از اساسی ترین حقوق انسانیمان که در منشور حقوق بشر و ذیل عنوان حقوق زبانی و فرهنگی آمده است، محروم نموده است. از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی پارس- افغانِ پلید ضدّ تورک ذاتی، با زدن بیش از 100 سدّ بر روی 88 رودخانه که به دریاچه ارومیّه می ریزد آن را خشک می کنند و شهرها و انسانهای مظلوم و کارگر ما را در خطرِ بیش از بیست میلیارد تُن نمک که با بادها بر سر ما خواهدریخت قرار داده¬اند. این مقدار نمک ناخالص گلو، ریه و شُشهای ما و کودکان مظلوم ما را پاره پاره خواهدکرد و کشاورزی ما را به کلّی نابود و آزربایجان را کویر نمک خواهدنمود.

 ملّاهای فراماسونر رژیم پانفارس جمهوری اسلامی صدها تن از باسوادترین و دلسوزترین و با شرف-ترین جوانان ملّت آزربایجان را به جرم اعتراض به نسل کشی حاصل از خشکاندن عمدی دریاچه به زندان و شکنجه های قرون وسطایی از قبیل آویزان کردن از پا و بستن سنگ به آلت تناسلی، لخت کردن و تجاوز با بطری نوشابه و شکنجه های روحی- روانی مثل فحش دادن به زن و دختر و خواهر و غیره محکوم می کند و هر از گاهی آنها را به دار می کشد. و جالب این که تلویزیونهای به ظاهر اپوزیسون رژیم- تلویزیونهای آریایی و سلطنت طلب پارس، و تلویزیونهای استعماری صدای آمریکا و بی بی سی حتّی کوچکترین اشاره ای به زندانیان سیاسی آزربایجان نمی کنند! این سیاست یعنی سیاست بایکوت و سکوتِ کامل پلیدترین نوع سیاستهای استعماری است چرا که اگر حتّی این تلویزیونها به ضرر ما استقلال طلبان آزربایجان حرف می زدند بر الگوی «سیاستِ موازنۀ منفی» تمامی نگاههای دنیا به سویِ چهل میلیون و ششصد و سی و پنج هزار تُرک آزربایجانی در ایران دوخته می شد. آری شیّادان پارس مثل علیرضا نوری زاده از ستّار بهشتی ها بارها و بارها سخن می گویند امّا در همان زمان از مبارز تبریزی «ایرج خانزاده» فعال ملی- مدنی تورک آزربایجانی که مأموران اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران او را در یکی از میادین تبریز برای ترساندن فعالان مبارز آزربایجانی به دار کشید اصلاً و ابداً سخنی به میان نمی آورند.

ما تورک اوغوز هستیم نه آذری ایرانی

  بر خلاف آنچه دشمنان قسم خورده پانفارس و پان ایرانیست ادّعا می کنند، ما تورکان آزربایجان از نژاد آریایی و ایرانی و آذری و پارس نیستیم بلکه نژاد ما تورک است و از نسل تورکان اوغوز (تورکان غُز) هستیم. از نسل و سلالۀ همان تورکان با افتخاری که به سرکردگی توغرول سلجوق (طغرل سلجوقی) در اسل 446 هـ.ق./ 1055-1054م. یعنی 962 سال پیش آزربایجان را فتح کردند. و همان تورکانی به سرکردگی آلپ ارسلان سلجوقی در قرن پنجم هجری  امپراتور روم شرقی (بیزانس)، رومانوس را شکست دادند و اسیر گرفتند؛ همان تورکان سلحشوری که در سال 1453 میلادی به سرکردگی سلطان محمّد عثمانی امپراتوری مسیحی بیزانس را شکست داده و روم شرقی یا آسیای صغیر (تورکیه امروزی) برای ابد باز پس گرفتند. پس دشمنان ما برای فریب جوانان تورک ما از ایرانی نژاد بودن و آریایی بودن و آذری بودن ما حربه ای برای نسل کشی سیاسی و فرهنگی ما ساخته اند و سوء استفاده ها می کنند.

ضرورت بازنویسی نژاد و زبان و تاریخ ما تورکان توسط خودمان

ناصر خسرو قبادیانی بلخی (افغانی دری زبان) که مذهب شیعه مجوسی (شیعه اسماعیلی) ضد تورک داشت، در بیت زیر با یک تیر دو نشان می زند. این بیت اوج نژادپرستی این پارس شعوبی مرموز است که در انجمنهای سرّی اسماعیلیّه عنوان «حجّت» و رتبۀ عالی داشت. این پارس مرموز که تالی فردوسی و کسایی مروزی است، از یک سو زبان دری (پارسی) را با تشبیه مرواریدی درشت و قیمتی (دُرّ) می کند؛ از سوی دیگر پادشاهان تورک غزنوی و سلجوقی را با استعاره و طعنه (خوکان) می خواند و به مدح نکردن پادشاهان تورک به زبان فارسی افتخار می کند:

من آنم که در پای خوکان نریزم         مر این قیمتی دُرِّ لفظ دری را

در حالی که بین زبان پارسی و تورکی از هر جهت از لحاظ تعداد مصوّتهای تورکی، تعداد واژه ها و افعال اصیل و قواعد نحوی و زبان شناختی تورکی در مقایسه با پارسی  در مقامی پایین تر از زبان تورکی قرار دارد.

چه شده است که در تاریخ می بینیم که یعقوب لیث صفّار (247-265هـ .ق.) هنگاهی که شاعران به رسم و سنّت قرن سوّم هجری به زبان عربی (زبان رسمی عالم اسلام در آن زمان) او را مدح می گفتند به آنان عتاب می کند که «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت» (سبک شناسی بهار، ج1، ص 165). در حالی که هم یعقوب و هم تمامی مردم آن زمان زبانِ عربی را به خوبی می دانستند و می فهمیدند. چرا یعقوب دری زبان پارس این قدر شعور ملّی و تعصّب زبانی دارد ولی پادشاهان قَدَر قدرت تورک ما یعنی محمود و مسعود غزنوی در اوج قدرت نه تنها شاعران و نویسندگان درباری را مجبور به تورکی سُرایی و تورکی نویسی نمی کنند بلکه پانصد شاعر مفتخوار چاپلوس پارسی گوی را که مشهورترینِ آنها فردوسی، کسایی، عنصری، فرّخی، منوچهری و دیگران بودند، در دربار خودشان می پرورند؟! نه تنها سلسله های بزرگِ تورک زبانِ غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، بلکه سلسله های کوچک ایلک خانیان یا آل افراسیاب یا ترکان قاراخانی (ترکان چگلیِ ترکستان)، خوارزمشاهیان آل آتسیز و نیز سلاطین غوری و اتابکان آزربایجان و شیراز و غیره و حتی ایلخانان پس از مغول و دیگر سیلاله ها نیز در پرورش شاعران پارسی گوی به شدّت کوشیده اند. این بی توجّهی نفرت آور به زبان تورکی در عین قدرت از چه عاملی برمی خیزد؟ برخی از فعالان حرکت ملی در پاسخ این سؤال مهم که، «چرا در حکومت هزار سالۀ تورکان تورکی نویسی رایج نبود»، خصوصیّت فنوتیک و آواشناختی زبان تورکی را که دارای سه مصوّت مشهور است که در زبان فارسی و عربی نیستند، عاملِ تورکی ننوشتن و تورکی نسرودن نخبگان تورک در تاریخ ایران دانسته اند امّا از دیدگاه جامعه شناختی و جامعه شناسی سیاسی و تاریخِ ادبیّات چنین نظری درست به نظر نمی رسد. کما این که آثارعظیمی مثل دده قورقود، قوتادغو بیلیک و دیوانِ لغات التّرک نیز در طول تاریخ با خطّ عربی نوشته شده است. پس علّت چیست؟ 

 به این دلیل  به نظر می رسد رسمِ نامیمونی که یعقوب لیث صفّار و سلسلۀ تاجیکانِ دری زبانِ سامانیان (شعوبیان ضد تورک و ضد عرب) گذاشتند در جامعۀ قبیله ای و قرون وسطایی آن زمان به صورتِ «سنّت» (Tradition) درآمد و سلاطین تورک بی خبر همین کار را ادامه دادند. در حالی که اصل این کار یعنی جایگزینی زبان دری به جای زبان عربی حرکتی ضدِّ عربی و ضدِّ اسلامی بر اساسِ نگرش «شعوبیّه» بود. شعوبیّه ای که تمام کوششهای زیرزمینی آن ها در طیِّ سه قرن فعالیّت با شاهنامۀ منحوس فردوسی توسی به ثمر نشست. به راستی دلیل این که بزرگان ملّت تورک خوابیدند و تاجیکان دری زبان بیدار شدند و کوشیدند چیست؟ آیا بر اساسِ سنّتِ سیاسی حاکمیّتِ اسلامی از زمانِ عبّاسیان (به ویژه معتصم عبّاسی) که عنصرِ تورک (سرداران و سربازان تورک) به بازوی نظامی عالم اسلام مبدّل شدند و تا قرنها و قرنها و تا سقوط امپراتوری عثمانی و تجزیۀ عثمانی این نقش خود را حفظ کردند؛ خوابِ ملّت ما و سرکردگان ملّت ما به دلیل ساختار سیاسی و الگوی حکومتی کلاسیکی بود که خلفای عبّاسی پایه ریزی کرده بودند و در آن عنصر تورک کارکرد نظامی داشت و عنصر عرب نقش حکومتی؟! آیا مغرور شدن تورکان به زور بازو و قدرت جنگندگی و نبوغ نظامی خودشان سبب شده بود که سلاطین تورک به این خیال که تا قیام قیامت ما و فرزندان و نسل اندر نسل ما با زور بازو و قدرت تیراندازی و شمشیرزنی و نبوغ نظامی بر این تات¬جیکها (تاتهای حقیر یا فارسها) حکومت خواهیم کرد و کارهای بی اهمّیّتی چون کاتبی و کتابتِ نامه های درباری و کتابهای تاریخی و شاعری و چاپلوسی را به این حقیران خواهیم داد تا خوانندگان تاریخ بدانند که ما چه کارها کردیم و قدرت و قلمرو حکومتمان تا چه اندازه بود؟! غافل از این که فرزندان همان تاجیکها بعد از بازیگرانی استعمار روس، انگلیس، فرانسه و جهان غرب زمانی به حکومت می رسند و امثال فردوسی تاجیک شعوبی ضد تورک و ابوالفضل بیهقی و نظام الملک تاجیک را خیلی برتر و بالاتر از محمود غزنوی و آلپ ارسلان قلمداد خواهندکرد. آیا این می تواند مورد قبول باشد که شاهان تورک سلسله های یادشده به اندازۀ امیر علیشیر نوایی و سلطان حسین بایقارا شعور ملّی و تعصّب زبانی نداشته اند؟! این به نظر طبیعی نمی آید. به نظر می رسد ترکی نویسی و تورکی سرایی همپای پارسی نویسی و دری سرایی در تمام این قرون در دربارهای غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان، آق قویونلو، قاراقویونلو، صفویان، افشاریان، قاجاریان، یعنی تمام سلسله های تورک معمول بوده است و اگر آثار زیادی از این دوره ها در دست نیست باید دست کثیف استعمارِ روس در حمله های مداوم در دوران قارجار به اردبیل، تبریز و شهرهای دیگر آزربایجان و ایران و دستهای کثیف انگلیسیهای مکّار شیّاد در زمان قارجاریّه که با پولهای بادآوردۀ کمپانی هندشرقی به خریدن و سوزاندن آثار تورکی از کتابخانه های رسمی دولتی و خصوصی همّت گماشتند و به همۀ این ها باید اقدامات داشناکهای ارمنی و فراماسونرهای صلیبی را در نابودسازی آثار مکتوب ارزشمند تورکی اضافه کرد. عامل دیگر و دردناک کتابسوزیهای دهشتناک نمایندگان پلید و ضدّ فرهنگ و ضدّ انسانیّت استعمار غرب یعنی دوران سیاه و منحوس دو پهلوی (رضاخان پالانی و محمّدرضای ملعون) باید اشاره کرد که بارها و بارها کتابهای خطّی تورکی و کلِّ نسخه های تورکی را در کلّ کتابخانه های ایران نحس با لطایف الحیل و با زور سرنیزه جمع آوری کرده و آشکارا و نهان سوزانده و از بین بردند. برای تأیید این سخن لازم است یادآوری کنیم که حتی هم اکنون نیز پس از این کتابسوزیهای دهشتناک آثار تورکی، در کتابخانه های شهرهای مختلف ایران، اعم از تهران، تبریز، مشهد، قم و غیره صدها نسخۀ خطی کتابهای تورکی وجود دارد که  فایل PDF نسخه های خطی اسكن شده این کتابهای نفیس تورکی، پنج سال است که توسط تورکان آذربایجانی فرهنگ دوست از جمله نویسنده كتابهای آذربای تورك و تورك دیلیمی، به نام محمّد مجندهی جبه دار (آذرباش)، با زحمت و صرف وقت و خرج میلیونها تومان پول و مجاهدت از كتابخانه های معتبر كشور تهیه و در میان اهل قلم و علاقه مندان آثار تورکی پخش شده است. از جمله کتابی با مضمون «ال یازما کیتابلار تورکجه ایراندا» (دنیزدن دامجی سی) توسط محمّد مجندهی جبه دار (آذرباش) در سال 1390 در انتشارات اندیشه نو چاپ شده است که به معرفی صدها نسخۀ خطی تورکی نفیس در کتابخانه های مشهور ایران می پردازد و این نقطۀ پایانی است بر ادعای راسیستهای فارس و مانقورتهای نوکر آنها مبنی بر ایرانی نژاد و آذری بودن اجداد ما تورکان آزربایجان.

        

فرق اسلام ناب محمّدی و مذهبِ پارس- شیعۀ جمهوری اسلامی ایران

در الگوی حکومتی اسلام حقیقی، علی بیت المال را تقسیم می کند امّا روستایی ما را ملاهای کثیف تشیّع مجوسی  چنان مغزشویی کرده اند که دسترنج خود را حاصل تاول دست خود را و حاصل عرق پیشانی خودش را در حالی که سقف خانۀ گِلی اش چکه می کند به شهر قوم (تورکی، همان قم جعلی فارسی) می برد و به ملّای مفت خور خدانشناسی به عنوانِ حقّ امام (!) نام گلپایگانی می بخشد. آخوندی که میلیاردها تومان از این راه درآمد خالص دارد!

نگاهی بر الگوهای نژادپرستانۀ «پارس- آریایی» در داخل و خارج ایران

 در زمینۀ تورک ستیزی و عرب ستیزی هیچ فرقی بین الگوهای نژادپرستی فارس (الگوی حاکمیّت جنایتکار و نژادپرست پهلوی و سلطنت طلبان راسیست اپوزیسیون خارج از کشور) و الگوی «پارس- شیعه» (الگوی حاکمیّت منحوس، جنایتکار و ضد بشر جمهوری اسلامی ایران) نیست. باری مثال تلویزیون صدای آمریکا و بی بی سی بدترین و پلیدترین سیاستها را نسبت به ملّت مظلوم تورک آزربایجان در پیش گرفته اند و آن «توطئۀ سکوت» و بایکوت با «توطئۀ سکوت» است. صدای آمریکا و بی بی سی انگلیس بارها از «رضا پهلوی» دعوت به مصاحبه می کنند؛ از «عبدالله مهتدی» دبیر کلّ حزب دموکرات کردستان ایران و سرانِ کردها مصاحبه می کنند امّا دریغ از یک بار دعوت کردن از یکی از فعالات مطرح حرکت ملّی آزربایجان! من خیلی آرزو داشتم که حداقل از حرکت ملّی آزربایجان انتقاد و بدگویی و ضدیّت آشکار می کردند، امّا این را نیز نمی کنند. چرا که بر اساسِ اصلِ «سیاست موازنۀ منفی» حتّی اشاره ای بر این حرکت مقدّس نیز به بودن و هستی این حرکت مقدس ملّی و عطف توجّه ملّت مظلوم ما و در نتیجه این نیز سببِ مطرح شدن ما تورکان اسیر در ایران می شود. آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان همپا و همسو با روسیّه، چین، ارمنستان، یونان، کردهای جنایتکار تروریست می کوشند روی خورشید را با انگشتهای برنامه سازان رسانه های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای سیاسی شان بپوشانند و چنین تصوّری القا کنند که در ایران تنها نژاد آریایی و ملت فارس و کورد وجود دارند و اثری از ملتی به نام ملت تورک در ایران نیست و در آزربایجان جنوبی حرکت ملّی حق طلبانه و هویت طلبانه وجود ندارد بلکه در کلّ ایران جنبش بی خاصیّت سبز اصلاح طلب هست و لاغیر!

    در سیاست اصول پنهان و ریزه کاریهای فراوان وجود دارد. اگر انگلیس و آمریکا همسو و هماهنگ باهم در تلویزیونهای پارسی زبان خود بارها و بارها خامنه ای و سردمداران رژیم جمهوری اسلامی ایران را نقد می کند و به تمسخر می گیرد و از جنبشِ منحرف اصلاح طلب سبز و ادوار تحکیم وحدت و روشنفکران دینی پارسی و ملی-مذهبیهای ایرانچی ضد تورک و غیره حمایت آشکار می کند و از رضا پالانی ضد تورک و ضد عرب با عنوان نژادپرستانه و مزخرف  و استعماری «شاهزاده رضا پهلوی» یاد می کنند و به همراه سرانِ احزاب کردی بارها مصاحبه می کند و دوست دارد القا کند که اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی ایران سلطنت طلبان و اصلاح طلبان و کردها هستند و نه هیچ گروه و ملّت دیگر و در مقابل حرکت عظیم میلیونی ملّت تورک آزربایجان «سکوتِ مرگ» می گیرد، خیلی خوب می داند که حتّی مخالفت با حرکت ملّی آزربایجان – چون جنبشی حقیقی، پاک، غیروابسته و بر حق است- سببِ عطف توجّه و بیداری ملّت مظلوم آزربایجان و استقلال طلبی آنان می شود و همین بر ضد سیاستهای استعماری جهان غرب و چین و روسیّه است برای همین همسو با جمهوری اسلامی ایران در قبال تلویزیون «گوناز تی وی» و سایتهای حرکت ملی آزربایجان جنوبی  و بیش از سیصد زندانی سیاسی مظلوم آزربایجان سکوت می کند تا حرکت مقدّس ملّت بزرگ آزربایجان را بایکوت کند. این تاکتیک چیزی فراتر از سیاست موازنۀ منفی است.

در 500 سال اخیر به جز موارد استثنایی، مثل قیام شیخ محمّد خیابانی که آن هم ماهیّتی پان ایرانیستی و نه ملّی- آزربایجانی داشت، کلّیّۀ اقدامات ملّاهای شیعه چه فارس و چه تورک به ضرر ملّت آزربایجان بوده است و این نکتۀ اساسی بسیار قابل توجّه و مطالعه و تدقیق است. درست از زمانی که سیّد جمال الدّین افغانی معروف به اسدآبادی به عضویّت لژ فراماسونری لندن درآمد و روحانیّت شیعه با نقشۀ حساب شدۀ انگلیس و بهانه قراردادن استبداد و لزوم مشروطیّت با استفاده از هژمونی مرجعیّت، تقلید، فتوی که خود محصول شوم تشیّع ضدّ تورک و ضدّ عرب پارسی- مجوسی  بود، رهبری مردم را بر عهده گرفتند، توانستند قیام علیه استبداد را بهانه کنند تا حاکمیّت تورکان قاجار را ساقط کنند و با تأیید گرفتن از استعمار انگلیس مبنی بر به حکومت رسیدن در آینده، مشروطه خواهی را نه در مقابل استبداد بلکه در جهت مبارزه با تورکان و سلطۀ آنان بر ایران رنگ دینی و مذهبی دهند و همین تظاهر نژادپرستی فارس به مذهب استعماری تشیع پاشنۀ آشیل و بزرگترین نقطۀ آسیب پذیر حرکت ملّی آزربایجان در هر زمان بوده است.

یک الگوی فریب برای دو دوران متفاوت

جنبش مشروطه در صد و هفت سال پیش یک بازی شطرنج سیاسی کاملاً حساب شده و پیچیده بود که به طور کامل و تمام عیار به ضرر منافع ملّی ملّت آزربایجان جنوبی و کلّ تورکان دنیا و متأسّفانه با کمک پتانسیل آزادیخواهی و عدالت خواهی بزرگترین و تاریخ سازترین ملّت ایران یعنی ملّت بزرگ تورک آزربایجان و جانفشانی و شهادت بسیاری از بی باکترین مردم تبریز و آزربایجان به سرکردگی ستّارخان و باقرخان به سرانجام رسید. جالب این که هم اکنون نیز همۀ تلویزیونهای سیاسی فارسی  زبان، یعنی صدای آمریکا، بی بی سی فارسی، تلویزیون رها (تلویزیون سیاسی جنبش سبز) و سیمای آزادی (تلویزیون سیاسی مجاهدان خلق ایران)، رادیو فردا، و تلویزیونهای سلطنت طلب یا طرفدار مشروطۀ سلطنت طلب نزادپرست نظیر پارس تی وی (تلویزیون پارس)، اندیشه، ایران آریایی و تلویزیون سیاسی من و تو1 و غیره  با کمک روسیّه و خود جمهوری اسلامی ایران (!) در پی اجرای همان نقشه و همان الگوی سیاسی در ایران هستند. این بازی سیاسی حسّاس و دقیق چیست؟ همان گونه که در بازی سیاسی مشروطیّت روسیّه به ظاهر نقش حامی محمّدعلی شاه قاجار را داشت و انگلیس نقش حمایت از آخوندها و روشنفکران پان ایرانیست و مردم عوام از همه چیز بی خبر را ایفا می کرد اکنون نیز آمریکا و انگلیس بر اساس آنچه در تلویزیونهای سیاسی خود تبلیغ می کنند در یک طرف صفحۀ شطرنج نشسته و نقش حمایت از موسوی و کرّوبی و جنبش به ظاهر مردمی و در باطن استعماری سبزو جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی ایران را برعهده دارند و با قدرت تمام از خامنه ای و احمدی نژاد و سردمداران اصولگرای جمهوری اسلامی انتقاد می کنند گاهی نیز در جهت آلترناتیوسازی قلّابی- و البتّه با عنایت به پتانسیل پان ایرانیستی در بین ملّت فارس و روشنفکران این ملّت در داخل و خارج ایران- گاه به گاه و به دفعات از رضا پهلوی دعوت می کنند تا در مصاحبه هایی شرکت کند و دربارۀ شورای ملّی (!) و موفّقیّتهای آن که خود رضا پهلوی نیز همه کاره آن است، توضیح دهد . در آن طرف صفحۀ شطرنج روسیّه نقش حامی سرسخت رژیم جمهوری اسلامی را بازی می کند. پیداست که بازی همان بازی صد و پنجاه سال پیش است و به طرز استادانه ای موازنه ای بین محمّدعلی شاه قاجار تورک نژاد و تورک زبان و علی خامنه ای – که در اصل فارس ضد تورک است امّا کلّیّۀگرایشهای سیاسی فارس زبان با کلّ قوا در جهت تورک قلمدادکردن او برای فریب اذهان عمومی ملّت تورک آزربایجان و استعمار آنان، داد سخن می رانند- می توان برقرار کرد. بازی همان بازی است تنها مهره ها و شعارها تغییر پیدا کرده اند: در مقابل محمّدعلی شاه قاجار ملّت تورک آزربایجان و تبریز را قرار دادند و در مقابل خامنه ای می خواهند دوباره ما تورکان آزادی خواه و حق طلب تورک را قرار دهند! آلترناتیو و جانشین البته احزاب و سازمانهای ایرانچی و فارسچی ضد تورک هستند و نتیجه این نبرد البته به ضرر ملّت تورک آزربایجان و منافع ملّی ما خواهدبود. طبق این الگو در ایران هرچند سال (مثلا پنجاه سال یک بار) «ظاهرا» الگوی حاکمیت عوض می شود و این عوض شدن با خون دادن و قربانی شدن ملت تورک آزربایجان و نسل کشی تورکان صورت می گیرد و بعد الگوی که در اصل هیچ فرقی در مواضع ضد تورک و فارس پرستانه دارد سر کار می آید و بعد اشغال آزربایجان و استعمار ملت تورک طبق این الگوی به ظاهر جدید ادامه پیدا می کند! البته با همراهی نکردنمان با جنبش سبز از این دور باطل استعماری خودمان را رها کردیم اما ما فعّالان حرکت ملّی باید بسیار هوشیارتر از استعمارگران باشیم و بازیهای خودمان را طوری پیش ببریم که همه دنیا قانع شوند که ما ملّت بزرگ و 42 میلیون نفری آزربایجان جنوبی دیگر استقلال خود را و حاکمیت خودمان بر ملت تورک خودمان را به هر قیمتی می خواهیم و حقمان را البته خواهیم گرفت چه بهتر که این استعمارگران دست از بازیهای مسخره و کهنه شدۀ نژادپرستانۀ پوپولیستی پان ایرانیستی و پان فارسیستی بردارند و نخواهند با شعارهای کهنه شده و بلکه فسیل شدۀ پان آریاییستی مثل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ!، ایران یکپارچه و متحّد، تمامیت ارضی، خاک مقدس ایران و این قبیل مزخرفات، حقوق بشریِ مسلّم و حقوق قانونی زبانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ملت تورک را فدای خزئبلات استعماری تاریخی که تبدیل به یاوه های مد روز شده است، بکنند. آری! پانفارسها و پان ایرانیستها برای این که حق بشری ما تورکان را ندهند مدام به تاریخ و نژادشناسی (هر دو دورغ و هر دو به قصد فریب) استناد می کنند در حالی که پایۀ بحث ما «حقوقی» و حقوق بشری است نه تاریخی و نژادی. ما حقوق مسلم بشری مان را طبق اعلامیه ها و کنوانسیونهای حقوق بشر مصوب سازمان ملل از قبیل اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و اعلامیه جهانی حقوق زبانی می خواهیم. این بحث بحثی نیست که با گریز به تاریخ و ارجاع به تاریخ جعلی خودساخته و نژادپرستانۀ فارسی، و آوردن بهانه های تاریخی و نژادی مسخره از قبیل ایرانی نژادبودن تورکان آزربایجان (؟) و سر تا پا دروغ لاپوشانی و انکار شود. ایران ( و از جمله آزربایجان جنوبی) ملک شخصی و ارث آبای فارسهای فاشیست و مانقورتهای نوکر آنها نیست که بر سر هر بحثی که حق با ماست، به ما می گویند: «شما باید به مغولستان بازگردید»!!! پیداست که نژادپرستی ضد تورک و ضد عرب پارسی اکنون دیگر هیچ منطقی ندارند و به جز فحشهای ناموسی و نژادی و توهین و تحقیر و تمسخر نژادپرستانۀ وقیح بر ضد انسانهای ملت تورک و زورگوییهای ابلهانه و کینه توزانه دیگر هیچ جوابی در مقابل خواستها و طلبهای حق طلبانه و منطقی ما ندارند و هر بار که در محیط مجازی یا در جامعه پای بحثهای هویت طلبانه و حق طلبانۀ ما تورکان پیش می آید به ما می گویند: «شما مغول نژادها! باید به مغولستان بازگردید»!!! به راستی اگر قرار به برگشتن باشد افغانستان و تاجیکستان نزدیک تر از مغولستان هستند و فارسهای محترم به سرزمین اصیل آریانا و نیاکان خودشان برگردند. هرچند تنها چند ناحیه و بخش از افغانستان تاجبک نشین است! این آسان تر و بهتر است تا ما تورکان به مغولستان برویم! مسلم است که هیچ کس هیچ جا برنمی گردد چون ایران سهم همه است و همه ملتها سهم خود را از ایران خواهندگرفت . مشکل پانفارسها این است که کل ایران و مخصوصا آزربایجان جنوبی را ارث و میراث پدرانشان و پدارن کوردهای تروریست می دانند در حالی که چنین نیست و ایران مال همه ملتهای ایران است و سهم ملت تورک به دلیل زیاد بودن نفوس آن طبیعی است که زیادتر از فارسها و دیگر ملتهاست و این زیاد بودن هم کارخداست و ما تورکان بی تقصیر هستیم. اما اگر بخواهند، که هم اکنون نیز همین کار را می کنند، به نسل کشی تورکان در شهرها و روستاهای سراسر ایران بپردازند آن موقع حق دفاع از جان و مال و خانه و هستی و ناموس و هست و نیست و وجب به وجب خاک سرزمین مادری مان حق طبیعی و خدایی و انسانی ما ملت تورک در سراسر ایران است.و هیچ فاشسیت راسیست فارس پرست و کوردپرستی نمی تواند آن را از ما تورکان آزربایجان و سراسر ایران بگیرد.

لزوم هشیاری در اتخاذ مواضع درست در قبال آزادی و استقلال و سعادت ملت تورک

من از همان آزربایجانیهایی بودم که از همان اوّل خرداد 1388 شمسی و حتّی پیش از آن با تمام قوا ملّت آزربایجان را از حمایت جنبش سبز و قربانی دادن در راه استعمار امریکا، انگلیس و روس برحذر داشتم دلیل روشنگران و روشنفکران تورک آزربایجان برای مخالفت با جنبش سبز چه بود؟ ایا مخالف تضعیف جمهوری شیطانی و استعماری ایران هستیم؟ هرگز! ما با جنبش سبز مخالف نیستیم بلکه با این مخالفیم که این جنبش از ملّت تورک آزربایجان و کشته شدن جوانان آن در میدان انقلاب مایه بگذارد و بهره ببرد و استعمار پایه های خود را در ایران اهریمنی محکم سازد. همان گونه که در جنبش مشروطه بیشترین هزینه و بیشترین کشته را ما آزربایجانیها دادیم و استعمار انگلیس و روس رضاخان پالانی پانفارس و پان ایرانیست را آورد و بدترین و کشنده ترین ضربات را بر پیکر ملّت خوابیدۀ آزربایجان که سردمدارانش و حتّی روشنفکرانش فاقد شعور ملّی دربارۀ آزربایجان بودن، وارد کرد. اگر جنبش سبز به قول خودش از پشتیبانی ملّت فارس ایران برخوردار است چرا اصفهان، کرمان، یزد، بندر عبّاس بوشهر سمنان و مناطق پارس نشین چرا قیام نکنند و کشته ندهند؟ با توجّه به عنایت ویژه ای که در دو حکومت پلید پهلوی و جمهوری اسلامی به شهرهای فارس نشین شده است و کثرت کارخانه ها و شرکتهای پایه و رونق اقتصادی بی نظیر این مناطق در نود سال اخیر محال است که روشنفکران حیله گر پارس بخواهند این حکومت شیعه-پارس ایران لطمه ای ببیند مگر این که خواهند تیشه به ریشۀ خود بزنند. از این رو ما تورکان آزربایجان که ملتمان تحت شدیرترین نوع چپاول و استعمار مرکب توسط سیستم حاکمیتی راسیسم ضد تورک فارس ایران قرار داریم تنها و تنها به استقلال ملت تورک خودمان که حق بشریمان است از ایران و رساندن ملت تورک خودمان به آزادی و سعادت و دموکراسی و حقوق بشر فکر می کنیم و تنها به آن راضی خواهیم شد.

به امید استقلال آزربایجان جنوبی- اوجالان ساوالان- پنج شنبه 1395/02/16- 2016/05/05

Share/Save/Bookmark